«آن سوی اتهام»
بيانيه تحليلی شماره ۵ انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير در خصوص غايله چاپ نشريات موهن در اين دانشگاه
اکنون قريب به ۵ ماه از آغاز غائله جعل نشريات دانشجويی دانشگاه اميرکبير می گذرد. در اين مدت اتفاقات بسياری به وقوع پيوست. برپايی اين غائله که با همکاری و همدلی مديريت دانشگاه اميرکبير و مسئولين وزارت علوم همراه شد، موجب بروز هفته ای پر التهاب و پرهياهو برای دانشگاه اميرکبير به طور خاص و کليت جامعه دانشگاهی کشور به طور عام شد. در ميانه اين التهابات بود که دانشجويان مظلوم اين دانشگاه يک به يک دستگير و همگی روانه سلول های انفرادی بند مخوف ۲۰۹ زندان اوين شدند. دستگيری دانشجويان پلی تکنيک موضع گيری جانبدارانه و غيرمسئولانه معاون امنيت دادستان استان تهران، قاضی حسن حداد، داير بر گناهکار بودن دانشجويان بازداشت شده را به همراه داشت. پس از گذشت يک ماه از برپايی اين پروژه شوم روابط عمومی وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعيه ای مبهم بر اعتراف دستگيرشدگان بر دست داشتن در انتشار نشريات موهن تاکيد کرد. پس از آن نيز هر از چندی و در پی بالا گرفتن فشار افکار عمومی، قاضی حداد به صورت سريالی طی مصاحبه هايی با تاکيد بر گناهکار بودن دانشجويان بازداشت شده و اعتراف ايشان به اتهام خود، از اعلام نتايج تحقيقات در آينده نزديک خبر می داد. يک ماه ديگر نيز به اين منوال گذشت. دانشجويان و اساتيد دانشگاه اميرکبير کلاس های درس خود را در حالی که صندلی ۸ دانشجوی دربند خالی بود تشکيل دادند و به اتمام رسانيدند به اين اميد که اين دانشجويان هر چه سريعتر به هر طريق ممکن از بند رهايی يافته و بتوانند در امتحانات خود شرکت نمايند. موعد امتحانات نزديک شد و از آزادی ۸ يار دبستانی خبری نشد. سايه سياه و شوم استبداد بر گستره دانشگاه سنگينی می کرد. يک سال و اندی از انتصاب مديری نوچه صفت و نالايق بر دانشگاه اميرکبير می گذشت. بازداشت طولانی مدت و بی خبری محض از اين دانشجويان همچون بختکی بر حلقوم پلی تکنيک چنگ زده بود و آن را به سمت خفقانی وحشت زا سوق داده بود. چاره ای جز تعويق امتحانات تا زمان آزادی ياران در بند نبود. خانواده بزرگ پلی تکنيک عزم جزم کرد تا به صورتی تمام قد مقابل زورگويی اقتدارگرايان بايستد و از حق ۸ عضو در بند خود دفاع نمايد. اين تصميم لرزه بر اندام بدخواهان انداخت. چاره کار را در آن ديدند که به طريقی در صفوف خانواده پلی تکنيک رخنه کنند. بنا بر اين شد که يک تن از شکنجه گران در کسوت «کارشناس» در ميان اساتيد دانشگاه حاضر شود و آن ها را نسبت به گناهکار بودن دانشجويان در بند قانع کند. اين بار نيز مانند هميشه اين عليرضا رهايی، کارگزار و پادوی نيروهای امنيتی، بود که بايستی به اين نقشه جامعه عمل بپوشاند. شورای دانشگاه تشکيل شد و شکنجه گر در لباس «کارشناس» درآمد و آن چه از راست و دروغ بايد می گفت، گفت. اما حاصل آن نشد که بايد می شد. اساتيد نه تنها قانع نشدند که بر خشمشان نسبت به مدير بی تدبير پلی تکنيک افزود. مستاصل شدند و ناتوان از منصرف نمودن اساتيد پلی تکنيک. ناچار حيله ای ديگر انديشيدند و تصميم به اجرای نمايشی شوم گرفتند. نمايشی که قرار بود بازيگر آن دانشجويان مظلوم و در بند باشند. اساتيد پلی تکنيک به اوين رفتند و دانشجويی را مقابل خود و کنار دست «کارشناسان» ديدند. اساتيد در ظاهر دانشجويی را ديدند که کتک نخورده، شکنجه نشده و کتفش نشکسته بود. دانشجويی را ديدند که بازجوها روی دستبندش ضربات متمادی نزده بودند و جای دستبند روی دستش ورم نکرده بود. دانشجويی را ديدند که ۲۷ ساعت بازجويی نشده بود، دانشجويی که در حين کتک خوردن لباسش پاره نشده بود، دانشجويی که زير آزار و اذيت جنسی ۷ «کارشناس» صدای ناله و گريه اش را دوستان ديگرش نشنيده بودند، اساتيد دانشجويی را ديدند که رگ دستش را با شيشه خورده های لامپ سلول نزده بود، دانشجويی را ديدند که در سلول انفرادی نگه داری نشده بود، دانشجويی که از اساتيد می خواست تلاشی برای آزادی او و دوستانش انجام ندهند چرا که آن ها در آنجا راحتند و محيط خارج از زندان برای آن ها نا امن است. اساتيد دانشجويی را ديدند که اعتراف می کرد، اعتراف می کرد که گناهکار است و حالا دلش می خواهد مجازات شود. نمايش کثيف با پادويی عليرضا رهايی جواب داد. در صفوف خانواده پلی تکنيک رخنه افتاد. امتحانات پايان ترم به شرط آن که تمام دانشجويان در بند بتوانند در هنگام آزادی امتحانات خود را بدهند، برگزار شد. در دانشگاه بسته شد و در سالن ملاقات به سوی خانواده دانشجويان گشوده شد. مادرها و پدرها هر يک به اميد در آغوش کشيدن جگرگوشه شان پس از گذشت بيش از دو ماه بی خبری به ملاقات می رفتند. اما آشفته و بيمار بازمی گشتند. آرزو می کردند کاش هيچ گاه فرزندشان را در آن حال و روز نمی ديدند. ۱۸ تير، سالگرد مظلوميت دانشجو، آمد و به آمار دانشجويان آزاديخواه و در بند ۱۶ عدد ديگر اضافه شد. اواخر تيرماه از بين ۸ دانشجوی پلی تکنيک، ۵ تن آزاد شدند. و در مردادماه به تدريج ۱۶ دانشجويی که در روز ۱۸ تير گرفتار شده بودند، آزاد شدند. اما در اين ميان ۳ اهورائی پلی تکنيک در بند باقی ماندند تا به همگان، از رئيس قوه قضاييه گرفته تا رئيس دادگستری استان تهران، از نمايندگان مجلس گرفته تا اساتيد پلی تکنيک، از خانواده اين سه تن گرفته تا دانشجويان پلی تکنيک و...، بار ديگر اثبات شود قدر قدرت و صاحب اراده صائب چه کسی است.
امروز پس از گذشت ۵ ماه از برپايی اين غايله با نگاهی دقيق تر به حوادث چند ماه گذشته و حلاجی دقيق اين حوادث و رويدادها می توان به روشنی و وضوح به نکاتی قابل توجه ای رسيد که پرده از منشا و هدف طرح چنين سناريوی شومی برمی دارد. در اين بيانيه نه چندان کوتاه قصد داريم به اين مهم بپردازيم. تا چه پيش آيد و چه در نظر افتد.
بخش اول: نگاهی دقيق به سير حوادث
بررسی اتفاقات و حوادث روزهای قبل از پخش نشريات موهن(دوشنبه ۱۰ ارديبهشت) حکايت از آن دارد که تصميم به عملی نمودن نقشه جعل نشريات نزديک به انجمن اسلامی و نشر مطالب موهن از طريق اين نشريات پس از آن توسط بانيان آن گرفته شد که عزم انجمن اسلامی اميرکبير را در برگزاری انتخابات اين تشکل راسخ ديدند. آن ها مطلع شده بودند که انجمن اسلامی پلی تکنيک مجمع عمومی خود را برگزار کرده و هيئت نظارت بر انتخابات سالانه خود را نيز مشخص کرده است. آن ها همچنين ديدند که اعضای اين انجمن از روز شنبه ۸ ارديبهشت فضاسازی به منظور برگزاری اين انتخابات را آغاز نموده و گام به گام در حال پيشروی به سمت برگزاری انتخابات هستند. لذا روز شنبه ۸ ارديبهشت پس از برداشتن موفقيت آميز اولين گام در اجرای اين برنامه آن هم توسط نشريات دانشجويی، بانيان جعل نشريات دانشجويی به فکر عملی کردن سناريويی افتادند که شايد ماه ها قبل طرح آن ريخته شده بود. آن ها در بند بودن بابک زمانيان، نحوه دستگيری و اعترافات کذبی که می توان به وی نسبت داد را زمينه مناسبی برای پيش بردن اين سناريو ارزيابی کردند. لذا از صبح يکشنبه ۹ ارديبهشت دست به کار شدند و در همين راستا انجمن جعلی دانشگاه در اقدامی خلاف عرف روزهای گذشته روی يک تکه تخته چند تکه کاغذ مبنی بر اين که «جنبش کارگری هم از دست لمپن ها (اعضای انجمن اسلامی اميرکبير) ذله شده! چرا برای کسی که کارگران متحصن تحويل نيروی انتظامی داده اند اعتراض کنيم؟!» چسبانده و در طول مدت حضور دانشجويان در صحن دانشگاه آن را روی دست نگه داشتند تا کاملا جلب توجه شود. اين تابلو ابتدا روی زمين قرار گرفته بود اما اندک اندک و با افزايش جمعيت دانشجويان در صحن دانشگاه روی دست بسيجيان عضو اين انجمن بالا و بالاتر می رفت (تصاوير شماره ۹ و ۱۰). علاوه بر آن انجمن جعلی در شماره همان روز نشريه خود به دانشجويان پلی تکنيک در خصوص در شرف برپايی غايله ای هشدار داده بود (تصوير شماره ۱۱). گفتنی است دستگيری بابک زمانيان هيچ ربطی به کارگران و جنبش کارگری نداشت. اما ارتباط سناريو نشريات موهن به جنبش کارگری در گام های بعدی سناريو کاملا مشخص و واضح می شود. همان طور که در همان روزها بارها از سوی انجمن اسلامی اميرکبير اعلام شد بابک زمانيان در جمع عده ای مالباخته و نه تجمع کارگری دستگير شده است. بسيجيان دانشگاه نيز از اين امر به خوبی مطلع بودند و تعمدا و بر اساس پروژه قبلی خود را به فراموشی زده و به صورتی مداوم از روز يکشنبه به بعد عبارت بالا را تکرار می کردند. شاهد اين مدعا اين است که در روز شنبه ۸ ارديبهشت نشريه «خروش دانشجو» وابسته به بسيجيان دانشگاه اميرکبير در مطلبی ذيل عنوان «شاهکاری ديگر از سوی يکی روشنفکران متورم» در خصوص نحوه بازداشت بابک زمانيان نوشته بود: «در پی تحقيقات ... نامبرده (بابک زمانيان) در حال انجام مصاحبه با تعدادی مال باخته در مقابل قوه عدالت گستر در حال اعتراض بودند، دستگير می شود.» لذا روشن و واضح است که بسيجيان دانشگاه در جريان کم و کيف بازداشت بابک زمانيان بوده اند و از روز يکشنبه به صورتی هماهنگ خود را به فراموشی برنامه ريزی شده زده و در طول مصاحبه ها و بيانيه های روزهای بعد خود عبارت درج شده بر روی تخته انجمن جعلی را تکرار می کردند. اين حرکت غيرمعمول انجمن جعلی به دو منظور انجام گرفت. يکی آماده کردن افکار عمومی دانشجويان جهت گام های بعدی سناريو و ديگری واکنش دانشجويان به اين حرکت و ايجاد زمينه برخورد، درگيری و جنجال در دانشگاه و افزايش جو التهاب.
پس از هماهنگی به عمل آمده در روز يکشنبه با ارگان های مختلف امنيتی از جمله روزنامه کيهان، اين روزنامه در روز دوشنبه ۱۰ ارديبهشت اقدام به درج مفصل و آميخته به راست و دروغ اتفاقات روز يکشنبه دانشگاه اميرکبير کرد. اين در حالی است که اين روزنامه به هيچ يک از تجمعات بزرگ در دانشگاه اميرکبير در طول يک سال گذشته نپرداخته ولی به تفصيل به درگيری های مختصری که روز يکشنبه ۹ ارديبهشت در پلی تکنيک اتفاق افتاد اشاره کرد. روزنامه کيهان در گزارش خود با تاکيدی دوباره بر دستگيری بابک زمانيان در تجمع کارگری می نويسد: «روز گذشته جمعی از کارگران و مالباخته های يک کارخانه در مقابل مجتمع اقتصادی قوه قضائيه تجمع می کنند، به دنبال اين تجمع يکی از اعضای طيف علامه دفتر تحکيم با حضور در جمع مالباخته ها مدعی می شود که خبرنگار يکی از روزنامه هاست و شروع به مصاحبه با تجمع کنندگان می کند.» و در ادامه آمده: «مدعيان چپ گرای دفتر تحکيم، با حمله به دفتر انتظامات درب رشت دانشگاه اميرکبير اقدام به شکستن شيشه های آن کردند.» روزنامه کيهان در ادامه گزارش خود گام بعدی سناريو را برداشته و می نويسد: «نيروی انتظامی به منظور کشف انگيزه اين فرد و ارتباطات احتمالی وی با سازمان های بيگانه وی را به بازداشتگاه منتقل می کند.» کيهان در گزارش روز دوشنبه ۱۰ ارديبهشت خود آتش توپخانه را جهت ايجاد زمينه برخورد با دانشجويان اميرکبير طی روزهای آينده تشديد کرده و می نويسد: «اعضای طيف غيرقانونی دفتر تحکيم دانشگاه اميرکبير در طی چند سال گذشته بارها و بارها فضای دانشگاه را با اعمال زشت و وحشيانه خود به آشوب کشانده اند ولی تاکنون هيچ برخورد مناسبی از سوی مسئولين اين دانشگاه با اين افراد صورت نگرفته است.»
انتظامات دانشگاه تا روز قبل دوشنبه ۱۰ ارديبهشت از پخش آزادانه «خبرنامه انجمن اسلامی» که به اعتقاد آن ها نشريه ای غيرقانونی است به شدت جلوگيری می کردند. ممانعت انتظامات از پخش خبرنامه، طی روزهای گذشته درگيری های شديدی را ميان دانشجويان و مامورين انتظامات موجب شده بود. اما روز دوشنبه ۱۰ ارديبهشت، يعنی همان روزی که قرار است نشريات جعلی در دانشگاه پخش شود، نه تنها هيچ گونه ممانعتی از پخش اين نشريه در صحن دانشگاه نمی نمايند که هنگام ورود خبرنامه انجمن اسلامی به دانشگاه، مامورين پر تعداد انتظامات در مقابل درب وليعصر دانشگاه هيچ گونه ممانعتی از ورود اين خبرنامه که يک نفر از دانشجويان آن را وارد دانشگاه کرده و به مامورين نيز می گويد که بسته ای که در دست دارد خبرنامه انجمن اسلامی است، نمی نمايند.
نشريات وابسته به انجمن اسلامی طی يک روال چندين ساله، از ساعت ۱۱ تا ۱۳ ظهر، هنگام تعطيلی کلاس ها، وقت نهار، در صحن دانشگاه و در تيراژی بين ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه توزيع می شوند. اما اولين نسخه های نشريات موهن در روز دوشنبه ۱۰ ارديبهشت در ساعت ۱۲:۵۵ در آسانسور دانشکده های پليمر و مکانيک و در تيراژی محدود پخش شد. محل ديگری که اين نشريات قرار داده می شود مقابل ساختمان شماره ۲ فرهنگی و مقابل دفتر بسيج است. مسلم است به علت رفت و آمد مکرر مديران فرهنگی به اين ساختمان و اعضای بسيج در آن محل، گذاشتن نشريات در اين مکان به شدت مشکوک به نظر می رسد. انتخاب اين زمان برای پخش نشريات جعلی از دو جهت مناسب بوده است. يکی آن که دانشگاه خلوت شده و توزيع کننده يا توزيع کنندگان با فراغ بال بيشتری می توانستند در محل های خلوت نشريات را جاسازی کنند. دوم آن که همان طور که گفته شد نشريات وابسته به انجمن از ساعت ۱۱ تا ۱۳ توزيع می شدند. جاعلين از اين که در آن روز چه نشرياتی قرار است از سوی دانشجويان منتشر شود اطلاع نداشتند. لذا منتظر می شوند تا تمام نشرياتی که قرار است در آن روز منتشر شوند، در دانشگاه پخش شوند تا مثلا از يک نشريه خاص دو شماره مختلف در آن روز منتشر نشود. لذا احتمال جعل نشرياتی که در آن روز به صورت معمول منتشر و پخش شد نيز می رود که اين نشريات در جريان توزيع نشريات موهن توزيع نشدند. اما موسوی فراز فرمانده بسيج دانشگاه در مصاحبه ای در همين رابطه با فرار به جلو توپ را به زمين حريف می اندازد و می گويد: «چطور شده که بنا به ادعای آنها، امروز به يکباره هيچ کدام از اين چهار نشريه را منتشر نکردند؟ پس معلوم می شود که آنان کاملا هدفمند دست به اين هتاکی ها زده اند و میخواهند مسئوليت اقدام خود را به گردن ديگران بياندازند».
