از اقلیتی که پیش و پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷کم و بیش به اهداف جنبش مشروطه و نهضت ملی ایران و استقرار نظام دموکراسی پارلمانی دل بسته بودند، که بگذریم، غالب گرایشهایی سازنده این انقلاب، به دنبال تأسیس نظامی ایدئولوژیک بودند و مکتبی بودن نظام انقلابی را نشانه مزیت آن میدانستند.
در ۳۰ سالی که از انقلاب ایران گذشته، شماری روزافزون از منتقدان، از جمله آنان که خود درگذشته به دنبال برپا کردن نظامهای ایدئولوژیک بودند، معتقد شدهاند که برخی از محدودیتهای بعد از انقلاب ناشی از این خاصیت ایدئولوژیک نظام بوده است. محدودیتهایی که به گفته منتقدان، اثر خود را بر رأیگیریهای این ۳۰ سال هم گذاشته است.
در این گزارش، به کارکردهای انتخابات در نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران میپردازیم. با امید اینکه پاسخ به این پرسش روشن شود که «چرا در دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوری ایران میزان رغبت تحولطلبان به رفتن به پای صندوقهای رأی نوسان کرده است؟»
اول ببینیم شاخصه انتخابات در نظامهای ایدئولوژیک چیست؟
رسول نفیسی استاد جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه استریر آمریکا در واشینگتن در پاسخ این پرسش رادیو فردا میگوید: «نظام ایدئولوژیک، اعم از توتالیتر فاشیستی باشد، یا کمونیستی باشد و یا نوع مذهبی آن باشد، رهبران خودشان را با مردم (از لحاظ تبلیغاتی) یکی میدانند، نقشی برای مشارکت مردم قائل نیستند. مائو وقتی در رودخانه شنا میکرد، وقتی گفتند که ممکن است غرق بشوی گفت که نه رودخانه مرا غرق نمیکند؛ چون من چین هستم و چین من است. در مصاحبهای که آقای احمدینژاد در واشنگتن کرد دیدیم که وقتی از ایشان پرسیدند قدرت در ایران در دست کیست گفت در دست مردم است و ما با مردم یکی هستیم. چون رهبران خودشان را نماینده بلافصل مردم فرض میکنند و به این لحاظ نقشی برای شرکت مردم قائل نیستند. منتها در کشوری مثل ایران که ملغمهای است از سیستمهای مختلف یعنی فقط هم یک سیستم توتالیتر نیست، بعضی از نهادهای دموکراتیک را در داخل سیستم ایدئولوژیک توتالیتر جا داده، از لحاظ جامعهشناسی سیاسی، ما تعامل این دو موضوع را در کنار هم در ۳۰ سال گذشته دیدیم.»
بر این گفتههای آقای نفیسی، مهرداد مشایخی استاد جامعهشناسی سیاسی در دانشگاه آمریکن در واشینگتن میافزاید: «وجه مشخصه اینها این است که به خاطر غلبه یک ایدئولوژی دولتی، آرمانهای از پیش تعریف شده هست که جامعه باید قاعدتاً به سوی آن برود: به طرف جامعه بیطبقه، یا به طرف جامعه اسلامی، یا جامعه نژادی خاص؛ بعد از آنکه جهت تاریخ و جهت جامعه از پیش تعیین شده از طریق این ایدئولوژیها. بنابراین مسئله حق بخصوص حق فردی یا گروهی که در تعارض باشد با این هدف، اساساً جایی ندارد. بنابراین وقتی ما به عرصه انتخابات میآییم میبینیم که نظامهای ایدئولوژیک نمیتوانند انتخابات را اصولاً از بیناد عرصهای برای برخورد منافع و آمال و افکار گوناگون بدانند. از این لحاظ مشارکت مردم در نظامهای ایدئولوژیک کاملاً تفسیر است در بیرون که تا چه حد واقعی است و تا چه حد تحت تأثیر قدرت حاکم قرار می گیرد.»
