روزانه صدها ساعت از وقت رسانههای دولتی، دهها هزار صفحه از رسانههای مکتوب و الکترونیک و دهها هزار ساعت از وقت تریبونهای رسمی جمهوری اسلامی به روحانیون اختصاص دارد. در این ظرف بسیار بزرگ و پرهزینه چه مواد و مطالبی و با چه اهداف و مقاصدی ریخته میشود؟ روحانیون با این سرمایهٔ بزرگ ملی چه میکنند؟
داستانگویان، مسئلهگویان، و مقابلهجویان
روحانیت شیعه در سالهای قبل از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با برخی برهمافتادگیها به سه پاره تقسیم میشد:
الف) وعاظ و منبریها که برای مردم عمدتا داستان تعریف میکردند (از داستان کربلا و ظهور امام زمان تا داستان برآمدن اسلام و داستانهای قرآن و دیگر متون دینی) تا به زندگی آنان معنی ببخشند و تقدس را در جامعه مدیریت کنند،
ب) امامان جماعت که عمدتا مسئلهگویی میدانستند و باورمندان برای مسائل شرعی خود به آنان رجوع میکردند، و
ج) گروهی دیگر، اما کوچک (مشهور به فضلا و روحانیون مبارز) که برای مقابله با رقبای مارکسیست و لیبرال و ملیگرا به مطالعهٔ علوم انسانی و اجتماعی از یک سو و فلسفه و کلام و عرفان اسلامی رو کرده و میدانستند که مسئلهگویی و داستانپردازی زبان مناسب برای ارتباط برقرار کردن با تحصیلکردگان و دانشگاهیان نیست و باید به «سلاح روز» مسلط شوند (و وقتی قدرت به چنگ آمد آن سلاح را زمین گذاشته و بعد به آن به عنوان کفریات غربیان حمله آورند).
داستان مذهبی در خدمت حکومت
در سالهای بعد از انقلاب، گروه سوم به تدریج منقرض شد، چون دیگر نیازی به مقابلهٔ فکری با رقیب نبود و رقبا را میشد با نظریهٔ توطئه وابسته به غرب معرفی کرد یا به زندان انداخت یا با فتوا دادن به دست سربازان امام زمان از سر راه برداشت.
همهٔ مباحث نظری روحانیون نیز به بحث ولایت فقیه اختصاص یافت تا هم پاداشهای حکومت برقرار بماند و هم حکومتی که امتیازات ویژه و همهٔ فرصتها را برای روحانیون فراهم میآورد برقرار باشد.
مباحثی مثل رابطهٔ دین و علم (موضوع تکامل انسان) یا دین و فلسفه (امکان دفاع عقلانی از آموزههای دینی) یا عدل الهی (وجود ظلم و محنت با وجود خیر مطلق بودن خداوند) به کلی از مباحث روحانیون کنار گذاشته شد. بر اساس قواعد بازی شکل گرفته برای کسب و حفظ قدرت (خشونت و نه گفتوگو و تمسک به افکار عمومی) دیگر محافظت از حکومت با اندیشه و مبادلهٔ اندیشهها در عرصهٔ عمومی ممکن نبود.
با باسواد شدن مردم نیاز به مسئلهگویی نیز در شهرها به شدت کاهش یافت، چون افراد با رجوع به رسالهها میتوانند بخش عمدهٔ پاسخهای خود را دریافت کنند. بنابراین میماند داستانگویی که همواره خریدار دارد و میتوان در ذیل آن بسیاری از امور را غیرمستقیم انتقال داد. با مسئلهگویی یا مباحثات کلامی و علمی نمیتوان پیرو و وفادار ساخت یا افراد را بسیج کرد، اما داستانگویی چنین ظرفیتی را داراست. گرچه مباحث کلامی عقل را در جهت خاصی به کار میگیرند، فرد را به استدلال و شک و تردید عادت میدهند.
اما داستانها تغییر شکل داد: داستان امام زمان به عنوان دنبالهای از داستان جمهوری اسلامی عرضه شد و نه حکومت آرمانی؛ امام حسین و یارانش برای استقرار جمهوری اسلامی کشته شدند و نه برقراری عدالت و مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر و در جمهوری اسلامی دوران امر به معروف و نهی از منکر خطاب به حکومت پایان یافت؛ مخالفان علی به مجاهدین خلق و بعدا اصلاحطلبان، و معترضان به انتخابات و نیروهای ملی و مذهبی به منافقان جدید تقلیل یافتند؛ داستان پیامبران برای آن گفته میشد که نشان داده شود وفاداران به نظام از همراهان پیامبران بهتر بودهاند. همهٔ داستانهای مرتبط با ائمهٔ شیعه در کتب روایی (روایات داستانی) نیز در خدمت مقدسسازی رهبران حکومت قرار گرفتند.