بلافاصله پس از پخش اين نشريات در دانشگاه در حالی که صحن دانشگاه خلوت شده بود پويان محموديان، مديرمسئول نشريه ريوار، به انتظامات دانشگاه مراجعه کرده و در حضور باقری، معاون حراست دانشگاه، به اعتمادزاده، مسئول انتظامات، می گويد «نشريه ريوار که در دانشگاه پخش شده متعلق به وی نيست و نشريه جعلی است و از انتظامات و حراست می خواهد دستور جمع آوری اين نشريه را از سطح دانشگاه بدهند». مسئول انتظامات و حراست دانشگاه در پاسخ تاکيد می کنند «دستوری در اين زمينه به آن ها داده نشده است و آن ها نمی توانند اين کار را انجام دهند». پويان محموديان سپس به اداره کل فرهنگی دانشگاه مراجعه می کند و به محمد روزبهانی، مديرکل فرهنگی، می گويد «نشريه ريوار توسط عده ای جعل شده و در آن مطالب موهنی درج و در دانشگاه پخش شده است». محموديان از اداره کل فرهنگی درخواست می کند که دستور جمع آوری اين نشريات را به حراست و انتظامات بدهد. اما در مقابل تقی خرسندی، معاون مديرکل فرهنگی و طنزنويس روزنامه کيهان، در پاسخ می گويد «نشريه موهن پخش شده در دانشگاه جعلی نيست، خودتان گفته بوديد شبنانه منتشر می کنيد». لازم به ذکر است محموديان به عنوان نماينده مديران مسئول در کميته ناظر بر نشريات پيش از اين در جلسه ای با مديران فرهنگی دانشگاه گوشزد می کند که «برخورد غيرقانونی با نشريات به مرور زمان فعاليت ها را زيرزمينی می کند و باعث می شود دانشجويان هم به تدريج پايبندی خود را نسبت به قانون از دست بدهند». برداشت انتشار شبنامه از اين سخنان و گوشزد نمودن اين مسئله به محموديان در آن شرايط جالب توجه است. سپس خرسندی تلفن همراه محموديان را از گرفته و اجازه تماس گرفتن را به او نمی دهد. پس از مدتی که از حضور محموديان در ساختمان شماره ۲ فرهنگی می گذرد عده ای از بسيجيان وارد ساختمان شده و پويان محموديان را در حضور روزبهانی، مديرکل فرهنگی، به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهند. روزبهانی در نهايت به محموديان می گويد «دستور جمع آوری نشريات با نظر معاون دانشجويی بايستی انجام شود» و محموديان را برای گرفتن دستور جمع آوری نشريات موهن به معاونت دانشجويی ارجاع می دهد. محموديان به معاونت دانشجويی هم مراجعه می کند و بدون گرفتن نتيجه ای بازمی گردد که هنگام خروج از ساختمان معاونت دانشجويی بار ديگر توسط بسيجيان مورد ضرب و جرح قرار می گيرد.
در فاصله مراجعه پويان محموديان به نهادهای مختلف دانشگاه سه نشريه ديگر، سحر، سرخط و آتيه، به تدريج و در سايه بی توجهی حراست و انتظامات و ديگر ارگان های دانشگاه به همين شيوه در دانشگاه توزيع می شوند. حول و حوش ساعت ۳ بعدازظهر يعنی فقط دو ساعت پس از پخش اولين نسخه های نشريات موهن خبر می رسد که بسيجيان دانشگاه اميرکبير به همراه بسيجيان ديگر دانشگاه ها در ساختمان رياست دانشگاه تجمع کرده و خواستار اخراج و محاکمه مديران مسئول چهار نشريه مذکور شده اند. چند نکته غير طبيعی در اين تجمع وجود دارد. اول آن که چه طور تنها دو ساعت پس از پخش اولين شماره اين نشريات در حالی که فقط تعداد اندکی از دانشجويان از اين حادثه مطلع شدند، کليه بسيجيان دانشگاه به صورت تشکيلاتی در اين تجمع حضور می يابند؟ چرا فقط خبر تجمع را خودشان متوجه می شوند و به گوش دانشجويان دانشگاه نمی رسد؟ در حالی که ساختمان رياست دانشگاه تحت تدابير امنيتی بوده و به دانشجويان عادی اجازه ورود به اين ساختمان به سادگی داده نمی شود چگونه بسيجيان دانشگاه اميرکبير و بسيجيان ديگر دانشگاه ها می توانند به راحتی وارد ساختمان شوند؟ بسيجيان ديگر دانشگاه ها چه طور مطلع می شوند و چگونه در اين فاصله کوتاه خود را به دانشگاه اميرکبير می رسانند؟
پس از آن که دانشجويان دانشگاه اندک اندک از اين تجمع اطلاع حاصل می کنند در مقابل ساختمان رياست تجمع می کنند. آن ها مطلع می شوند چند نفر از اعضای انجمن که برای پيگيری اين ماجرا به اين ساختمان مراجعه کرده بودند به شدت از سوی بسيجيان مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. اين مسئله بر خشم دانشجويان به شدت می افزايد و جمع شدن اندک اندک آن ها مسئولين دانشگاه را هراسان می کند. لذا روزبهانی بلافاصله به ميان دانشجويان آمده و عده ای از آن ها را جمع می کند و به آن ها می گويد «به دانشجويان بگوييد پراکنده شوند، ما داريم موضوع را پيگيری می کنيم. از اينجا ايستادن چيزی به دست نمی آوريد و فقط احتمال تشنج را بالا برده و بر متهم شدن بيش از پيش شما افزوده می شود.» دانشجويان در پاسخ به او می گويند «اگر همين امشب آمدند و ما را دستگير کردند چه؟» که او می گويد «من قول شرف می دهم که هيچ يک از اعضای انجمن دستگير نشوند و اين قضيه در کمال آرامش رسيدگی شود.» دانشجويان پس از مدتی انتظار در ساختمان رياست به صحن دانشگاه می روند و در آن جا تجمعی را شکل می دهند. در اين حين دانشجويان دانشگاه که اکثرا نشريات جعلی را نديده بودند برای دريافت نشريات جعلی به اعضای بسيج مراجعه می کردند و نشريات موهن را از آن ها دريافت می کردند. پس از تکذيب انتشار اين نشريات توسط دانشجويان و جعلی خواندن آن ها تزلزلی در بدنه بسيج ايجاد شد و آن ها به شک و ترديد افتادند. اما مسئولين بسيج همچنان بر مجرميت اعضای انجمن تاکيد کرده و توهين به مقدسات توسط اعضای انجمن را مسبوق به سابقه می دانستند. اما در پاسخ به اين سوال که اعضای انجمن از اين عمل چه سودی می بردند پاسخی نداشتند و در نهايت اعلام کردند «در هر صورت ما خواستار روشن شدن موضوع هستيم و می خواهيم عاملين اين کار هر کس که هست مشخص شود». در بيانيه ای که بسيج در همان زمان منتشر کرد، آمده بود: «هدف از تکذيب عبارت است از شانه خالی کردن از زير بار اين جرم سنگين، لوث کردن اين فاجعه و متزلزل ساختن عزم معترضان نسبت به اين اقدام وقيح. اما اين حربه به هيچ روی موثر واقع نخواهد شد. زيرا با رجوع به سابقهی فعاليت نشرياتی اين طيف آشکارا میيابيم که اينان همواره در اين مسير گام برمیداشتهاند و اساسا غرض آنها از فعاليت نشرياتی، چنين امر شومی بوده است.» در همين لحظات بود که خبرگزاری فارس، توپخانه اين سناريو، کار خود را آغاز کرد. حدود ساعت ۵ بعدازظهر در حالی که هنوز حتی بسياری از دانشجويان اميرکبير از ماجرا مطلع نشده بودند، خبرگزاری فارس اولين خبر را در اين زمينه کار می کند. اين خبرگزاری در آن روزها به صورتی فعال به تجمعات، موضع گيری ها و بيانيه هايی که عليه دانشجويان اميرکبير صادر می شد می پرداخت و اغلب اوقات تيتر يک سايت خود را به اين قضيه اختصاص می داد و در روز چندين بار خبر ويژه خود را تغيير داده و اخبار مختلف در اين زمينه را به صورت ويژه کار می کرد.
در روز ۱۰ ارديبهشت بسيج اميرکبير با صدور بيانيه ای خط ارتباط اعضای انجمن و ارتباط مسئله توهين به مقدسات به آمريکا و منافقين را پس از طرح موضوع در همان روز در روزنامه کيهان پی گرفته و می گويد: «تشکلهای دانشجويی در دانشگاه اسلامی، از نخبگان متعهد حوزه و دانشگاه مشاوره می طلبد، نه از فعالان مراکز جاسوسی و امنيتی آمريکا و استراتژيستهای کاخ سفيد! ما نمیتوانيم بنشينيم و بنگريم عدهای دانشجونما به مقدسات دين ما اهانت میکنند و در مقابل از سازمان منافقين خلق حمايت می کنند.» همچنين موسوی فراز، از مسئولين بسيج، که در اين غايله نقشی محوری بر عهده گرفت در مصاحبه با ايسنا از هماهنگی قبلی در اين زمينه پرده برمی دارد و می گويد: «طی روزهای گذشته نيز نشانه هايی از اين جريان به دست آورده بوديم که اين گروه ها میخواهند دست به اقدامات ساختارشکنانه بزنند و به وسيله آن دانشجويان بسيجی و ارزشی را با خود درگير کرده و اوضاع دانشگاه را متشنج سازند.» همچنين در بيانيه شماره ۲ بسيج پلی تکنيک نيز آمده بود: «از مدتها پيش منتظر رخ دادن چنين فاجعه ی ضد فرهنگی بوديم و بارها به مسؤولان دانشگاه درباره آن، هشدارهای لازم را داده بوديم. از محتوای حرکت خزنده و فرسايشی نشريات وابسته به انجمن اسلامی منحل دانشگاه، به روشنی قابل استنباط بود که اين جريان درصدد است تا با قداست شکنی تدريجی و عبور نامحسوس از خطوط قرمز قانونی و شرعی، از جامعه دانشگاه حساسيت زدايی کند و فضای فرهنگی دانشگاه را به سوی ولنگاری و اباحی گری سوق دهد».
روزنامه کيهان در روز سه شنبه ۱۱ ارديبهشت با درج تيتر درشت «پروژه ايجاد تشنج در دانشگاه لو رفت» در صفحه اول خود، پرده از سناريوی طرح ريزی شده برای دانشجويان پلی تکنيک برمی دارد و خوراک لازم جهت هوچی گرانی که قرار است در همان روز نهار را به صرف جوجه کباب مهمان رئيس دانشگاه اميرکبير باشند، فراهم آورد. روزنامه کيهان می نويسد: «روز گذشته چهار نشريه طيف علامه دانشگاه اميرکبير در اقدامی هماهنگ و خط دهی شده اقدام به چاپ مطالبی مشترک در حمله به مقدسات دين اسلام و کاريکاتورهای موهن و همچنين انتشار شعارهای سازمان منافقين در ابعاد بزرگ کردند... تحصن کنندگان در حالی که اين اقدام طيف افراطی و چپ گرای تحکيم وحدت را اجرای دستورات عوامل بيگانه خارج از مرز عنوان می کردند، خواستار پاسخگويی رياست دانشگاه و روشن شدن تکليف دانشجويان اميرکبير با اين طيف شدند.» در ادامه گزارش کيهان به وضوح مشخص می شود که بلند کردن تخته در روز قبل از حادثه توسط انجمن جعلی، تجمع مالباختگان را جمع کارگری خواندن، تاکيد روزنامه کيهان بر «چپ گرا» بودن دانشجويان اميرکبير و ارتباط دانشجويان با منافقين چه معنايی داشته است. کيهان از اعترافات بابک زمانيان در زندان خبر می دهد و می نويسد: «بابک- ز روز گذشته در اعترافات خود از نقشه شوم يک سازمان اروپايی وابسته به دولت آمريکا که توسط فرزند ديک چنی اداره می شود، پرده برداشت. وی در اعترافات خود در بازداشتگاه نيروی انتظامی اعلام کرده که با عوامل سازمان منافقين در ارتباط بوده است. وی همچنين از ماموريت خود و اعضای طيف علامه تحکيم وحدت برای انجام يک عمليات انتحاری در کشور و سپس انداختن مسئوليت آن به گردن نيروهای حزب اللهی خبر داده و اعلام کرده است که اين نقشه موسسه هيفوس هلند با هدف ايجاد تشنج و برهم زدن فضای دانشگاه های ايران اجرا می شود. فرد بازداشت شده در اعترافات خود عنوان کرده که مطالبی توهين آميز نسبت به کليه مقدسات اسلام و نظام جمهوری اسلامی توسط برخی نويسندگان متواری روزنامه های زنجيره ای برای افراد خاص در داخل ارسال می شود و آنها موظفند اين مطالب را در سطح وسيع از طريق نشريات دانشجويی دانشگاه ها منتشر کنند. بنابراين گزارش بابک- ز دليل انتخاب اين زمان برای اجرای اين نقشه را تلاقی با روز کارگر و تلاش همزمان برای به تشنج کشيدن تجمع های کارگری در کشور عنوان کرده است. گفتنی است روزنامه کيهان بارها در ماجراهايی نظير مراسم سخنرانی رئيس جمهور در دانشگاه اميرکبير، حمله به نهاد نمايندگی در اين دانشگاه و ماجراهای بسيار ديگر در طی دو سال اخير ضرورت توجه جدی و اصولی مسئولان وزارت علوم به وقايعی که تنها تعداد اندک شماری از طيف علامه اين دانشگاه به وجود آورده اند را گوشزد کرده بود.»
بابک زمانيان پس از آزادی اين سناريوی مضحک و اعتراف به آن چه کيهان به آن اشاره کرده است را از اساس تکذيب نمود. اما در روزهای پس از اين حادثه ترجيع بند تمام سخنان و بيانيه های کارگزاران نهادهای امنيتی طراح اين پروژه، تکرار همين سناريو بود. البته اين نهادها در هر مقطع که لازم می ديدند به هرس نمودن شاخه های زايد اين سناريو پرداخته و سوراخ های احتمالی آن را به مرور که آشکار می شد رفو می کردند، و در صورت نياز شاخ و برگ های جديدی به آن می افزودند و نتيجه را از زبان پادوهای گوش به فرمان خود اعلام می نمودند. سايت های وابسته به نهادهای امنيتی نيز در همان روزها به صورت مداوم به تکرار اين ادعای دروغ می پرداختند. به عنوان مثال در مطلبی تحت عنوان «داغ ايجاد ۱۸ تيری ديگر را بر دلتان می گذاريم»، آمده بود: «نشر اين هجويات همزمان با روزهای معلم و کارگر اقدامی بود در جهت تحريک اين ۲ قشر شريف در شوريدن عليه نظام و دولت، کما اينکه يکی از اعضای باند اين دانشجويان لمپن، يعنی بابک زمانيان در لباس خبرنگاری و در تجمع روز کارگر سعی در تحريک کارگران داشت که با فراست و هوشياری کارگران مذکور دستگير و تحويل مقامات انتظامی گشت و البته پس از دستگيری٬ اطلاعات بسيار ارزنده ای از ارتباط خود و همپالگی هايش را با عوامل برانداز افشا نمود». حنيف ستاريان، دبير انجمن جعلی، در روز سه شنبه در «تجمع به صرف جوجه کباب» با اصرار بر اين که نشريات موهن توسط انجمن اسلامی تهيه شده است، می گويد: «اگر اين نشريات متعلق به اينها نبوده است از کجا تهيه شده است. قطعا کار دانشجويی بوده است. در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی از يک طرف روی بحث زنان، سرشاخههای کارگری و معلمان کار میکنند تا اتحاد ملی را مخدوش کنند.» موسوی فراز نيز قبل از آن که دکتر رهايی دستور توزيع جوجه کباب را بدهد، تاکيد می کند: «آنها يک برنامهی حسابشده برای کارهایشان دارند. با نفوذ در جنبشهای کارگری آنها را به شورشهای کارگری مبدل کردند.»
بلافاصله پس از توزيع نشريات موهن، اعضای انجمن اقدام به اطلاع رسانی گسترده ای مبنی بر اين که اين نشريات جعلی است، می نمايد. در اين ميان خبرگزاری های بی طرف و همچنين سايت ها و روزنامه های وابسته به اصلاح طلبان موضع گيری اعضای انجمن اسلامی را تحت پوشش قرار می دهند. علاوه بر آن پس از نخ نما شدن سناريوهای اين چنينی جهت بدنام نمودن فعالين مدنی و سياسی، برخی از اصلاح طلبان طی موضع گيری های صريحی دامن دانشجويان را از توهين به مقدسات مبرا دانسته بودند. همين امر سبب شد نيروهای امنيتی احساس کنند فاز رسانه ای از دستشان خارج شده است و عامل اين کار را اصلاح طلبان می دانستند. لذا از مشکل فنی سايت روزنا وابسته به حزب اعتماد ملی نهايت سوء استفاده را کرده و مدعی شدند «اعضای انجمن اميرکبير در ساعت ۱۰:۳۹ صبح در خصوص اين واقعه مصاحبه کرده اند». در حالی که در اين مصاحبه يکی از اعضای انجمن اسلامی اميرکبير با سايت روزنا که در ساعت ۴ بعدازظهر انجام شده بود به انتشار اطلاعيه اداره کل فرهنگی داير بر توقيف کليه نشريات اشاره شده بود. اين اطلاعيه دقايقی قبل از ساعت ۴ بعدازظهر در دانشگاه منتشر شد. اما رسانه های وابسته به نهاد امنيتی طراح پروژه بر دست داشتن اصلاح طلبان در قضيه نشريات موهن پافشاری نمودند تا هم از اين رهگذر رقيب خود را بدنام کرده و در صورت امکان برچسب ديگری به ايشان بزنند تا در حذف آن ها از سپهر سياسی کشور دستشان بازتر باشد هم با حاکم کردن جو ارعاب و ترس آنان را از پوشش اخبار دانشجويان و تبرئه دانشجويان مظلوم از اين اتهام ناجوانمردانه منصرف کنند. کيهان در شماره روز چهارشنبه خود، مدعی شد: «پس از گذشت يک روز از ناآرامی که به دليل انتشار يک نشريه حاوی مطالب توهين آميز در دانشگاه اميرکبير تهران رخ داد، آشکار شد که اين اقدام توطئه آميز با همکاری و مشارکت برخی رسانه ها و احزاب مدعی اصلاح طلبی صورت گرفته است. از علائمی که به روشنی وجود اين ارتباط را آشکار می کند، اقدام پايگاه خبری روزنا ارگان رسمی حزب اعتماد ملی است». در موردی ديگر از کشيدن پای اصلاح طلبان به ميان اين غائله می توان بيانيه ۱۳ نشريه به ظاهر دانشجويی و وابسته اقتدارگرايان اشاره کرد. در اين بيانيه آمده بود: «چنانچه ۵ سال پيش بدون ملاحظه و التفات به هوچی گری ها، حکم سب النبی در مورد هاشم آغاجری اجرا می شد، امروز حتی چنانچه دشمن نيز بر اجرای اين پروژه شوم مصّر بود، پياده نظام آن جرأت چنين گستاخی را به خود نمی داد». اما کشف بزرگ (بخوانيد گاف بزرگ) را مجتبی ابراهيمی، دبير جامعه اسلامی دانشجويان، در نامه سرگشاده خود به احمدی نژاد انجام داد. در اين نامه با اشاره به جمله «علی مقدس نيست، نور نيست و... حال تکليف ولايت فقيه مکشوف خبرگان مشخص است» از عبدالله نوری و متن «علی نه نور بود و نه مقدس و نه آسمانی و نه معصوم و ... علی يک انسان خطاپذير و غير معصوم بود... حال تکليف ولیفقيه بسيار روشن است و...» از نشريههای موهن دانشگاه اميرکبير، تصريح شده است: «خيلی دور از ذهن نيست که اين چند دانشجوی فريب خورده از کجا خط میگيرند. همه میدانيم سنگ بنای توهين به اسلام و مقدسات را امثال عبدالله نوری، مهاجرانی، اکبر گنجی، يوسفی اشکوری و... با حمايت بیدريغ برخی نهادهای وابسته به دولت اصلاحات پايهگذاری کردند.» اين مسئله نشان از آن دارد که جملات کليدی متون نشريات موهن با دقت فراوان و مطابق با سناريوی از پيش طرح ريزی شده تنظيم شده است. در حالی که ارجاع اين جمله از نشريات به نوشته ها و گفته های چندين سال پيش عبدالله نوری به ذهن هيچ يک از دانشجويان عادی نمی رسيد، دبير جامعه اسلامی دانشجويان اهداف انتخاب اين جملات توسط سناريونويسان را به وضوح تشريح می کند.
