فردی که مدعی است عضو سابق سپاه پاسداران است و برای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا جاسوسی کرده، میگوید خیانت به مملکت کار سادهای نیست. «زمانی برای خیانت» کتابی که به تازگی در آمریکا به چاپ رسیده، داستان رضا کهلیلی شهروند ایرانی است که میگوید حدود ۱۰ سال برای سازمان سیا جاسوسی کرده است.
آقای کهلیلی که از اسم مستعار استفاده میکند، در این کتاب از زندگی دوگانه خود به عنوان جاسوس سیا و عضو سپاه پاسداران میگوید و همچنین از «اطلاعاتی مخفی» پرده بر میدارد که میگوید در این مدت به دست آورده است.
وی در این کتاب مدعی میشود که از مکان یک تأسیسات هستهای مخفی ایران خبر دارد و میگوید که اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری پیشین دستور بمبگذاری در هواپیمای پان امریکن بر فراز لاکربی را صادر کرده بود.
گلناز اسفندیاری، خبرنگار رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی، با رضا کهلیلی که اکنون ساکن کالیفرنیاست، گفتوگو کرده است.
رضا کهلیلی: زمانی را که به شما میگویم، زمانی است که در کتاب نوشته شده است. ولی مهم است که بدانیم در زمان، مکان و اسمها تغییراتی داده شده که رژیم جمهوری اسلامی نتواند مرا شناسایی کند. دو سال و اندی بعد از انقلاب اسلامی کار من با سازمان اطلاعاتی سیا شروع شد.
آخرین کاری که با سیا کردم اواسط دهه ۱۹۹۰ بود. یعنی از حدود ۱۹۹۵ دیگر با این سازمان کار نمیکردم. البته بعد از حملات یازدهم سپتامبر دوباره با سیا در تماس بودم.
شغلم را نمیتوانم به شما بگویم، منتها من در کتاب آوردهام که در قسمت کامپیوتری کار میکردم.
تصمیم خیلی سختی بود. یعنی خیانت به مملکت کار سادهای نیست. وجدان هر انسانی را درد میآورد. بعد از انقلاب احساسات من خیلی برانگیخته شده بود. من با وجود خالص برگشتم به ایران. اینجا [آمریکا] تحصیل کرده بودم. برای کمک به کشورم و کمک به جمهوری اسلامی، فکر میکردم کشوری دموکراتیک و آزاد خواهیم داشت و همه میتوانند آزادانه اظهار نظر کنند و فعالیت کنند.
لیکن وقتی با چشمهایم مشاهده کردم که دختر و پسر واقعاً صادق بدون گناه... اینها فقط جرمشان این بود که صحبت میکردند یا کتاب میخواندند و یا اینکه موافق نظام نبودند... به طرز وحشیانه و شدیدی شکنجه میشدند و کشته میشدند، از جمله کسانی که به من خیلی نزدیک بودند و توی قلبم جا داشتند، خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد.
تصمیم گرفتم که کشور را ترک کنم. آمدم آمریکا. ولی میخواستم که تمام اطلاعاتی که از این سیستم دیکتاتوری داشتم، به آمریکاییها بدهم. با اف بی آی تماس گرفتم. آنها مرا در یک ملاقات با سیا قرار دادند.
تقریباً سال ۸۱، آخرهای ۸۱ میلادی. من در آن ملاقات با سیا آشنا شدم. اطلاعات را دادم. توی یکی از این ملاقاتها پیشنهاد کردند، گفتند آیا میخواهم برگردم و به کشورم کمک کنم؟ من تصمیم گرفتم که برگردم. کارم هم اینجوری شروع شد.
بله. بله.
همانطور که در کتاب توضیح دادهام، وقتی از آمریکا برگشتم، مثل خیلی دیگر از دانشجویان با این امید برگشتم ایران که به کشورم کمک کنم. فکر میکردم که بالاخره آزادی برای مردم ایران به وجود آمد. وقتی هم آمدم ایران، آن حال و هوا و جوی که وجود داشت، واقعاً همین بود. مردم خیلی خوشحال بودند. همه می خواستند که در این سیستم جدید شرکت کنند.