به باور صاحبنظران، برخی نظامهای مکتبی دوگانه مانند جمهوری اسلامی ایران به مرور زمان، رقابت محدود میان وفاداران به مکتب را در کنار وحدت کلمه میپذیرند.
علیرضا حقیقی کارشناس امور سیاسی ایران در تورنتو در این باره به رادیو فردا میگوید: «در مجموع میشود گفت که یکی از مهمترین کارکردهایی که انتخابات دارد در این نوع سیستمها تجدید بیعت است، یعنی تجدید بیعت رأیدهندگان، شهروندان یا هواداران با نظام موجود. یک نوع بازتولید مشروعیت در فضای جدید است و بستگی به نوع نظامها، انتخابات در عین حال یک زمین بازی را برای جناحهای مختلف درون سیستم میتواند فراهم کند.»
بلافاصله بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، اکثر انقلابیون بر سر اینکه پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی، باید نظامی «ایدئولوژیک» حاکم شود، اختلاف نظری نداشتند. بحث عمده بر سر اکثریتی بود که به این یا آن گونه «نظامی اسلامی» میخواستند و اقلیتی که معتقد به یکی از اشکال نظامهای لنینیستی معتقد بودند. در این میان شمار هواخواهان دموکراسی پارلمانی بسیار اندک بود.
علت این امر به گفته کارشناسان این بود که در پی غیرقانونی شدن فعالیتهای سیاسی علنی منتقدان پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، شاخههای دانشجویی احزاب و تشکلات سیاسی راه خود را از این گروهها جدا کردند و رو به سوی فعالیتهای مخفی و مسلحانه آوردند. همزمان، اوج گرفتن جنبشهای انقلابی و چپگرا در کشورهای معروف به جهان سوم در آسیا، خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی هم مزید بر علت شد.
در این فضای انقلابی که نوعی از لنینیسم جهان سومی بر سر جنبشهای کشورهای در حال رشد سایه افکنده بود، فعالان سیاسی رادیکال مسلمان و اندیشمندان دینی از جمله علی شریعتی هم میکوشیدند نشان دهند که آنها هم برای پیشبرد اهداف خود برنامه و نظامی در نظر دارند. در چنین رقابتی با لنینیسم بود که اسلام سیاسی نوین و انقلابی شکل گرفت و سایه خود را سرانجام بر سر همه پرسی روز دهم و یازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ و نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی ایران هم انداخت.
علیرضا حقیقی در همین باره میگوید: «در اول انقلاب همه گروههای موافق و مخالف در فضای انقلابی سیر می کردند. جریانی که طرفدار دموکراسی به سبک غرب بود، بسیار اندک بود و در نتیجه جناح قدرت هم شعارهای انقلابی می دادند و مسئله انتخابات به این شکلش مورد توجه نبود. ولی به تدریج با شکلگیری نهادها و نیز (در سطح بینالمللی) با مستولی شدن گفتمان دموکراسی در حوزههای مختلف، این گرایش دموکراتیک در جامعه ایران نقش پیدا کرد. علاوه بر این جامعه به نوعی به خشونت تمایل پیدا کرد و ثبات و نظم مشخص در درون نهادها را در آن فضای انقلابی ترجیح میداد بنابراین گفتمان ایدئولوژیک در حوزه سیاست نسبت به اول انقلاب کمرنگتر شد.»
