یادداشتی از حبیب حسینیفرد: روزهایی در هفتههای اخیر سالگرد اتفاقاتی بودند که بهنوعی ارتباط داشتند به خوب و بدِ رفتار بشر در کاربرد بیمحابای هر نوع فناوری و تخیلات معطوف به توهم دربارهٔ مصنوعات خویش. ۱۱ مارس دهمین سالگرد فاجعهٔ اتمی فوکوشیمای ژاپن بود، ۲۶ آوریل سیوپنجمین سالگرد فاجعهٔ چرنوبیل و ۱۲ آوریل شصتمین سالگرد اولین سفر بشر (یوری گاگارین) به فضا.
همهٔ این اتفاقات سبب شدند بحث نوع نگاه به فناوریها و مصنوعات بشر و مرزهای کاربرد آنها بیش از پیش دامنگستر شود و این درک و دریافت بیشتر جا باز کند که هر فناوری سویههای مثبت و منفی دارد و اگر بشر در استفاده از آنها فارغ از هیجان و بدون سبک و سنگین کردن مزیتها و مضرتها رویکردی متوازن و مبتنی بر سازگاری با طبیعت و مبانی هستی خود پیشه نکند، مشکلات خودش را بیشتر خواهد کرد.
بخشی از این بحثها مستقیم و غیرمستقیم با وضعیت کنونی کشورِ ما نیز، ازجمله درباب انرژی هستهای، بیارتباط نیستند.
تأکید و تمرکزی که بر استفاده از انرژی هستهای و ایجاد چرخهٔ غنیسازی در گرفته است، چه برای مصارف صلحآمیز و چه غیرصلحآمیز، آن هم برای نظامی سیاسی که با معادلات متعارف قدرت در جهان و با این یا آن کشور سرِ «ستیز ذاتی» دارد، حالا به یکی از معضلات محوری در میان معضلات داخلی و خارجی ما بدل شده است، هرچند بحث پیامدهای استفادهٔ ولو صلحآمیز از این فناوری در کل این مباحث هنوز برجسته نیست.
در مورد استفاده از انرژی اتمی، فاجعهٔ چرنوبیل اولین شوک بیدارکنندهٔ جهان دربارهٔ خطر عظیم استفاده از انرژی اتمی و غیرقابل کنترل بودن همهٔ ابعاد خطرها و تهدیدات ناشی از سانحههای مربوط به این نوع انرژی بود. چرنوبیل سبب شد که در اروپا شماری از کشورها تصمیم بگیرند این انرژی را کنار بگذارند. اتریش، آلمان و ایتالیا و سوئیس و... از آن جملهاند.
خوشبینان اما بروز فاجعه و سوءمدیریت در مهار پیامدهای آن را به نظام ناکارآمد شوروی و فناوری عقبماندهٔ این کشور نسبت میدادند. فاجعهٔ اتمی فوکوشیمای ژاپن ۲۵ سال بعد از چرنوبیل اما نشان داد که روی دادن موردی مشابه در کشوری بهشدت پیشرفته هم منتفی نیست.
علاوه بر ضربهای که فاجعههای اتمی چرنوبیل و فوکوشیما بر افسانههای مربوط به بیخطربودن و ایمنبودن انرژی اتمی وارد کرد، در سالهای گذشته افسانهٔ ارزان بودن این نوع انرژی نیز بیش از پیش خدشه برداشته است.
در واقع اثرات منفی و طولانیمدتی که بروز اختلالات و فاجعههای احتمالی در نیروگاههای اتمی برای سلامت نسلهای متوالی انسان و محیطزیست ایجاد میکند، تأخیرهایی که به طور طبیعی در ساخت نیروگاهها انجام میشود و هزینههایی معمولاً چند برابرِ پیشبینیهای اولیه، لاینحلماندن مشکل دفن زبالهٔ اتمی نیروگاهها و نیز هزینهٔ کلان اسقاط نیروگاههای کهنه، همه و همه، مخارجی هستند که اگر در محاسبهٔ انرژی تولیدی توسط یک نیروگاه اتمی لحاظ شوند، کمتر جایی برای ادعای مربوط به ارزان بودن این نوع انرژی باقی میماند.