در همان زمان بود که یکی از دوستان صمیمیام مرا معرفی کرد به سپاه و گفتند که ما به بچههایی احتیاج داریم که تحصیل کردهاند که کمک کنند سیستم را بر پا کنیم. من استخدام شدم. منتها من در قسمت نظامی نبودم که آموزش ببینم و اسلحه داشته باشم. من کسی بودم که تحصیل کرده بودم و وارد آن سیستمشان شدم که کمک کنم به ساختار سپاه پاسداران.
منتها به زودی دیدم که تمام آن شعارهای آزادی از بین رفته، دخترها و زنها مجبور میشوند که حجاب بگذارند، کتک میزنند، شکنجه میکنند، آدم میکشند. همان اوایل تصمیم گرفتم که اصلاً کشور را ترک کنم. که یک واقعه، یکی بعد از دیگری دست به دست هم داد و من مجبور شدم که خیانت کنم.
من در قسمتی بودم که دسترسی به یک سری اطلاعات داشتم. ولی اگر فکر میکنید که مثلاً فرمانده ارشد سپاه بودم، نه خیر.
اطلاعات راجع به این تأسیسات را به مقامات مسئول سازمان سیا دادهام. آنها الان در حال بررسی این تأسیسات هستند. این که به چه شکلی [این اطلاعات] به دست آوردم، نمیتوانم به شما بگویم. من در تماس هستم. تا آنجایی هم که میتوانم دارم سعی میکنم که صدایم برود بیرون و بتوانم سیاست آمریکا را به صورتی نسبت به نظام جمهوری اسلامی تغییر دهم.
کانالهایی هست که با مقامات واشنگتن از طرف ایران در تماس بودند و همیشه به اینها این امید را دادهاند که جایی برای مصالحه هست. در صورتی که سیاستهای نظام ایران متفاوت باشد. الان متأسفانه دولت آقای اوباما فکر میکند که با این پیغامهایی که میگیرد و میدهد با سپاه و یا مقامهای عالیرتبه ایران، امیدی هست که مصالحهای بشود و به یک نتیجهای با هم برسند.
ولی حقیقت مطلب این است که این سیاست مذهبی، این سیستم مذهبی ایران اگر دست به بمب اتم پیدا کند، که خواهد کرد، اگر جلودارش نشوند...
آقای خامنهای بارها گفتهاند که علیه مذهب ماست و اسلام قبول نمیکند. منتها این فقط برای فریب دادن دنیاست. وقتی تصمیم گرفته شد که سپاه به دنبال ساختن بمب اتم برود، من توی سپاه بودم. این را گزارش دادم. یک سال بعدش با [عبدالقدیر] خان، پدر بمب اتمی پاکستان، اینها تماس گرفتند و طی مسافرتهایی به پاکستان و جاهایی که ملاقات داشتند، پیشنهاد مالی زیاد و همکاری دادند که بمب اتم را بگیرند.
همان موقع هم نقشههای سانتریفیوژ را گرفتند. سپاه به دنبال ساختن بمب اتم و در حال ساختن بمب اتم است. در این نباید شک داشته باشیم. مردم ایران باید بدانند که اگر این نظام دسترسی به بمب اتم پیدا کند، آینده بسیار بسیار خطرناکی در انتظارشان هست. من دلیلی که دارم صحبت میکنم و مقاله مینویسم و آن بیرون فعالیت میکنم، به خاطر این است که مردم دنیا را و مردم ایران را آگاه کنم تا از یک آینده تاریک برای همه جلوگیری شود.
