لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۰۲

درگذشت ژان لوک نانسی؛ شاگرد دریدا، استاد فلسفه و مفسر سینمای کیارستمی


ژان لوک نانسی، استاد فلسفهٔ دانشگاه استراسبورگ فرانسه که شامگاه دوشنبه یکم شهریور در ۸۱سالگی در همین شهر درگذشت، از شناخته‌شده‌ترین شاگردان ژاک دریدا و پل ریکور، دو فیلسوف بزرگ فرانسوی، بود.

نانسی که بیش از دویست کتاب فلسفی (برخی با همکاری دیگران) از خود برجای گذاشته و قرار است دو ماه دیگر کتاب جدید دیگری از او با عنوان «Cruor» دربارهٔ وحشیگری در جهان کنونی منتشر شود، در کالج بین‌المللی فلسفه عضویت داشت و برای برای فارسی‌زبانان نیز نامی آشناست.

میشل دلورم، بنیانگذار انتشارات گالیله که از سال ۱۹۷۳ تاکنون بیش از سی عنوان کتاب نانسی را منتشر کرده، به خبرگزاری فرانسه گفت این فیلسوف برای این انتشارات فقط یک نویسندهٔ مهم نبود، بلکه ویراستاری آثار فلسفی را نیز برعهده داشت.

از دانشگاه تا خارج از دانشگاه

ژان لوک نانسی ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۰ در شهر بوردو به دنیا آمد و بیشتر تحصیلات، آموزش و عمر حرفه‌ای خود را دانشگاه استراسبورگ گذراند و تا پایان عمر نیز در همین شهر شرق فرانسه در نزدیکی با مرز آلمان ماندگار شد.

او سال ۱۹۶۸، زمان اوج جنبش دانشجویی در فرانسه، به‌عنوان استادیار رشتهٔ فلسفه وارد دانشگاه استراسبورگ شد، در سال ۱۹۷۳ از پایان‌نامهٔ دکتری خود در همین دانشگاه دفاع کرد و تا سال ۲۰۰۴ نیز در دانشگاه استراسبورگ به تدریس پرداخت.

در استراسبورگ بود که با فیلیپ لاکو لابارت، فیلسوف و منتقد ادبی، آشنا شد و این دو در دهه‌های هفتاد و هشتاد میلادی درس‌های مشترکی را ارائه دادند و چندین کتاب از جمله کتاب «مطلق ادبی» (۱۹۷۸) و «اسطورهٔ نازی» (۱۹۹۱) را با همکاری یکدیگر منتشر کردند.

در آن دروه نانسی به ژاک دریدا هم بسیار نزدیک بود و دریدا بعداً کتابی را دربارهٔ نانسی (Le Toucher) نوشت که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد.

اواخر دههٔ ۱۹۸۰، ژان فرانسوا لیوتار و ژیل دولوز از نانسی و لاکو لابارت خواستند تا جانشین آنان در دانشگاه پاریس سن دونی شوند، اما نانسی و لاکو لابارت تصمیم می‌گیرند در همان استراسبورگ باقی بمانند.

در آن زمان، نانسی به این نتیجه رسیده بود که کیفیت آموزش دانشگاهی و همچنین سطح دانشجویان افت کرده و از نظر او، از این به بعد، همانند قرن هجدهم میلادی، در خارج از دانشگاه است که اندیشه‌ها شکوفا می‌شود.

مسئلهٔ اجتماع، محور آثار نانسی

آثار ژان لوک نانسی مجموعه‌ای متنوع از مضامین و موضوعات را شامل می‌شود، از ادبیات و سیاست و تاریخ و فلسفه گرفته تا روان‌شناسی و جنسیت و مذهب.

این استاد دانشگاه کتاب‌های متعددی هم دربارهٔ فیلسوفان بزرگ جهان از جمله کانت، هگل، دکارت و هایدگر نوشت، اما به‌عقیدهٔ منتقدان، اجتماع (la communauté) یکی از مضامین اصلی آثار ژان لوک نانسی است که بر همهٔ آثارِ به‌ظاهر ناهمگنِ او سایه انداخته و او این مضمون را به شیوه‌های گوناگون بررسی کرده است.

با این حال برای شناخت نظرات نانسی دربارهٔ اجتماع دست‌کم باید سه‌گانهٔ ‌او را که در سال‌های ۱۹۸۶، ۲۰۰۱ و ۲۰۱۴ منتشر شد، مطالعه کرد.

او به‌ویژه در اولین کتاب از این سه‌گانه با عنوان «اجتماع عمل‌ناپذیر» به موضوع توسعهٔ جامعهٔ مدرن می‌پردازد و این پرسش را مطرح می‌کند که چگونه همزمان می‌توان به ویران کردن اسطوره‌ها، فلسفه‌ها و سیاست‌هایی اقدام کرد که جوامع انسانی گذشته را بنیان گذاشته‌اند و در عین حال ایدهٔ اجتماع را رد نکرد؟ چگونه می‌توانیم در شرایط تاریخی که این فروپاشی ایجاد کرده، به‌ویژه پس از حکومت‌های توتالیتر قرن بیستم، به چیزهای مشترک‌مان دوباره فکر کنیم؟

نظریهٔ «عمل‌ناپذیر» دربارهٔ عدم تحقق جامعه که در اولین کتاب از این سه‌گانه مطرح شده، در واقع به این موضوع می‌پردازد که چگونه جامعه از تبدیل به یک کلیتِ بسته و هماهنگ ناتوان است مگر آن‌که دوباره » به ورطهٔ «خودویرانگری» بیفتد.