انسان برای همیشه اسیر زمین نخواهد ماند؟
نگاهی به بحثهای شصت هفتاد سال پیش در گسترهٔ علمی و اجتماعی و سیاسی نشان میدهد که در آن دوره با چه شوق و ذوقی از انرژی اتمی و اینکه حلّال انبوهی از مشکلات خواهد بود، حرف میزدند، بهسانِ همان حرفهای فریبندهای که در توصیف «مزیت انرژی اتمی» در سالهای گذشته زیر شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» در ایران هم به خورد خلایق دادند.
دربارهٔ هر فناوری نوینی معمولاً آنچنان شوق و ذوق بالا میگیرد که آن سرش ناپیداست، تا زمان بگذرد و جنبههای منفی فناوری تازه هم رو بشود. تازهترینش هم اینترنت و شبکههای اجتماعی و دیجیتالیزه شدن همهٔ عرصههای زندگی و حضور فزایندهٔ هوش مصنوعی در رفع و رجوع نیازهای انسانی و شاید ایجاد نیازها و وسوسههای جدید برای اوست.
پس از هیجانات و شور و شوقهای اولیه و افسانهسراییها دربارهٔ مزیتهای این فناوریها، حالا کمتر کسی دیگر میتواند از سود مطلق آنها برای دموکراسی و مشارکت اجتماعی دفاع کند و نقش آنها در مسطح شدن و میانمایگی مباحث یا غارت اطلاعات فردی شهروندان برای تجارت شرکتهای اینترنتی و یا تأثیری را که در عدم تمرکز و اختلال در تأملات و اندیشه ایجاد میکند، منکر شود. این بحث هم جدی است که سطحی شدن مباحث از رهگذر شبکههای اجتماعی و توئیتر در رشد گرایشهای پوپولیستی و سادهاندیشی و سهلگرفتن دستیابی به راهحلها برای معضلات پیچیده تأثیر کمی نداشته است.
شصتمین سال رفتن یوری گاگارین به فضا هم یادآور بحث توأم با شوق و ذوقی بود که در همان زمانِ رفتن این فضانورد شوروی به جو دامن زده شد و برخی به این تصور رسیدند که بشر رفت که بر کائنات مسلط بشود و...
ورای بحثها و رقابتهایی که این پرواز اولین بش به فضا در تشدید جنگ سرد داشت و ۲۲ روز بعد هم آمریکاییها فضانورد خودشان را به فضا فرستادند، یک بحث فلسفی هم راه افتاد دربارهٔ وجود انسان و موقعیت او در کائنات و کهکشان.
سال ۱۹۵۸هانا آرنت راه افتادن اولین قمر مصنوعی (ماهواره) را از جمله مباحث کتاب «زندگی فعالانه» (Vita Activa) قرار داد و به کسانی که هیجانزده ماهواره را به عنوان برون جهیدن انسان از زندان زمین جشن گرفته بودند زنهار داد که این جز «عصیان انسان علیه هستی و حضور خود نیست».
او در این باره به پیشبینی «نحس و نامیمون» کنستانتین زیلکوفسکی، دانشمند روس، اشاره میکند که بیست سال پیشتر درگذشته بود و این پیشبینی را هم روی سنگ قبرش حک کردهاند: «انسان برای همیشه اسیر و پایبند زمین نخواهد ماند.»
زیلکوفسکی سال ۱۹۰۳ در دوران تزار برای اولین بار با طرح فرضیههایی درست دربارهٔ حرکت در خلأ تصوراتی دربارهٔ استقرار ایستگاه فضایی در جو را نیز مطرح کرد. در دوران لنین با عزت و احترام برای او حقوق بازنشستگی آبرومندی در نظر گرفتند و او مشوق و الهامبخش کسانی مثل سرگئی کورولیوف، پدر فضانوردی شوروی، و حتی هنرمندانی نامداری مثل کازیمیر مالهویچ شد.
در دوران آوانگاردی ابتدای موجودیت شوروی، تسخیر فضا تداوم منطقی انقلاب جهانی تلقی میشد و در چارچوب همین فکر و ذکرها بود که سال ۱۹۲۴ اولین مؤسسهٔ فضانوردی جهان هم بنیان گذاشته شد.