خب این کاملاً واضح است اگر ایران زمانی بخواهد استفاده کند از این سلاح کشنده، جوابی که خواهد گرفت، تمام ایران از بین خواهد رفت. ولی باید توجه کنید که اگر قصدشان این باشد که استفاده کنند، چه؟ اگر واقعاً اهمیت نمیدهند به اینکه برای ایران چه اتفاقی میافتد، چه؟ آیا توی این سی سال یک بار بوده که نشان دهند ارزشی برای مردم ایران قائلند؟
سؤال بسیار خوب و پیچیدهای است. برای من هیچ تصمیم سادهای نبود و سالهایی که این کار را میکردم، یک دوگانگی بزرگی در زندگی من بود. هیچوقت راضی نبودم که این کار را دارم میکنم. ولی از آن طرف امید داشتم که شاید، شاید بتوانم وسیلهای باشم که تغییری در ایران شود.
تغییری نتوانستم به وجود بیاورم. ولی اگر برگردم به همان زمان و همان وقایع، شاید دوباره همین کار را میکردم. من بارها با دوستانم در سپاه، دوستانی که واقعاً احساس صمیمیت میکردیم... توی خودم شرم داشتم که میدانستم چه کار میکنم... ولی از آن طرف میدیدم که با مردم چه رفتاری میشود، در زندان با دختران و پسران مان چه رفتاری میشود، به خودم میگفتم باید این کار را بکنم. این دوگانگی بود. آخر هم تماسم را با سازمان قطع کردم. در صورتی که واقعاً اینها میخواستند من ادامه دهم. فقط به خاطر همین بود.
بله. برای اینکه هیچ تغییری نشد. سیاست آمریکا... شاید هم این وهمی برای من بود که فکر میکردم با اطلاعات بیشتر اینها تغییراتی در سیاستشان میدهند.
هر کسی که برای سازمان کار کرده، مجبور است طبق قانون، قانون دولت ایالات متحده، هرچه مینویسد، از توی یک روند ترخیص (پروسه کلیرنس) رد شود. من نه تنها کتابهایم، هر مقالهای که بیرون میدهم، اول باید از طریق سازمان به آن نگاه بشود، اجازه داده شود و بعد میتواند بیرون برود.
ما اجازه نداریم بگوییم چه سازمانی. ولی کتاب من با تأیید سازمانی متعلق به دولت آمریکا طبق روندی که هست منتشر شد و اجازهای که داده شد را به ناشرم انتقال دادم و بخش قانونی ناشرم همه اینها را میخواست و برای همین زیر چاپ قرار گرفت.
-----------------------------------------------------------------------
نام کتاب به انگلیسی:
A Time to Betray: The Astonishing Double Life of a CIA Agent Inside the Revolutionary Guards of Iran
Reza Kahlili
آقای کهلیلی که از اسم مستعار استفاده میکند، در این کتاب از زندگی دوگانه خود به عنوان جاسوس سیا و عضو سپاه پاسداران میگوید و همچنین از «اطلاعاتی مخفی» پرده بر میدارد که میگوید در این مدت به دست آورده است.
وی در این کتاب مدعی میشود که از مکان یک تأسیسات هستهای مخفی ایران خبر دارد و میگوید که اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری پیشین دستور بمبگذاری در هواپیمای پان امریکن بر فراز لاکربی را صادر کرده بود.
گلناز اسفندیاری، خبرنگار رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی، با رضا کهلیلی که اکنون ساکن کالیفرنیاست، گفتوگو کرده است.
- آقای کهلیلی از چه زمانی و به مدت چند سال شما با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) کار میکردید؟
رضا کهلیلی: زمانی را که به شما میگویم، زمانی است که در کتاب نوشته شده است. ولی مهم است که بدانیم در زمان، مکان و اسمها تغییراتی داده شده که رژیم جمهوری اسلامی نتواند مرا شناسایی کند. دو سال و اندی بعد از انقلاب اسلامی کار من با سازمان اطلاعاتی سیا شروع شد.
- کارتان تا چه زمانی ادامه داشت؟
آخرین کاری که با سیا کردم اواسط دهه ۱۹۹۰ بود. یعنی از حدود ۱۹۹۵ دیگر با این سازمان کار نمیکردم. البته بعد از حملات یازدهم سپتامبر دوباره با سیا در تماس بودم.