خبرگزاری فارس که در آن روزها نقش توپخانه اين سناريوی امنيتی را بازی می کرد برگی جديد به سناريوی فوق الذکر افزود و در همين روز، سه شنبه ۱۱ ارديبهشت، نوشت: «به نظر میرسد طراحان اين پروژه قصد عملياتی کردن ناآرامیهای وسيعی را دارند. ناآرامیهايی که مشابه کوچکتر آن در ۱۸ تير ۱۳۷۸ در آستانه انتخابات مجلس ششم و نيز انتخابات مجلس هفتم ايجاد شده بود تا راه را برای ورود افراطيون به مجلس هموار کنند. در پروژه شبيهسازی واقعه اخير طراحان عمليات، سودای وسعت بخشيدن آن را به ديگر بخشهای جامعه دارند. اين سودا را میتوان از محتوای مقاله «هيچکس مقدس نيست!» هم دريافت. نويسنده اين مقاله اذعان میکند: "دانشگاه در فضايی ملتهب به سر میبرد ظاهراً ديگر فرصتی باقی نمانده تا حاکميت دينزده بتواند دانشجويان را منفعل سازد. اندک اندک به زمان آرزوی ديرينه خود نزديک میشويم. امروز تمام خرده جنبشهای اجتماعی ايران در کنار يکديگر و در يک صف متحد قرار گرفتهاند جنبش دانشجويی، جنبش کارگری، جنبش معلمان، جنبش قوميتها جنبش زنان و... ديگر جايی برای تعارف باقی نمانده است." ادبيات اين جملات آرزوی يک انقلاب مخملی را برای براندازی ابراز میدارد. گويا در آستانه روز کارگر، روز معلم و در فاصله اندکی که تا تيرماه باقی است آتش تهيه فتنه را با به خدمت گرفتن چند دانشجو در همين چهار نشريه تدارک ديدهاند.» همان طور که مشاهده می شود، همه چيز دقيق و حساب شده انجام شده است. حتی مطالب نشريات مجعول طوری تنظيم شده اند که مويد سناريوی مذکور باشد. جالب آن که در نشريات جعل شده در تک جملاتی نوشته شده بود: «قيام+خون=پيروزی»، «دانشجو+کارگر+معلم=سقوط ديکتاتوری».
در همين رابطه اسدالله بادفر دبير شورای تبيين مواضع بسيج دانشجويی دانشگاههای استان تهران در گفت و گويی با ايسنا مدعی شد: «عدهای با تفکر باطل خود فکر کردند میتوانند جنبش دانشجويی را به خواستههای جنبش کارگری ملحق کنند و فضای تشنج را در دانشگاه به وجود آورند.» چراغی، يکی از اعضای بسيج اميرکبير نير در گفت و گو با فارس، گفت: «برنامه اين بود تا اعضای انجمن اسلامی اميرکبير روز ۱۱ ارديبهشت با هماهنگیهای قبلی وارد خيابان شده، دست به اغتشاش بزنند تا تعدادی از آنها دستگير شوند و به دنبال آن بوقهای رسانهای خود را فعال کنند و فعاليتهای خود را به اعتصاب معلمان در ۱۲ ارديبهشت وصل کرده و يک اغتشاش سراسری ايجاد کنند و آن را تا ۱۸ تيرماه ادامه بدهند تا دولت را در کنترل و اداره کشور ناتوان نشان دهند.»
«برپايی حادثه ای مشابه ۱۸ تير» که خبرگزاری فارس ذيل اين سناريو قرار داده بود، چندين ماه پيشتر از برپايی اين غائله توسط يکی از نمايندگان مجلس در خصوص حضور احمدی نژاد در دانشگاه اميرکبير مطرح شده بود. مرتضی تمدن، نماينده شهرکرد، که از نمايندگان تندرو مجلس است پس از اعتراض دانشجويان پلی تکنيک به احمدی نژاد سخنان مضحکی، که تشابهی تعجب برانگيز با مدعای فوق الذکر دارد، عنوان نموده بود. او در مصاحبه خود گفته بود: «براساس اطلاعات رسيده برخی از جريانات قصد داشتند سخنرانی رئيس جمهور در دانشگاه امير کبير را به تکرار واقعه کوی دانشگاه تبديل کنند. همچنين منابع امنيتی خبر دادهاند که تعداد زيادی از افراد ناشناس با سلاح گرم [!!؟] درخارج از درب های دانشگاه منتظر شروع درگيری بودند تا جنگ خيابانی به راه بياندازند. همچنين طراحان تشنج ديروز دانشگاه اميرکبير امکانات و اکيپ هايی را برای انتقال مجروحان و کشته شدگان درگيری ها به کار گرفته بودند که خوشبختانه اين توطئهها عملی نشد. نفوذ جريانات غير خودی در ميان دانشجويان به بروز حوادث ديروز منجر شد و در اين رابطه بايد گفت که دشمن در کمين است تا آرامش را از کشور بگيرد». اين مسئله نشان دهنده آن است که اين سناريو از مدتها پيش برای دانشجويان اميرکبير توسط تيم سرکوب در نظر گرفته شده بود، اما ظاهرا ناهماهنگی هايی در زمان اجرای آن موجب شده بود تا چند ماه زودتر بخشی از آن توسط اين نماينده مجلس بازگو شود.
بغض نهادهای امنيتی طراح سناريو از دانشجويان اميرکبير بيشتر از اعتراض ايشان به احمدی نژاد ناشی می شد. لذا در طول اعتراضات نمايشی پادوهای اجرايی شان، به تواتر به جريان اعتراض شديد دانشجويان دانشگاه اميرکبير به احمدی نژاد، اشاره می شد. به عنوان مثال در بيانيه ۱۳ نشريه دانشجويی(!!) آمده است: «اهانت به مقدسات اسلامی که در حکم يک انتحار است، پس از آن رخ داد که برخی بازی خوردگان و يا عوامل دشمن، موفق به ممانعت از حضور و سخنرانی رئيس جمهور در مراسم ۲۰ آذر اين دانشگاه نشدند و احمدی نژاد بيش از ۵/۲ ساعت در اين دانشگاه گفت و شنيد.» يا در بيانيه ۴ تشکل وابسته به اقتدارگرايان دانشگاه علم و صنعت آمده است: «از همان روزی که اقليتی مضحک و خودسر در مقابل اکثريت دانشجويان فهيم، زمان سخنرانی رئيس جمهور با ادبياتی هتاکانه و چاله ميدانی اکثريت حاضر را به سخره گرفتند انتظار چنين روزی میرفت که با تسامح و خويشتنداری بی مورد حضرات کار بدانجا رسد که دانشجونمايی که هرّ دين را از برّ سياست تشخيص نمیدهد با کمال بیشرمی در هرزنامهای بنويسد که هيچ کس مقدس نيست». در بيانيه شماره ۲ بسيج اميرکبير نيز آمده است: «در شناخت رذالت اين جريان همين بس که در مراسم سخنرانی رئيس جمهور در دانشگاه، شاهد بوديم که چگونه عکس رئيس جمهور مظلوم را به آتش کشيدند و شعارهای اهانت آلود و بسيار زننده، عليه ايشان سر دادند». خرمشاد، معاون فرهنگی وزير علوم، نيز در اين زمينه گفت: «زمانی که چند ماه قبل رييس جمهور در دانشگاه اميرکبير حضور پيدا کرد ما شاهد بروز و ظهور تاسفبار راديکاليزم کور بوديم و عدهای حتی علت عدم حضور رييس جمهور سابق کشور در اين دانشگاه را ترس ايشان از اين روحيه آنارشيستی و معرکهگير خود ارزيابی کرده و بدان افتخار هم کردند، همان زمان هم معلوم بود که اين منطق پايان خوشی نخواهد داشت».
تکذيب مداوم اعضای انجمن اسلامی اميرکبير و حضور پر رنگ ايشان در فضای رسانه ای سبب شد، تا معاون وزير علوم و مسئولان دانشگاه اميرکبير نيز پا به صحنه گذارند تا با موضع گيری جانبدارانه خود سناريويی که در حال دود شدن بود را بار ديگر شارژ کنند. خرمشاد، که مشهور به نفوذی نيروهای امنيتی در دانشگاه علامه است، در موضع گيری روز چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت خود گفت: «عدهای میگويند لوگوهای نشريات دانشجويی ساختگی است و نويسندگان مطالب انتشار پيدا کرده آن موضوعات را نفی میکنند اما استدلال مقابل قابل توجه نيست، مطرح است که میگويند با توجه به گذشته و سابقه و نوشتههايی که در نشريات و وبلاگهای آنان چاپ شده است اين موضوع قابل پيشبينی بوده و قابل اثبات است و در ادامهی آن نوشتهها طبيعی است که چنين موضوعی رخ دهد». عليرضا رهايی، رئيس دانشگاه اميرکبير، نيز طی بيانيه ای اظهار داشت: «با کمال تاسف نه تنها در روزهای اخير بلکه طی چند سال گذشته با سوءاستفاده از رافت اسلامی و باورهای آزاديخواهانه و عدالتطلبانه، گروهی اندک با بهرهگيری از برخی منابع و امکانات، رفتاری را پيش گرفتند که طی سالهای گذشته، برخی از مواقع درصدد ايجاب آشوب و بلوا در اين دانشگاه برآمده و حريمشکنی و طرح مسائل هنجارشکن سخيف به بهانه آزادیخواهی و مدنيتجويی، زمينه ايجاد تنش و اخلال بر بستر آرام آموزش و پژوهش اين دانشگاه فراهم مینمودند... در حالی که قاطبه خانواده پلیتکنيک به محکوميت اين اقدامات توطئهآميز مشغول بودند، گروهی اندک با رويکرد تداوم خط آشوب و التهاب در دانشگاه اقدام و به اعمال آشوبگرانه کردند و با انجام رفتارهای تحريکآميز برای ايجاد درگيری بين دانشجويان و اهانت و هتاکی، به ضرب و شتم کارکنان انتظامات دانشگاه پرداختند و دو نفر از کارکنان شريف انتظامات را روانه بيمارستان کردند».
روز چهارشنبه جمشيدی، سخنگوی قوه قضاييه، اعلام می نمايد که «۴ - ۵ نفر از دست اندرکاران تهيه نشريات موهن دستگير شده اند». اعلام غيردانشجو بودن اين افراد آب سردی بود که بر روی نيروهای امنيتی طراح پروژه، مسئولين وزارت علوم و دانشگاه اميرکبير، بسيج و ديگر پادوهای اجرايی اين پروژه ريخته شد. کيهان روز پنج شنبه بار ديگر و اين بار در سرمقاله خود به دست داشتن دانشجويان عضو انجمن اسلامی اميرکبير در تهيه و توزيع نشريات موهن تاکيد کرد. روزنامه کيهان محل توزيع اين نشريات را سالن غذاخوری دانشگاه اميرکبير ذکر می کند. جامعه اسلامی دانشکده قضايی طی نامه ای به سعيد مرتضوی از وی درخواست می کند که اين پرونده را در دست گيرد. بسيج دانشگاه اميرکبير فردای آن روز در نامه ای سرگشاده به رئيس قوه قضاييه که با تهديد مستقيم هاشمی شاهروی آغاز می شود، با اتخاذ لحنی دستوری آورده است: «بديهی است درصورت عدم توجه کامل به اين خواسته ها، دانشجويان مذهبی دانشگاه اميرکبير شخص شما را نيز در ارتکاب دوباره اين توهين ها در آينده شريک دانسته و با اذن مقام عظمای ولايت اقدام به اجرای عدالت و تنبيه مسببين اين هتک حرمت خواهند کرد. می بايست بدون اطاله موضوع در دادگاهی به اين جرم رسيدگی و اشد مجازات در نظر گرفته شود. توجه به اين نکته ضروريست که اين چندمين اتفاق مشابه در اين دانشگاه است. بايستی ادامه تحصيل اين اراذل و اوباش در تمامی دانشگاههای کشور ممنوع اعلام شود...در پايان هشدار می دهيم هرگونه کاهلی در اجرای مفاد چهارگانه بالا سبب خشم هرچه بيشتر امت انقلابی و دانشجويان مسلمان شده و خود رأساً و شخصاً به تکليفی که انقلاب و خون شهدا بر دوش آنان نهاده اند عمل خواهند کرد». مجتبی ابراهيمی، دبير جامعه اسلامی دانشجويان، نيز طی نامه ای به احمدی نژاد ضمن ابراز نارضايتی شديد از اظهارات جمشيدی، می گويد: «از حضرتعالی قاطعانه خواستاريم در تعامل با قوه قضائيه موکداً از مسئولان آن قوه بخواهيد اين چنين بیتفاوت با توهين به همه مقدسات ۷۰ ميليون ايرانی ديندار برخورد نکنند. مصاحبه سخنگوی آن قوه مبنی بر غير دانشجو بودن دستگير شدگان فاجعه دانشگاه اميرکبير ... هيچ توجيهی برای قوهای که بايد مجری عدالت اسلامی باشد، نيست». سعيد مرتضوی نيز چاره را در آن ديد که تيم خود را وارد غايله نمايد. قاضی حداد، معاون مرتضوی، روز پنج شنبه دستور دستگيری احمد قصابان را صادر می نمايد. هفته پس از دستگيری احمد قصابان روز به روز بر اعتراض دانشجويان نسبت به دستگيری اين دانشجوی بی گناه افزوده می شد، به طوری که يکی از اين روزها دانشجويان با حضور در مقابل کلاس درس رهايی، رئيس دانشگاه، از وی می خواهند نسبت به عملکرد خود و دستگيری دانشجويان پاسخگو باشد. اما نيروهای انتظامات دانشگاه با مشت و لگد به جان دانشجويان خشمگين می افتند تا اجازه ندهند دست ايشان به رئيس بی وجود دانشگاه برسد. رئيس دانشگاه پس از آن که خود را ساعت ها در کلاس حبس می کند عاقبت از پنجره طبقه دوم ساختمان عمران با نردبان فرار می کند و برای آرام کردن جو دانشگاه در حالی که احمد قصابان در سلول انفرادی بند ۲۰۹ تحت شديدترين فشارها و غيرانسانی ترين شکنجه ها قرار داشت، به ايسنا اعلام کرد: «با تحقيقات صورت گرفته احمد قصابان در بند عمومی زندان اوين نگه داری می شود».
باری، پس از آن که آمار دستگيری دانشجويان به ۸ نفر می رسد، تشکلی ساخته دست نهادهای امنيتی موسوم به «انجمن اسلامی مستقل» در موضع گيری که حکايت از به هدف رسيدن تلاش اين نيروها دارد، با ابراز رضايت نسبت به اين دستگيری ها می گويد: «اين مطالبات به حق جريان دانشجويی مسلمان بالاخره نتيجه داد و در اولين گام پس از دستگيری احمد قصابان، علی صابری (دبير انجمن منحل شده دانشگاه اميرکبير) و عباس حکيم زاده (فردی که بيشترين مصاحبه ها را با رسانه های غربی داشته است) نيز بازداشت می شوند». با دستگيری چند نفر از مسئولين مراکز تايپ و تکثير ميدان انقلاب(۴ - ۵ نفر غيردانشجويی که جمشيدی خبر از بازداشت ايشان داده بود) و احمد قصابان، سناريونويسان ادامه سناريو را بر اساس طعمه های جديد خود نوشته و تحويل عملگان گوش به فرمان خود می دهند. طوسی، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجويان مستقل دانشگاه شاهد، چند روز پس از دستگيری احمد قصابان اظهار می دارد: «حفاظت اطلاعات(منظور وزارت اطلاعات است) مشخص میکند که اين نشريهها در کجا انتشار يافته و پس از بازجويی از چاپخانهای که اين نشريات را منتشر کرده اين مسوول میگويد که قصابان و يکی ديگر از مدير مسوولان اين نشريه را برای چاپ بردهاند». در همان روز سايت رجانيوز از سنگين تر بودن جرم احمد قصابان و پويان محموديان خبر داده بود.
