لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۸:۵۴

شب حادثه انفجار چرنوبیل از زبان یکی از کارمندان



برگرفته از مصاحبه مجله نيو ساسنتيست با آلکساندر يووچنکو، يکی از جان بدر بردگان حادثه چرنوبيل.



آلکساندر يووچنکو در شب انفجار رآکتور شماره چهار چرنوبيل، در ۲۶ آوريل سال ۱۹۸۶، کشيک شب بود. او يکی از معدود کارمندانی ست که از آن حادثه جان سالم بدر برده است. آقای يووچنکو، سوختگی های شديدی را متحمل شد و موردعمل های جراحی گوناگونی قرار گرفت. او هنوز پس از سالها، از اثر پرتوهای راديو اکتيو، رنج می برد.


او می گويد نيروگاه چرنوبيل، آن روزها يکی از بهترين نيروگاه های هسته ای شوروی سابق بود و کار کردن در آن بسيار پرستيژ داشت.

آلکساندر يووچنکو، می گويد در آن شب متوجه شدم که آزمايش ايمنی که قرار بوده در روز انجام شود، به شب موکول شده است. برای اين کار رآکتور خاموش شده بود و ما منتظر خنک شدن آن بوديم، کاری بسيار راحت. در واقع آن شب فکر می کردم کار زيادی نداشته باشم.


وقتی انفجار رخ داد چه می کرديد؟


من در دفتر کارم با يکی از همکارانم مشغول يک کار اداری بودم.


بعد چه شد؟


اولين چيزی که شنيدم، صدای انفجار نبود، صدای يک تپ تپ بود و لرزش.. دو سه ثانيه پس از آن صدای انفجار را شنيدم. درهای دفترم از جا کنده شدند. مثل اين بود که يک ساختمان قديمی خراب می شود با ابری از گرد و خاک اما همراه با بخار فراوان. تصور کنيد بخار فراوان با جريان شديد هوا. همه چيز در حال لرزش بود و همه چيز در حال ريزش. اولين چبزی که فکر کرديم اين بود که جايی برای پناه گرفتن پيدا کنيم. به سمت راهرو نقل و انتقال حرکت کرديم، يک راهرو بسيار باريک با سقف کوتاه. ما آنجا ايستاده بوديم و همه چيز دور و بر ما فرو می ريخت.


در آن لحظه فکر کرديد چه شده؟


وقتی صدای تپ تپ را شنيدم، فکر کردم يک شئی بسيار سنگين به زمين افتاده. بعد از آن هم فکر کردم شايد جنگ شده.


فکر نکرديد که رآکتور بوده؟


نمی توانستم تصور کنم که اتفاقی برای رآکتور بيفتد. پيش از آن هيچ ارتعاشی، هيچ صدايی و هيچ چيزی که از وجود مشکلی حکايت کند، وجود نداشت. ما برای مقابله با شرايط اضطراری گوناگونی آموزش ديده بوديم. ما مهندس بوديم و آموزش ديده بوديم که اشکال ها را زود پيدا کنيم. برای مقابله با آتش سوزی و چيزهای ديگر آمادگی داشتيم. اما هيچگاه برای چنين وضعيتی آموزش نديده بوديم.


انسان خطا می کند، ولی ما فکر می کرديم اقدام های ايمنی خطاها را جبران می کند. ما در واقع همه چيزی را که در دستورالعمل ها نوشته شده بود، باور کرده بوديم
آلکساندر يووچنکو

هميشه فکر می کرديم اقدام های ايمنی کافی است. فکر می کرديم در يک وضعيت اضطراری، اگر دکمه لازم را بزنيم، همه چيز درست می شود. اين درست همان کاری بود که دوستم لئونيد تُوپتُونُف آن شب در اتاق کنترل کرد، يعنی فکر کرده بود اگر سويچ خاموش را بزند، همه چيز متوقف می شود. انسان خطا می کند، ولی ما فکر می کرديم اقدام های ايمنی خطاها را جبران می کند. ما در واقع همه چيزی را که در دستورالعمل ها نوشته شده بود، باور کرده بوديم.


پس از انفجار چکار کرديد؟


به دفترم رفتم وبيهوده تلاش کردم از طريق تلفن کردن به اتاق کنترل رآکتور ۴، بفهمم چه اتفاقی افتاده است. در همين لحظه تلفن اتاق کنترل شماره ۳ به صدا درآمد. گفته می شد برانکارد ببرم. برانکارد را گرفتم و دويدم. در خارج از اتاق کنترل شماره ۳، يکی از دوستانم را ديدم که به مرکز انفجار بسيار نزديک بوده. او را نشناختم. لباسهايش سياه بود و صورتش که از آب داغ و بخار پوشيده بود، تغيير شکل داده بود. تنها از صدايش شناختمش. او به من گفت به محل انفجار بروم چون يک نفر ديگر هم آنجا بوده. پس به آن سمت شتافتم تا آن را بيابم.