- میتوانید به ما بگویید در سپاه پاسداران چه کاری داشتید؟
شغلم را نمیتوانم به شما بگویم، منتها من در کتاب آوردهام که در قسمت کامپیوتری کار میکردم.
- چطور شد که اصلاً شروع به کار کردن با سازمان سیا کردید؟
تصمیم خیلی سختی بود. یعنی خیانت به مملکت کار سادهای نیست. وجدان هر انسانی را درد میآورد. بعد از انقلاب احساسات من خیلی برانگیخته شده بود. من با وجود خالص برگشتم به ایران. اینجا [آمریکا] تحصیل کرده بودم. برای کمک به کشورم و کمک به جمهوری اسلامی، فکر میکردم کشوری دموکراتیک و آزاد خواهیم داشت و همه میتوانند آزادانه اظهار نظر کنند و فعالیت کنند.
لیکن وقتی با چشمهایم مشاهده کردم که دختر و پسر واقعاً صادق بدون گناه... اینها فقط جرمشان این بود که صحبت میکردند یا کتاب میخواندند و یا اینکه موافق نظام نبودند... به طرز وحشیانه و شدیدی شکنجه میشدند و کشته میشدند، از جمله کسانی که به من خیلی نزدیک بودند و توی قلبم جا داشتند، خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد.
تصمیم گرفتم که کشور را ترک کنم. آمدم آمریکا. ولی میخواستم که تمام اطلاعاتی که از این سیستم دیکتاتوری داشتم، به آمریکاییها بدهم. با اف بی آی تماس گرفتم. آنها مرا در یک ملاقات با سیا قرار دادند.
- چه زمانی بود، که شما آمدید آمریکا؟
تقریباً سال ۸۱، آخرهای ۸۱ میلادی. من در آن ملاقات با سیا آشنا شدم. اطلاعات را دادم. توی یکی از این ملاقاتها پیشنهاد کردند، گفتند آیا میخواهم برگردم و به کشورم کمک کنم؟ من تصمیم گرفتم که برگردم. کارم هم اینجوری شروع شد.
- شما آن زمان که با اف بی آی تماس گرفتید و آنها شما را با سیا در تماس گذاشتند، برای سپاه کار میکردید؟
بله. بله.
- خودتان جزو آن سیستمی بودید که از آن به عنوان یک سیستم دیکتاتوری نام میبرید. کارتان اصلاً چطور با سپاه شروع شد و چطور چنین کاری را به شما دادند که ظاهراً ناراضی بودید از وضعیت موجود؟
همانطور که در کتاب توضیح دادهام، وقتی از آمریکا برگشتم، مثل خیلی دیگر از دانشجویان با این امید برگشتم ایران که به کشورم کمک کنم. فکر میکردم که بالاخره آزادی برای مردم ایران به وجود آمد. وقتی هم آمدم ایران، آن حال و هوا و جوی که وجود داشت، واقعاً همین بود. مردم خیلی خوشحال بودند. همه می خواستند که در این سیستم جدید شرکت کنند.
در همان زمان بود که یکی از دوستان صمیمیام مرا معرفی کرد به سپاه و گفتند که ما به بچههایی احتیاج داریم که تحصیل کردهاند که کمک کنند سیستم را بر پا کنیم. من استخدام شدم. منتها من در قسمت نظامی نبودم که آموزش ببینم و اسلحه داشته باشم. من کسی بودم که تحصیل کرده بودم و وارد آن سیستمشان شدم که کمک کنم به ساختار سپاه پاسداران.
منتها به زودی دیدم که تمام آن شعارهای آزادی از بین رفته، دخترها و زنها مجبور میشوند که حجاب بگذارند، کتک میزنند، شکنجه میکنند، آدم میکشند. همان اوایل تصمیم گرفتم که اصلاً کشور را ترک کنم. که یک واقعه، یکی بعد از دیگری دست به دست هم داد و من مجبور شدم که خیانت کنم.
