شروع سال میلادی جدید بهانهای بود تا میهمانی از قلمرو نقد و بررسی کتاب را به این برنامه دعوت کنم تا با همدیگر مروری بر برگزیده رمانها و مجموعه داستانهای غیر ایرانی ترجمه شده به زبان فارسی در طول یکسال گذشته تا کنون داشته باشیم که در این حوزه علاقهمندان بسیاری هم در بین قشر کتابخوان ایرانی دارد.
به همین منظور فتحالله بینیاز میهمان این هفته ماست. او نویسنده ۲۰ رمان و مجموعه داستان و دو کتاب در حوزه نظریات ادبی است.
آقای بینیاز علاوه بر اینها از اعضای هیئت داوران بسیاری از جوایز معتبر ادبی در ایران هم در طول یک دهه گذشته تا امروز بوده و در حال حاضر هم از اعضای هیئت داوران جایزه ادبی مهرگان است که تا یکی دو هفته آینده، برگزیده های دو سال گذشته خودش را معرفی میکند.
در سال ۲۰۰۹ تعداد زیادی رمان و مجموعه داستان خارجی ترجمه شد که اگر بخواهم به شاخصترین آنها اشاره کنم باید از کتاب «دلتنگی» اثر آلبرتو موراویا نام ببرم. همان نویسندهای که رمان تحقیر را نوشت وبعدها ژان لوک گدار از روی همان رمان یک فیلم ساخت.
کتاب دیگری که قابل توجه بود «هجوم دوباره مرگ» اثر خوزه ساراماگو بود که یک اثر پست مدرنیستی است که در آن مرگ متوقف میشود.
رمان «تونل» اثر ارنستو ساباتو، نویسنده آرژانتینی که یکی از بهترین کتابهایی است که در زمان خودش از آن تجلیل به عمل آمده است و رمان «زنگبار» یا «دلیل آخر» از آلفرد آندرش نیز کتاب دیگری بود که مورد توجه قرار گرفت.
در سالی که گذشت همچنین یکسری کتاب از نویسنده ای که تا پیش از این در ایران متاسفانه شناخته شده نبود توسط دو مترجم راهی بازار شد. آثاری از ویلیام ترور ایرلندی که مجموعه «سفر فیلیشا» و «تورگینیف خوانی» را الهه دهنوی و دو مجموعه داستان «رز گریه کرد» و «جنون دونفره» را آذر عالیپور ترجمه کردند و به جامعه کتابخوان معرفی کردند.
همچنین از نویسندگان چک رمان بسیار خوبی به نام «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی» از ایوان کلیما ترجمه و راهی بازار شد.
بله. در مجموع سال بدی برای ترجمه نبود. این تعداد کتابی که من دریافت کردم چیزی نزدیک به ۸۰ کتاب میشد. در سال گذشته میلادی کتاب «جانور» از جویس کارول اوتیس منتشر شد. ضمن اینکه باید اضافه کنم که دکتر مرتضی کلانتریان کتاب دیگری به نام «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل را به جامعه کتاب دوستان ارائه کرد که البته من هنوزآن را نخواندهام اما توصیف آن را به زبان انگلیسی در جایی خواندهام.
باید زاویه دید را در نظر گرفت. به عنوان مثال کتاب دلتنگی اثر آلبرتو موراویا زندگی نقاش جوانی است که اسیر دلتنگی است و فکر میکند که اگر با زنی دوست شود میتواند این دلتنگی را از خودش دور کند. او پس از مرگ نقاش پیری با مدل او دوست میشود. منتها در پی آن است که با خرج کردن برای آن دختر، دل او را به دست بیاورد که در این امر هم با شکست مواجه میشود.
شما هم میدانید که آلبرتو موراویا یکی از روانشناسانهترین آثار را در قرن بیستم به دنیا ارائه کرد. او نویسنده معرفی است که توجه و تکیه خاصی بر مسائل زنان دارد و میگویند که بعد از تولستوی هنوز هم هیچکس نتوانسته است به خوبی او زنها را توصیف کند. او در این کتاب به خوبی نشان میدهد که نمیشود دل هیچ زنی را به وسیله پول تملک کرد.
یا اینکه در رمان «هجوم دوباره مرگ» از خوزه ساراماگو هر چند به اعتقاد من از مجموعه ۳۵۰ صفحه این کتاب شاید حدود ۱۰۰ صفحه آن اضافه باشد ولی نویسنده در این کتاب مرگ را به عنوان یک شخصیت خوب پرورانده است و خیلی راحت به ما نشان میدهد که اگر مرگ از زندگی حذف شود هیچ چیز به جز درد و رنج جایگزین آن نخواهد شد به طوری که بسیاری، برای دورهای که مرگ وجود داشت حسرت و دریغ میخورند.
نشر افرا آن را منتشر کرده و بوسیله آقای فرامرز ویسی ترجمه شده است.