رسول نفیسی میگوید تبلور کاهش در نقش ایدئولوژی را در ۳۰ سال گذشته میتوان آشکارا در گفتههای انتخاباتی نامزدهای دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری ایران دید: «آقای میرحسین موسوی که یکی از ایدئولوژیکترین افراد این سالها به حساب میآید، چون ایشان نقش عمدهای در روزنامه جمهوری اسلامی داشته، در شورای انقلاب فرهنگی داشته، ایدئولوژی میساخته و نظر میساخته، ما میبینیم که در انتخابات اخیر ایشان اصلاً صحبتی از این مسائل نمی کند فقط گاهی یک صحبتهای گذرا میکند راجع به اینکه بایستی بازگشت به فضای ارزشی اول انقلاب به همان حالت شریعتی زده اول انقلاب. ولی در عمل خودش هم وقتی صحبت میکند، مسائلی مثل آزادی زنان، آزادی فرهنگی، آزادی اقتصادی، حراست از جوانان در مقابل این اعمالی که از طریق پلیس انتظامی میشود در جهت به ستوه آوردن آنها در معابر عمومی... [را پیش میکشد] بنابراین باید به این نتیجه برسیم که ایدئولوژیزدگی در ایران، در مقابل واقعیت تاریخی و در مقابل اینکه اینها با مسائل جدی روز روبهرو هستند و مردم خواستار آن نیستند، اینها از آن چشمپوشی میکنند و به مسائل واقعی زندگی میپردازند. پایان این ایدئولوژیزدگی در ایران رسیده. هرچند هدفی که سازمان بسیج در مقابل خودش گذاشته این است که ایدئولوژی را باز گسترش دهد، منتها واقعیت زندگی بسیار بسیار قویتر از آن است که بشود به این مسائل پرداخت.»
به گفته مهرداد مشایخی با این کاهش نقش ایدئولوژی در جمهوری اسلامی ایران، تنها بخش اندکی از جامعه ایران مکتب را در تصمیمگیری انتخاباتی خود دخیل میکند: «رأیدهندگان به طرف برخورد عقلانی بیشتر پیش رفتهاند. دلیلش هم این بوده که ایدئولوژی که بر انقلاب ایران حاکم بود، در چند سال اول بخصوص بعد از جنگ ایران و عراق رنگ باخت. از آن به بعد تأثیر ایدئولوژی اسلامی روی رأیدهندگان بسیار کمرنگ شد و یا محدود شد. ۱۰ تا ۱۵ درصد جمعیت، میشود گفت که تحت تأثیر یک آرمان یا یک نگاه ارزشی به انتخابات وارد میشود. ولی برای اکثریت رأیدهندگان، چه آنها که رأی میدهند، چه آنها که رأی نمیدهند، برخورد امروز بیشتر بر جنبه منافع اقتصادی یا برای بخشهای دموکرات ایران از جنبه ارزشهای دموکراتیک و مدنی صورت میگیرد: چه آنهایی که تحت این شرایط رأی میدهند چه آنهایی که ترجیح میدهند رأی ندهند. بنابراین ایران از این بابت جامعهای در حال گذار است.»
«گذاری» که مهرداد مشایخی به آن اشاره دارد به گفته رسول نفیسی به تغییر نگاه بخشی از تحولطلبان انجامیده که رفته رفته به وجود رقابت قابل اعتنا میان نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری اسلامی ایران معتقد شدهاند.