- گفتید که نمیتوانید بگویید که شغلتان در سپاه دقیقاً چه بود. ولی میتوانید بگویید که آیا یک مقام بلندپایه بودید، در چه حدی میتوانید برای ما توضیح دهید که در سپاه چه کار میکردید؟
من در قسمتی بودم که دسترسی به یک سری اطلاعات داشتم. ولی اگر فکر میکنید که مثلاً فرمانده ارشد سپاه بودم، نه خیر.
- ولی اطلاعاتی که در کتابتان مطرح کردید، اطلاعاتی که گفتید داشتید، ظاهراً اطلاعات مهمی به نظر میرسد، اگر درست باشد. مخصوصاً شما مثلاً میگویید که از یک تأسیسات هستهای دیگر به جز قم که اخیراً فاش شد، اطلاع دارید. میشود راجع به این مسئله توضیح دهید که این تأسیسات کجاست و چطور به چنین اطلاعات بسیار مخفی و طبقهبندی شدهای دست پیدا کردید؟
اطلاعات راجع به این تأسیسات را به مقامات مسئول سازمان سیا دادهام. آنها الان در حال بررسی این تأسیسات هستند. این که به چه شکلی [این اطلاعات] به دست آوردم، نمیتوانم به شما بگویم. من در تماس هستم. تا آنجایی هم که میتوانم دارم سعی میکنم که صدایم برود بیرون و بتوانم سیاست آمریکا را به صورتی نسبت به نظام جمهوری اسلامی تغییر دهم.
- گفتید که قصدتان این است که سیاست آمریکا را نسبت به ایران تغییر دهید. میتوانید بگویید منظورتان چیست؟ فکر میکنید سیاست آمریکا در قبال ایران باید چه باشد؟
کانالهایی هست که با مقامات واشنگتن از طرف ایران در تماس بودند و همیشه به اینها این امید را دادهاند که جایی برای مصالحه هست. در صورتی که سیاستهای نظام ایران متفاوت باشد. الان متأسفانه دولت آقای اوباما فکر میکند که با این پیغامهایی که میگیرد و میدهد با سپاه و یا مقامهای عالیرتبه ایران، امیدی هست که مصالحهای بشود و به یک نتیجهای با هم برسند.
ولی حقیقت مطلب این است که این سیاست مذهبی، این سیستم مذهبی ایران اگر دست به بمب اتم پیدا کند، که خواهد کرد، اگر جلودارش نشوند...
- البته مقامات ایرانی بارها گفتهاند که دنبال سلاح اتمی نیستند و تمام برنامههای هستهای شان صلحآمیز است.
آقای خامنهای بارها گفتهاند که علیه مذهب ماست و اسلام قبول نمیکند. منتها این فقط برای فریب دادن دنیاست. وقتی تصمیم گرفته شد که سپاه به دنبال ساختن بمب اتم برود، من توی سپاه بودم. این را گزارش دادم. یک سال بعدش با [عبدالقدیر] خان، پدر بمب اتمی پاکستان، اینها تماس گرفتند و طی مسافرتهایی به پاکستان و جاهایی که ملاقات داشتند، پیشنهاد مالی زیاد و همکاری دادند که بمب اتم را بگیرند.
همان موقع هم نقشههای سانتریفیوژ را گرفتند. سپاه به دنبال ساختن بمب اتم و در حال ساختن بمب اتم است. در این نباید شک داشته باشیم. مردم ایران باید بدانند که اگر این نظام دسترسی به بمب اتم پیدا کند، آینده بسیار بسیار خطرناکی در انتظارشان هست. من دلیلی که دارم صحبت میکنم و مقاله مینویسم و آن بیرون فعالیت میکنم، به خاطر این است که مردم دنیا را و مردم ایران را آگاه کنم تا از یک آینده تاریک برای همه جلوگیری شود.