زیلکوفسکی از همان دوران کودکی در رؤیای بیوزنی بود و نیروی جاذبه را بندِ گرانی بر پای انسان میدانست که او را بردهٔ زمین و مناسبات سرکوبگرانه و ناعادلانهٔ روی آن میکرد. او عقیده داشت که برای غلبه بر زندگی زمینی و گذار از شرایط دستتنگی و فقر و کمبودهای این کرهٔ خاکی، رفتن به فضا و بهرهبردن از امکانات و منابع آن اجتنابناپذیر است. او رهایی از نیروی جاذبه را معادل رهایی از قفس زمینی و مناسبات اجتماعی سرکوبگرانه و غیرانسانی میدانست.
تسخیر فضا را زیلکوفسکی صرفاً از جنبه سیاسی و اقتصادی مثبت تلقی نمیکرد، بلکه آن را «غنا یا آکندن هستی انسان» میدانست. میگفت که زمین گهوارهٔ انسان است ولی هیچ انسانی برای همیشه در گهواره باقی نمیماند. عقیده داشت که خانهٔ بشر بهعنوان موجودی کهکشانی و یونیورسال نه زمین که آسمان است؛ آسمانی که برای مسکونی کردن آن زیلکوفسکی در دوران تزار طرحهایی از ایستگاههای فضایی دور و دراز چند کیلومتری با حفرهٔ اتصال و گلخانه و تأسیساتی برای تأمین انرژی از نور خورشید را شامل میشد.
جداشدن انسان از «وضعیتهای وجودی خویش»
آرنت در کتاب «زندگی فعالانه» در نقد مستقیم و ضمنی همین ایدههای زیلکوفسکی است که میگوید رهایی انسان از زمین چیزی است همتراز جداشدن انسان از «وضعیتهای وجودی خویش»؛ وضعیتها و حوادثی کلیدی که از ملزومات هستی انساناند، مانند تولد، بالیدن، عواطف، آرمانها و آرزوها، مناقشات و مرگ. به باور او کسی که از زمین جدا میشود، در آن ظاهراً جای ترکشدهای را میبیند و هستی انسانی را که جوهر آن طبیعت زمینی است از مایه تهی میکند.
به باور آرنت زمین برای ما یک گزینه نیست بلکه تنها گزینه است، به این معنا که شرایط و امکاناتی را فراهم میکند که هستی ما را بدون زحمت و بدون کمک دستگاههای دیگر میسر میکند. سفینهٔ فضایی را او تلاش آشکاری میبیند که طبیعت موجود و پیشینی را با کمک علم و فناوری با یک جهان مصنوعی بشرساخته جایگزین کند؛ امری که با این خاطر توأم است که انسان را بنده و بردهٔ آفرینشهای خود کند.
او همین نگاه را زمانی که گاگارین سال ۱۹۶۳ به فضا رفت ،در مقالهٔ خود با عنوان «تسخیر فضا و جسم انسانی» بسط داد و کاملتر کرد. او نوشت که گاگارین در آن سفینهٔ خود پیوسته محبوس است و هرگونه تماس مستقیم با محیط اطرافش برای او هلاککننده خواهد بود. او هرقدر هم که در فضا جلو برود، هرگز به غیر از خویشتن خویش و به غیر از مصنوعات بشری با چیز دیگری امکان تماس ندارد.
آرنت سفر با سفینهٔ فضایی را پیامد دانشی میدانست که از زمان کوپرنیک این امکان را طرح کرده است که از یک نقطهٔ درون فضا و در خارج از زمین میتوان بر طبیعت مسلط شد. او در ادامه مینویسد: «وقتی که ما روی زمین فعل و انفعالاتی مانند درون خورشید را دامن میزنیم (اشاره به شکاف هستهای و تولید بمب اتم که آرنت آن را معادل سفر گاگارین به فضا میگیرد)، همچون موجودی رفتار میکنیم که پایش به زمین گیر است ولی انگار که در فضا خانه کرده است.»
به باور آرنت، از منظر نقطه ارشمیدسی انسان موجودی درآمیخته با عقل و آزادی به نظر نمیرسد. بهگفتهٔ او همانطور که دانش معاصر کرهٔ زمین را نیز همچون مجموعهای از خاک و سنگ در میان کرات دیگر شناخته است، انسان نیز تنها موردی خاص از هستی ارگانیک است که رفتار او را با همان روشهایی میتوان مطالعه کرد که رفتار موشهای صحرایی را.