در این میان هم کتاب قوی و هم کتاب ضعیف وجود داشت. مثلاً ترجمههای خانم آذر عالیپور به دلیل تسلط کامل ایشان بر زبان انگلیسی و اینکه سالهاست کار ترجمه میکند بسیار درخشان است. حتماً شما هم میدانید که ایشان بود که فلانری اُکانر را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد. یا اینکه ترجمههای آقای قاسم صنعوی طبیعتاً با ترجمه آثار نویسندگانی که برای اولین یا دومین بار است که کار خود را منتشر میکنند فرق دارد.
برخی از این کتابها انصافاً بسیار زیبا ترجمه شده بود. ترجمه رمان «زنگبار یا دلیل آخر» که توسط سروش حبیبی انجام شده بود انصافاً در زبان مقصد، یعنی زبان فارسی هیچ نقصی نداشت.
البته اگر ایران به کنوانسیون حقوق مؤلفین و مصنفین یا همان قانون کپی رایت بپیوندد این مسئله به طور طبیعی حل خواهد شد و فقط یک ناشر میتواند مجوز انتشار آثار یک نویسنده را در اختیار داشته باشد.
بخشهایی از این آثار مجبورند که حذف شوند. بخصوص کتابهای آمریکای لاتین که در آنجا عشق و رابطه دو جنس مخالف اصلاً از مقوله دیگری است و با جامعه سنتی و اخلاقگرای ما تفاوت ماهوی دارد. بنابر این نمیتواند راحت ترجمه شود و بخشهایی از آن خود به خود حذف میشود. یا کتابهایی آمریکایی و فرانسوی که ترجمه آنها بسیار دشوارتر است و خیلی با حذف و تعدیل روبهرو میشود.
به همین منظور فتحالله بینیاز میهمان این هفته ماست. او نویسنده ۲۰ رمان و مجموعه داستان و دو کتاب در حوزه نظریات ادبی است.
آقای بینیاز علاوه بر اینها از اعضای هیئت داوران بسیاری از جوایز معتبر ادبی در ایران هم در طول یک دهه گذشته تا امروز بوده و در حال حاضر هم از اعضای هیئت داوران جایزه ادبی مهرگان است که تا یکی دو هفته آینده، برگزیده های دو سال گذشته خودش را معرفی میکند.
- آقای بینیاز برای شنوندگان این برنامه بفرمایید که شما برجستهترین آثار داستانی ترجمه شده به زبان فارسی را از یکسال گذشته تا کنون، چه آثاری میدانید؟
در سال ۲۰۰۹ تعداد زیادی رمان و مجموعه داستان خارجی ترجمه شد که اگر بخواهم به شاخصترین آنها اشاره کنم باید از کتاب «دلتنگی» اثر آلبرتو موراویا نام ببرم. همان نویسندهای که رمان تحقیر را نوشت وبعدها ژان لوک گدار از روی همان رمان یک فیلم ساخت.
کتاب دیگری که قابل توجه بود «هجوم دوباره مرگ» اثر خوزه ساراماگو بود که یک اثر پست مدرنیستی است که در آن مرگ متوقف میشود.
رمان «تونل» اثر ارنستو ساباتو، نویسنده آرژانتینی که یکی از بهترین کتابهایی است که در زمان خودش از آن تجلیل به عمل آمده است و رمان «زنگبار» یا «دلیل آخر» از آلفرد آندرش نیز کتاب دیگری بود که مورد توجه قرار گرفت.
در سالی که گذشت همچنین یکسری کتاب از نویسنده ای که تا پیش از این در ایران متاسفانه شناخته شده نبود توسط دو مترجم راهی بازار شد. آثاری از ویلیام ترور ایرلندی که مجموعه «سفر فیلیشا» و «تورگینیف خوانی» را الهه دهنوی و دو مجموعه داستان «رز گریه کرد» و «جنون دونفره» را آذر عالیپور ترجمه کردند و به جامعه کتابخوان معرفی کردند.
همچنین از نویسندگان چک رمان بسیار خوبی به نام «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی» از ایوان کلیما ترجمه و راهی بازار شد.
- پس به نظر میرسد که سال گذشته میلادی در ایران سال بدی برای ترجمه نبوده است؟
بله. در مجموع سال بدی برای ترجمه نبود. این تعداد کتابی که من دریافت کردم چیزی نزدیک به ۸۰ کتاب میشد. در سال گذشته میلادی کتاب «جانور» از جویس کارول اوتیس منتشر شد. ضمن اینکه باید اضافه کنم که دکتر مرتضی کلانتریان کتاب دیگری به نام «ظرافت جوجه تیغی» اثر موریل را به جامعه کتاب دوستان ارائه کرد که البته من هنوزآن را نخواندهام اما توصیف آن را به زبان انگلیسی در جایی خواندهام.