رسول نفیسی میگوید: «اگر شما نگاه کنید به نگاه مخالفان جمهوری اسلامی، به نوعی به انتخاب کردن و انتخاب شدن در ایران اعتقاد پیدا کردهاند؛ منتهی میگویند که نهایتاً در دست جمهوری اسلامی عمل خواهد کرد ولی آن چیزی که برای اینها اهمیت دارد این است که چنین جریانی در ایران وجود دارد. این را اگر مقایسه کنید با نظریاتی که سالها پیش به طور عمده و عام مخالفان جمهوری اسلامی معتقد بودند که نباید در انتخابات شرکت کرد، حالا میبینیم که یک فرجهای میشود گفته میشود که این هم یک نوع انتخابات است منتها با موضوعات خیلی محدود؛ به این نتیجه میرسیم که اتفاقاً در ایران خواست عظیم دموکراتیک وجود دارد. بخاطر اینکه این انقلاب اصولاً برای دموکراسی بوده و این خواست برای دموکراسی هنوز تا ابد در دل سیستمها خواهد بود، پویایی ایجاد خواهد کرد، مردم از همین فرجه کوچک و از همین روزنه بسیار بسیار محدود هم استفاده میکنند و خواستهای خودشان را حال به شکل نمادین هم شده، از طریق این انتخابات اعلام میکنند. مثلاً میبینید که مردم حرفهای واقعی و اصیل خودشان را در واقع میزنند. دیدیم که دانشجویان تمام درد دلهای خودشان را در برابر کروبی و موسوی کردند و میکنند. باوجود اینکه جمهوری اسلامی از روز اول به اسلامیت خودش بیشتر نظر داشته تا به جمهوریت خودش، مردم این سیستم را وا میدارند که مقداری هم به این جمهوریت خود هم اعتنا کند. »
خواستهای شهروندان و جمهوریت نظام که رسول نفیسی به آن اشاره دارد به گفته علیرضا حقیقی جمهوری اسلامی ایران را از نظامهای تمامیتخواه و توتالیتر که قادرند بر تمام وجوه زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی غالب شوند، متمایز میکند.
به گفته علیرضا حقیقی: «واقعیت این است که جمهوری اسلامی توتالیتر نیست و انتخابات در ایران بخشی از تضادهای درونی قدرت را نشان داده، که برخلاف انتخابات در دوره شاه، انتخابات در جمهوری اسلامی سطوح بیشتری از جامعه را در بر گرفته است، به همین خاطر هم انتخابات ایران در حوزههایی بخصوص بعد از فوت آیتالله خمینی، هر انتخاباتی توانسته است یک مرحله جدیدی را برای جامعه ایران ایجاد کند. فضای انتخاباتی دوره فعلی از همین حالا اگر دقت کنید نقطه عطفی است درون جامعه. نوع مسائلی که از میان جناحهای مختلف مطرح میشود بسیار انتقادآمیزتر است نسبت به سالهای گذشته.»
این نتیجهگیریهای کارشناسان سیاسی ایران، میتواند علت نوسان میزان رغبت تحولطلبان به رفتن پای صندوقهای رأی را توضیح دهد.
در ۳۰ سالی که از انقلاب ایران گذشته، شماری روزافزون از منتقدان، از جمله آنان که خود درگذشته به دنبال برپا کردن نظامهای ایدئولوژیک بودند، معتقد شدهاند که برخی از محدودیتهای بعد از انقلاب ناشی از این خاصیت ایدئولوژیک نظام بوده است. محدودیتهایی که به گفته منتقدان، اثر خود را بر رأیگیریهای این ۳۰ سال هم گذاشته است.
در این گزارش، به کارکردهای انتخابات در نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران میپردازیم. با امید اینکه پاسخ به این پرسش روشن شود که «چرا در دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوری ایران میزان رغبت تحولطلبان به رفتن به پای صندوقهای رأی نوسان کرده است؟»
اول ببینیم شاخصه انتخابات در نظامهای ایدئولوژیک چیست؟
رسول نفیسی استاد جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه استریر آمریکا در واشینگتن در پاسخ این پرسش رادیو فردا میگوید: «نظام ایدئولوژیک، اعم از توتالیتر فاشیستی باشد، یا کمونیستی باشد و یا نوع مذهبی آن باشد، رهبران خودشان را با مردم (از لحاظ تبلیغاتی) یکی میدانند، نقشی برای مشارکت مردم قائل نیستند. مائو وقتی در رودخانه شنا میکرد، وقتی گفتند که ممکن است غرق بشوی گفت که نه رودخانه مرا غرق نمیکند؛ چون من چین هستم و چین من است. در مصاحبهای که آقای احمدینژاد در واشنگتن کرد دیدیم که وقتی از ایشان پرسیدند قدرت در ایران در دست کیست گفت در دست مردم است و ما با مردم یکی هستیم. چون رهبران خودشان را نماینده بلافصل مردم فرض میکنند و به این لحاظ نقشی برای شرکت مردم قائل نیستند. منتها در کشوری مثل ایران که ملغمهای است از سیستمهای مختلف یعنی فقط هم یک سیستم توتالیتر نیست، بعضی از نهادهای دموکراتیک را در داخل سیستم ایدئولوژیک توتالیتر جا داده، از لحاظ جامعهشناسی سیاسی، ما تعامل این دو موضوع را در کنار هم در ۳۰ سال گذشته دیدیم.»