آرنت سفینهٔ فضایی را نه عاملی برای ارتقای موقعیت انسان در کیهان بلکه موجبی برای در معرض تخریب قرارگرفتن این موقعیت میداند: «انسان در بیرون از زمین و در دوردست کیهان صرفاً بازنده است.»
مشاهداتی که بحثها را در سایه قرار دادند
دو سال پیش از این مقالهٔ آرنت یعنی سال ۱۹۶۱ و در گرماگرم بحث دربارهٔ سفر گاگارین به فضا، امانوئل لویناس، فیلسوف معروف فرانسوی در مقالهای با عنوان «هایدگر، گاگارین و ما» گویی به این مقالهٔ دیرترِ آرنت که در آرا استاد او، یعنی مارتین هایدگر هم حی و حاضر بود، جواب میدهد.
لویناس این تفکر را که انسان با کمک فناوری و دانش (و رفتن به فضا) از هستبودگی خود جدا میشود، ارتجاعی و تمدنستیزانه توصیف میکند. به باور او برجستگی دادن به «ریشههای خاکی انسان» و تقدیس یک موجودیت اسیر نیروی جاذبهٔ زمین الهامبخش گفتمان تفاوت میان «اهالی بومی و خانهزاد» و «غریبها»ست. لویناس اسطورهسازی از خاک میهن و هستی خاکی را سرچشمهٔ همهٔ خشونتها میداند.
فیلسوف فرانسوی اعجاز سفر گاگارین را در این میبیند که یک انسان برای اولین بار از همهٔ ارتباطات و تعلقانی که او را به زمین وصل کرده بودند جدا میشود و یک هستی یکساعته ورای همهٔ افقها و چشماندازها را تجربه میکند؛ لامکان و تنها محاط در فضایی هندسی که نه بالا میشناسد و نه پایین.
سفرهای بعدی بشر به فضا بیش از پیش به بحثهای یادشده مبنایی عینی داد و خوشبینی و بدبینی دو طرف را بهگونهای دیگر بلاموضوع کرد. این سفرها برای بشر روشن کردند که تا آنجا که میتواند تشخیص بدهد زمین، خانه خودش، گویی که تنها بهشت مصنوعی در برهوتی از فقدان آب و حیات و هستی ارگانیک عالی و غیرعالی در کهکشان است و اگر کره و منظومهٔ قابل زیست دیگری هم در کیهان باشد، برای رسیدن به آن باید سال نوری و غلبه بر سرعت نور را در محاسبه آورد که تناسبی با زیست و عمر بشر ندارد.
تصاویری که انسان از سطح ماه دید، سبب شد که سفر انسانی به آن را هم به حال تعطیل درآورد و شوق و ذوقی برای رفتن حضوری به آن نداشته باشد. عکس و فیلمهایی که کاوشگرهای اعزامی بشر از چم و خم منظومهٔ خورشیدی ارسال کردهاند هم فکر زندگی در جای دیگر را بیش از آن دشوار ساختهاند؛ عاملی که شاید در جدی گرفتن حیات و ممات در کرهٔ خاکی و مهم شدن مسائل زیستمحیطی تأثیر کمی نداشتهاند.
حالا مسئلهٔ ممانعت از تخریب بیشترِ اقلیم زمین بحث شب و روز است و نیز آب شدن یخهای قطب با همهٔ تأثیرات پیشبینیناپذیرش.
انرژی اتمی هم که در سال سفر گاگارین به فضا از عزیزکردهها بود، حالا با چرنوبیل و فوکوشیما و خروج شماری از کشورها از استفاده از آن، بیش از آن زیر سؤال رفته و بدنام است که رؤیای استفاده از آن وسوسهانگیز باشد یا شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» جذابیتی داشته باشد. فناوریهای جدید هم بهرغم شور و هیجان اولیه که برمیانگیزند، سویههای بد و ناخوشایند خود را اینجا و آنجا نشان میدهند؛ از انسان شیشهای که از رهگذر دیجیتالیسم در حال شکلگیری است تا گسترش هوش مصنوعی به گوشه و کنار زندگی و تغییرات اساسی که در مناسبات انسانی پدید میآورند تا...
مناسبات بشر با آفرینشهای خود همچنان مسئلهای غامض است، آنچنان و آنقدر که مناسبات و بحثهای کنونی شاید برای گاگارین و آرنت هم قابلتصور نبود.