نيروهای امنيتی و پياده نظام آن ها همچنين در آن زمان تلاش بسياری جهت گرفتن حکم محکوميت دانشجويان از مراجع تقليد، نمودند. اما هيچ يک از مراجع، حتی مراجع نزديک به طيف تندرو حاکميت، نخواست آبرو و اعتبار خود را بر سر پروژه سوخته نيروهای امنيتی بگذارد. بسيج دانشگاه اميرکبير از سر ناچاری حتی دست به دامان آيت الله منتظری نيز شد که ايشان با صدور فتوايی تکذيب مديران مسئول نشريات را شرعا «مسموع» دانسته بودند. پس از درج اين فتوا و آن استفتا در خبرگزاری ايلنا، بسيج دانشگاه اميرکبير که گاف بزرگی در اين زمينه داده بود دست به تکذيب و فحش پراکنی عليه آيت الله منتظری زد. اما ايلنا با انتشار متن استفتا که در سربرگ و با مهر بسيج به دفتر ايشان فکس شده بود، پرده از اين رسوايی برداشت. پس از آن نيز جمع کثيری از مراجع(منتظری، گرامی، بيات، موسوی اردبيلی، صادقی تهرانی) اخذ اعتراف تحت شکنجه را مردود دانسته و استناد به اين گونه اعترافات جهت صدور حکم را شرعا غيرقابل قبول خواند.
فراموش نکنيم که اين سناريو به منظور درگير کردن کاذب انجمن اسلامی اميرکبير با مسئله ای خودساخته، ايجاد جو رعب و وحشت و در نهايت جلوگيری از برگزاری انتخابات سالانه اين انجمن طرح ريزی شده بود. اما انجمن اسلامی اميرکبير عليرغم تمامی اين تهديدها و فشارها با عزمی راسخ به سمت برگزاری انتخابات خود پيش می رفت. قاضی حداد چاره را در آن ديد که تعداد بيشتری از دانشجويان را دستگير کند و در حين دستگيری جو رعب و وحشت را بيش از پيش تقويت نمايد. لذا در روز سه شنبه ۱۸ ارديبهشت که قرار بود تريبون آزاد شورای صنفی و انتخابات انجمن اسلامی برگزار شود، احضاريه هايی را برای پويان محموديان، مجيد شيخ پور، مقداد خليل پور، سه مديرمسئول نشريات جعل شده، و مجيد توکلی به دفتر حراست دانشگاه ارسال کرد. حراست دانشگاه اميرکبير در اقدامی هماهنگ از اين ۴ نفر درخواست می کند که از خوابگاه خارج شده و به دفتر حراست مراجعه کنند. به محض خروج اين ۴ دانشجو از خوابگاه، نيروهای امنيتی ايشان را مورد تعقيب قرار می دهند. محموديان، شيخ پور و توکلی موفق می شوند خود را به دانشگاه برسانند اما مقداد خليل پور در دام نيروهای امنيتی قرار گرفته و به طرز وحشيانه ای دستگير می شود. بسيج دانشگاه اميرکبير نيز در همان روز از پناهيان، تنها روحانی که آن زمان حاضر شد يک تنه بيانيه صادر نموده و از موضع نيروهای امنيتی دفاع کند، برای سخنرانی در دانشگاه اميرکبير در خصوص نشريات موهن دعوت به عمل آورده بود. روز سه شنبه در چند قدمی محل سخنرانی پناهيان، انتخابات انجمن اسلامی اميرکبير با حضور پر تعداد و پرشور دانشجويان برگزار شد. بسيج دانشگاه اميرکبير سه روز قبل از برگزاری انتخابات در نامه ای به رئيس دانشگاه در خصوص برگزاری انتخابات انجمن اسلامی به صورت تلويحی هشدار داده بود. در بخشی از اين نامه آمده بود: «جناب آقای دکتر رهايی، گويا جماعت مزدوران و فريب خوردگان جاهل، اين سکوت مصلحت آميز ما را تعبير به بی غيرتی کرده اند، چرا که باز زمزمه هايی به گوش می رسد که نشان از قانون شکنی قريب الوقوعی به منظور به انحراف کشاندن اذهان دانشگاهيان از برخورد با موهنين و اجرای توطئه شوم ديگری، جهت ايجاد آشوب در دانشگاه دارد. در چنين شرايطی حضور همه جانبه و پرقدرت انتظامات دانشگاه جهت جلوگيری از تحقق اهداف اين عناصر آشوب طلب، ضروری به نظر می رسد. در غير اينصورت ما خود دست به کار شده و در مقابل هرنوع قانون شکنی محکم خواهيم ايستاد. بديهی است مسئوليت عواقب آن تنها بر عهده شخص شما خواهد بود». اما عاقبت در مقابل اراده جمعی قاطبه دانشجويان نه از انتظامات پر قدرت کاری برآمد و نه از بسيجيانی که به قول خودشان دست به کار شده بودند تا به زعم ايشان مقابل قانون شکنی(!!) بايستند. بسيج، انتظامات، حراست، کارمندان نهاد رهبری تا از ماجرا مطلع شوند، يک ساعتی گذشت. رای گيری به سرعت انجام گرفت و هم زمان با اتمام تعرفه های رای نيروهای فوق الذکر با تمام قوا و سراسيمه خود را به محل رای گيری رساندند. دانشجويان پلی تکنيک در صفوفی به هم فشرده، چندين رديف زنجيره انسانی مقابل صندوق های رای تشکيل دادند. دست اندرکاران هيات نظارت بر انتخابات به سرعت صندوق های آرا و ليست اسامی رای دهندگان را جمع آوری کرده و صندوق ها را از دانشگاه خارج کردند. بسيج، حراست و نيروهای امنيتی تمام تدابير و تلاش دو هفته ای خود را بی ثمر می ديدند. انتخابات برگزار شد و پس از نزديک به دو هفته التهابات فرسايشی، دانشگاه رو به آرامش می گذارد. چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت برای روز دوم صندوق های رای انتخابات انجمن اسلامی به صحن دانشگاه آمدند. بر خلاف روز پيشين از هياهو و جار و جنجال خبری نيست. بسيج و حراست همچنان در بهت و حيرت آن چه اتفاق افتاد فرو رفته بودند. انتخابات روز دوم در کمال آرامش برگزار شد. دانشجويانی که به خاطر اتمام تعرفه نتوانسته بودند روز سه شنبه رای دهند، آرای خود را در روز چهارشنبه به صندوق ها ريختند. مجيد شيخ پور، پويان محموديان و مجيد توکلی به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. حتی مسئولين دادگاه انقلاب نيز ديگر دليلی برای پيش بردن سناريوی سوخته نمی ديدند. دانشجويان پس از بازپرسی چندين ساعته به خوابگاه بازگشتند. ولی از ايشان خواسته شد که فردای آن روز، پنج شنبه، بار ديگر مراجعه کنند. اما پس از يک روز تيم امنيتی که خود را در جلوگيری از برگزاری انتخابات ناکام می ديد تصميم گرفت سناريوی سوخته را به حال خود رها نکند تا از اين طريق هم زهر چشم و انتقامی از دانشجويان پلی تکنيک بگيرند و هم رها نمودن پروژه به اين وسعت موجب لطمه به آبروی تيم طراح آن نگردد. عزم تيم سعيد مرتضوی جهت برخورد شديد و انتقام گيری جزم شده بود. پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت محموديان، شيخ پور و توکلی هم به دو يار در بند خود قصابان و خليل پور پيوستند. پس از آن بود که مصاحبه های زنجيره ای قاضی حداد که هر بار از يقينش مبنی بر اين که انتشار نشريات موهن توسط دانشجويان دستگير شده انجام پذيرفته، سخن می گفت، آغاز شد.
جمعه ۲۱ ارديبهشت يک هفته پس از دستگيری احمد قصابان، دو عضو بسيج دانشگاه اميرکبير در ميزگردی در خبرگزاری ايسنا حاضر شدند. ايشان در اين ميزگرد در عين حال که سعی می کنند همچنان بر اين موضع که انتشار نشريات توسط اعضای انجمن اسلامی اميرکبير انجام شده پافشاری کنند، اما با ساده لوح و فريب خورده دانستن ۴ مديرمسئول سعی می کنند در درجه اول اصلاح طلبان را به عنوان خط دهندگان پروژه آشوب در دانشگاه معرفی کنند و در درجه دوم، اين قضيه را به خارج از کشور ارتباط دهند. علت اين عمل آن ها نيز کاملا مشخص است. مقصر جلوه دادن و محکوم نمودن دانشجويان پس از برگزاری انتخابات انجمن اسلامی نه تنها ديگر سودی به حال طراحان سناريو ندارد که به سبب دانشجو بودن اين افراد ممکن است هزينه هايی را برای آن ها رقم بزند. تيم طراح اين پروژه با خود انديشيده اند که اعتراف گيری از دانشجويان بر عليه نيروهای سياسی کشور بسيار راحت تر از اعتراف گيری عليه خودشان است. در اين حالت قضيه دانشجويان با يک عذرخواهی و طلب عفو و بخشش حل می شود و هزينه اضافی بر دوش نيروهای امنيتی نمی افتد. بهانه خوبی نيز جهت ردصلاحيت و برخورد با نيروهای سياسی به دست نيروهای اقتدارگرا می افتد. لذا سناريوپردازان فرمان را به سمت اصلاح طلبان چرخانده و نيروهای گوش به فرمان ايشان نيز همان می کنند که آن ها می خواهند. چراغی در همين زمينه می گويد: «انتشار اين مطالب از سوی مديرمسوول نشريات نيست، چرا که ما با برخی از اين افراد هماتاقی هستيم و آنها جزء سادهترين افراد هستند مثل قصابان که به خاطر انتشار نشريه سحر بازداشت شده است. وی بچه شهرستانی سادهای است که روز اولی بود که در دانشگاه وارد شد در اين فضاها نبود و برخی از سادگيش استفاده کردند. ريشهی اين جريانهای التقاطی در آن طرف مرزهاست. صبح همان روز که اين نشريات قرار بود منتشر شود يک سايت مطالبی و بيانيهای که کار اين افراد نيست را منتشر و بعد از آن اعلام کرد که دليل اعلام آن در اين ساعت به خاطر مشکل ساعت، سرور و غيره بوده است. جريانی که در دانشگاه اميرکبير شکل گرفته است بارها مورد سوءاستفاده جريانهای سياسی بوده است». افراشته نيز در اين ميزگرد مدعی شد: «نشريات منتشر شده قسمتی از پروژهای است که دولت را تخريب کند. عوامل بيرونی دانشگاه را بهترين مکان برای عملی کردن خواستههای خود میدانند چرا که دانشجويان جوان هستند، تحريک میشوند و در دانشگاه میتوانند تبليغات زيادی انجام دهند. به عقيده من شروع اين جريان از زمانی بود که جريان التقاطی بعد از دوم خرداد در دانشگاهها شروع به کار کردند. مسبب اين نشريات را من چهار نفر دانشجوی دانشگاه اميرکبير نمیدانم بلکه به عقيدهی من کسانی خارج از دانشگاه هستند که دانشگاه را الگوی حزبی خود میدانند و میخواهند به خواستههای خود برسند. دشمنان ما آن قدر کم خردانه عمل میکنند که رد پای آنها هميشه باقی میماند. دوستان خارج از دانشگاه به اندازهای ناشيانه عمل کردند که کلی رد پا بر جای مانده است. از مطالبی که در يک سايت آنها منتشر شد مشخص است که اين برنامه کاملا از قبل برنامهريزی شده است». هفته ای پس از اين مصاحبه، يعنی در تاريخ ۲۸ ارديبهشت، بسيج اميرکبير در سايت خود در مطلبی ذيل عنوان «شکست لمپن ها در دانشگاه امير کبير، هواداران نفاق دست و پا می زنند»، آورده بود: «اما به هر حال...نقشه طراحی شده توسط هواداران نفاق که سرکردگانشان در دفتر حزب مشارکت و سازمان های جاسوسی غرب آرميده اند، ناکام ماند». بعدها انجمن اسلامی مستقل در سايت خود می نويسد: «البته همچنان سوالاتی همچون انتشار اين خبر پيش از رخداد آن توسط سايت روزنا متعلق به اعتماد ملی و ارتباط اين حادثه با عوامل بيرون دانشگاه و حلقه متصل کننده اين ارتباط وجود دارد که می توان آن را از ماجرای بدست آمده مهم تر دانست چرا که اين افراد از نگاه طراحان اصلی خارج دانشگاه نقشی همچون دستمال کاغذی را دارند و به راحتی می توانند فردا بازهم از اين گونه اقدامات را طراحی نمايند».
از شنبه ۲۲ ارديبهشت نيروهای امنيتی احضاريه های جداگانه ای برای چند عضو ديگر انجمن اسلامی فرستادند. احسان منصوری، عباس حکيم زاده و علی عزيزی هم در پروژه دستگيری قرار گرفتند. احسان منصوری پس از ۱۰ روز تعقيب و گريزی که در آن حراست دانشگاه اميرکبير نقشی پر رنگ ايفا نمود، به طرز وحشيانه ای دستگير شد. عباس حکيم زاده و علی صابری نيز که به توصيه مسئولين دانشگاه و برای تسهيل شدن بازداشتشان به شهرستان رفته بودند، دو هفته پس از احسان منصوری دستگير و روانه بند ۲۰۹ زندان اوين شدند.
با آزادی ۵ نفر از ۸ دانشجوی بازداشت شده در اوايل مردادماه خانواده سه دانشجوی در بند در جريان ريز اتفاقات و نحوه برخورد بازجوها با دانشجويان قرار می گيرند و چاره کار را در آن می بينند که اين بار بی پروا بخشی از آن چه بر فرزندانشان رفته را در قالب نامه ای سرگشاده با رئيس قوه قضاييه در ميان گذارند. دانشجويان آزاد شده نيز در نامه نگاری های متعدد و چندين ملاقات با مقامات بلندپايه قضايی و نمايندگان مجلس پرده از آن چه بر آن ها در مدت بازداشت برای اعتراف به کار نکرده رفته بود، برداشتند. علنی شدن شکنجه دانشجويان بازداشت شده فشارها و اعتراضات را بر اقتدارگريانا از درون ساختار حاکميت افزايش داد. افزايش فشارها سبب شد تا دانشجويان بازداشت شده در روز ۱۸ تير به صورت غيرمترقبه و ناگهانی و از ميانه سير بازجويی آزاد شوند. اما عزم سعيد مرتضوی و قاضی حداد برای انتقام گيری از سه دانشجوی پلی تکنيک و خانواده هايشان که مسبب بر ملا شدن اين رسوايی عظيم بودند جزم شده بود. هر چه اصرار بر بيگناهی سه دانشجو در بند و فشار مقامات معتدلتر قوه قضاييه بر دادگاه انقلاب برای آزادی اين سه دانشجو بيشتر می شد، فشارها در درون بند امنيتی ۲۰۹ بر دانشجويان افزايش می يافت. پس از اعلام اخبار شکنجه ها، بار ديگر توپخانه رسانه ای اقتدارگرايان شروع به کار کرد. اعضای بسيج دانشگاه اميرکبير که تمام نيرو و توان را در راستای پيشبرد فاز هوچی گری و پروپاگاندای اين سناريو صرف کرده بودند و نمی توانستند باور کنند که از آن ها به عنوان مهره در پيشبرد يک سناريوی امنيتی استفاده شده است، در مصاحبه هايی به سير پرونده دانشجويان بازداشت شده اعتراض کردند. محمد شجاعيان در شهريورماه به خبرگزاری فارس گفت: «در حاليکه افراد دستگير شده اغلب به جرم خود اعتراف کرده اند، يک جريان رسانه ای می کوشد با پر رنگ کردن حاشيه در مقابل متن و ساختن داستانهای تخيلی مبنی بر شکنجه و ... اصل اين اقدام زشت را تحت الشعاع قرار دهد». حق شناس هم با گلايه از قوه قضاييه ابراز داشت: «برای جلوگيری از سوءاستفاده فرصتطلبان و برخی گروههای سودجو، بايد اين پرونده از سوی قوه قضائيه بصورت ويژه و فوری رسيدگی میشد اما متأسفانه قوه قضائيه به دليل تشکيل نشدن دادگاه، اجازه انتشار نتايج گزارش تحقيقات را نداد که اين مسئله باعث سوءاستفاده و مظلومنمايی عدهای خاص شدهاست».
باری، با فشارهای درون قوه قضاييه و بيرون از آن، قاضی حداد مجبور شد در اوايل مهرماه دادگاه سه دانشجو را برگزار کند. دادستان و قاضی اما هيچ مستندی که گناهکار بودن دانشجويان را شهادت دهد در دست نداشتند الا اعترافات ايشان که با زور شکنجه و رفتارهای غيرانسانی اخذ شده بود و طبق قانون هيچ اعتباری نداشت. لذا به طبق روال هميشگی، دادگاه را غيرعلنی برگزار کردند تا مشت خالی شان پيش خلايق باز نشود. دانشجويان برای چندمين بار در جلسه دادگاه بر برائت خود تاکيد کرده، اعلام کردند اعترافات اخذ شده تحت فشار و شکنجه بوده و فاقد اعتبار است. دفاعيات دانشجويان در جلسه دادگاه بار ديگر ضربه ای بر سناريوی سوخته زد. اين بار عباس انسانی، دبير انجمن جعلی، به صحنه آمد و شکايت «پياده نظام» را پيش «اصل نظام» برد. «پياده نظام» در جلسه ديدار با رهبری از اطاله دادرسی شکايت کرد و گفت: «اطاله دادرسی در اين پرونده موجب مانور برخی سياستزدگان شده است». دو هفته از دومين و آخرين جلسه دادگاه گذشت تا قاضی شعبه ششم دادگاه انقلاب، بابايی، احکام از پيش صادر شده برای دانشجويان را به ايشان ابلاغ کند. ۳ سال، ۵/۲ سال و ۲ سال زندان برای توکلی، قصابان و منصوری نتيجه انتقامی بود که احمدی نژاد از اين سه دانشجو به نمايندگی از دانشجويان پلی تکنيک که صريحا به وی انتقاد کرده بودند گرفت.