داستان و نتایج اعتقادیاش
اما چرا داستانگویی وجه غالب را در سخنان روحانیون یافته است؟ در داستانگویی مذهبی میتوان غیرمستقیم به چهار موضوعی که روحانیون میخواهند به اذهان القا کنند اشاره کرد:
الف) نمایندگی خدا از سوی روحانیون بر روی زمین و ارتباط بیواسطهٔ آنها با عالم غیب که در داستانهایی با عناصر فرازمینی در هم آمیخته میشود (به عنوان نمونه نگاه کنید به این داستان بسیار کوتاه: «از معجزه خودم بهتان بگویم. در دفتر به کارمندم میگویم محمد دارند باد ماشینم را خالی میکنند. میرود میبیند که بله خالی کردهاند.» جعفر شجونی، دبیر جامعه وعاظ تهران، همشهری ماه به نقل از تابناک، ۲۸ دی ۱۳۸۹)
ب) اسطورهسازی از آدمهای عادی (بردن آنها به فراتر از زمان و مکان) و دادن نیروهای خارقالعاده به آنان (داستانهای ملاقات خامنهای یا برخی دیگر از روحانیون با امام زمان یا روایت شجونی از هالهٔ نور احمدینژاد، تابناک، ۲۲ فروردین ۱۳۹۰)
ج) بیاهمیت جلوه دادن مسیرهای عادی، تجربی و عقلانی برای رسیدن به اهداف و آمال و ضرورت تمسک به نمادها و امور مذهبی در رسیدن به سعادت دنیوی (داستانهای شفا گرفتن از قبور ائمه)، و
د) سوق دادن مردم به نهادهای دینی و تحت نظارت روحانیت برای محقق شدن خواستههایشان (داستانهای مربوط به معجزات رخ داده در مساجد و زیارتگاهها).
داستان زیر که هزاران مورد آن از زندگی ائمه و بالاخص روحانیون در رسانههای ایران بیان میشوند به خوبی چهار موضوع فوق را القا میکند:
«به امام رضا عرض کردم آمدهایم زیارت و باید زود برگردیم و به جلسهٔ کاشان برسیم، ولی دوست داریم چند روزی در مشهد بمانیم. هنوز از حرم بیرون نیامده بودیم که یک سید روحانی که در آن زمان دبیر بود، من را دید. او من را میشناخت. گفت اینجا سمینار دبیران تعلیمات دینی است و من به آنجا میروم، شما هم با ما بیا. من گفتم من که دبیر نیستم. گفت باشد، بیا برویم.
ما به فلکهٔ آب رفتیم و منتظر تاکسی بودیم که یک ماشین ترمز کرد. یک روحانی پشت فرمان بود. آن سید را شناخت و سوارش کرد. ما را هم سوار کرد. بعد معلوم شد این روحانی عزیز دکتر باهنر است... بنده اسم دکتر باهنر را شنیده بودم. وقتی این دوست ما به ایشان گفتند که این قرائتی است، گفت عجب، آن قرائتی که در کاشان جوانها را جمع میکند، شمائید؟ گفتم: من هستم.
... پشت عبای آقای باهنر به سمینار رفتیم. دیدیم جمعیت سنگینی از دبیران تعلمیات دینی جمع شدهاند و افرادی را دعوت کردهاند؛ از جمله دکتر بهشتی، استاد مطهری، آقای خامنهای و... ما صحنه را که دیدیم، گفتیم میشود ۵ دقیقه هم به ما وقت بدهید؟ من یک طرحی دارم. گفتند باشد... صادقی نامی... وقتش را به من داد. من آنجا معرکهای گرفتم... بعد از این بحث، حضرت آقای خامنهای آمدند. خب من آن وقت ایشان را نمیشناختم. گفتند من یک مسجدی دارم در مشهد؛ مسجد امام حسن مجتبی که رژیم آن را تعطیل کرده است. من منبرم ممنوع است. شما بیا و بعد از نمازِ من همین تختهسیاه را بگذار و کلاسداری کن. الان هم بیا برویم خانهٔ ما.