بر این گفتههای آقای نفیسی، مهرداد مشایخی استاد جامعهشناسی سیاسی در دانشگاه آمریکن در واشینگتن میافزاید: «وجه مشخصه اینها این است که به خاطر غلبه یک ایدئولوژی دولتی، آرمانهای از پیش تعریف شده هست که جامعه باید قاعدتاً به سوی آن برود: به طرف جامعه بیطبقه، یا به طرف جامعه اسلامی، یا جامعه نژادی خاص؛ بعد از آنکه جهت تاریخ و جهت جامعه از پیش تعیین شده از طریق این ایدئولوژیها. بنابراین مسئله حق بخصوص حق فردی یا گروهی که در تعارض باشد با این هدف، اساساً جایی ندارد. بنابراین وقتی ما به عرصه انتخابات میآییم میبینیم که نظامهای ایدئولوژیک نمیتوانند انتخابات را اصولاً از بیناد عرصهای برای برخورد منافع و آمال و افکار گوناگون بدانند. از این لحاظ مشارکت مردم در نظامهای ایدئولوژیک کاملاً تفسیر است در بیرون که تا چه حد واقعی است و تا چه حد تحت تأثیر قدرت حاکم قرار می گیرد.»
به باور صاحبنظران، برخی نظامهای مکتبی دوگانه مانند جمهوری اسلامی ایران به مرور زمان، رقابت محدود میان وفاداران به مکتب را در کنار وحدت کلمه میپذیرند.
علیرضا حقیقی کارشناس امور سیاسی ایران در تورنتو در این باره به رادیو فردا میگوید: «در مجموع میشود گفت که یکی از مهمترین کارکردهایی که انتخابات دارد در این نوع سیستمها تجدید بیعت است، یعنی تجدید بیعت رأیدهندگان، شهروندان یا هواداران با نظام موجود. یک نوع بازتولید مشروعیت در فضای جدید است و بستگی به نوع نظامها، انتخابات در عین حال یک زمین بازی را برای جناحهای مختلف درون سیستم میتواند فراهم کند.»
بلافاصله بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، اکثر انقلابیون بر سر اینکه پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی، باید نظامی «ایدئولوژیک» حاکم شود، اختلاف نظری نداشتند. بحث عمده بر سر اکثریتی بود که به این یا آن گونه «نظامی اسلامی» میخواستند و اقلیتی که معتقد به یکی از اشکال نظامهای لنینیستی معتقد بودند. در این میان شمار هواخواهان دموکراسی پارلمانی بسیار اندک بود.
علت این امر به گفته کارشناسان این بود که در پی غیرقانونی شدن فعالیتهای سیاسی علنی منتقدان پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، شاخههای دانشجویی احزاب و تشکلات سیاسی راه خود را از این گروهها جدا کردند و رو به سوی فعالیتهای مخفی و مسلحانه آوردند. همزمان، اوج گرفتن جنبشهای انقلابی و چپگرا در کشورهای معروف به جهان سوم در آسیا، خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی هم مزید بر علت شد.
