بررسی نقش و جایگاه زنان در جنبشهای اجتماعی در جوامع چند قومی و چندمذهبی همچون ایران، از بدیعترین زمینههای پژوهش است.
تحولات سیاسی و اجتماعی زنان ایرانی از سویههای مختلفی قابل تحلیل است که یکی از آنها، بررسی جریانهای تأثیرگذار بر زیست مذهبی، فرهنگی و اجتماعی آنها در سطوح نظری و عملی است. از منظر جامعهشناختی، نقش زنان در ایران همواره حاشیهای-تبعی و در قالب حمایت از گروههای اجتماعی دیگر مانند روحانیت، روشنفکران و طبقه متوسط بوده است؛ از این رو اعتراضات اخیر در ایران را میتوان نخستین جنبش زنانه ایران در یک قرن اخیر دانست.
زنان بلوچ یکی از گروههای مرجع زنان در اعتراضات اخیر ایران هستند که توانستند عاملیت سیاسی ویژهای در تحولات سیاسی و اجتماعی بیابند. زنان بلوچ ایران به دلیل خاستگاه قومی، نوع ارتباط ویژهای که با «جامعه مردسالار بلوچ»، جامعه ایران و حاکمیت جمهوری اسلامی ایجاد کردهاند، یکی از کلیدیترین حوزههای فهم روندهای اجتماعی شناخت زنان ایران پس از انقلاب ۵۷ هستند. زنان بلوچ کارگزاران نوین تحول اجتماعی جامعه بلوچستان و از نیروهای پیشران در این زمینه هستند.
مذهب و قومیت دو مؤلفه اصلی و تأثیرگذار در وضعیت سیاسی و اجتماعی زنان بلوچ هستند. بخش عمدهای از جمعیت بلوچها در سه کشور پاکستان، ایران و افغانستان زندگی میکنند. بنابر دادههای تخمینی جمعیت دختران و زنان بلوچ ایران نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر است که در شهرهای جنوب شرق ایران با تمرکز بر استان سیستان و بلوچستان هم مرز با منطقه بلوچستان پاکستان ساکن هستند.
اگرچه به دلیل مهاجرتهای اجباری در کمتر از یکصد سال پیش، بخشی از جمعیت بلوچهای ایران در منطقه شمال ایران در گلستان، گیلان و شمال غرب سکونت یافتهاند. قوم بلوچ در ایران متشکل از ایلهای متنوعی همچون شهبخش، شهنواز، مرادزهی، قلندرزهی، براهویی و ... هستند. همچنین تنوع مذهبی در میان اقوام بلوچ اعم از اهل سنت، شیعه و پیروان سایر ادیان نیز به چشم میخورد.
علیرغم وجود اشتراکات دینی و ملی، عواملی مانند ملاحظات مذهبی و جغرافیایی شامل مردسالاری قومی، عوامل تاریخی-فرامرزی مانند همجواری با منطقه بلوچستان پاکستان، قدرتمند بودن سنتهای دینی و غیردینی، سبب شده زنان بلوچ از ناهمگونی و محرومیت مضاعفی نسبت به دیگر زنان ایرانی برخودار باشند.
حضور جریانهای فکری قدرتمند عربی (دیوبندی) و روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، با ایجاد فشار بر ارزشها و نگرشهای زنان بلوچ و زمینهسازی تغییرات فکری در قالب احیای سنتهای اجتماعی مردسالار، تحول ظاهری (الزام به پوشش چادر به جای لباس محلی) را بر زنان بلوچ ایران تحمیل کرده است.
یک زن بلوچ از چندمنظر با جامعه ایران دارای شکافهای فعال اجتماعی مذهبی، قومی، جنسیتی و جغرافیایی است. زن بودن او شکاف جنسیتی، اهل سنت بودن او شکاف مذهبی، بلوچ بودن او شکاف قومیتی، و ساکن بلوچستان بودن نیز شکاف جغرافیایی مرکز-پیرامون را یادآور میشود.
اگرچه زنان بلوچ به تدریج در یک دهه اخیر توانسته بودند عاملیت سیاسی و اجتماعی خود را بازیایند، اما تحولاتی که از شهریور ۱۴۰۱ و با جان باختن مهسا امینی، در اعتراض به ستم طبقاتی به زنان در ایران آغاز شد، از نقاط عطف مطرح شدن زنان بلوچ در صحنه سیاسی ایران و تداوم آن بود.
زنان بلوچ به دلیل محرومیتهای محیطی در وضعیتی جنبشی به سر میبرند و در این زمینه نه تنها سیاستهای حاکمیت جمهوری اسلامی، بلکه مواضع رهبران اهل سنت بلوچ و دیگر ساختارهای اجتماعی جامعه بلوچ را نیز بستری برای نقد و طرح مطالباتشان قرار دادهاند. این نقد همهجانبه سبب شده که جامعه زنان بلوچ از کنشگری زنان در ساختارهای سیاسی و اجتماعی مانند شورای شهر، فرمانداریها و حتی ابراز کنشهای اعتراضی استفاده کنند.