از همان جلسه آیتالله خامنهای ما را برد خانهاش. چند شبی در خانه ایشان میخوابیدم و صبحها در مسجد صحبت میکردم. به این ترتیب آغاز آشنایی ما با ایشان این بود که ما به امامرضا متوسل شدیم که جلسه میخواهیم. سیدی ما را از حرم به فلکهٔ آب برد و از فلکهٔ آب به همراه شهید باهنر به سمینار رفتیم، از سمینار به همراه آیتالله خامنهای به خانهشان رفتیم. صبح جلسهای برای بچهها میخواستیم، شب جلسه برای جوانهای انقلابی جور شد.» (محسن قرائتی در مصاحبهای با سایت خامنهای، ۲۲ دی ۱۳۸۹)
واسطههای فیض الهی
بر اساس داستان فوق (که در ضمن نشان میدهد براندازان رژیم پهلوی چه قدر در آن رژیم آزادی داشتند و کتب درسی مینوشتند)، روحانیت شیعه و سادات نزدیک به آنان گروهی هستند که
الف) دعاهایشان محقق میشود (آنها از دعاهای مستجاب نشده حرفی نمیزنند چون نشان میدهد خدا با آنها ارتباط مستقیمی ندارد)؛ روحانیون صبح دعا میکند و تا شب دعایشان مستجاب میشود؛
ب) واسطهٔ فیض الهی هستند و خداوند آنها را به عنوان ذخیره برای امت نگاه میدارد (مثل خامنهای که واسطهٔ تحقق دعای قرائتی در این داستان است)؛
ج) جای متون مقدس و امکنهٔ مقدس را اشغال میکنند (این سید است که واسطهٔ فیض است و نه متن دینی یا حرم امام رضا)؛ ولی فقیه یا مراجع دینی خود به متن مقدس و فضای مقدس تبدیل میشوند و روحانیون رده دوم و سوم به جای تفسیر قرآن و هدایت مردم به مکانهای مقدس، به تفسیر سخنان و رفتار چهرههای مقدس میپردازند و مردم را به سوی آنها میرانند؛ و
د) در برابر نیروهای شیطانی (نه ظلم و بیداد و حقکشی و فقر و بیماری و بیکاری) ایستاده و مردم را به راه راست هدایت خواهند کرد (معجزات الهی مثل برآورده شدن دعای قرائتی برای هدایت نسل جوانی است که بدون روحانیت گمراه میشود).
بسامد و شدت داستانگوییها
در دورهای که فاصلهگیری مردم عادی از چهرههای مذهبی نهادهای دینی- حکومتی بیشتر میشود و روحانیون احساس میکنند که دارند اذهان و قلوب مخاطبان خود را با اعمال قساوتمندانه و فساد و سوءاستفاده از قدرت از دست میدهند این داستانگوییها بیشتر و متمرکزتر میشود. از همین جهت حدود یک سال است که دفتر خامنهای در حال مصاحبه با روحانیون و مداحان در مورد معجزات و مناقب خامنهای است و آنها نیز مرتبا داستان میگویند. داستان سید خراسانی و فیلم «ظهور نزدیک است» با همین هدف تولید و توزیع شده است.
بیان داستان «یا علی گفتن» علی خامنهای پس از تولد نیز با همین روال قابل فهم است. (نقل شده توسط سعیدی، امام جمعه قم، به نقل از مادر شهید زینالدین به نقل از خواهر ناتنی خامنهای به نقل از قابله که پس از یاعلی گفتن خامنهای نوزاد فریاد میکشد، فیلم این سخنرانی در یوتیوب گذاشته شده است)
روحانیون و وفاداران به آنها که از بازار دولتی دین بیشترین سرمایه را اندوختهاند در این فعالیت داستانگوییِ معطوف به کسب مشروعیت دینی برای رهبران سیاسی بیشترین حضور را داشتهاند.
این داستانگوییها اتفاقی و تصادفی نیست. دفتری در بیت خامنهای این جریان را هدایت کرده و مدام برای رسانههای دولتی و شبهدولتی و سایتهای اینترنتی از جمله یوتیوب داستانهای مرتبط با تقدس «آقا» را تولید و توزیع میکند. حکومتی که سالانه صدها میلیارد دلار درآمد ملی کشور را به خود اختصاص داده نمیتواند پایههای مشروعیتش را سست شده در میان مردم ببیند و باید به باورهای چند صد سالهٔ مردم کوچه و بازار برای مقدسسازی خود تمسک جوید.