در این فضای انقلابی که نوعی از لنینیسم جهان سومی بر سر جنبشهای کشورهای در حال رشد سایه افکنده بود، فعالان سیاسی رادیکال مسلمان و اندیشمندان دینی از جمله علی شریعتی هم میکوشیدند نشان دهند که آنها هم برای پیشبرد اهداف خود برنامه و نظامی در نظر دارند. در چنین رقابتی با لنینیسم بود که اسلام سیاسی نوین و انقلابی شکل گرفت و سایه خود را سرانجام بر سر همه پرسی روز دهم و یازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ و نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی ایران هم انداخت.
علیرضا حقیقی در همین باره میگوید: «در اول انقلاب همه گروههای موافق و مخالف در فضای انقلابی سیر می کردند. جریانی که طرفدار دموکراسی به سبک غرب بود، بسیار اندک بود و در نتیجه جناح قدرت هم شعارهای انقلابی می دادند و مسئله انتخابات به این شکلش مورد توجه نبود. ولی به تدریج با شکلگیری نهادها و نیز (در سطح بینالمللی) با مستولی شدن گفتمان دموکراسی در حوزههای مختلف، این گرایش دموکراتیک در جامعه ایران نقش پیدا کرد. علاوه بر این جامعه به نوعی به خشونت تمایل پیدا کرد و ثبات و نظم مشخص در درون نهادها را در آن فضای انقلابی ترجیح میداد بنابراین گفتمان ایدئولوژیک در حوزه سیاست نسبت به اول انقلاب کمرنگتر شد.»
رسول نفیسی میگوید تبلور کاهش در نقش ایدئولوژی را در ۳۰ سال گذشته میتوان آشکارا در گفتههای انتخاباتی نامزدهای دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری ایران دید: «آقای میرحسین موسوی که یکی از ایدئولوژیکترین افراد این سالها به حساب میآید، چون ایشان نقش عمدهای در روزنامه جمهوری اسلامی داشته، در شورای انقلاب فرهنگی داشته، ایدئولوژی میساخته و نظر میساخته، ما میبینیم که در انتخابات اخیر ایشان اصلاً صحبتی از این مسائل نمی کند فقط گاهی یک صحبتهای گذرا میکند راجع به اینکه بایستی بازگشت به فضای ارزشی اول انقلاب به همان حالت شریعتی زده اول انقلاب. ولی در عمل خودش هم وقتی صحبت میکند، مسائلی مثل آزادی زنان، آزادی فرهنگی، آزادی اقتصادی، حراست از جوانان در مقابل این اعمالی که از طریق پلیس انتظامی میشود در جهت به ستوه آوردن آنها در معابر عمومی... [را پیش میکشد] بنابراین باید به این نتیجه برسیم که ایدئولوژیزدگی در ایران، در مقابل واقعیت تاریخی و در مقابل اینکه اینها با مسائل جدی روز روبهرو هستند و مردم خواستار آن نیستند، اینها از آن چشمپوشی میکنند و به مسائل واقعی زندگی میپردازند. پایان این ایدئولوژیزدگی در ایران رسیده. هرچند هدفی که سازمان بسیج در مقابل خودش گذاشته این است که ایدئولوژی را باز گسترش دهد، منتها واقعیت زندگی بسیار بسیار قویتر از آن است که بشود به این مسائل پرداخت.»
به گفته مهرداد مشایخی با این کاهش نقش ایدئولوژی در جمهوری اسلامی ایران، تنها بخش اندکی از جامعه ایران مکتب را در تصمیمگیری انتخاباتی خود دخیل میکند: «رأیدهندگان به طرف برخورد عقلانی بیشتر پیش رفتهاند. دلیلش هم این بوده که ایدئولوژی که بر انقلاب ایران حاکم بود، در چند سال اول بخصوص بعد از جنگ ایران و عراق رنگ باخت. از آن به بعد تأثیر ایدئولوژی اسلامی روی رأیدهندگان بسیار کمرنگ شد و یا محدود شد. ۱۰ تا ۱۵ درصد جمعیت، میشود گفت که تحت تأثیر یک آرمان یا یک نگاه ارزشی به انتخابات وارد میشود. ولی برای اکثریت رأیدهندگان، چه آنها که رأی میدهند، چه آنها که رأی نمیدهند، برخورد امروز بیشتر بر جنبه منافع اقتصادی یا برای بخشهای دموکرات ایران از جنبه ارزشهای دموکراتیک و مدنی صورت میگیرد: چه آنهایی که تحت این شرایط رأی میدهند چه آنهایی که ترجیح میدهند رأی ندهند. بنابراین ایران از این بابت جامعهای در حال گذار است.»