صدور رای و محکوميت دانشجويان نيز گره از کار فروبسته سناريونويسان بدگهر باز نکرد. همگان دانشجويان در بند را بيگناهانی می ديدند که قربانی سناريويی کثيف شده اند. در اين ميان آوايی، رئيس دادگستری استان تهران، که از سوی رئيس قوه قضاييه مسئول رسيدگی به ادعای شکنجه دانشجويان شده بود، طی دو مصاحبه جداگانه از تکميل شدن نتيجه بررسی ها در اين زمينه خبر داد. اما آوايی نيز حاضر نشد نتيجه پيگيری شکنجه دانشجويان را علنی نمايد. چون باز اين مسئله به آبروی تيم شکنجه گر، تيم امنيتی طراح سناريو، تيم قضايی پيگيری کننده پرونده، مسئولين دادگاه انقلاب، دادستانی استان تهران، گره خورده بود و در نتيجه پای آبروی وزارت اطلاعات و قوه قضاييه و متعاقب آن «کليت نظام» در ميان بود. گزارش شکنجه دانشجويان محرمانه به رئيس قوه قضاييه تحويل شد. اما اصرار ۵ دانشجوی آزاد شده بر اعمال شکنجه و پافشاری سه دانشجوی در بند بر وجود نداشتن هيچ گونه مستندی جهت محکوميت ايشان سبب شد تا بار ديگر، انجمن جعلی دانشگاه اميرکبير، در روز برگزاری تريبون آزاد بزرگ «ستاره ها در اوين» نامه ای را به رئيس دادگستری بنويسد که در آن ادعا شده است: «قاضی پرونده بر اساس مستنداتی چون اظهارات مسوولان چاپخانه نشريات موهن، مکالمات انجام گرفته و اطلاعات بدست آمده از رايانههای مظنونان، شهود دانشجويی پرونده و اعترافات متهمان مبادرت به صدور حکم اوليه قضايی کرده است. متأسفانه در روزهای اخير شاهد طرح ادعاهايی از سوی برخی از بازداشتشدگان مبنی بر رد مستندات قضايی پرونده هستيم؛ اين افراد سعی دارند در عوض پيگيری قضايی موضوع در دادگاه تجديدنظر، با موجسواری به ايجاد آشوب در سطح دانشگاه بپردازند». اين دعاوی چه ارتباطی با رئيس دادگستری می تواند داشته باشد، خود جای سوال دارد. اما شاهد دروغ بودن آن ها غيرعلنی برگزار شدن جلسه دادگاه و اعلام نشدن هيچ گونه مستنداتی از سوی مدعيان است. در بخش بعدی بيانيه به تفصيل به روند بازجويی ها و تناقضات ادعای بالا اشاره خواهيم کرد.
جالب تر از همه آن که تشکلی ناشناخته به نام «مجمع صنفی نشريات دانشجويی استان تهران» در آخرين روز همايش مديران مسئول نشريات دانشجويی دانشگاه های سراسر کشور در واکنش به اعتراض شديد نمايندگان مديران مسئول نشريات نسبت به حکم صادره برای دانشجويان دانشگاه اميرکبير و توقيف کليه نشريات در اين دانشگاه، به سرعت دست به کار تهيه بولتنی با عنوان « فتنه ای که ريشه دار بود…» می شود که طی آن بتواند به جمع معترض بقبولاند که انتشار نشريات موهن توسط اعضای انجمن اسلامی اميرکبير انجام شده است. اين جمعات در اقدامی به غايت به دور از اخلاق و به منظور پذيرفتی کردن اين مسئله برای مديران مسئول نشريات، در بولتن خود بيانيه ای را به انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه اميرکبير نسبت می دهد که هيچ گاه توسط اين انجمن منتشر نشده است. متن بيانيه ای که توسط اين تشکل به دروغ به انجمن اسلامی دانشجويان نسبت داده شده است، کاملا منطبق بر سناريوی تهيه شده توسط روزنامه کيهان است. جاعلين بی اخلاق گويی برای اثبات مدعای بدون پشتوانه خود بار ديگر به حربه «جعل» روی آورده اند تا انتشار نشريات موهن توسط انجمن را مسبوق به سابقه جلوه دهند. در اين بولتن آمده: «انتشار همزمان چهار نشريه آتيه، ريوار، سحر و سرخط منتسب به انجمن غيرقانونی دانشگاه اميرکبير بر خلاف آنچه برخی مغرضان در جهت منحرف کردن افکار جامعه و در جهت مصالح خويش و با دامن زدن به شايعات نشان دادند، با رجوع به سوابق اعضای آن که نام انجمن اسلامی را به دروغ يدک کشی می کنند، چندان دور از انتظار نبود…انجمن منحل شده دانشگاه اميرکبير با مظلوم نمايی سعی در فرافکنی ماجرا و متهم کردن سايرين دارد. بيانيه انجمن اسلامی غيرقانونی اميرکبير با عنوان "مبارزه همچنان ادامه دارد": امسال در حالی به استقبال روز جهانی کارگر می رويم که طی سال گذشته، خواسته ها و مطالبات کارگران زحمتکش در بخش های مختلف نه تنها هيچ پاسخی نگرفت بلکه بر عمق و دامنه فقر و فلاکت اين قشر به شدت افزوده شده و اعتراضات برخی مراکز کارگری و معلمان به عنوان بخش های مهمی از جامعه، از سوی رژيم سلطه گر جمهوری اسلامی، با خشونت پاسخ داده شد. اول ماه مه فرصتی است که ما دانشجويان می توانيم بيش از هر زمان ديگر در کنار کارگران در صفوف متحد، خواسته ها و مطالبات خود را مطرح کنيم. ما دانشجويان دانشگاه پلی تکنيک تهران، ضمن گراميداشت روز کارگر و تبريک پيشاپيش آن به کارگران و عموم زحمتکشان و انسان های برابر طلب از تمام دانشجويان دعوت می کنيم تا در اين روز به خيابان بيايند و محکم تر و پرشورتر از هميشه به سياست های ضددموکراتيک جمهوری اسلامی و سگ های زنجيرشان نشان دهند که لحظه ای که به تمام خواسته هايشان نرسند، فريادشان را فرونخواهند خورد»
در پايان اين بخش ذکر اين نکته ضروری است که از روز اول ارديبهشت و يک هفته قبل از اين حادثه يکی از نيروهای امنيتی به نام «حسينی» در حراست دانشگاه اميرکبير مستقر می شود و تا حد زيادی اداره دانشگاه را در دست می گيرد. مديران مسئول نشريات جعل شده پس از برپا شدن اين غايله در روز دوشنبه بارها با حسينی ملاقات داشته و با او صحبت کرده اند. جالب آن که حسينی گهگاه در برخی از جلسات بازجويی دانشجويان بازداشت شده حضور می يافت. از مرور همه جانبه اين غايله به خوبی درمی يابيم که جعل نشريات دانشجويی، نه کار اعضای خرده پای بسيج و نه کار مديران دانشگاه بوده است. هماهنگی با روزنامه کيهان، چندين سايت و خبرگزاری و همچنين مديريت وزارت علوم و دانشگاه اميرکبير و.... حکايت از اين دارد که مديريت و فرماندهی اين پروژه را تيمی امنيتی بر عهده داشته است. واکنش های سريع، زودهنگام و غيرطبيعی بسيج و همچنين نوع برخورد حراست و انتظامات دانشگاه و همچنين مديريت فرهنگی دانشگاه اميرکبير در اين حادثه، همان طور که خود اين نيروها بعضا اشاره کرده اند، بدون شک حکايت از اين دارد که آمادگی قبلی ای در اين خصوص در اين ارگان ها ايجاد شده است. اين امکان وجود دارد که تيم طراح اين سناريو به منظور واقعی جلوه دادن پروژه برای بسيج و مديريت دانشگاه اميرکبير، از چند روز قبل به آن ها در خصوص قصد انجام چنين کاری از سوی اعضای انجمن اسلامی هشدار داده باشد.
لازم به ذکر است در ابتدای برپايی اين غائله و به علت سرعت سير حوادث و اتفاقات، و همچنين واکنش های سريع و غيرطبيعی بسيج و مديريت دانشگاه اميرکبير اين مسئله را به ذهن همگان متبادر کرده بود که حداقل اعضای رده بالای بسيج و برخی مديران فرهنگی دانشگاه در طراحی اين پروژه نقش داشته اند. به عنوان مثال در همان ايام، سايت های خوابگاه های دانشگاه اميرکبير، برای انجام تحقيقات پلمب شد. پس از پلمب سايت خوابگاه عصاری، مظاهر گنجی، يکی از اعضای تشکيلاتی بسيج دانشگاه اميرکبير، سراسيمه به خوابگاه مراجعه می کند و از مسئول سايت می خواهد به او اجازه دسترسی به فولدر شخصی اش را بدهد. اما مسئول سايت خوابگاه به او می گويد مسئولين حراست دانشگاه به او گفته اند هيچ يک از دانشجويان تا اطلاع ثانوی حق استفاده از سايت خوابگاه را ندارند. مظاهر گنجی پس از دعوا و مشاجره فراوان با مسئول سايت طی تماسی که با حميدرضا افراشته، يکی از اعضای رده بالای بسيج پلی تکنيک، برقرار می کند از وی می خواهد جهت دسترسی او به فولدر شخصی اش در سايت خوابگاه با مسئولين دانشگاه مذاکره نمايد. بلافاصله پس از اين تماس، واعظ، رئيس حراست دانشگاه، طی تماسی با مسئول سايت خوابگاه از وی می خواهد اجازه دهد اين دانشجو از سايت استفاده نمايد. مسئول سايت خوابگاه که يکی از دانشجويان دانشگاه است نسبت به اين مسئله مشکوک شده و پيش از آن که به اين عضو بسيج اجازه دسترسی به فولدر شخصی اش را بدهد يک کپی از فولدر شخصی او تهيه می کند. مظاهر گنجی پس از دسترسی به سايت کل محتوای فولدر شخصی اش را پاک می کند. مسئول سايت خوابگاه پس از بررسی کپی فولدر شخصی اين عضو بسيج علاوه بر يافتن مقادير زيادی عکس و فيلم مستهجن، فايل شماره های پيشين نشريات جعل شده را می يابد. پس از آن که مسئول سايت خوابگاه عصاری اين مسئله را به اطلاع مسئولين حراست دانشگاه می رساند، مظاهر گنجی برای مدت يک هفته به دانشگاه ممنوع الورود شده و پس از آن بلافاصله به دانشگاه صنعتی اصفهان منتقل می شود و تا پايان ترم در اين دانشگاه تحصيل خود را ادامه می دهد. اين مسئله يکی از نمونه های همکاری نزديک مديريت دانشگاه با نيروهای بسيج، زدون اتهام به هر نحو ممکن از ايشان و بازگرداندن جهت اتهام به سوی دانشجويان مظلوم و بيگناه پلی تکنيک است. اما، بررسی دقيق اين موضوع آشکار می کند که اين پروژه وسيع تر از آن بوده است که بخواهد توسط اعضای بسيج يا مديران ميانی دانشگاه انجام شده باشد. اين پروژه آن قدر بزرگ بوده که اطلاع داشتن اعضای رده بالای بسيج از آن نيز ممکن بود به دادن گاف هايی بيانجامد که آبروريزی جبران ناپذيری به بار آورد. لذا آن چه مسلم است اين است که طرح ريزی اين پروژه توسط تيمی امنيتی انجام شده و پيش از آن صرفا آمادگی اوليه ای با مديريت دانشگاه و اعضای رده بالای بسيج انجام شده است. واکنش دور از انتظار نيروهای امنيتی در همان روزهای نخستين در «پروژه امنيتی» خوانده شدن اين مسئله از سوی دانشجويان قابل توجه است. روز پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت پيش از دستگيری احمد قصابان، نيروهای امنيتی با ربودن مجيد شيخ پور ضمن ضرب و شتم اين دانشجو به وی تاکيد می کنند که از دانشجويان بخواهد از «پروژه امنيتی» خواندن اين غائله خودداری کند.
بخش دوم: در مدت بازداشت دانشجويان چه گذشت؟
پيش از هر چيز در اين بخش بايستی به روند بازجويی های بابک زمانيان، که اوايل ارديبهشت و پيش از برپايی اين غائله بازداشت شده بود، از زمانی که در اختيار نيروهای امنيتی قرار گرفته بود اشاره کرد. بابک زمانيان از لحظه آزادی و در حالی که هنوز از اتفاقاتی که طی اين مدت به وقوع پيوسته اطلاع نداشت، اولين سوالی که از دوستان خود پرسيد اين بود که قضيه نشريات دانشجويی چيست؟! بازجويی های که از ابتدا از بابک زمانيان به عمل آمده همگی حول نشريات دانشجويی و نقش هر يک دانشجويان فعال پلی تکنيک در زمينه تهيه و پخش نشريات بوده است. بازجويان همچنين از زمانيان خواسته اند به صورت جزئی در مورد نقش پويان محموديان، مجيد توکلی، احمد قصابان، عباس حکيم زاده و... در نشريات دانشجويی دانشگاه توضيح دهد. بازجويان از روز شنبه ۸ ارديبهشت در جريان بازجويی ها به بابک زمانيان به صورت مداوم گوشزد می کردند که «خيلی شانس آوردی که الان بيرون نيستی و زودتر دستگير شدی!».
نيروهای امنيتی در طول مدت بازداشت دانشجويان تمام تلاش خود را معطوف به اين قضيه می کنند که اعترافاتی در جهت چگونگی عملياتی شدن چاپ و پخش نشريات موهن از دانشجويان بازداشت شده اخذ کنند و در اين مقطع از انگيزه اين عمل (آن چه پيش از اين در روزنامه کيهان آمده بود)، توجه چندانی نشان نمی دهند. تيم بازجويی در ابتدا سناريوی مشخصی در خصوص چگونگی انجام اين عمل توسط دانشجويان نداشتند. حتی زمينه فعاليت دانشجويان بازداشت شده را در دانشگاه نمی دانستند. لذا چندين سناريو را امتحان می کنند و تحت فشار و شکنجه، چند نوبت اعترافات مختلفی از دانشجويان می گيرند. به عنوان مثال در ابتدای دستگيری به احمد قصابان القا می کنند که او نشريات را برای چاپ به چاپخانه برده است. ۴ - ۵ نفر از مسئولين مراکز تايپ و تکثير ميدان انقلاب که در ابتدا دستگير شده بودند از سوی تيم بازجويی مجبور می شوند که با دادن شهادت دروغ قصابان را فردی معرفی کنند که برای چاپ نشريات موهن به آن ها مراجعه کرده است. لذا برای تشديد فشار به اين دانشجو اين افراد به اتاق بازجويی قصابان برده می شوند و در حضور وی به دروغ نسبت به اين مسئله اعتراف می کنند. يکی از اين افراد به احمد قصابان می گويد: «پسرجان چرا دروغ می گويی؟ خودت آمدی و گفتی ۴ تا نشريه داری و می خواهی بزنی. به همين نشان که بر سر قيمت با هم صحبت کرديم که من گفتم برگی ۴۰ تومان می زنم و تو گفتی برگی ۳۰ تومان که دست آخر سر برگی ۳۵ تومان توافق کرديم». احمد قصابان در پاسخ می گويد: «آقای عزيز، شما چرا دروغ می گوييد؟ ما نشرياتمان را از برگی ۲۰ تومان بيشتر نمی زنيم و شما خودتان می دانيد که مراکز زيادی در ميدان انقلاب هستند که هر برگ A۳ را تا ۱۸ تومان هم می زنند. مگر من ديوانه ام که نشريه ام را برگی ۳۵ تومان بزنم؟!» همچنين تيم بازجويی از احمد قصابان می خواهند که اعتراف کند نشريات را در سلف غذاخوری دانشگاه توزيع کرده است. جالب آن که پس از انتقال دانشجويان به بند عمومی اين دانشجويان متوجه می شوند چند روز پيش از آن که بازجويان آن ها را جهت اعتراف به موردی خاص تحت فشار و شکنجه قرار دهند، از قبل آن چه قرار است دانشجويان به آن اعتراف کنند در رسانه های وابسته به نهادهای امنيتی به عنوان اعتراف دانشجويان آمده است. که در همين زمينه می توان به سرمقاله روزنامه کيهان که به توزيع نشريات در سالن غذاخوری اشاره کرده و موضع گيری دبير سياسی جامعه اسلامی دانشجويان که احمد قصابان را عامل چاپ نشريات عنوان نموده اشاره نمود.
تيم بازجويی در ابتدا متوجه می شوند خليل پور فردی بوده که نشريه اش به اشتباه جعل شده است. لذا او فقط ۴ روز بازجويی داشته است. جاعلين ناشی نشريه آتيه را با آينده، که پيش از آن سخنان رهبری را نقد کرده بود، اشتباه گرفته بودند. شجاعيان، يکی از پادوهای نيروهای امنيتی در دانشگاه اميرکبير، نيز در حضور دانشجويان به همين اشتباه اشاره کرده و ادعا کرده است: «نشريه آتيه قبل از اين هم تعرضاتی به آقا کرده بود». که پس از پرس و جوی دانشجويان از او مشخص می شود که منظور او نشريه آينده بوده و نه آتيه. لذا تيم بازجويی متوجه می شوند که در مورد مقداد خليل پور تيرشان به سنگ خورده است. اما او را نمی توانستند آزاد کنند. او نحوه برخورد و سناريوسازی برای دانشجويان در بند را به عينه ديده و شاهد عينی شکنجه خود و دوستانش بود. عليرغم اشتباهی که در دستگيری او رخ داد، نيروهای امنيتی او را در بازداشت نگه می دارند. در هر حال مقداد خليل پور به عنوان فردی که بعدا بشود ادعا کرد که «در جريان نبوده و ديگران لوگوی نشريه او را دزديده اند»، در بند نگه داشته می شود. ابتدا از مديران مسئول نشريات می خواهند که قبول کنند که خود اين کار را انجام داده اند و در جريان نشر نشريات موهن بوده اند. اما پس از مدتی سناريو تغيير می کند. مجيد توکلی که در طول سال گذشته در تهيه نشريات کمک شايانی به دست اندرکاران نشريات دانشجويی می کرد به گمان آن ها گزينه مناسبی جهت بر عهده گرفتن اين مسئله می تواند باشد. سناريو چرخش پيدا می کند و از دانشجويان می خواهند که اعتراف کنند مجيد توکلی اين نشريات را منتشر کرده است. تمام فشارها بر دانشجويان و به خصوص شخص توکلی بر همين نکته متمرکز می شود.
به سبب پيگيری سناريوهای مختلف از سوی تيم بازجويی در همان زمان دانشجويان ديگری به صورت رندوم و اتفاقی به دفتر پيگيری های وزارت اطلاعات احضار می شوند و تيم بازجويی با يک دستی زدن به آن ها سعی می کند از آن ها اعترافات دروغين بگيرد. اتهام تايپ مطالب موهن را متوجه اصغر سپهری می کنند، به احسان معزی اتهام انتقال نشريات موهن را به داخل دانشگاه تفهيم می کنند، نريمان مصطفوی، حسين ترکاشوند و ناصر پويافر هم به اتهام توزيع نشريات موهن در دانشگاه به دادگاه احضار می شوند. اما از اين احضارها چيزی به دست بازجوها نمی آيد و پس از ساعت ها بازجويی بدون اين که اين افراد اتهام خود را بپذيرند آزاد می شوند.
