در نشست سران «گروه بیست» در سئول، پایتخت کره جنوبی، مسایل مهمی بررسی شد که از مهمترین آنها، آن طور که از پیشبینیها بر میآمد، «جنگ پولها» یا ارزها است. فریدون خاوند، استاد اقتصاد در پاریس به پرسشهای رادیو فردا در این زمینه پاسخ داده است.
بحران در روابط پولی بینالمللی تازگی ندارد، ولی کشمکشهایی که در حال حاضر بین قدرتهای مقتدر اقتصادی بر سر پول و ارز به وجود آمده در نیم قرن گذشته اگر کمسابقه نباشد، دستکم بیسابقه است.
میدانیم که سران «گروه بیست»، مرکب از کشورهای بزرگ صنعتی و قدرتهای نوظهور در نشست سئول، مثل دیگر گردهماییهایشان در دو سال گذشته، عمدتاً به پیامدهای بحران بزرگ اقتصادی در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ پرداختند. یکی از این پیامدها، شدت گرفتن رقابتهای بازرگانی است، به این معنا که این قدرتها تلاش میکنند تا آنجا که بتوانند صادراتشان را زیاد کنند و در عوض وارداتشان را پایین بیاورند و برای رسیدن به این هدف، عمدتاً از «سلاح پولی» استفاده میکند.
اگر آنها کاری کنند که نرخ برابری پولشان در برابر دیگر پولها پایین بیاید، صادراتشان ارزان میشود و وارداتشان گران و این وضعیتی است که در حال حاضر به وجود آمده؛ تضعیف ارزش پول ملی برای بالا بردن قدرت رقابت در بازرگانی بینالمللی. این همان پدیدهای است که به «جنگ پولها» معروف شده است.
مهمترین و در همان حال خطرناکترین «جنگ پولی» در جهان بعد از بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ اتفاق افتاد. در سال ۱۹۳۱، دولت بریتانیا ارزش لیره استرلینگ را ۴۰ درصد تنزل داد و باعث شد که پولهای متعلق به ۳۰ کشور دیگر هم به شدت دچار تکان بشوند.
سالهای ۱۹۳۰ میلادی، در واقع بدترین دوره جنگ اقتصادی با تکیه بر دستکاری در نرخ ارزها است.
بعدها، در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، دولت ژاپن با استفاده از ارزان نگهداشتن پول ملیاش (ین) به یک تهاجم صادراتی همه جانبه علیه اروپا و آمریکا دست زد و آنقدر زیر فشار قرار گرفت که مجبور شد در سیاست ارزیاش تجدید نظر کند و اجازه دهد ارزش ین بالا برود...
استفاده از پول به عنوان اهرمی در خدمت هدفهای بازرگانی، به شدت رایج شده است. هم قدرتهای بزرگ صنعتی و هم قدرتهای نوظهور، از هند و برزیل گرفته تا کره جنوبی، یا از این اهرم استفاده میکنند و یا دستکم تلاش کردهاند که استفاده کنند.
ولی در شرایط کنونی، همزمان با بر گزاری نشست «گروه بیست» در سئول، دو قدرت بیش از همه از لحاظ دامن زدن به «جنگ پولی» در مظان اتهام هستند : چین و آمریکا.
چین به این دلیل که یوآن، پول ملیاش را به صورت مصنوعی ارزان نگهداشته تا کالاهای صادراتیاش ارزان تمام شوند و بهتر بتوانند بازارهای جهانی را تصاحب کنند. ولی آمریکا هم بیش از بیش از سوی سایر قدرتها متهم میشود که با روانه کردن سیل دلار به سوی بازارهای جهانی، از راه تکنیکی که به آن «تسهیل مقداری» گفته میشود، عملاً به تضعیف دلار دامن زده، از جمله به منظور مقابله با چین...
همان طور که اشاره کردم، به این سیاست که از سوی بانک فدرال آمریکا به اجرا گذاشته شده و قرار است تکرار هم بشود، «تسهیل مقداری» گفته میشود. دستکم در رسانههای تهران، اصطلاح انگلیسی این سیاست را «تسهیل مقداری» ترجمه کردهاند.