- خیلی از کارشناسان معتقدند که ایران حتی اگر هم دست به بمب اتم پیدا کند، استفاده از آن برای خود ایران خودکشی خواهد بود.
خب این کاملاً واضح است اگر ایران زمانی بخواهد استفاده کند از این سلاح کشنده، جوابی که خواهد گرفت، تمام ایران از بین خواهد رفت. ولی باید توجه کنید که اگر قصدشان این باشد که استفاده کنند، چه؟ اگر واقعاً اهمیت نمیدهند به اینکه برای ایران چه اتفاقی میافتد، چه؟ آیا توی این سی سال یک بار بوده که نشان دهند ارزشی برای مردم ایران قائلند؟
- برگردیم به فعالیتهایتان به عنوان جاسوس سازمان سیا در ایران. چه احساسی داشتید آن زمان؟ خودتان از واژه «خیانت» استفاده میکنید. آیا همهاش این احساس را داشتید که دارید خیانت میکنید به کشورتان یا اینکه برعکس احساس میکردید که دارید کمک میکنید؟
سؤال بسیار خوب و پیچیدهای است. برای من هیچ تصمیم سادهای نبود و سالهایی که این کار را میکردم، یک دوگانگی بزرگی در زندگی من بود. هیچوقت راضی نبودم که این کار را دارم میکنم. ولی از آن طرف امید داشتم که شاید، شاید بتوانم وسیلهای باشم که تغییری در ایران شود.
- الان که تقریباً ۲۰ سال گذشته از آن روزها، وقتی به گذشته نگاه میکنید چه احساسی دارید؟ پشیمان هستید؟
تغییری نتوانستم به وجود بیاورم. ولی اگر برگردم به همان زمان و همان وقایع، شاید دوباره همین کار را میکردم. من بارها با دوستانم در سپاه، دوستانی که واقعاً احساس صمیمیت میکردیم... توی خودم شرم داشتم که میدانستم چه کار میکنم... ولی از آن طرف میدیدم که با مردم چه رفتاری میشود، در زندان با دختران و پسران مان چه رفتاری میشود، به خودم میگفتم باید این کار را بکنم. این دوگانگی بود. آخر هم تماسم را با سازمان قطع کردم. در صورتی که واقعاً اینها میخواستند من ادامه دهم. فقط به خاطر همین بود.
- به خاطر این دوگانگی تصمیم گرفتید که کارتان را برای سازمان سیا قطع کنید و به آمریکا بیایید؟
بله. برای اینکه هیچ تغییری نشد. سیاست آمریکا... شاید هم این وهمی برای من بود که فکر میکردم با اطلاعات بیشتر اینها تغییراتی در سیاستشان میدهند.
- اگر باز برای کسانی شک و شبهه وجود داشته باشد که شما هم برای سپاه کار میکردید و هم برای سازمان سیا، چطور میتوانید ثابت کنید که واقعاً اینطور بوده است؟
هر کسی که برای سازمان کار کرده، مجبور است طبق قانون، قانون دولت ایالات متحده، هرچه مینویسد، از توی یک روند ترخیص (پروسه کلیرنس) رد شود. من نه تنها کتابهایم، هر مقالهای که بیرون میدهم، اول باید از طریق سازمان به آن نگاه بشود، اجازه داده شود و بعد میتواند بیرون برود.
- و کتابتان با تأیید سازمان سیا چاپ شده؟
ما اجازه نداریم بگوییم چه سازمانی. ولی کتاب من با تأیید سازمانی متعلق به دولت آمریکا طبق روندی که هست منتشر شد و اجازهای که داده شد را به ناشرم انتقال دادم و بخش قانونی ناشرم همه اینها را میخواست و برای همین زیر چاپ قرار گرفت.
-----------------------------------------------------------------------
نام کتاب به انگلیسی:
A Time to Betray: The Astonishing Double Life of a CIA Agent Inside the Revolutionary Guards of Iran
Reza Kahlili