بازجويان در حين بازجويی های طولانی مدت از دانشجويان متوجه می شوند در روزی که اين نشريات در دانشگاه پخش می شود، خبرنامه انجمن اسلامی توسط اعضای انجمن تهيه، چاپ و پخش می شود. آن ها متوجه می شوند که بسياری از دانشجويان در بند و بسياری از کسانی که در پروژه دستگيری قرار دارند در تهيه اين خبرنامه نقشی بر عهده داشته اند. لذا تيم امنيتی در نهايت سناريوی مناسب خود را پيدا می کند. آن ها تصميم می گيرند برای آن که همه چيز واقعی به نظر برسد، ۴ نشريه موهن را با خبرنامه انجمن اسلامی پيوند دهند. همچنين آن ها متوجه می شوند که چند هفته پيش از اين ماجرا انجمن اسلامی اردوی تشکيلاتی به مقصد فشم داشته که در اين اردو هم بسياری از دست اندرکاران کار خبرنامه انجمن اسلامی حضور داشته اند. لذا اين اردو را هم در ماجرا دخيل می کنند تا سناريو واقعی تر به نظر برسد. دستگيری احسان منصوری هم به عنوان صفحه بند و کسی که در آن روز مسئول تهيه خبرنامه بوده نقش کليدی در پرونده پيدا می کند و تمام انرژی تيم دستگيری معطوف به دستگيری اين دانشجو می گردد. پس از بازداشت او هم حداد اعلام می کند «حلقه مفقوده نشريات موهن را بازداشت کرده اند». پس از بازداشت احسان منصوری مشخص می شود، اين دانشجو کول ديسک حاوی خبرنامه انجمن را به علی صابری داده و در آن روز قرار بر اين بوده خبرنامه انجمن را عباس حکيم زاده چاپ کند. لذا علی صابری و عباس حکيم زاده هم بلافاصله بازداشت می شوند. البته، همان طور که پيش از اين گفته شد، حکيم زاده طبق سناريوی ديگری از ابتدا در ليست دستگيری قرار داشت، اما نيروهای امنيتی به مدت يک ماه موفق به دستگيری اين دانشجو نشدند. بازجوها، پس از کشف اين سناريو، از اين که چاپ نشريات را به احمد قصابان بسپارند صرف نظر می کنند و تصميم می گيرند نقش چاپ نشريات موهن را به حکيم زاده بسپارند. تيم بازجويی همچنين درمی يابند که نشريه داروگ که همراه با خبرنامه انجمن چاپ شده بود، در آن روز توسط مجيد شيخ پور به دانشگاه آورده شده است. لذا ابتدا تلاش می کنند سناريو را به اين صورت بچينند که ۴ نشريه موهن توسط مجيد شيخ پور و به همراه نشريه داروگ به دانشگاه حمل شده است. اما با عدم پذيرش مسئول مرکز تايپ و تکثيری که داروگ و خبرنامه را چاپ کرده بود و استدلال منطقی و فنی او در خصوص عدم چاپ نشريات موهن، تيم بازجويی به اين نتيجه می رسند که سناريو بايد کمی تغيير کرده و ۴ نشريه موهن توسط عباس حکيم زاده و در مرکزی غير از مرکزی که خبرنامه در آن چاپ شده، چاپ شده باشد و فردی غير از مجيد شيخ پور آن را به دانشگاه آورده باشد. تيم بازجويی از صاحب چاپخانه می خواهند حاضر شود اعتراف کند که «نشريات موهن را در آن روز در دست عباس حکيم زاده ديده است»، تا دست از سرش بردارند. صاحب چاپخانه هم شاگرد خود را به تيم بازجويی معرفی می کند. شاگرد چاپخانه در بند ۲۰۹ توسط تيم بازجويی با حکيم زاده رو به رو می شود و به دروغ اعتراف می کند که نشريات موهن را دست اين دانشجو ديده است. همين مسئله موجب تشديد فشارها و شکنجه های بازجويان جهت اعتراف گيری از عباس حکيم زاده می شود. در همين راستا و برای سپردن نقش انتقال نشريات به دانشگاه و توزيع آن ها ابتدا احسان معزی، يکی از اعضای انجمن، به دفتر پيگيری های وزارت اطلاعات احضار می شود و سعی می شود که به وی القا کنند که او نشريات را به دانشگاه آورده است که اين دانشجو اين اتهام را نمی پذيرد. پس از آن نيز نريمان مصطفوی، ناصر پويافر و حسين ترکاشوند به همين اتهام چندين بار به دادگاه انقلاب احضار می شوند. اما مسئله مهم تر از توزيع نشريات، مسئله چاپ نشريات بوده که قرار بوده به حکيم زاده سپرده شود. پس از بازداشت علی صابری مشخص می شود که فايل خبرنامه را علی رستمی زاد برای عباس حکيم زاده ايميل کرده است. لذا او هم به دفتر پيگيری ها احضار می شود ولی عليرغم فشار شديد و چندين ساعته تيم بازجويی حاضر نمی شود به دروغ اعتراف کند که به همراه فايل خبرنامه انجمن، ۴ نشريه موهن را نيز برای حکيم زاده فرستاده است. رستمی زاد حتی ايميلش را در اختيار تيم بازجويی قرار داده و ايميلی که برای حکيم زاده فرستاده را به ايشان نشان می دهد. در نهايت تيم بازجويی تحت فشار افکار عمومی و تيم معتدلتر قوه قضاييه مجبور می شوند از تکميل سناريو صرف نظر کرده و اعترافاتی که از ديگر دانشجويان گرفته اند، قناعت کنند. حالا با توجه به اين مسئله چند جای اين سناريو لنگ می زند و ناقص مانده است. اين که چه کسی نشريات را چاپ کرده است؟ چه کسی آن ها را به داخل دانشگاه آورده است؟ نشريات در کدام چاپخانه چاپ شده اند؟ و در نهايت اين نشريات را چه کسی و به چه صورتی در دانشگاه توزيع نموده است؟ چرا که اگر بر مبنای اعتراف گيری اوليه پيش برود حداقل چند نفر بايد احمد قصابان را در حال توزيع نشريات در سالن غذاخوری دانشگاه ديده باشند. اگر هم در صحن دانشگاه به همراه خبرنامه توزيع شده باشد که در آن جا نيز دانشجويان بايد اين نشريات به دستشان رسيده باشد. در حالی که نشريات موهن در ساعت ۱۲:۵۵ تا ۱۴ يعنی زمانی که صحن دانشگاه کاملا خلوت بود و نشريات انجمن اسلامی به طور کامل توزيع شده بود، در دانشگاه توزيع شده است. نکته ديگر اين که طبق سناريوی طرح شده توسط تيم بازجويی «برنامه عملياتی انتشار نشريات موهن، يکشنبه شب، در خوابگاه ناجيان دانشگاه اميرکبير و در جلسه ای با حضور احسان منصوری، احمد قصابان و مجيد توکلی ريخته شده است. طبق اين سناريو اين سه دانشجو در اين جلسه ساعت ها (تا ساعت ۱۲ شب) به بحث و گفت و گو در اين مورد مشغول بوده اند.» در حالی که ليست ميهمانان خوابگاه ناجيان در روز يکشنبه ۹ ارديبهشت که در آن زمان ورود و خروج احمد قصابان و مجيد توکلی را به خوابگاه ناجيان ثبت نموده بر يکی ديگر از گاف های اين سناريو انگشت می گذارد (تصوير شماره ۱۲). همچنين دانشجويان زيادی در خوابگاه نجات اللهی، خوابگاه احمد قصابان، در همان شب احمد قصابان را از ساعت ۴۰/۲۲ در خوابگاه مشاهده کرده اند و حاضرند در اين خصوص شهادت دهند. همچنين مجيد توکلی نيز از ساعت ۱۰/۲۳ در خوابگاه خود، خوابگاه عصاری، بوده و دانشجويان ساکن اين خوابگاه نيز حاضرند در اين خصوص شهادت دهند. لازم به ذکر است مجيد توکلی برای انجام چند کار از جمله تحويل اخباری که قرار بوده دوشنبه ۱۰ ارديبهشت در خبرنامه انجمن درج شود، به احسان منصوری، يکشنبه شب به خوابگاه ناجيان مراجعه می کند. در زمان مراجعه مجيد توکلی به خوابگاه ناجيان، احمد قصابان هم که به منظور ديدار با يکی از دوستان خود به اين خوابگاه مراجعه کرده بوده در خوابگاه ناجيان حضور داشته است. در ديداری که احسان منصوری و مجيد توکلی با هم داشته اند، توکلی اخبار خبرنامه انجمن را به منصوری تحويل می دهد. بعد از آن هم توکلی و قصابان، به صورت جداگانه، خوابگاه ناجيان را به مقصد خوابگاه های خودشان ترک می کنند. همان طور که در بالا گفته شد، تيم بازجويی سعی داشت با پيوند دادن پروسه تهيه خبرنامه انجمن با نشريات جعلی، انجام چنين عملی را از سوی اعضای انجمن اميرکبير باورپذيرتر نمايد. لذا در اين سناريو گفته شده که «توکلی و قصابان علاوه بر مطالب خبرنامه، طی جلسه ای مطالب ۴ نشريه موهن را نيز به احسان منصوری تحويل می دهند و برای انجام اين کار تا «ساعت ۱۲ شب» در حال برنامه ريزی بوده اند»!!
لازم به ذکر است اين سناريو زمانی که هنوز ناقص بود و کامل نشده بود از سوی نهادهای امنيتی در اختيار تشکل امنيتی چند نفره موسوم به انجمن اسلامی مستقل قرار گرفته و اين انجمن اين سناريو را در سايت خود قرار داده است. برخی از بخش های اين سناريو در ادامه بازداشت دانشجويان تغيير کرد و ترميم شد. جالب آن که سناريويی که در سايت انجمن مستقل آمده به روشنی گويای آن است که نيروهای امنيتی در اواخر خردادماه تصميم خود را مبنی بر مقصر جلوه دادن سه دانشجويی که همچنان در بند هستند، گرفته بودند و منتظر فرصتی بودند تا ۵ دانشجوی ديگر را آزاد کنند. با مطالعه اين سناريو و مقايسه آن با سناريويی که در ابتدا روزنامه کيهان بر اساس آن چه که اين نشريه اعترافات بابک زمانيان می خواندند، منتشر کرد، مشخص می شود که سناريو مد نظر نيروهای امنيتی تا چه حد رفو شده و در مدت يک ماه و نيم تغييرات قابل توجهی داشته است. حتی همين سناريو نيز پس از انتشار توسط انجمن مستقل شاهد تغييراتی بود که با نگاهی به متن منتشر شده آنان اين امر کاملا ملموس است: «حدودا پنج ماه قبل از رخداد اين حادثه در دانشگاه اميرکبير برخی از دانشجويان دانشگاه اميرکبير همچون احمد قصابان، مجيد توکلی و احسان منصوری در فشم با همديگر جلسه می گذارند و راهکارهای خروج از فضای آرام دانشگاه را بررسی می کنند. پسران نابغه ی دانشگاه اميرکبير پس از بررسی موضوع ولايت فقيه به اين نتيجه می رسند که ديگر اين موضوع نمی تواند فضای دانشگاه را به سمتی ببرد که بتواند بازخوردی کشوری داشته باشد و آنها راهکار خروج از وضعيت فعلی را در اهانت به مقدساتی همچون پيامبر اکرم می بينند که بايد با زير سؤال بردن احترام و تقدس ايشان ديگر محلی برای ديگر مقدسات، همچون ولايت فقيه نگذاريم و با همديگر به اين اعتقاد می رسند که دانشگاه نياز به يک حرکت انفجاری دارد. پس از توافق بر سر کليت اين طرح آنها کار نگارش مقالات و آماده سازی نشريات را مابين خود تقسيم می کنند که بر اين اساس احمد قصابان مسئول نگارش مقاله فاحشه ها در کجای شهر بيشترند؟ و مجيد توکلی نيز مسئول نگارش هيچ کس مقدس نيست و کلاغ ها می گردد. همچنين احسان منصوری نيز در شب قبل از ماجرا صفحه بندی و آماده سازی نشريه را انجام می دهد، تا به خيال خود بتوانند در جهت خروج از فضای رخوت در دانشگاه گام مهمی بردارند. ساعت ۵ صبح روز ۱۰ ارديبهشت ماه احسان منصوری نشريات آماده شده را به علی صابری می دهد تا اقدامات لازم را در جهت چاپ نشريات انجام دهد. البته اين روند پيش از نيز توسط علی صابری برای چاپ نشريات انجام می شده است و احتمال اينکه وی از مطالب اين نشريات اطلاعی نداشته است، وجود دارد. اما به هر ترتيب وی پس از آماده شدن نشريات آن را به دانشگاه می برد و عباس حکيم زاده به همراه احمد قصابان نشريات چاپ شده را در ۳ نقطه دانشگاه قرار می دهند. البته بايد اشاره کرد که عباس حکيم زاده در عين عدم دخالت در امور اجرايی از ماجرای نشريات آگاهی داشته است و به همين دليل مورد اعتماد برای پخش در دانشگاه قرار می گيرد. اما نکته جالب اينجاست که برخلاف انتظار پسران نابغه مطالب نشريات نه تنها مورد استقبال دانشجويان قرار نمی گيرد بلکه اکثر آنها نسبت به مطالب مندرج در نشريات معترض می شوند و در اين هنگام به نظر می رسد که علی صابری تازه متوجه می شود نشرياتی را که برای چاپ رفقايش به وی دادند چه مطالب توهين آميز و بی پايه ای دارد و به پيش دوستانش می رود و محکم به سر خود می کوبد که دانشجويان نسبت به مطالب چاپ شده معترض هستند. اما مجيد توکلی به دوستان خود آرامش می دهد و مدعی می شود که لحظه ای به او اجازه بدهند وی کارها را درست می کند و بعد در بين دانشجويان حاضر شده و مدعی می شود که اين نشريات را بسيجی ها زده اند! تا ما را خراب کنند و اين طرح برای اولين بار توسط مجيد توکلی برای خروج از بن بست پيش آمده مطرح می گردد که البته در روزهای بعد توسط برخی رسانه ها همچون ايلنا و ايسنا پرورش پيدا می کند و طراحان اين پروژه به صورت جانبدارانه ای از طرف سياست گذاران اين رسانه ها مورد حمايت واقع می شوند. و سناريوی اتهام به دانشجويان مذهبی دانشگاه کليد می خورد، که هر روز با دروغ پردازی از طرف جريان افراطی رقم می خورد. البته آنها به دنبال اين بودند تا از فضای گل آلود موجود در دانشگاه بيشترين استفاده را ببرند و پروژه برگزاری انتخابات انجمن جعلی و غير قانونی دانشگاه را نيز برگزار نمايند. با گذشت چند وقت از اين ماجرا مجيد توکلی به دوستان خود که برخی از آنها صاحبان نشرياتی بودند که توسط وی و دوستانش جعل شده بود معترف می شود که اين کار وی بوده است و لوگوی نشريات را ايشان در اختيار داشته و مطالب را با نام نشريات مختلف به چاپ رسانده، که يکی از دانشجويان به نام خليل پور نسبت به اين کار وی معترض می شود و درگيری بين آنها رخ می دهد. که يکی از نتايج اين درگيری افشای پشت پرده اين ماجرا و دستگيری ديگر مجريان اين پروژه است. البته همچنان سوالاتی همچون انتشار اين خبر پيش از رخداد آن توسط سايت روزنا متعلق به اعتماد ملی و ارتباط اين حادثه با عوامل بيرون دانشگاه و حلقه متصل کننده اين ارتباط وجود دارد که می توان آن را از ماجرای بدست آمده مهمتر دانست». جالب آن که بازجويی که در لباس «کارشناس» به دعوت عليرضا رهايی و برای اقناع اساتيد در شورای دانشگاه حاضر می شود نيز ادعا می کند «مقاله «فاحشه ها...» را احمد قصابان نوشته و دو مطلب ديگر توسط مجيد توکلی تهيه شده است». آقای «کارشناس» ادعا می کند «ابتدا احمد قصابان اعتراف کرده که هر سه مقاله را خودش نوشته است. اما آقای «کارشناس» حرف او را باور نکرده و از او می خواهد برای اثبات مدعايش يک بار ديگر اين سه مقاله را بنويسد. ولی احمد قصابان موفق به نگارش دو مقاله ديگر نشده و فقط موفق می شود مقاله «فاحشه ها...» را بنويسد». جالب آن که در جريان يکی از جلسات بازجويی آقای «کارشناس» قصابان را مجبور می کند بيش از ۱۰۰ مرتبه مقاله «فاحشه ها...» را با صدای بلند بخواند و سپس او را مجبور کرده اين مقاله را از حفظ بنويسد. احسان منصوری نيز مجبور به انجام اين کار شده بود اما در ادامه سير تکميل سناريو اين نقش به قصابان و توکلی سپرده شد. آقای «کارشناس» همچنين مدعی می شود «احسان منصوری از طريق sms چگونگی نهايی کردن نشريات موهن را از مجيد توکلی جويا شده» که نيروهای امنيتی از طريق اين پيام کوتاه به دست داشتن اين دانشجويان در تهيه نشريات موهن پی برده اند. در حالی که احسان منصوری پس از صفحه بندی خبرنامه انجمن اسلامی در آن روز، طی پيام کوتاهی از مجيد توکلی صرفا نحوه تبديل فايل خبرنامه به فايل PDF را جويا می شود که مجيد توکلی نيز به همين ترتيب پاسخ او را می دهد.