وقتی دولتی اوراق قرضه منتشر میکند، معمولاً آن را به اشخاص حقیقی و حقوقی در داخل و خارج میفروشد و از این راه به منابع مالی مورد نیاز خود دست پیدا میکند. در سیاست «تسهیل مقداری»، این بانک فدرال آمریکا است که اوراق قرضه انشار یافته از سوی دولت فدرال را خریداری میکند. به بیان دیگر دولت آمریکا به استقراض از بانک مرکزی آمریکا متوسل میشود و این کاری است که در اصطلاح عوامانه به آن «چاپ اسکناس برای پر کردن خزانه دولت» گفته میشود.
چنین کاری در جریان بحران اقتصادی دو سال گذشته برای نجات مؤسسات مالی و صنعتی ایالات متحده انجام گرفت و با مخالفت چندانی روبهرو نشد. ولی به نظر میرسد که این بار سیاست «تسهیل مقداری» معطوف به تضعیف مصنوعی نرخ دلار در خدمت هدفهای بازرگانی آمریکا است و همین مسئله طبعاً مخالفتهایی را بر انگیخته در آمریکا و بیشتر از آن، در خارج از آمریکا...
برای پایان دادن به نوسانهای شدید ارزها و ایجاد ثبات نسبی در روابط پولی بینالمللی، راههایی پیشنهاد شده از جمله بازگشت به طلا به عنوان پشتوانه پول و یا ایجاد یک پول تازه بینالمللی با تکیه بر سبدی مرکب از ارزهای مهم.
من شخصاً بعید میدانم که نشست سئول بتواند به راه حلی منتج شود. در بهترین حالت، تصمیمهایی گرفته خواهد شد برای افزایش همکاری میان قدرتها در عرصههای پولی و بازرگانی.
طلا حدود یک قرن، تا پایان جنگ جهانی اول در ۱۹۱۸، مبنای اعتبار پولها و یا در واقع پشتوانه آنها بود. در آن زمان نظام پولی بینالمللی بر لیره استرلینگ تکیه داشت و ارزش این پول، مثل دیگر پولهای معتبر در جهان آن روزگار، بر مبنای وزنهای از فلز زرد متکی بود. ولی با دشواریهای عظیم ناشی از جنگ اول، نظام پولی متکی بر طلا فرو ریخت و تلاشهای بعدی برای زنده کردن آن به جایی نرسید.
بعد از جنگ جهانی دوم، در کنفرانس معروف برتون وودز به سال ۱۹۴۴، دلار و طلا، در کنار یکدیگر، مبنای تعیین ارزش پولها قرار گرفتند. ولی در عمل ارزش دلار در رابطه با طلا تعیین شد و ارزش سایر پولها، در رابطه با دلار و کشورها متعهد میشدند نرخ برابری پولهایشان را در درون یک محدوده مشخص حفظ کنند.
این نظام دو سر تا سال ۱۹۷۱ دوام آورد، ولی در این سال به تصمیم پرزیدنت نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، رابطه دلار و طلا قطع شد، بعد هم آمریکا و، به تبع آن، دیگر قدرتها ارزش پولهایشان را تنزل دادند و عملاً پول تبدیل شد به یک کالا که قیمت آن هر روز بر پایه عرضه و تقاضا دچار نوسان میشود...
در دنیای قرن بیست و یکم میلادی دیگر نمیتوان از طلا به عنوان مبنای ارزش پولها استفاده کرد، دستکم به این علت که حجم طلای موجود در خزانه بانکهای مرکزی و یا مقدار طلایی که هر سال استخراج میشود، برای تأمین مالی بازرگانی بینالمللی و گسترش روز افزون آن به هیچوجه کافی نیست.
هدف اصلی از ایجاد یک نظام پولی بینالمللی، پاسخگویی به نیازهای ناشی از داد و ستد بینالمللی است. طلا محدودتر از آن است که بتواند به این نیاز جواب بدهد.
