او از پدری آلمانی و مادری رومانیایی متولد شد و در همان نخستین روزهای نوشتن، داستانهایش را به زبان آلمانی نوشت. خانم مولر بعد از مهاجرت به کشور آلمان هم جوایز معتبر بسیاری به دست آورد. اما آثارش همیشه زیر تأثیر تجربههای تلخش در روزهای حکومت دیکتاتور رومانی، چائوشسکو، بوده است.
داوران جایزه ادبی نوبل، آثار خانم مولر را به علت آنچه که «به تصویر کشیدن چشماندازی از زندگی محرومین به واسطه ایجاز شاعرانه و نثر بیپیرایه» نامیدهاند، شایسته دریافت این جایزه معتبر جهانی دانستهاند.
میهمان این هفته جنگ فرهنگی، عباس معروفی، نویسنده و رماننویس ایرانی است که او هم سالهاست به دلیل مشکلاتش با نظام سیاسی ایران، مجبور به مهاجرت و ترک وطن شده و در همان شهری زندگی میکند که خانم مولر ساکن است.
- آقای معروفی، همان طور که شما هم میدانید خانم هرتا مولر برنده جایزه نوبل ادبی امسال شد. خانم هرتا مولر، نویسنده آلمانی رومانیاییتبار که تنها رمانی که از او به فارسی ترجمه شده «سرزمین گوجههای سبز» نام دارد با ترجمه غلامحسین میرزا صالح و با همت انتشارات مازیار در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسیده است. ایشان هم اکنون ساکن شهری هستند که شما هم سالهاست در آن شهر به عنوان یک نویسنده ایرانی زندگی می کنید. ممکن است در مورد پیشینه ایشان و موقعیتشان در ادبیات معاصر آلمان برایمان توضیح دهید؟
عباس معروفی: خانم هرتا مولر از سال ۱۹۸۷ در آلمان زندگی میکند. او اجازه گرفت تا از کشور رومانی خارج شود برای اینکه با پلیس مخفی رومانی و چائوشسکو درگیر بود. شغل معلمیاش را از دست داده بود و ناچار به ترک وطن شد. او در آلمان بالید.
هرتا قبل از دریافت جایزه نوبل، بیش از ۲۰ جایزه معتبر دیگر را هم دریافت کرده بود که از آن جمله میتوان به جایزه زبان آلمانی، جایزه منتقدین آلمان، جایزه کلاسیت، جایزه ادبی فرانتس کافکا، جایزه ادبی دوبلین و جایزه ادبی ایم پک نام برد.
- ظاهراً خانم هرتا مولر، همان اولین رمانی که در کشور رومانی منتشر کرد را هم به زبان آلمانی به نگارش درآورد؟
بله. زبان خانوادگی این نویسنده آلمانی است. خانواده او آلمانیتبار بودهاند. گویا در رومانی چند شهر وجود دارد که به زبان آلمانی صحبت میکنند. او دوران سختی را از سرگذرانده است. بعد از جنگ مادرش دستگیر شده و به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشود. تجربههایی را که او در رومانی از سرگذرانده به راحتی بیان کرده و به تصویر میکشد. او این تجارب را بدون قضاوت و با یک صراحت ویژه تصویر میکند.
گفته میشود که خانم مولر در تمام کتابهایش دائماً به یک موضوع مرکزی باز میگردد و آنهم روزهای سخت و دشواری است که رومانی زیر سیطره حکومت کمونیستی چائوشسکو بوده است. این ترسها هرگز خانم هرتا مولر را رها نکرده است و با نوشتن آنها، همچنان به آن روزگار رجعت میکند.
آخرین رمان خانم مولر، رمانی است به نام «آونگ نفس» که در آن کنایهای به زندگی اسرای آلمانی دارد که در کمپهای روسی بعد از جنگ نگهداری میشدند و قرار بود که به آلمان برگردند.
یکی از ویژگیهای خانم مولر مسئله بی وطنی و تحت تعقیب بدون و انسان فراری بودن است. او به خوبی قادر است این موضوع را به تصویر بکشد. تصویر کردن زندگی در کمپها، دخمهها و اردوگاهها، هنر این نویسنده است.
