۲۵ سال گذشته است و دوم خرداد مثل همه روزهایی که از سر گذراندهایم به تاریخ پیوسته؛ آن نسلی هم که شورمندانه به خیابانها آمده بود -تا روزگارش را متفاوت از آنچه میخواست رقم بخورد، یا گفته میشد میخواهند برایش رقم بزنند، بسازد- امروز به میانسالی رسیده است.
از جنبش دوم خرداد به راستی چه باقی مانده است. خاطره روزنامههای خواندنیاش میان دعوایی که به دعوای چپ و راست تعبیر میشد، یا آن میتینگهای سیاسی داغش؟ در امتداد قتلهای زنجیرهای پاییز غمانگیزی که داشت و یا آنسوتر توقیف فلهای مطبوعات. با کمی اغماض، دوم خرداد شاید آن صدایی بود که میگفت: «زنده باد مخالف من».
دوم خردادی که در ادبیات طیف موسوم به اصلاحطلب حماسه خوانده میشد و خودش خواسته یا ناخواسته واژههایی را به ارمغان آورد؛ «جامعه مدنی، مشارکت سیاسی، دادگاه قانون اساسی و محدودیت قدرت».
با این واژهها نقشآفرینان تازهای هم جان گرفتند و وارد کارزار شدند؛ «لباسشخصیها»، نامی که در کنار واژهای مثل «گروه فشار» قرار گرفت، البته با بازتعریفی داخلی.
دوم خرداد در نهایتش فاصلهای شد برای فاصله گرفتن از معمارش محمد خاتمی با رمز واژه عبور از او.
تا اینکه نامزد انتخابات یازدهم برای شورمندان تازهای که میخواستند به حصر و حبس و ناکامی های ۸ سال گذشتهاش نه بگویند، با «کلیدی» در دست دوباره به باورهای دوم خرداد و معمارش رجعت کرد، محتاط و رتوش شده.
در ۲۵ سالگی جنبش موسوم به دوم خرداد، محمد ضرغامی این رویداد و اثرات آن را با جمشید برزگر روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی و سعید برزین تحلیلگر مسائل ایران هر دو ساکن لندن در میان گذاشته است.