--------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما دیدگاه رادیوفردا نیست.
داستانگویان، مسئلهگویان، و مقابلهجویان
روحانیت شیعه در سالهای قبل از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با برخی برهمافتادگیها به سه پاره تقسیم میشد:
الف) وعاظ و منبریها که برای مردم عمدتا داستان تعریف میکردند (از داستان کربلا و ظهور امام زمان تا داستان برآمدن اسلام و داستانهای قرآن و دیگر متون دینی) تا به زندگی آنان معنی ببخشند و تقدس را در جامعه مدیریت کنند،
ب) امامان جماعت که عمدتا مسئلهگویی میدانستند و باورمندان برای مسائل شرعی خود به آنان رجوع میکردند، و
ج) گروهی دیگر، اما کوچک (مشهور به فضلا و روحانیون مبارز) که برای مقابله با رقبای مارکسیست و لیبرال و ملیگرا به مطالعهٔ علوم انسانی و اجتماعی از یک سو و فلسفه و کلام و عرفان اسلامی رو کرده و میدانستند که مسئلهگویی و داستانپردازی زبان مناسب برای ارتباط برقرار کردن با تحصیلکردگان و دانشگاهیان نیست و باید به «سلاح روز» مسلط شوند (و وقتی قدرت به چنگ آمد آن سلاح را زمین گذاشته و بعد به آن به عنوان کفریات غربیان حمله آورند).
داستان مذهبی در خدمت حکومت
در سالهای بعد از انقلاب، گروه سوم به تدریج منقرض شد، چون دیگر نیازی به مقابلهٔ فکری با رقیب نبود و رقبا را میشد با نظریهٔ توطئه وابسته به غرب معرفی کرد یا به زندان انداخت یا با فتوا دادن به دست سربازان امام زمان از سر راه برداشت.
همهٔ مباحث نظری روحانیون نیز به بحث ولایت فقیه اختصاص یافت تا هم پاداشهای حکومت برقرار بماند و هم حکومتی که امتیازات ویژه و همهٔ فرصتها را برای روحانیون فراهم میآورد برقرار باشد.
مباحثی مثل رابطهٔ دین و علم (موضوع تکامل انسان) یا دین و فلسفه (امکان دفاع عقلانی از آموزههای دینی) یا عدل الهی (وجود ظلم و محنت با وجود خیر مطلق بودن خداوند) به کلی از مباحث روحانیون کنار گذاشته شد. بر اساس قواعد بازی شکل گرفته برای کسب و حفظ قدرت (خشونت و نه گفتوگو و تمسک به افکار عمومی) دیگر محافظت از حکومت با اندیشه و مبادلهٔ اندیشهها در عرصهٔ عمومی ممکن نبود.
با باسواد شدن مردم نیاز به مسئلهگویی نیز در شهرها به شدت کاهش یافت، چون افراد با رجوع به رسالهها میتوانند بخش عمدهٔ پاسخهای خود را دریافت کنند. بنابراین میماند داستانگویی که همواره خریدار دارد و میتوان در ذیل آن بسیاری از امور را غیرمستقیم انتقال داد. با مسئلهگویی یا مباحثات کلامی و علمی نمیتوان پیرو و وفادار ساخت یا افراد را بسیج کرد، اما داستانگویی چنین ظرفیتی را داراست. گرچه مباحث کلامی عقل را در جهت خاصی به کار میگیرند، فرد را به استدلال و شک و تردید عادت میدهند.
اما داستانها تغییر شکل داد: داستان امام زمان به عنوان دنبالهای از داستان جمهوری اسلامی عرضه شد و نه حکومت آرمانی؛ امام حسین و یارانش برای استقرار جمهوری اسلامی کشته شدند و نه برقراری عدالت و مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر و در جمهوری اسلامی دوران امر به معروف و نهی از منکر خطاب به حکومت پایان یافت؛ مخالفان علی به مجاهدین خلق و بعدا اصلاحطلبان، و معترضان به انتخابات و نیروهای ملی و مذهبی به منافقان جدید تقلیل یافتند؛ داستان پیامبران برای آن گفته میشد که نشان داده شود وفاداران به نظام از همراهان پیامبران بهتر بودهاند. همهٔ داستانهای مرتبط با ائمهٔ شیعه در کتب روایی (روایات داستانی) نیز در خدمت مقدسسازی رهبران حکومت قرار گرفتند.