در حين بازجويی ها، تيم بازجويی سعی می کند از دانشجويان در بند در خصوص ارتباط با خارج از کشور به خصوص علی افشاری و خط گيری از وی در خصوص تهيه نشريات اعتراف دروغ بگيرد. در کنار اين قضيه بازجويان همچنين شروع به اعتراف گيری از دانشجويان در خصوص نيروهای سياسی داخل کشور می کنند. تيم بازجويی از دانشجويان می خواهد عليه تک تک افرادی که در آن ايام از دانشجويان به نحوی از دانشجويان حمايت کردند اعم از محسن آرمين، محمد عطريانفر، عماد افروغ و... اعتراف کنند. جالب آن که يکی از کسانی که تيم بازجويی اصرار شديدی داشتند که عليه اش اعتراف شود و گفته شود که در خصوص چاپ اين نشريات دانشجويان از او خط گرفته اند عبدالله نوری بوده است. اين مسئله پيش از اين، همان گونه که در بخش اول بيانيه آمده است، در موضع گيری دبير جامعه اسلامی دانشجويان آمده بود.
دانشجويان بازداشت شده در طول مدت بازداشت در جريان بازجويی ها، همواره بازجوها را با چند چالش جدی مواجه می گردند. يکی از اين موارد، نامعقول و نامربوط بودن سناريوی اوليه ای که توسط ايشان چيده شده بود مانند چپ گرا خواندن انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير، که همين مسئله باعث شد اين سناريو چندين بار تغيير کند. دوم شواهد و قراين محکم و انکارناپذيری که با دست داشتن دانشجويان دستگير شده در ماجرای نشريات موهن منافات داشت. سوم، سرنخ های بيشماری که اگر نيروهای امنيتی به راستی به دنبال کشف حقيقت بودند بايستی آن ها را پيگيری می کردند اما بدون هيچ گونه بررسی آن ها را رها کرده بودند. چهارم، گاف های بيشماری است که در ۴ نشريه جعلی وجود دارد. جالب آن که بازجوها پس از روزها فکر کردن، به نظر خودشان توجيه مناسبی جهت انتساب نشريات موهن به دانشجويان يافته بودند و ادعا می کردند: «مسئولين نشريات خودشان اين گاف ها را تعمدا در نشريات خود گذاشته اند تا بعدا بتوانند به راحتی نقش خود در چاپ اين نشريات تکذيب کنند». اما سوال اينجا بود «اگر مديران مسئول در اين کار نقش داشتند و از ابتدا قصدشان بر اين بود که اين عمل را تکذيب کنند، چه نيازی بود که ذيل لوگوی اسکن شده خود اقدام به انتشار اين مطالب نمايند. انتشار يک شبنامه بدون نام و نشان کار آن ها را بسيار راحت تر می کرد». بازجوها پاسخی به اين سوال نداشتند. لذا در اين خصوص فرافکنی می کردند و می گفتند «اينجا ما از شما سوال می کنيم و نه شما از ما!» در ادامه اين نوشتار موارد اشکال سناريوی مورد اشاره را تشريح می کنيم و پس از آن به سرنخ های موجود جهت کشف حقيقت اين ماجرا اشاره خواهيم کرد. در پايان نيز به قراينی که حکايت از جعل شدن لوگوی ۴ نشريه دارند به تفصيل اشاره خواهيم کرد.
بخش سوم: اشکالات و گاف های سناريوی طرح شده عليه دانشجويان
سناريو مطرح شده از جانب روزنامه کيهان و اعوان و انصار نيروهای امنيتی در خصوص نقشه اعضای انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير از جهات مختلف دارای اشکالات عديده ای است. در زير به برخی از اين ايرادات اشاره می کنيم:
۱- اين سناريو در حالی که بخش عمده آن بر روی اعترافات «بابک - ز»، استوار شده بود، با آزادی اين دانشجو و تکذيب چنين اعترافاتی عملا دود شد و به هوا رفت. البته در همان ايام نيز با توجه به سابقه سياه نهادهايی چون روزنامه کيهان در خصوص اين دروغ پردازی ها، اعضای انجمن اسلامی اميرکبير بارها بر کذب بودن اين مسئله تاکيد نمودند. بابک زمانيان پس از آزادی به دوستان خود گفته است که بازجويان در روز سه شنبه ۱۱ ارديبهشت روزنامه کيهان را مقابل وی می گذارند و از او می خواهند نسبت به آن چه از قول او در اين روزنامه درج شده اعتراف کند که طبيعتا او از انجام اين کار خودداری می کند.
۲- بر فرض صحت سناريوی فوق الذکر هيچ عقل سليمی نمی تواند بپذيرد که نيروهای امنيتی که از کاه کوه و از هيچ همه چيز می سازند تا اين اندازه در برخورد با اين معضل مهم امنيتی تعلل کنند. واقعا چه طور امکان دارد که نهادهای امنيتی به اين سادگی از کنار اين پروژه به اين وسعت که يک سر آن متصل به ديک چنی، سر ديگر آن متصل به سازمان مجاهدين خلق، سر ديگر مربوط به موسسه هيفوس هلند، و سر ديگر متصل به آن چه که نويسندگان متواری روزنامه های زنجيره ای خوانده می شوند، و سر ديگرش نيروهای سياسی چون مهدی کروبی، محمد عطريانفر، عبدالله نوری، محسن آرمين، عماد افروغ و... باشد، بگذرند؟!
۳- ادعای مغالطه آميز گردانندگان اين سناريو در خصوص پيوند دادن جنبش دانشجويی با جنبش زنان و جنبش کارگری نيز جالب توجه است. دانشجويان و ديگر فعالين مدنی در پی پيگيری مطالبات قانونی خود و انتقاد به سياست های دولتمردان، آن هم از طريق روشهای کاملا مسالمت آميز، هستند که حتی طبق قانون اساسی و ديگر قوانين جاری کشور فاقد صفت مجرمانه است. از همين رو هيچ گونه بهانه ای برای برخورد و سرکوب ايشان در دست نيروهای امنيتی وجود ندارد. لذا از يکسال پيش به اين سو نيروهای امنيتی با سناريوسازی در خصوص ربط دادن فعاليت های جنبش های اجتماعی های ايران به انقلاب مخملين و پيوند با ديگر جنبش های اجتماعی زمينه ای کاذب جهت برخورد با ايشان را فراهم نموده اند. در دوره ای که انجمن های اسلامی دانشجويان تمام توجه خود را به حفظ فضای دانشگاه ها معطوف کرده اند و اصولا تمامی فعالين جامعه مدنی زير ذره بين نگاه بدبينانه و توطئه انگار نهادهای امنيتی قرار دارند، اين سناريو مضحکترين و دور از ذهن ترين سناريويی است که برای فعالين دانشجويی قابل طرح ريزی است. مشی انجمن اسلامی اميرکبير طی سال های گذشته، چه در زمان دولت اصلاحات و چه در زمان دولت نهم، هيچ گاه معطوف به خارج از دانشگاه نبوده است. در ساليان گذشته در تندترين و راديکال ترين وضعيت فضای سياسی کشور و دانشگاه ها حتی يک بار هم تظاهرات دانشجويان اميرکبير به خارج از دانشگاه نکشيد. چه اين که بخواهند تجمعات خود را با تجمعات و تظاهرات کارگری پيوند دهند.
۴- سوالی که طراحان اين سناريو بايد پاسخگوی آن باشد اين است که مگر با سرکوب شديد آحاد ملت ايران به خصوص قشر زحمتکش و آسيب پذير معلمان و کارگران، آيا اين اقشار جامعه قادرند به منظور اعتراض به پايمال شدن بديهی ترين حقوق خود دست به تجمعی کوچک به مسالمت آميزترين شکل ممکن آن بزنند؟! لذا صحبت از پيوند اين قضيه با تظاهرات کارگران در سراسر کشور و ايجاد آشوب در کل کشور يکی ديگر از نکات شايسته استهزا اين سناريوست.
۵- همچنين گفته شد که اعضای انجمن اسلامی در حال طرح ريزی يک «عمليات انتحاری» بوده اند. جالب آن که سناريوپردازان اين ماجرا نيز به خوبی دريافته اند که انتشار مطالب موهن از سوی اعضای انجمن اسلامی اميرکبير کاری دور از ذهن است. لذا از همان ابتدا سعی نموده اند با متصف کردن آن به «عملياتی انتحاری» قضيه را برای اذهان عمومی تا حدی قابل پذيرش نمايند. اما نکته اينجاست تشکلی که طی يک سال گذشته تمام برنامه های خود را بهتر و قوی تر از گذشته به اجرا گذاشته، نيازی به «عمليات انتحاری» ندارد. اتفاقا کسانی نياز به انجام «عمليات انتحاری» دارند که پس از يک سال کشمکش و وارد نمودن انواع و اقسام فشارها بر دانشگاه و دانشجويان نتوانسته اند شعله آزاديخواهی و استبدادستيزی جمعی دانشجويان را خاموش نمايند.
۶- اعضای انجمن اسلامی اميرکبير از درج اين مطالب در نشريات خود هيچ سودی نمی بردند و هر فردی که هيچ گونه آشنايی با فعاليت جمعی و مدنی نداشته باشد به وضوح می فهمد که اين عمل يک عمل پرهزينه و بی فايده ايست که بيشتر شبيه به يک خودکشی بوده و هيچ عقل سليمی آن را توصيه نمی کند. آن هم در شرايطی که انجمن اسلامی پلی تکنيک نياز به فضای آرامی جهت برگزار انتخابات سالانه خود داشت. حوادث چند ماه گذشته نيز به وضوح نشان داد التهاب فضا در نهايت به نفع چه کسانی و به ضرر چه کسانی است.
۷- هر کس با ابتدايی ترين مسائل سياسی ايران آشنا باشد و کمترين آشنايی با سير تحولات دفتر تحکيم وحدت در ساليان اخير داشته باشد، به خوبی درک می کند که دير زمانی است دانشجويان عضو اين اتحاديه نقش پياده نظام احزاب اصلاح طلب و سربازانی جهت فرستادن اصلاح طلبان به نهادهايی چون شوراها، مجلس و... را به فراموشی سپرده اند و نقش و کارکردی متفاوت برای خود تعريف نموده و سال هاست که در اين قالب در حال فعاليت هستند. لذا تلاش برای ملتهب کردن فضا در آستانه انتخابات مجلس جهت فرستادن اصلاح طلبان به مجلس بسيار دور از ذهن و غيرواقعی است.
۸- سناريوپردازان در سخنان مضحک ادعا کرده اند اعضای انجمن اسلامی اميرکبير در صدد بودند با ملتهب نمودن فضا و انتقال تظاهراتشان به بيرون از دانشگاه، نيروهای امنيتی را مجبور کنند تا تعدادی از آن ها را دستگير کنند. در اين خصوص بايد گفت اقتدارگرايان شرايط امروز جامعه ايران را به سمتی کشانده اند که هر روزه ده ها نفر به بهانه های واهی دستگير و به سرعت به متهم امنيتی بدل گشته و روانه بند مخوف ۲۰۹ می شوند. از معلمانی که خواستار افزايش سطح دستمزد خود هستند، تا کارگرانی که يک سال بدون حقوق کار کرده اند و خواستار دريافت حقوق و دستمزد معوقه خود هستند، تا زنانی که جهت تغيير قوانين تبعيض آميز اقدام به مسالمت آميزترين عمل، يعنی جمع آوری امضا، نموده اند، تا کارگرانی که به علت ورشکستگی مداوم واحدهای توليدی و صنعتی پس از چندين بار اخراج برای امرار معاش خود و خانواده شان چاره ای جز دست فروشی و فروش سی دی فيلم و... نمی يابند. آری، برای دستگير شدن نيازی به اين همه سناريونويسی و آسمان و ريسمان بافتن نيست. در همين حادثه به وضوح می بينيم به جهت سناريويی از پيش تنظيم شده به راحتی آب خوردن ۸ دانشجوی بيگناه روانه زندان می شوند. يا در حادثه ای ديگر ۱۶ دانشجوی ديگر نيز با واهی ترين اتهام روانه بند مخوف ۲۰۹ اوين می گردند. اين ادعا که نشرياتی منتشر شوند، سپس تکذيب شوند، جو دانشگاه شلوغ شود، سپس دانشجويان تظاهرات کنند، تظاهرات به بيرون دانشگاه کشيده شود، شعارهای تند داده شود تا چند نفر از دانشجويان دستگير شوند و... نشان از آن دارد که کفگير سناريونويسان جهت برخورد با دانشجويان واقعا به ته ديگ خورده است. لابد چکمه پوشانی که امروز بر سرير قدرت تکيه زده اند و عملگان گوش به فرمان آن ها فراموش کرده اند که به عنوان مثال مديريت نالايق و نوچه صفت دانشگاه اميرکبير در اکثر مواردی که سوء مديريتش منجر به ايجاد درگيری در دانشگاه می شود، بلافاصله پس از ايجاد کوچکترين درگيری در دانشگاه به نيروهای انتظامی و امنيتی متوسل می شود تا دانشجويان را دستگير کنند. مگر در همين ايام نبود که مامورين نيروی انتظامی که به درخواست رهايی و به منظور دستگيری چند دانشجوی ممنوع الورود مقابل دانشگاه آمده بودند، با هوشياری و ايستادگی دانشجويان موفق به انجام اين کار نشدند؟! اگر واقعا اعضای انجمن اسلامی اميرکبير قصد داشتند دستگير شوند و از اين کار سودی حاصلشان می شد، راه های سهل الوصول تر و آبرومندانه تری از توزيع نشرياتی با مطالبی بی سر و ته برای اين کار وجود داشت.
۹- گفته شده که اعضای انجمن اميرکبير از اين طريق می خواستند دولت احمدی نژاد را ناکارآمد جلوه دهند. سناريونويسان بهتر است از خواب خرگوشی خود را رهانيده و سر خود را از برف بيرون بياورند. به کوچه و محل و شهر خود سری بزنند تا جلوه های ناکارآمدی دولت نهم را به عينه مشاهده کنند. دولت احمدی نژاد خوشبختانه يا متاسفانه نيازی به تبليغ منفی ندارد. کلمه به کلمه سخنان و گام به گام عملکرد دولتمردان و شخص احمدی نژاد تبليغ منفی برای دولت نهم است. برای نشان دادن ناکارآمدی دولت نهم نيازی به انتشار مطالب موهن و راه انداختن اعتراض سراسری و دستگيری و... نيست. چرا که کوس رسوايی اقتدارگرايان پيش از اين ها در هر کوی و برزن نواخته شده است.
۱۰- در حالی که تيراژ نشريات مستقل دانشجويی همواره بين ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه است و مکان انتشار نشريات عموماً صحن مرکزی دانشگاه است، مطابق گزارش انتظامات دانشگاه تعداد نشريات جعلی مذکور بسيار کمتر از اين بوده و تعدادی از آنها در داخل ساختمان دانشکده ها، آسانسورها و مکان های خلوت توزيع شده است که حاکی از اين مسئله است فردی که نشريات را تهيه و توزيع نموده است صرفاً در پی برپايی غائله ای بوده است. چرا که انتشار حتی يک عدد نشريه با چنين مطالب موهنی برای برپايی غائله کافی است و به نظر می رسد فتنه گران از همين حربه استفاده نموده اند.
بخش چهارم: سرنخ های موجود برای کشف حقيقت ماجرا
۱- فردی که محل های پخش نشريات موهن را تعيين نموده آشنايی چندانی با محيط دانشگاه نداشته است. چرا که يکی از اين محل ها مقابل دفتر بسيج و ساختمان فرهنگی دانشگاه بوده است، که همان طور که گفته شد رفت و آمد هميشگی اعضای بسيج و کارمندان و مديران فرهنگی دانشگاه در اين محل به مشکوک بودن قضيه می افزايد. محل ديگری که اين نشريات در آن جا قرار داده می شود، آسانسور ساختمان ابوريحان دانشگاه اميرکبير است. جالب آن که ساختمان ابوريحان مجهز به دوربين مداربسته است و حراست دانشگاه به همراه نيروهای امنيتی مستقر در دانشگاه به راحتی می تواستند کليه اشخاصی که در زمان پخش نشريات داخل آسانسورهای اين ساختمان رفت و آمد داشته اند را تشخيص داده و با تحقيق از آن ها فردی که دست به چنين کاری زده است را بيابند. اين مسئله در همان روزها توسط مديران مسئول نشريات به حسينی، نيروی امنيتی مستقر در دانشگاه، و واعظ، مسئول حراست دانشگاه، گوشزد شد. افراد ياد شده پس از مواجهه با اين موضوع به شدت جا می خورند و به دانشجويان قول می دهند در اولين فرصت فيلم موجود در دوربين ها را چک کنند. اين دو نفر فردای آن روز و پس از آن که به قول خودشان فيلم دوربين ها را با دقت بررسی کرده بودند، داخل آن ها «هيچ چيزی پيدا نمی کنند»! مسئولين حراست و نيروهای امنيتی بايد به اين سوال پاسخ دهند که «نبودن هيچ چيز» در فيلم يک دوربين مداربسته که به صورت مداوم در حال فيلمبرداری از محيط است، چه معنای منطقی و عقلی می تواند داشته باشد؟! فيلم دوربين مدار بسته مگر به سان قوطی يا صندوقی در بسته است که درش را باز کنند و ببينند «هيچ چيزی» داخلش نيست؟!
۲- با دقت در چاپ ۴ نشريه، وجود چند خط موازی که نشان از ايراد تونر پرينتری است که اين نشريات با آن چاپ شده دارد، ديده می شود. نيروهای امنيتی می توانستند جهت کشف اين که اين نشريات در کدام مرکز تايپ و تکثير به چاپ رسيده، از تمام دستگاه های موجود در کليه مراکز تايپ و تکثير اطراف دانشگاه و ميدان انقلاب، که کليه نشريات دانشجويی در اين مدت در مراکزی در اين محدوده به چاپ رسيده، يک کپی تهيه کنند و با تطابق آن با نشريات موهن به سرعت دريابند که اين نشريات کجا به چاپ رسيده است. اين مسئله در روز ۱۰ ارديبهشت و پس از پخش نشريات توسط مديران مسئول نشريات به «حسينی»، نيروی امنيتی که از ۱۰ روز قبل در حراست دانشگاه مستقر شده بود، گوشزد شد که اين فرد در پاسخ به اين دانشجويان گفته که کليه مراکز کپی را امتحان کرده اند و به دستگاهی که چنين ايرادی داشته باشد برنخورده اند. اما پس از آن که دانشجويان بازداشت می شوند، مسئولين مراکز کپی که يک روز پس از برپايی اين غايله دستگير شده بودند، در حضور دانشجويان اعتراف می کنند که نشريات موهن را آن ها و به درخواست دانشجويان بازداشت شده چاپ کرده اند. اين تناقض حکايت از آن دارد که يا «حسينی»، مامور وزارت اطلاعات، به دانشجويان در اين خصوص دروغ گفته و مرکز کپی ای در اين خصوص از طرف آن ها مورد بازرسی قرار نگرفته و از ابتدا اراده ای در نيروهای امنيتی و اطلاعاتی جهت متهم کردن دانشجويان در اين حادثه به هر قيمت ممکن وجود داشته است، يا اين که تيم بازجويی با اجبار مسئولين اين مراکز به اعتراف دروغ در صدد بودند دانشجويان را مجبور کنند تحت انواع و اقسام فشارهای روانی و جسمی عليه خود و ديگران به دروغ به کار نکرده اعتراف کنند.