- در مجموع بین این آثاری که نام بردید کتاب برگزیده خودتان را کدام کتاب معرفی میکنید؟
باید زاویه دید را در نظر گرفت. به عنوان مثال کتاب دلتنگی اثر آلبرتو موراویا زندگی نقاش جوانی است که اسیر دلتنگی است و فکر میکند که اگر با زنی دوست شود میتواند این دلتنگی را از خودش دور کند. او پس از مرگ نقاش پیری با مدل او دوست میشود. منتها در پی آن است که با خرج کردن برای آن دختر، دل او را به دست بیاورد که در این امر هم با شکست مواجه میشود.
شما هم میدانید که آلبرتو موراویا یکی از روانشناسانهترین آثار را در قرن بیستم به دنیا ارائه کرد. او نویسنده معرفی است که توجه و تکیه خاصی بر مسائل زنان دارد و میگویند که بعد از تولستوی هنوز هم هیچکس نتوانسته است به خوبی او زنها را توصیف کند. او در این کتاب به خوبی نشان میدهد که نمیشود دل هیچ زنی را به وسیله پول تملک کرد.
یا اینکه در رمان «هجوم دوباره مرگ» از خوزه ساراماگو هر چند به اعتقاد من از مجموعه ۳۵۰ صفحه این کتاب شاید حدود ۱۰۰ صفحه آن اضافه باشد ولی نویسنده در این کتاب مرگ را به عنوان یک شخصیت خوب پرورانده است و خیلی راحت به ما نشان میدهد که اگر مرگ از زندگی حذف شود هیچ چیز به جز درد و رنج جایگزین آن نخواهد شد به طوری که بسیاری، برای دورهای که مرگ وجود داشت حسرت و دریغ میخورند.
- کتاب دلتنگی اثر آلبرتو موراویا ترجمه چه کسی است و ناشر آن کیست؟
نشر افرا آن را منتشر کرده و بوسیله آقای فرامرز ویسی ترجمه شده است.
- مسئله زبان کتابهای ترجمه شده چطور بود؟
در این میان هم کتاب قوی و هم کتاب ضعیف وجود داشت. مثلاً ترجمههای خانم آذر عالیپور به دلیل تسلط کامل ایشان بر زبان انگلیسی و اینکه سالهاست کار ترجمه میکند بسیار درخشان است. حتماً شما هم میدانید که ایشان بود که فلانری اُکانر را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد. یا اینکه ترجمههای آقای قاسم صنعوی طبیعتاً با ترجمه آثار نویسندگانی که برای اولین یا دومین بار است که کار خود را منتشر میکنند فرق دارد.
برخی از این کتابها انصافاً بسیار زیبا ترجمه شده بود. ترجمه رمان «زنگبار یا دلیل آخر» که توسط سروش حبیبی انجام شده بود انصافاً در زبان مقصد، یعنی زبان فارسی هیچ نقصی نداشت.
- از آقای سروش حبیبی نام بردید. من هنوز هم رمان طبل حلبی اثر کونترگراس را که ایشان ترجمه کردند فراموش نمیکنم و واژهها و برابرنهادههای درخشانی که که ایشان در برگرداندن این کتاب از زبان آلمانی به فارسی به کار بردهاند همواره به خاطرم مانده است. اما مشکلی که همیشه در حوزه ترجمه وجود داشت و به یاد دارم که شما هم در نوشتههایتان به این مورد اشاراتی داشتهاید، بحث ترجمههای همزمان از آثار یا ترجمههای خلقالساعهای است که در زمانهای کوتاه انجام میشود. مثل ترجمه آثار برندگان نوبل ادبیات و یا مجموعههای هری پاتر. آیا این مشکل هنوز هم در حوزه ترجمه آثار خارجی کماکان به قوت خود باقی است؟
البته اگر ایران به کنوانسیون حقوق مؤلفین و مصنفین یا همان قانون کپی رایت بپیوندد این مسئله به طور طبیعی حل خواهد شد و فقط یک ناشر میتواند مجوز انتشار آثار یک نویسنده را در اختیار داشته باشد.
- اما مسئله دیگری که همیشه مطرح بوده است مسئله سانسور و ممیزی است. این مسئله چقدر آثار ترجمه شده یکسال گذشته را تحت تأثیر خود قرار داده است؟
بخشهایی از این آثار مجبورند که حذف شوند. بخصوص کتابهای آمریکای لاتین که در آنجا عشق و رابطه دو جنس مخالف اصلاً از مقوله دیگری است و با جامعه سنتی و اخلاقگرای ما تفاوت ماهوی دارد. بنابر این نمیتواند راحت ترجمه شود و بخشهایی از آن خود به خود حذف میشود. یا کتابهایی آمریکایی و فرانسوی که ترجمه آنها بسیار دشوارتر است و خیلی با حذف و تعدیل روبهرو میشود.