ژان لوک نانسی در این کتاب نوشت ایدهٔ اجتماع نه‌تنها قدیمی نیست بلکه باید دوباره آن را کشف کنیم. او همچنین در سال ۲۰۰۸ در گفت‌وگو با روزنامهٔ لوموند گفت: «آن‌چه ما به‌طور مشترک داریم، غیرقابل مقایسه است.»

این فیلسوف با تأکید بر این‌که باید دوباره «امر مقدس» را تعریف کرد، گفته بود: «آن‌چه برای انسان بسیار انسانی بیگانه است، معنای غیرقابل اندازه‌گیری بودن انسان است؛ این‌که ما خودمان غیرقابل اندازه‌گیری هستیم.»

ژان لوک نانسی معتقد بود که انسان به معیارهای بازار، حقوق و حتی دانش‌های مختلفی که تاکنون به دست آورده‌ایم، قابل تقلیل نیست. بر اساس این نظریه بود که نانسی از بحران دموکراسی در دوران کنونی گره‌گشایی می‌کرد؛ او دموکراسی را پدیده‌ای «در حال تغییر» می‌دانست که برای حل بحران آن بی‌وقفه باید به اندازه‌گیری بحران در «زمانهٔ جهش‌ها» پرداخت.

آمیختگی تجربهٔ وجودی با فعالیت‌های روشنفکری

دو کتابی که ژان لوک نانسی را در میان عامه مردم به شهرت رساند، کتاب‌های « Corpus» (۱۹۹۲) و « Intrus» (۲۰۱۰) است که در آن‌ها به‌شیوهٔ متأثرکننده‌ای از زندگی شخصی خود می‌گوید و مشکلات قلبی خود را شرح می‌دهد.

در سال ۱۹۹۲ نانسی تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفت و پزشکان بر روی او پیوند قلب انجام دادند. این جراحی مشکلات متعددی را برای او به وجود آورد و وضعیت جسمی او را شکننده کرد.

با این حال نانسی همچنان به انتشار آثار و برگزاری کنفرانس‌ها ادامه داد و در طول دهه ۲۰۰۰، به یکی از شناخته‌شده‌ترین فیلسوفان معاصر فرانسوی تبدیل شد.

او همچنین نسبت به مسائل روز حساس بود و این حساسیت را می‌توان به‌طور نمونه در یکی از آخرین کتاب‌هایش ملاحظه کرد که با عنوان «یک ویروس بیش از حد انسانی» سال گذشتهٔ میلادی درباره همه‌گیری جهانی کرونا منتشر شد.

ان مرکر، رئیس دانشکدهٔ فلسفهٔ دانشگاه استراسبورگ، پس از درگذشت نانسی گفت: «ژان لوک نانسی یک شخصیت نادر در محیط دانشگاهی فرانسه بود که واقعاً اتحاد حرفهٔ دانشگاهی و در عین حال تعهد حقیقی در زندگی را با آمیختگی بسیار قوی میان تجربهٔ وجودی و فعالیت‌های روشنفکری خود به‌عنوان متفکر نشان می‌داد.»

خانم مرکر اضافه کرد نانسی این سعهٔ نظر را داشت که به‌دنبال تجربیات دیگری غیر از تجربهٔ صرفاً فلسفی به‌ویژه تجربهٔ ادبی باشد و به همین دلیل توانایی بسیار بالایی در نشان دادن همهٔ ظرفیت زبان داشت.

مفسر سینمای عباس کیارستمی

برخی از آثار ژان لوک نانسی به فارسی نیز ترجمه شده است. او خود نیز به فرهنگ ایران به‌ویژه سینمای این کشور علاقه داشت.

در سال ۲۰۰۱ کتابی را با عنوان «بداهت فیلم» دربارهٔ سینمای عباس کیارستمی منتشر کرد که در آن به سینمای پست‌مدرنِ این کارگردان معروف ایرانی پرداخت.

عباس کیارستمی که همسن نانسی بود، یک روز در رم پایتخت ایتالیا به این فیلسوف گفته بود: «همیشه شگفت‌زده شده‌ام از آن‌چه فیلسوفان دربارهٔ فیلم‌های من می‌گویند و از این‌که من نمی‌دانستم این چیزها در این فیلم‌ها وجود داشته‌ است.»

ژان لوک نانسی پس از مرگ عباس کیارستمی در مقاله‌ای با ذکر این خاطره نوشت: «او این را به‌طعنه گفت، منظورش این بود که فیلم‌هایش چیزهای بیشتری دارد و فیلسوفان نمی‌توانند آن را بفهمند.»

XS
SM
MD
LG