۳- طاهری، يکی از کارمندان کميته انضباطی دانشگاه اميرکبير، در جلسه تفهيم اتهام يکی از دانشجويان به صورتی اتفاقی و در ميان سخنان خود به اين دانشجو می گويد روزبهانی، مديرکل فرهنگی دانشگاه، شب قبل از حادثه طی تماسی در خصوص موانع قانونی جهت جلوگيری موقت از انتشار کليه نشريات دانشجويی از وی استعلام می کند. اين مسئله مويد ادعای فوق است که در کليه نهادهای دانشگاه از چند روز قبل در خصوص اين مسئله آمادگی ايجاد شده بود. سوال جدی اين است در حالی که در هيچ جلسه ای چنين تصميمی از سوی اعضای انجمن اسلامی اميرکبير اتخاذ نشده و هيچ گونه شواهد و قراينی که حکايت از وجود چنين طرحی از سوی اعضای انجمن اميرکبير داشته باشد، وجود ندارد، مسلما شخص يا گروهی که به مسئولين دانشگاه در اين خصوص زنهار داده بودند، خود از مجريان اين سناريوی شوم بوده اند. لازم به ذکر است در آن ايام کوچکترين مسئله ای که می توانست انجمن پلی تکنيک را به چاپ اين نشريات مرتبط نمايد به سرعت به آويزه دست نهادهای امنيتی و عملگان گوش به فرمان ايشان بدل می شد. آن ها از کوچکترين مسايل، مانند اشکال فنی سايت روزنا، هم نمی گذشتند و به يکباره از کاه، کوه می ساختند. لذا اگر مکالمه تلفنی، پيام کوتاه، جلسه و يا چيزی از اين قبيل وجود داشت که می توانست اعضای انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه اميرکبير را به اين مسئله پيوند بزند مسلما نيروهای برپا کننده اين غايله از اين که آن را در بوق و کرنا کنند و در هر کوی و برزن آن را پيراهن عثمان نمايند، دريغ نمی کردند. عدم وجود چنين مسئله ای و نحوه عملکرد مديران دانشگاه پيش از وقوع حادثه، يکی ديگر از سرنخ هايی است که بر بيگناهی اعضای انجمن اسلامی اميرکبير و دست داشتن نيروهای امنيتی در اين حادثه مهر تاييد می زند.
۴- همان طور که در بالا ذکر شد، تشکلی موسوم به «مجمع صنفی نشريات دانشجويی استان تهران» اخيرا و در حاشيه همايش سالانه مديران مسئول نشريات دانشجويی سراسر کشور، در بولتن خود برای اثبات گناهکار بودن دانشجويان دانشگاه اميرکبير در غائله نشريات موهن و به خيال اين که اين بولتن به دست دانشجويان پلی تکنيک، که از طرف مديريت فرهنگی دانشگاه به اين همايش معرفی نشده بوند، نخواهد رسيد، اقدام به جعل بيانيه انجمن اسلامی اين دانشگاه کرده است. ادبيات اين بيانيه جعلی بسيار متفاوت با ادبيات بيانيه های انجمن پلی تکنيک و کاملا منطبق بر مطالب مندرج در نشريات موهن است. همچنين مطالب موجود در اين بيانيه جعلی در پی اثبات صحت سناريوی اعلام شده از سوی روزنامه کيهان در ارديبهشت ماه امسال است. لذا آن چه مسلم است اين است که هر کس مطالب نشريات موهن را نوشته، هم او بيانيه جعلی را از طرف انجمن اسلامی اميرکبير نگاشته و در بولتن اين تشکل موهوم قرار داده است.
بخش پنجم: ايرادات شکلی و محتوايی نشريات موهن جعل شده
۱- نشريات موهن، ايرادات شکلی و مشکلات ظاهری فراوانی دارد که اثبات می کند اين نشريات توسط مديران مسئول آن منتشر نشده است به طوری که حتی افراد ناآشنا به انتشار نشريه هم با مقايسه اين ۴ نشريه با شماره های پيشين اين نشريات به خوبی متوجه اين امر می شود. پيش از پرداختن ايرادات شکلی نشريات موهن بايد اين نکته را متذکر شد که در روز شنبه ۸ ارديبهشت ۹ نشريه مستقل از جمله ۳ نشريه ريوار، سرخط و آتيه در اعتراض به آيين نامه جديد نشريات دانشجويی که توسط مديرکل فرهنگی دانشگاه اميرکبير تدوين و ابلاغ شده بود، به صورتی هماهنگ و با مطالبی يکسان منتشر شد. لذا صفحه بندی و مطالب يکسان ۴ نشريه موهن الهام گرفته از ۹ نشريه روز شنبه است تا به قول برخی پادوهای گوش به فرمان تيم امنيتی جاعل نشريات اين مسئله مسبوق به سابقه نيز بوده و واقعی جلوه کند. باری، برخی ايرادات شکلی نشريات موهن به شرح زير است:
الف) ۴ نشريه جعلی همگی مانند مدل صفحه بندی نشريه سحر صفحه بندی شده است. اگر مقايسه ای ميان شماره جعلی ۳ نشريه ريوار، سرخط و آتيه با نسخه های اصلی پيشين اين نشريات انجام دهيم، متوجه اين موضوع می شويم که مدل صفحه بندی اين ۳ نشريه، به خصوص نشريه سرخط، به کلی با صفحه بندی نسخه جعلی و موهن آن متفاوت است. در تصاوير ۱، ۲، ۳ و ۴ انتهای متن شماره اصلی اين نشريات در مقابل نسخه جعلی و موهن آن ها قرار داده شده است.
ب) اشکال اصلی و عمده در لوگو، شناسنامه، و جمله صفحه پشت اين ۴ نشريه است که به وضوح مشخص است يک بار از روی نسخه اصلی اين نشريات اسکن شده و مجددا استفاده شده است. جالب آن که برای آن که لوگو، شناسنامه نشريه در کنار تاريخ و شماره نشريه غيرطبيعی جلوه نکند، تاريخ و شماره نشريه نيز يک بار تهيه شده، پرينت آن اسکن شده و از نسخه اسکن شده و با کيفيت پايين و همسان با لوگو و شناسنامه استفاده شده است. لوگوی اسکن شده ای که در نشريات موهن به کار رفته را در کنار لوگوی اصلی اين نشريات می توان در تصاوير ۵، ۶، ۷ و ۸ مشاهده کرد. علاوه بر اشکالات بالا که در کليه ۴ نشريه موهن مشترک است، ۲ نشريه سحر و سرخط ايرادات خاصی نيز دارند که در زير به آن ها می پردازيم:
• نشريه سحر: ايراد بزرگ نشريه سحر اين است که اين نشريه دو هفته قبل از برپايی اين غايله توقيف موقت شده بود. در مدتی که نشريه سحر در توقيف بود مديرمسئول آن، احمد قصابان، به هيچ وجه اين نشريه را منتشر نکرد. فقط گهگاه نشريات مستقل ديگر با استفاده از لوگوی نشريه سحر در صفحه پشت خود و با درج عبارت «به ياد» بالای لوگوی اين نشريه که در تلفيق با آن «به ياد سحر» خوانده می شد به عملکرد خلاف قانون مديرکل فرهنگی دانشگاه اميرکبير اعتراض می کردند. اما اين نشريه به هيچ وجه به صورت مستقل در زمان توقيف منتشر نشد. علاوه بر اين که لوگو، عکس بابک زمانيان، جمله کنار عکس، شناسنامه و خط زير لوگو همگی به وضوح اسکن شده است، ايراد ديگری که در نسخه جعلی نشريه سحر مشاهده می شود عدم درج عبارت «با تشکر از همه عزيزانی که در اين شماره ما را ياری کرده اند» است که در هر شماره زير شناسنامه اين نشريه منتشر می شد.
• نشريه سرخط: نسخه جعلی اين نشريه علاوه بر ايرادات کلی، چندين ايراد خاص دارد که با مقايسه دو لوگو به وضوح مشخص است. علاوه بر موارد فوق، از آن جا که چاپ نشريه تک صفحه ای وقت بسياری می گرفت، معمولا دانشجويان فرصت نمی کردند دو شماره مختلف از نشريه خود را در دو روز متوالی منتشر نمايند. بر همين اساس جاعلين با اين تصور که نشرياتی که در روز شنبه منتشر شده اند، روز يکشنبه منتشر نخواهد شد، شماره نسخه موهن سرخط را شماره ۱۱ زده اند. حال آن که شماره ۱۱ اين نشريه روز يکشنبه ۹ ارديبهشت منتشر شده بود. در تصوير شماره ۲، شماره ۱۱ نشريه سرخط آورده شده است.
ج) ايراد ديگر اين نشريات نوع چاپ و کاغذ استفاده شده برای چاپ آن هاست. کارشناسان امر چاپ و تکثير بر اين نکته اذعان دارند که چاپ ۴ نشريه موهن نه با دستگاه فتوکپی و نه با دستگاه ريسوگراف که همگی آن ها توسط پرينتر، پرينت گرفته شده است. لازم به ذکر است به علت هزينه بالای پرينت، خصوصا پس از آن که مديريت فرهنگی دانشگاه اميرکبير در امر کمک هزينه نشريات دانشجويی مشکلاتی ايجاد نمود، دانشجويان برای انتشار نشريات خود هيچ گاه از پرينت مستقيم کل نسخه ها استفاده نمی کردند. بلکه از فايل نشريه يک پرينت تهيه می کردند و سپس از روی نسخه پرينت گرفته شده، به تيراژ دلخواه کپی می گرفتند. اما بسيجيان دانشگاه به علت آن که بودجه فراوانی از خارج دانشگاه می گرفتند، کليه نسخ نشرياتشان را پرينت می گرفتند. جالب توجه اين که کپی گرفتن از روی نسخه پرينتی نشريه تا حدی موجب افت کيفيت نشريه می شود. از همين رو به نظر می رسد جاعلين ۴ نشريه دانشجويی به سبب آن که کيفيت لوگو و مطالب ديگری که اسکن کرده اند بيش از آن چه که هست پايين نيايد از پرينت مستقيم کليه نسخه ها استفاده کرده اند. علاوه بر اين کاغذ استفاده شده برای چاپ ۴ نشريه موهن نيز به لحاظ وزنی سنگين و در اصطلاح فنی «پرگوشت» است. قيمت اين نوع کاغذ بالاتر از قيمت کاغذهايی است که به طور معمول برای چاپ نشريات دانشجويی استفاده می شود.
۲- نشريات منتشر شده به لحاظ محتوايی نيز دارای اشکالات اساسی است که انتساب آن را به مديران مسئول اين نشريات و اعضای انجمن اسلامی اميرکبير دور از ذهن می سازد. غالب جملات سه مقاله درج شده در اين نشريات و عبارات چاپ شده در صفحه پشت همگی در راستای اثبات سناريويی است که کيهان در شماره روز سه شنبه ۱۱ ارديبهشت خود ادعا کرد می کرد بابک زمانيان، دانشجوی بازداشت شده، در اعترافات خود به آن اشاره کرده است. همان طور که پيش از اين ذکر شد زمانيان پس از آزادی اين قضيه را تکذيب کرده بود. غير از داستان «اعترافات بابک - ز» که در آن روزها به قوی ترين استدلال نهادهای امنيتی و عملگان گوش به فرمانشان تبديل شده بود، هيچ گونه شاهد يا قرينه ای مبنی بر اين که اعضای انجمن اسلامی در آن زمان برنامه ای مطابق سناريوی مطرح شده داشته اند، وجود ندارد. اين سناريو و جملات درج شده در نشريات موهن اگر يک پروژه امنيتی برای ايجاد زمينه برخورد با اعضای انجمن نباشد، حاصل تراوشات ذهن ماليخوليازده ايست که هيچ گونه آشنايی با جنبش های اجتماعی امروز جامعه ايران و کارکردها و مختصات آن ها ندارد.
در اينجا به برخی از جملات کليدی نشريات موهن اشاره می کنيم.: «اندک اندک به زمان تحقق آروزی ديرينه خود نزديک می شويم، امروز تمامی خرده جنبش های اجتماعی ايران در کنار يکديگر و در يک صف متحد قرار گرفته اند: جنبش دانشجويی، جنبش کارگری، جنبش معلمان، جنبش قوميت ها، جنبش زنان و... . تمامی مطالبات در يک خط اند و ديگر جايی برای تعارف و سازش باقی نمانده است. علی نه نور بود و نه آسمانی و نه مقدس و نه معصوم! علی يک انسان خطاپذير و غيرمعصوم بود. فراتر از او، محمد نيز چنين بود. حال تکليف ولی فقيه بسيار روشن تر است! در روزهای آينده، جنبش های گوناگون اجتماعی ايران به يکديگر می پيوندند و تجربه سياسی جديدی را برای ايران رقم می زنند تا همگی در برابر حاکميت اقتدارگرا و مطلقه، عرض اندام نموده و نظام سياسی دموکراتيک و سکولاری را خلق کنند. دموکراسی و آزادی بدون هزينه به دست نمی آيد و البته در هر فرصتی هم محقق نمی شود. زمان آن، امروز و اکنون است و فردا بسيار دير است. آری، بايد برخواست و حکومتی از جنس دموکراسی ناب مستقر ساخت. قيام+خون=پيروزی، مرگ بر ديکتاتور اسلامی، روحانيت=تحجر، دانشجو+کارگر+معلم=سقوط ديکتاتوری».
علاوه بر اين جملات، جملات ديگری در متن سه مقاله درج شده در اين نشريات آمده است که با ادبيات استفاده شده در مقالاتی که اعضای انجمن اسلامی در چندين سال اخير از آن استفاده می کنند به کلی متفاوت است. نمونه مقالات اعضای انجمن اميرکبير را می توان در سايت خبرنامه اميرکبير مشاهده کرد. برخی از جملات اين مقالات که از بی مايه بودن اذهان نويسنده يا نويسندگانش حکايت دارد به اين شرح است: «جای خوشحالی است که دوباره به سال های وحشت آور اوايل انقلاب بازگشته ايم، سال هايی که کميته ها، جلادی می کردند. اسلام آن است که فلان آيت الله متحجر، تشخيص می دهد! شايد بعدها درباره رکابی بودن زيرپوشان و يا رنگ شرتمان نيز دخالت کنند! تا هم فيها خالدون ما و زندگی مان و افکارمان و حتی بدنمان، بايد مطابق با نظر حاکميت باشد! مثلا در قم چه می گذرد؟! آقايان چه نسبتی با فاحشه ها دارند؟! در قم چه خبر است؟! پيش از آن که جامعه به مرحله ای برسد که در آن، حتی فضای داخل شرتمان را وارسی کنند و از نحوه آميزش جنسی مان و دفعات آن بپرسند و يا تاکيد کنند که حتما بايد با پای چپ وارد مستراح شويد، بايد چاره ای انديشيد! پس اين همه فروع و اصول مسخره چيست؟!»، «جوان های مذهبی و متصلب، غالبا از نظر بهره هوشی از ديگر جوانان در مرتبه ای پايين تری قرار دارند. شرع شکل چيزی را مشخص نکرده و فقط احکام کلی داده است. با توجه به اين مطالب بهتر است دختران چادری را کلاغ های سياهی بدانيم» و «دموکراسی يعنی هيچ کس مقدس نيست، آری بايد برخاست و حکومتی از جنس دموکراسی ناب مستقر ساخت». سياق اين مطالب به صورتی است که ناآشنايی مطلق نويسندگان آن را با مفاهيمی چون دموکراسی، حريم خصوصی و... را می رساند. چرا که اگر کسی آشنايی مختصری با مفهوم دموکراسی داشته باشد می داند که دموکراسی ارتباطی به وجود يا عدم وجود مقدسات ندارد. يا اين که تشخيص اين مسئله چندان دشوار نيست که دموکراسی يک مفهوم روشن است و اصطلاح «دموکراسی ناب» از جمله عباراتی است که برای اولين بار در نشريات جعلی دانشگاه اميرکبير به کار رفته است. گويا جاعلين آن قدر برای تغيير مفاهيم مختلف از صفت «ناب» استفاده کرده اند که بی توجه به محل به کار رفتن اين واژه، ناشيانه در نشريات مجعول دموکراسی را نيز اين صفت متصف کرده اند.
در پايان ضمن تاکيد مجدد بر بی گناهی ۳ آذر اهورايی دربندمان، مجيد توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری و ساير دانشجويان بازداشت شده و رنج کشيده پلی تکنيک که به گناه ناکرده و برای جلوگيری از فاش شدن حقايق يکی از کثيف ترين پروژه های طرح شده اقتدارگرايان ظرف چندساله اخير، طعم تحقير و توهين و شکنجه را با جسم و روح خود در ۵ ماهه گذشته چشيدند، چشم انتظار بازگشت سرفرازانه ۳ يار دبستانيمان به آغوش گرم خانواده و دوستان و هم دانشگاهيانشان در پلی تکنيک باقی خواهيم ماند. چه اينک در پس تمامی فتنه آفرينی های تاريک انديشانی برای ريشه کن کردن نهال تنومند آزادی خواهی پلی تکنيک بيش از پيش به باروری اين نهال برومند ايمان داريم و به ياد ياران بی گناه دربندمان با خود زمزمه می کنيم که :
گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروز / مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا / جز به ياد تو و نام تو ننوش اند همه
انجمن اسلامی دانشجويان
دانشگاه صنعتی اميرکبير
(پلی تکنيک تهران)
۱ آبان ۱۳۸۶