روزنامه گاردین به بهانه تصمیم یونسکو به برگزاری « روز جهانی فلسفه» در ایران نگاهی دارد به مخالفت بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران ایرانی و غربی با این تصمیم ولی در مقابل یادآوری میکند که در شرایط فعلی ایران بیش از هر زمان دیگری به حمایت از آزادی اندیشه نیاز دارد و سفر اندیشمندان خارجی به آن کشور میتواند این عنصر را تقویت کند.
نویسنده گاردین در آغاز این مطلب به تجربهای از تاریخ چکسلواکی در دوران حکومت کمونیسم در آن کشور اشاره میکند که چگونه تبادل چند نامه کوتاه بین برخی از پژوهشگران و دانشگاهیان آن کشور با جامعه علمی غرب به مرور به سفر برخی از اساتید غربی به پراگ انجامید و اولین جرقههای گسترش آزادی اندیشه در یک کشور دیکتاتوری را باعث شد.
به تقاضای برخی از روشنفکران چکسلواکی گروهی از نویسندگان و اساتید فلسفه و علوم اجتماعی به بهانهها و یا محمل های گوناگون و گاه به شکل پنهانی به آن کشور سفر کردند. در آن زمان روشنفکران و دگراندیشان چکسلواکی با سانسور و سرکوب شدید حکومت روبهرو بودند. اما طی چندین سال رفت و آمد اساتید و اندیشمندان غربی به آن کشور راه را برای گشایش فضای دانشگاهها و شکلگیری محافل روشنفکری گشود.
نویسنده گاردین میافزاید گسترش فضای بحث و آزادی اندیشه در چکسلواکی یکی از مؤثرترین ابزارهای مقابله با فشار و سرکوب حکومت دیکتاتوری آن کشور بود که بالاخره در سال ۱۹۸۹ سرنگون شد. شاید وضعیت فعلی ایران به بسیاری از لحاظ شبیه به فضای چکسلواکی در دهه ۱۹۶۰ میلادی باشد و بنابراین تماس و حضور اساتید و اندیشمندان غربی در مجامع فرهنگی ایران میتواند تأثیرگذار باشد.
بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه با برگزاری «روز جهانی فلسفه» در ایران مخالف هستند و معتقدند که چنین مناسبتی در کشوری که دگراندیشان و اندیشمندان خود را سرکوب میکند، بسیار مضحک است.
نویسنده گاردین سپس یادآوری میکند که در ماهیت سرکوبگر و اقدامات حکومت ایران در نقض حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و مدنی هیچ تردیدی نیست. به عنوان مثال در تابستان و پاییز سال ۱۹۸۹ هنگامی که چند هزار نفر از زندانیان سیاسی در ایران قتل عام شدند، تنها سؤالی که از این افراد پرسیده میشد این بود که «آیا مسلمان هستید؟» و یا «آیا نماز میخوانید؟»
از جمله دیگر موارد سرکوب دگراندیشان نحوه برخورد با اقلیتهای قومی و مذهبی دیگر در ایران است. از آغاز حکومت اسلامی تاکنون پیروان مذاهب و ادیان دیگر مورد تبعیض و سرکوب قرار داشتهاند. گذشته از پیروان مذاهب دیگر جمهوری اسلامی به طور مستمر فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان و طرفداران آزادیهای مدنی و دستاندرکاران رسانهها و خبرنگاران را به زندان انداخته و سرکوب کرده است.
نویسنده گاردین چنین استدلال میکند که به خاطر سرکوب اندیشمندان و ماهیت دیکتاتوری حکومت ایران شاید هیچ کجای دیگر برای برگزاری «روز جهانی فلسفه» به خوبی ایران نباشد. البته بسیاری از اندیشمندان ایرانی با امضای طوماری خواستار تغییر این تصمیم شده و از جامعه روشنفکری جهان خواستهاند تا این مراسم را تحریم کنند.
در عین حال این نکته نیز کاملاً درست است که حکومت ایران از برگزاری یک چنین مناسبتی در آن کشور به نفع اهداف تبلیغاتی خود بهرهبرداری خواهد کرد. درست مثل مناسبت سخنرانیهای احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد حکومت خواهد کوشید تا از این مناسبت برای پردهپوشی فضای سرکوب و نقض حقوق بشر در کشور استفاده کند.
نویسنده گاردین سپس در توضیح نظر خود و دفاع از برگزاری «روز جهانی فلسفه» در ایران مینویسد که قطع بیشتر ارتباط با ایران و سپرده تریبونهای بینالمللی به سران حکومت ایران به بیخبری بیشتر جامعه جهانی از وضعیت داخلی آن کشور منجر خواهد شد. در حال حاضر بحران هستهای به مهمترین موضوع در برخورد غرب با ایران بدل شده است و تداوم انزوای ایران باعث خواهد شد که تماس طرفداران و فعالان آزادی اندیشه در ایران با جهان خارج از این نیز محدودتر شود.
برگزاری چنین مناسبتی در یک کشور آزاد کار دشواری نیست و چیز تازهای نخواهد بود. در حالی که جامعه ایران با وجود سرکوب حکومت اسلامی نشان داده که جامعهای پویا و تشنه آزادی است. بنابراین به بهترین نحو میتواند از مباحث انتقادی که در ذات تبادل دیدگاههای فلسفی نهفته است، بهره جوید.
نویسنده گاردین در پایان مینویسد که طومار اعتراضی که این روزها در مخالفت با برگزاری «روز جهانی فلسفه» در ایران تهیه شده، قاعدتاً میبایست جهتگیری کاملاً متفاوتی میداشت. اندیشمندان و دلسوزان آزادی اندیشه باید تأکید کنند که چنین مناسبتهایی باید در کشورهای بسته و غیر دمکراتیک برگزار شوند ، جایی که نفس برگزاری مناسبتی برای تبادل آرا و دیدگاههای فلسفی خود میتواند یک گام تأثیرگذار باشد.