«گذاری» که مهرداد مشایخی به آن اشاره دارد به گفته رسول نفیسی به تغییر نگاه بخشی از تحولطلبان انجامیده که رفته رفته به وجود رقابت قابل اعتنا میان نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری اسلامی ایران معتقد شدهاند.
رسول نفیسی میگوید: «اگر شما نگاه کنید به نگاه مخالفان جمهوری اسلامی، به نوعی به انتخاب کردن و انتخاب شدن در ایران اعتقاد پیدا کردهاند؛ منتهی میگویند که نهایتاً در دست جمهوری اسلامی عمل خواهد کرد ولی آن چیزی که برای اینها اهمیت دارد این است که چنین جریانی در ایران وجود دارد. این را اگر مقایسه کنید با نظریاتی که سالها پیش به طور عمده و عام مخالفان جمهوری اسلامی معتقد بودند که نباید در انتخابات شرکت کرد، حالا میبینیم که یک فرجهای میشود گفته میشود که این هم یک نوع انتخابات است منتها با موضوعات خیلی محدود؛ به این نتیجه میرسیم که اتفاقاً در ایران خواست عظیم دموکراتیک وجود دارد. بخاطر اینکه این انقلاب اصولاً برای دموکراسی بوده و این خواست برای دموکراسی هنوز تا ابد در دل سیستمها خواهد بود، پویایی ایجاد خواهد کرد، مردم از همین فرجه کوچک و از همین روزنه بسیار بسیار محدود هم استفاده میکنند و خواستهای خودشان را حال به شکل نمادین هم شده، از طریق این انتخابات اعلام میکنند. مثلاً میبینید که مردم حرفهای واقعی و اصیل خودشان را در واقع میزنند. دیدیم که دانشجویان تمام درد دلهای خودشان را در برابر کروبی و موسوی کردند و میکنند. باوجود اینکه جمهوری اسلامی از روز اول به اسلامیت خودش بیشتر نظر داشته تا به جمهوریت خودش، مردم این سیستم را وا میدارند که مقداری هم به این جمهوریت خود هم اعتنا کند. »
خواستهای شهروندان و جمهوریت نظام که رسول نفیسی به آن اشاره دارد به گفته علیرضا حقیقی جمهوری اسلامی ایران را از نظامهای تمامیتخواه و توتالیتر که قادرند بر تمام وجوه زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی غالب شوند، متمایز میکند.
به گفته علیرضا حقیقی: «واقعیت این است که جمهوری اسلامی توتالیتر نیست و انتخابات در ایران بخشی از تضادهای درونی قدرت را نشان داده، که برخلاف انتخابات در دوره شاه، انتخابات در جمهوری اسلامی سطوح بیشتری از جامعه را در بر گرفته است، به همین خاطر هم انتخابات ایران در حوزههایی بخصوص بعد از فوت آیتالله خمینی، هر انتخاباتی توانسته است یک مرحله جدیدی را برای جامعه ایران ایجاد کند. فضای انتخاباتی دوره فعلی از همین حالا اگر دقت کنید نقطه عطفی است درون جامعه. نوع مسائلی که از میان جناحهای مختلف مطرح میشود بسیار انتقادآمیزتر است نسبت به سالهای گذشته.»
این نتیجهگیریهای کارشناسان سیاسی ایران، میتواند علت نوسان میزان رغبت تحولطلبان به رفتن پای صندوقهای رأی را توضیح دهد.