در آنجا چه ديديد؟


آشفتگی عجيبی بود. آن شخص توانسته بود سينه خيز به طرف ديگر برود. خيس بود و کثيف و سوختگی شديدی داشت. او که در شوک قرار داشت می لرزيد. به من گفت به محل انفجار اصلی بروم که دوستم والرا خودِمچاک هم آنجا بوده. اين فرد نمی توانست درست ببيند اما چيزی در آن طرف نبود جز يک فضای خالی.


بعد چه اتفاقی افتاد؟


در اين لحظه يوری ترگوب را ديدم که از طرف آنايولی ديتلوف معاون مهندسی چرنوبيل به اتاق کنترل شماره ۴ فرستاده شده بود که خنک کننده اضطراری را باز کند تا آب جاری شود. چون متوجه شدم که او اين کار را به تنهايی نمی تواند انجام دهد، دوستم را فرستادم که کمک بياورد و خودم با ترگوب رفتم تا آب را باز کنم.


موفق شديد؟


نمی توانستيم خود را به فلکه آب برسانيم. تانک خنک کننده در راهرو نزديک به رآکتور قرار داشت. دو تا در بود که نمی توانستيم از آن رد شويم چون ديوارهايش فرو ريخته بود. پس مجبور شديم چند طبقه پايين برويم تا از ديگر وارد شويم. آب به زانوی ما می رسيد نتوانستيم در را باز کنيم، اما از لای درهر چه می ديديم، خرابی بود. مخزن آب منفجر شده بود. فقط يک ديوار و يک در باقی مانده بود.
همه دستگاه خنک کننده آب از بين رفته بود. وحشتناک بود. هر چيزی که می توانسته خراب شود، خراب شده بود. سالن سمت راستی رآکتور بکلی نابود شده بود و لوله های چپ آن آويزان شده بودند. در آنجا فهميدم که دوستم حتما کشته شده، زيرا جايی که او قرار بوده ايستاده باشد، ديگر وجود نداشت. از آنجايی که ايستاده بودم می توانستم خرابی ها را ببينم. فقط يک ديوار و يک در باقی مانده بود.


بعد چکار کرديد؟


راه خود را به اتاق کنترل ۴ باز کرديم، اما در راه به سه کارگر برخورد کرديم که به آنها گفته شده بود به سالن رآکتور بروند و ميله کنترل را با دست پايين بياورند. من به اين سه نفر گفتم دستوری که به آنها داده شده بی معنی ست، زيرا ديگر سالن رآکتوری باقی نمانده و به احتمال زياد ميله کنترلی هم باقی نمانده. اما آنها گفتند می خواهند به طبقه بالاتر بروند تا وضعيت را بهتر ببينند.


متوجه بوديد که چقدر آنجا خطرناک است؟


بله


وقتی به سالن رآکتور رفتيد چکار کرديد؟


از لبه آن بالا رفتيم اما جای خيلی تنگی بود. چون من پشت سر بقيه بودم، مجبور شدم پشت ستون در باز قرار بگيرم. آنها مشعل را از من گرفتند و داخل شدند. من آنجا ايستاد بودم و از واکنش آنها از مشاهده آن صحنه می توانستم بفهمم چه اتفاقی افتاده.


بر سر آن سه نفر چه آمد؟


هر سه کشته شدند. در واقع آن ديوار و آن در جان مرا نجات داد. من در معرض مقدار زيادی پرتو راديو اکتيو قرار گرفتم. هر کاری می توانستيم کرديم. احساس بسيار بدی است که از دست انسان کاری برنيآيد.


هيچ گاه به چرنوبيل بازگشتيد؟


يکبار وقتی در سال ۲۰۰۰ آنرا بستند، مرا به عنوان ميهمان ويژه دعوت کرده بودند. دور و بر رآکتور سوم راه رفتم که درست کپی رآکتور منفجر شده است. احساس خوبی نداشتم. وقتی بالای رآکتور ايستادم، زانوهايم شل شده بود.


بطور کلی در مورد نيروگاه های هسته ای چه فکر می کنيد؟


اگر ايمنی نيروگاه هسته ای بيش از مسايل مالی و بيش از هر چيز ديگر رعايت شود، با آن مسئله ای ندارم. ايمنی بايد در هر مرحله اداره نيروگاه، مسئله شماره يک و اصلی باشد.


XS
SM
MD
LG