داستان و نتایج اعتقادیاش
اما چرا داستانگویی وجه غالب را در سخنان روحانیون یافته است؟ در داستانگویی مذهبی میتوان غیرمستقیم به چهار موضوعی که روحانیون میخواهند به اذهان القا کنند اشاره کرد:
الف) نمایندگی خدا از سوی روحانیون بر روی زمین و ارتباط بیواسطهٔ آنها با عالم غیب که در داستانهایی با عناصر فرازمینی در هم آمیخته میشود (به عنوان نمونه نگاه کنید به این داستان بسیار کوتاه: «از معجزه خودم بهتان بگویم. در دفتر به کارمندم میگویم محمد دارند باد ماشینم را خالی میکنند. میرود میبیند که بله خالی کردهاند.» جعفر شجونی، دبیر جامعه وعاظ تهران، همشهری ماه به نقل از تابناک، ۲۸ دی ۱۳۸۹)
ب) اسطورهسازی از آدمهای عادی (بردن آنها به فراتر از زمان و مکان) و دادن نیروهای خارقالعاده به آنان (داستانهای ملاقات خامنهای یا برخی دیگر از روحانیون با امام زمان یا روایت شجونی از هالهٔ نور احمدینژاد، تابناک، ۲۲ فروردین ۱۳۹۰)
ج) بیاهمیت جلوه دادن مسیرهای عادی، تجربی و عقلانی برای رسیدن به اهداف و آمال و ضرورت تمسک به نمادها و امور مذهبی در رسیدن به سعادت دنیوی (داستانهای شفا گرفتن از قبور ائمه)، و
د) سوق دادن مردم به نهادهای دینی و تحت نظارت روحانیت برای محقق شدن خواستههایشان (داستانهای مربوط به معجزات رخ داده در مساجد و زیارتگاهها).
داستان زیر که هزاران مورد آن از زندگی ائمه و بالاخص روحانیون در رسانههای ایران بیان میشوند به خوبی چهار موضوع فوق را القا میکند:
«به امام رضا عرض کردم آمدهایم زیارت و باید زود برگردیم و به جلسهٔ کاشان برسیم، ولی دوست داریم چند روزی در مشهد بمانیم. هنوز از حرم بیرون نیامده بودیم که یک سید روحانی که در آن زمان دبیر بود، من را دید. او من را میشناخت. گفت اینجا سمینار دبیران تعلیمات دینی است و من به آنجا میروم، شما هم با ما بیا. من گفتم من که دبیر نیستم. گفت باشد، بیا برویم.
ما به فلکهٔ آب رفتیم و منتظر تاکسی بودیم که یک ماشین ترمز کرد. یک روحانی پشت فرمان بود. آن سید را شناخت و سوارش کرد. ما را هم سوار کرد. بعد معلوم شد این روحانی عزیز دکتر باهنر است... بنده اسم دکتر باهنر را شنیده بودم. وقتی این دوست ما به ایشان گفتند که این قرائتی است، گفت عجب، آن قرائتی که در کاشان جوانها را جمع میکند، شمائید؟ گفتم: من هستم.
... پشت عبای آقای باهنر به سمینار رفتیم. دیدیم جمعیت سنگینی از دبیران تعلمیات دینی جمع شدهاند و افرادی را دعوت کردهاند؛ از جمله دکتر بهشتی، استاد مطهری، آقای خامنهای و... ما صحنه را که دیدیم، گفتیم میشود ۵ دقیقه هم به ما وقت بدهید؟ من یک طرحی دارم. گفتند باشد... صادقی نامی... وقتش را به من داد. من آنجا معرکهای گرفتم... بعد از این بحث، حضرت آقای خامنهای آمدند. خب من آن وقت ایشان را نمیشناختم. گفتند من یک مسجدی دارم در مشهد؛ مسجد امام حسن مجتبی که رژیم آن را تعطیل کرده است. من منبرم ممنوع است. شما بیا و بعد از نمازِ من همین تختهسیاه را بگذار و کلاسداری کن. الان هم بیا برویم خانهٔ ما.