با وجود پیشینه تاریخی قدرتمند در تاریخ بلوچ که در آن زنانی همچون بانلی (از فرماندهان لشکر بلوچ برای حمله به هند در دوران نادرشاه) و یا گلبیبی (مذاکرهکننده اصلی با طرف نیروهای مهاجم انگلیسی در قرن نوزدهم) به سمتهای ردهبالای سیاسی و نظامی قوم بلوچ نیز رسیدند.
در سالهای اخیر ورود زنان بلوچ به شوراهای شهر و فرمانداریها نشان از تحول عاملیت زنان بلوچ از عناصری تابع و حاشیهای به کنشگران فعال سیاسی و اجتماعی دارد. کنشگری سیاسی زنان بلوچ هم در قالب فعالیت سیاسی و هم مشارکت سیاسی از سال ۱۳۷۶ آغاز شد.
ورود زنان بلوچ به مناسبات سیاسی به تدریج از دهه ۱۳۸۰ آغاز شد که در آن حلیمه عالی، نخستین زن اهل سیستان و بلوچستان، موفق به ورود به مجلس شورای اسلامی شد. همچنین انتخاب یک شهردار زن بلوچ و انتصاب حمیرا ریگی به عنون نخستین فرماندار زن شهرستان قصرقند در سال ۱۳۹۳ نیز از نقاط عطف بود.
یک سال بعد جمیله ملازهی نخستین زن بلوچ بود که در شورای شهر نیکشهر بهعنوان رئیس انتخاب شد. این روند همچنان ادامه دارد و در دولت جدید ایران نیز شاهد انتصاب زنان بلوچ به سمت فرماندار در شهرستان لاشار در استان سیستان و بلوچستان هستیم.
نظام مسائل زنان بلوچ در ایران
قوم بلوچ به دلیل زبان، سلسله مراتب اجتماعی و نظام طایفهای از اقوام کمتر شناختهشده ایرانی است. تحرک اجتماعی بلوچها در یک قرن گذشته به خصوص از زمان مهاجرتهای اجباری در دوره رضاشاه، سبب شده جمعیت بلوچها در مناطقی غیر از بلوچستان نیز پراکنده شوند و این گسست اجتماعی سبب شده مناسبات قومی بلوچها در مناطق دیگر ایران شکل رقیقتری به خود گیرد.
طبعاً به تبع چالشهای عمومی زنان در ایران، مهمترین شکاف زنان بلوچ در ایران منازعه میان ایدئولوژی رسمی و کردارهای عمومی است. اما زنان بلوچ در ایران سالهاست از مجرای این دو عاملیت، تجربه محرومیت مضاعفی نیز دارند. از جمله چالشهای اصلی زنان بلوچ، نگرشهای محیطی مردسالار، وضعیت معیشتی شکننده و فقدان استقلال مالی، عدم وجود تشکلهای مستقل حامی، وجود اجبارهای اجتماعی زنستیزانه همچون چندهمسری و کودک همسری، وجود رسومی مانند ختنه زنان و خونبس، در کنار مطرح نبودن عدالت جنسیتی در ابعاد آموزشی، سیاسی و اجتماعی است.
این چالشها منجر به محدودتر شدن کنشهای زنان بلوچ شده، و جنبههای مذهبی و سیاسی پدرسالاری در کنار سنتهای اجتماعی-قبیلهای سبب شده وضعیت زنان بلوچ نه تنها از منظر افکار عمومی ایران ناشفاف باشد، بلکه تحت تأثیر وضعیت عمومی، دچار کلینگری نیز باشد.
۱. جغرافیای بسته قومی-مذهبی منطقه بلوچستان ایران
قومیت و مذهب از مؤلفههای مهم در شکلگیری مناسبات اجتماعی جامعه بلوچها هستند. این دو، سبب شکلگیری الگوهای رفتاری متعددی از جانب زنان بلوچ بسته به منطقه زیست آنان بوده که میتوان از الگوی سرحدی-مکرانی، الگوی کوهی-شهرکی، الگوهای روستایی-شهری و الگوهای قومی-طایفهای نام برد.
وجوه تمایز این الگوها در حدود و ثغور حقوق زنان، مناسبات جغرافیایی میان زن و مرد و تأثیر آموزههای مذهبی و قومی است. به طور مثال تعالیم مکتب دیوبندی که از صد سال پیش به بلوچستان وارد و از چند دهه پیش به فرهنگ غالب بلوچستان تبدیل شده، بیشترین برد و نفوذش در مناطق شهری و روستایی است.