نویسنده گاردین در آغاز این مطلب به تجربهای از تاریخ چکسلواکی در دوران حکومت کمونیسم در آن کشور اشاره میکند که چگونه تبادل چند نامه کوتاه بین برخی از پژوهشگران و دانشگاهیان آن کشور با جامعه علمی غرب به مرور به سفر برخی از اساتید غربی به پراگ انجامید و اولین جرقههای گسترش آزادی اندیشه در یک کشور دیکتاتوری را باعث شد.
به تقاضای برخی از روشنفکران چکسلواکی گروهی از نویسندگان و اساتید فلسفه و علوم اجتماعی به بهانهها و یا محمل های گوناگون و گاه به شکل پنهانی به آن کشور سفر کردند. در آن زمان روشنفکران و دگراندیشان چکسلواکی با سانسور و سرکوب شدید حکومت روبهرو بودند. اما طی چندین سال رفت و آمد اساتید و اندیشمندان غربی به آن کشور راه را برای گشایش فضای دانشگاهها و شکلگیری محافل روشنفکری گشود.
نویسنده گاردین میافزاید گسترش فضای بحث و آزادی اندیشه در چکسلواکی یکی از مؤثرترین ابزارهای مقابله با فشار و سرکوب حکومت دیکتاتوری آن کشور بود که بالاخره در سال ۱۹۸۹ سرنگون شد. شاید وضعیت فعلی ایران به بسیاری از لحاظ شبیه به فضای چکسلواکی در دهه ۱۹۶۰ میلادی باشد و بنابراین تماس و حضور اساتید و اندیشمندان غربی در مجامع فرهنگی ایران میتواند تأثیرگذار باشد.
بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه با برگزاری «روز جهانی فلسفه» در ایران مخالف هستند و معتقدند که چنین مناسبتی در کشوری که دگراندیشان و اندیشمندان خود را سرکوب میکند، بسیار مضحک است.
نویسنده گاردین سپس یادآوری میکند که در ماهیت سرکوبگر و اقدامات حکومت ایران در نقض حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و مدنی هیچ تردیدی نیست. به عنوان مثال در تابستان و پاییز سال ۱۹۸۹ هنگامی که چند هزار نفر از زندانیان سیاسی در ایران قتل عام شدند، تنها سؤالی که از این افراد پرسیده میشد این بود که «آیا مسلمان هستید؟» و یا «آیا نماز میخوانید؟»
از جمله دیگر موارد سرکوب دگراندیشان نحوه برخورد با اقلیتهای قومی و مذهبی دیگر در ایران است. از آغاز حکومت اسلامی تاکنون پیروان مذاهب و ادیان دیگر مورد تبعیض و سرکوب قرار داشتهاند. گذشته از پیروان مذاهب دیگر جمهوری اسلامی به طور مستمر فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان و طرفداران آزادیهای مدنی و دستاندرکاران رسانهها و خبرنگاران را به زندان انداخته و سرکوب کرده است.
نویسنده گاردین چنین استدلال میکند که به خاطر سرکوب اندیشمندان و ماهیت دیکتاتوری حکومت ایران شاید هیچ کجای دیگر برای برگزاری «روز جهانی فلسفه» به خوبی ایران نباشد. البته بسیاری از اندیشمندان ایرانی با امضای طوماری خواستار تغییر این تصمیم شده و از جامعه روشنفکری جهان خواستهاند تا این مراسم را تحریم کنند.
در عین حال این نکته نیز کاملاً درست است که حکومت ایران از برگزاری یک چنین مناسبتی در آن کشور به نفع اهداف تبلیغاتی خود بهرهبرداری خواهد کرد. درست مثل مناسبت سخنرانیهای احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد حکومت خواهد کوشید تا از این مناسبت برای پردهپوشی فضای سرکوب و نقض حقوق بشر در کشور استفاده کند.
نویسنده گاردین سپس در توضیح نظر خود و دفاع از برگزاری «روز جهانی فلسفه» در ایران مینویسد که قطع بیشتر ارتباط با ایران و سپرده تریبونهای بینالمللی به سران حکومت ایران به بیخبری بیشتر جامعه جهانی از وضعیت داخلی آن کشور منجر خواهد شد. در حال حاضر بحران هستهای به مهمترین موضوع در برخورد غرب با ایران بدل شده است و تداوم انزوای ایران باعث خواهد شد که تماس طرفداران و فعالان آزادی اندیشه در ایران با جهان خارج از این نیز محدودتر شود.
برگزاری چنین مناسبتی در یک کشور آزاد کار دشواری نیست و چیز تازهای نخواهد بود. در حالی که جامعه ایران با وجود سرکوب حکومت اسلامی نشان داده که جامعهای پویا و تشنه آزادی است. بنابراین به بهترین نحو میتواند از مباحث انتقادی که در ذات تبادل دیدگاههای فلسفی نهفته است، بهره جوید.
نویسنده گاردین در پایان مینویسد که طومار اعتراضی که این روزها در مخالفت با برگزاری «روز جهانی فلسفه» در ایران تهیه شده، قاعدتاً میبایست جهتگیری کاملاً متفاوتی میداشت. اندیشمندان و دلسوزان آزادی اندیشه باید تأکید کنند که چنین مناسبتهایی باید در کشورهای بسته و غیر دمکراتیک برگزار شوند ، جایی که نفس برگزاری مناسبتی برای تبادل آرا و دیدگاههای فلسفی خود میتواند یک گام تأثیرگذار باشد.