- در چند مصاحبهای که از خانم مولر خواندم یک نکته را مطرح میکند. نکتهای که در آثارش به طور مکرر وجود دارد. و آن مسئله ترس و وحشتی است که همچنان با اوست. او میگوید که با نوشتن سعی میکنم از آن ترسها رها شوم. از آنجایی که شما هم یکی از نویسندگانی بودهاید که به نوعی این ترسها را تجربه کردهاید و اکنون در تبعید خود خواسته به سر میبرید و در شهری زندگی میکنید که اتفاقا خانم مولر هم ساکن همین شهر است. چطور موضوع ترسهایی که نویسنده را رها نمیکند و همچنان با او میماند و در آثارش متجلی میشود را توجیه میکنید؟
من ۱۴ سال است که از کشور خودم گریختهام. اما هنوز هم وقتی پلیس میبینیم بیاختیار دچار وحشت و شوک میشوم. هنوز که هنوز است نتوانستهام تجربههای تلخ گذشته را فراموش کنم. به محض دیدن پلیس باید لحظاتی با خودم کلنجار بروم تا به یاد بیاورم در جایی که زندگی میکنم اگر دچار مشکل بشوم میتوانم به پلیس پناه ببرم. مسئه این است که هر کدام از ما از این ترسها، تجربههای متفاوتی داریم.
- میخواهم به طور مشخص این را بپرسم که آیا عنصر ترس میتواند به عنوان یک عنصر برانگیزاننده و قویتر از عشق، در آفرینش یک اثر برای نویسنده عمل کند؟
ببینید. گاهی اوقات آنقدر دندانهای ترس گزنده و تیز است که حتی عشق را هم میتواند زیر دندانهایش به هم بفشارد. وقتی یک اتفاق عاشقانه را تصویر میکنید شبش به راحتی میخوابید اما کافی است یک تصویر موحش را بخواهید بنویسید. کافی است که در حین یک تجربه ادبی، شب دچار همان کابوسها بشوید. یکی از همان بازجوها بیایید سراغتان. دوباره تمام این سالها را از یاد میبری. برای اینکه تجربهای که پشت این احساس قرار دارد تجربه موحشی است. من به هر اثر ادبی یا سینمایی که نگاه میکنم داندانهای ترس را تیزتر و کوبندهتر از عشق میبینم.
- برگردیم به خانم مولر. در همین فاصله کوتاهی که خبر برنده شدن خانم مولر برای دریافت جایزه نوبل ادبی منتشر شد، بسیاری از نوشتههایی که غالباً به زبان انگلیسی هم بوده یادآور شدهاند که باز هم آکادمی نوبل، نویسندگانی چون فیلیپ راس، جویس کارول اتس، توماس پینچون، میلان کوندرا، مارگارت ات وود و حتی سلمان رشدی را نادیده گرفته و به یک نویسنده ناآشناتر توجه کرده است. نظر شما در این باره چیست؟
من این جور به ماجرا نگاه نمیکنم. همین فیلیپ راس که شما میگویید، نویسنده بزرگی است که شاید ۲۵ یا ۳۰ سال پیش از این بایستی موفق به دریافت جایزه نوبل میشد. خیلیها در این میان [شایسته] هستند. اما به هر حال آکادمی تصمیم میگیرد که این جایزه را به خانم مولر بدهد. من به این تصمیم احترام میگذارم. بالاخره وقتی به یک نفر جایزه را بدهند به دیگری حتماً داده نخواهد شد. اما دریافت این جایزه برای آلمانیها بسیار ارزشمند است.
- شاید به این دلیل که بعد از سال ۱۹۷۲ که هاینریش بل موفق به دریافت این جایزه شد و در سال ۱۹۹۹ که گونترگراس نوبل را دریافت کرد، دوباره جایزه نوبل سهم کشور آلمان شد.
بله. بعد از ده سال دوباره جایزه نوبل سهم کشور آلمان شد و این خیلی برایشان ارزشمند بود. میدانیم که هرتا مولر، سیزدهمین نوبلیست آلمانی است و این نشان میدهد که این جامعه به روی چیزی به نام فرهنگ و ادبیات سرمایهگذاری کرده است. ملت آلمان یکی از ملتهایی است که بیشترین کتابخوان را در دنیا دارد. من امروز مطلبی از یک نویسنده ایرانی به نام محمد یعقوبی را میخواندم...
- محمد یعقوبی نمایشنامهنویس است.
بله. این نمایشنویس ایرانی داستان غمانگیز تلاشش را برای دریافت مجوز برای چاپ آثارش نوشته است که چه رنجی برای چاپ آثارش کشیده، شما فکر کنید ملتهایی مثل ملت آلمان از این مراحل گذر کردهاند. اینها دارند به مسائل دیگری فکر میکنند. به اینکه چطور سوژه را به بهترین شکل به تصویر بکشند. چطور موضوعات را به نمایش بگذارند که بتوانند بر فراز جهان، پرچم کشورشان را به اهتزار درآورند و برای خودشان افتخار کسب کنند. خوب به همه اینها که نگاه میکنی پر از درد میشوی.