از همان جلسه آیتالله خامنهای ما را برد خانهاش. چند شبی در خانه ایشان میخوابیدم و صبحها در مسجد صحبت میکردم. به این ترتیب آغاز آشنایی ما با ایشان این بود که ما به امامرضا متوسل شدیم که جلسه میخواهیم. سیدی ما را از حرم به فلکهٔ آب برد و از فلکهٔ آب به همراه شهید باهنر به سمینار رفتیم، از سمینار به همراه آیتالله خامنهای به خانهشان رفتیم. صبح جلسهای برای بچهها میخواستیم، شب جلسه برای جوانهای انقلابی جور شد.» (محسن قرائتی در مصاحبهای با سایت خامنهای، ۲۲ دی ۱۳۸۹)
واسطههای فیض الهی
بر اساس داستان فوق (که در ضمن نشان میدهد براندازان رژیم پهلوی چه قدر در آن رژیم آزادی داشتند و کتب درسی مینوشتند)، روحانیت شیعه و سادات نزدیک به آنان گروهی هستند که
الف) دعاهایشان محقق میشود (آنها از دعاهای مستجاب نشده حرفی نمیزنند چون نشان میدهد خدا با آنها ارتباط مستقیمی ندارد)؛ روحانیون صبح دعا میکند و تا شب دعایشان مستجاب میشود؛
ب) واسطهٔ فیض الهی هستند و خداوند آنها را به عنوان ذخیره برای امت نگاه میدارد (مثل خامنهای که واسطهٔ تحقق دعای قرائتی در این داستان است)؛
ج) جای متون مقدس و امکنهٔ مقدس را اشغال میکنند (این سید است که واسطهٔ فیض است و نه متن دینی یا حرم امام رضا)؛ ولی فقیه یا مراجع دینی خود به متن مقدس و فضای مقدس تبدیل میشوند و روحانیون رده دوم و سوم به جای تفسیر قرآن و هدایت مردم به مکانهای مقدس، به تفسیر سخنان و رفتار چهرههای مقدس میپردازند و مردم را به سوی آنها میرانند؛ و
د) در برابر نیروهای شیطانی (نه ظلم و بیداد و حقکشی و فقر و بیماری و بیکاری) ایستاده و مردم را به راه راست هدایت خواهند کرد (معجزات الهی مثل برآورده شدن دعای قرائتی برای هدایت نسل جوانی است که بدون روحانیت گمراه میشود).
بسامد و شدت داستانگوییها
در دورهای که فاصلهگیری مردم عادی از چهرههای مذهبی نهادهای دینی- حکومتی بیشتر میشود و روحانیون احساس میکنند که دارند اذهان و قلوب مخاطبان خود را با اعمال قساوتمندانه و فساد و سوءاستفاده از قدرت از دست میدهند این داستانگوییها بیشتر و متمرکزتر میشود. از همین جهت حدود یک سال است که دفتر خامنهای در حال مصاحبه با روحانیون و مداحان در مورد معجزات و مناقب خامنهای است و آنها نیز مرتبا داستان میگویند. داستان سید خراسانی و فیلم «ظهور نزدیک است» با همین هدف تولید و توزیع شده است.
بیان داستان «یا علی گفتن» علی خامنهای پس از تولد نیز با همین روال قابل فهم است. (نقل شده توسط سعیدی، امام جمعه قم، به نقل از مادر شهید زینالدین به نقل از خواهر ناتنی خامنهای به نقل از قابله که پس از یاعلی گفتن خامنهای نوزاد فریاد میکشد، فیلم این سخنرانی در یوتیوب گذاشته شده است)
روحانیون و وفاداران به آنها که از بازار دولتی دین بیشترین سرمایه را اندوختهاند در این فعالیت داستانگوییِ معطوف به کسب مشروعیت دینی برای رهبران سیاسی بیشترین حضور را داشتهاند.
این داستانگوییها اتفاقی و تصادفی نیست. دفتری در بیت خامنهای این جریان را هدایت کرده و مدام برای رسانههای دولتی و شبهدولتی و سایتهای اینترنتی از جمله یوتیوب داستانهای مرتبط با تقدس «آقا» را تولید و توزیع میکند. حکومتی که سالانه صدها میلیارد دلار درآمد ملی کشور را به خود اختصاص داده نمیتواند پایههای مشروعیتش را سست شده در میان مردم ببیند و باید به باورهای چند صد سالهٔ مردم کوچه و بازار برای مقدسسازی خود تمسک جوید.
--------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما دیدگاه رادیوفردا نیست.