این مکتب با تأکید بر آموزههای سنتی و نفوذ فرهنگ و ارزشهای عربی-هندی پوشش، زبان، رفتار و به خصوص نگرش بلوچها را محافظهکارتر و ضدمدرنتر کرده است. از جمله شاخصهای این تأثیر، فتوای برخی علمای اهل سنت برای همراهی یک مرد محرم با زنان در مسافرت، مقابله با خواست زنان برای تحصیل، استفاده از برقع و چادر و روبنده، و پرهیز زنان از ورود به امور روزمره خارج از خانه است. اگرچه در این زمینه زنان بلوچ شیعی به ویژه زنان طوایف ساحلی و مرزنشینان، به دلیل ارتباط با نواحی جنوبیتر پاکستان مانند کراچی، الگوی رفتاری منعطفتری نسبت به مناطق مرکزی و کوهستانی دارند.
از طرف دیگر باید اشاره کرد که جامعه بلوچستان در یک قرن اخیر تحول اجتماعی اساسی را تجربه کرده است. با سرکوب خوانین و سران قبایل در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی، منطقه بلوچستان از یک جامعه ایلی-طایفهای به جامعه بیطبقهای بدل شد که در آن به تدریج رهبران مذهبی (مولویهای حنفی و روحانیت صوفی-بریلوی) با حمایت حاکمیت مذهبی جمهوری اسلامی مهمترین گروه مرجع در جامعه بلوچستان شدند.
ماهیت خانستیزی انقلاب اسلامی، با به خطر انداختن قدرت و اقتدار خوانین، موجب فراری شدن آنها از منطقه بلوچستان به پاکستان شد، و تسلط مذهب بر جامعه بلوچستان، تقویت نگرشهای محافظهکار را به دنبال داشت. کمترین تأثیر این نگرش محافظهکار در عدم تحول اساسی در وضعیت زنان بود. وجود نابرابری ساختاری بین زنان و مردان، عدم ارتقای وضعیت اجتماعی و محدودیت دسترسی زنان به آموزش بیشتر از مردان، از نتایج تثبیت این نگرشها بود.
به همین دلیل امکان رشد و ارتقای آموزشی زنان بلوچ کمتر از مردان است و فاصله آموزشی زن و مرد در دو گروه قوم بلوچ و غیربلوچ استان سیستان و بلوچستان با یکدیگر متفاوت است. نسبت بیسوادی در بین زنان بلوچ نزدیک به دو برابر همین نسبت در بین مردان بلوچ است.
۲. رهبران مذهبی محافظهکار و غیرتحولخواه در حوزه زنان
تأکید رهبران مذهبی اهل سنت بلوچستان بر انحصار قومی بلوچ، فتاوی مردسالارانه و ضد زن، استقبال از برپایی امارت اسلامی طالبان در افغانستان و حمایت از آنها، به مشروعیتزدایی و رویگردانی زنان بلوچ منجر شده است.
همانطور جمعی از زنان بلوچ در بیانیهای که به مناسبت اعتراضهای اخیر ایران در نوامبر ۲۰۲۲ منتشر کردند، تأکید کردند با توجه به بی اعتنایی مداوم رهبران مذهبی اهل سنت ایران به موضوع حقوق زنان بلوچ و انفعال آنها در برابر قوانین متحجرانه در آن منطقه، آنها عاملیت خود را به مراجع مذهبی واگذار نمیکنند و بر استقلال خود تأکید کردند.
از جمله شخصیتهای زن بلوچ در این حوزه میتوان به فائزه براهویی اشاره کرد که به دلیل پیگیری مداوم حقوق زنان بلوچ و اعتراضهای اخیر زندانی شده و جریانهای مذهبی و سیاسی از او سخنی به میان نیاوردهاند.
۳. تأثیرات فرامنطقهای از بلوچستان پاکستان و طالبان افغانستان
بلوچستان ایران، پس از بلوچستان پاکستان پرجمعیتترین منطقه بلوچنشین جهان است. شکافهای مذهبی و قومی و همجواری با بلوچهای پاکستان و افغانستان تأثیر محسوسی در ظهور گرایشهای سیاسی از نوع تمرکزگریزی اقوام بلوچ بر جای گذاشته است.
فارغ از تسلط آموزههای دیوبندی، تسلط امارت اسلامی طالبان بر افغانستان در تابستان ۱۴۰۰ و استقبال رهبران اهل سنت منطقه بلوچستان از آنها نشان از تأثیرپذیری این منطقه از مسائل بینالمللی پیرامونی است.
بلوچهای ساکن افغانستان بیشتر در ایالتهای نیمروز و قندهار زندگی میکنند و بلوچهای پاکستان که بیشترین جمعیت بلوچهای جهان را تشکیل میدهند، در ایالت بلوچستان که بزرگترین ایالت این کشور است، ساکن هستند. این ایالت که ۶۱ درصد از مساحت پاکستان را تشکیل میدهد، جمعیتی نزدیک به ۳۰ میلیون نفر در خود جای داده است. زبیده جلال از زنان بلوچ پاکستان که متولد بلوچستان ایران است، بین سالهای ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ وزیر آموزش و پرورش پاکستان بود.
سرایت مسائل و محدودیتهای این مناطق به بلوچستان ایران از مهمترین مسائل در دو دهه اخیر بوده است.