- آقای خاوند، اصطلاح «جنگ پولها» به چه معنا است و اصولاً چرا، در وضعیت کنونی اقتصادی در جهان، روابط پولی بینالمللی دچار بحران شده است؟
بحران در روابط پولی بینالمللی تازگی ندارد، ولی کشمکشهایی که در حال حاضر بین قدرتهای مقتدر اقتصادی بر سر پول و ارز به وجود آمده در نیم قرن گذشته اگر کمسابقه نباشد، دستکم بیسابقه است.
میدانیم که سران «گروه بیست»، مرکب از کشورهای بزرگ صنعتی و قدرتهای نوظهور در نشست سئول، مثل دیگر گردهماییهایشان در دو سال گذشته، عمدتاً به پیامدهای بحران بزرگ اقتصادی در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ پرداختند. یکی از این پیامدها، شدت گرفتن رقابتهای بازرگانی است، به این معنا که این قدرتها تلاش میکنند تا آنجا که بتوانند صادراتشان را زیاد کنند و در عوض وارداتشان را پایین بیاورند و برای رسیدن به این هدف، عمدتاً از «سلاح پولی» استفاده میکند.
اگر آنها کاری کنند که نرخ برابری پولشان در برابر دیگر پولها پایین بیاید، صادراتشان ارزان میشود و وارداتشان گران و این وضعیتی است که در حال حاضر به وجود آمده؛ تضعیف ارزش پول ملی برای بالا بردن قدرت رقابت در بازرگانی بینالمللی. این همان پدیدهای است که به «جنگ پولها» معروف شده است.
- از صحبتهای شما چنین بر میآید که «جنگ پولی» قبلاً هم در دنیا اتفاق افتاده است. نمونههای مشخصی در این زمینه دارید ؟
مهمترین و در همان حال خطرناکترین «جنگ پولی» در جهان بعد از بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ اتفاق افتاد. در سال ۱۹۳۱، دولت بریتانیا ارزش لیره استرلینگ را ۴۰ درصد تنزل داد و باعث شد که پولهای متعلق به ۳۰ کشور دیگر هم به شدت دچار تکان بشوند.
سالهای ۱۹۳۰ میلادی، در واقع بدترین دوره جنگ اقتصادی با تکیه بر دستکاری در نرخ ارزها است.
بعدها، در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، دولت ژاپن با استفاده از ارزان نگهداشتن پول ملیاش (ین) به یک تهاجم صادراتی همه جانبه علیه اروپا و آمریکا دست زد و آنقدر زیر فشار قرار گرفت که مجبور شد در سیاست ارزیاش تجدید نظر کند و اجازه دهد ارزش ین بالا برود...
- آیا در جمع «گروه بیست» همه قدرتها در دامن زدن به این «جنگ پولی» به یک اندازه شرکت دارند یا اینکه قدرتهای خاصی نقش اصلی را بازی میکنند و بیشتر از دیگران در معرض اتهام قرار دارند؟
استفاده از پول به عنوان اهرمی در خدمت هدفهای بازرگانی، به شدت رایج شده است. هم قدرتهای بزرگ صنعتی و هم قدرتهای نوظهور، از هند و برزیل گرفته تا کره جنوبی، یا از این اهرم استفاده میکنند و یا دستکم تلاش کردهاند که استفاده کنند.
ولی در شرایط کنونی، همزمان با بر گزاری نشست «گروه بیست» در سئول، دو قدرت بیش از همه از لحاظ دامن زدن به «جنگ پولی» در مظان اتهام هستند : چین و آمریکا.
چین به این دلیل که یوآن، پول ملیاش را به صورت مصنوعی ارزان نگهداشته تا کالاهای صادراتیاش ارزان تمام شوند و بهتر بتوانند بازارهای جهانی را تصاحب کنند. ولی آمریکا هم بیش از بیش از سوی سایر قدرتها متهم میشود که با روانه کردن سیل دلار به سوی بازارهای جهانی، از راه تکنیکی که به آن «تسهیل مقداری» گفته میشود، عملاً به تضعیف دلار دامن زده، از جمله به منظور مقابله با چین...
- سیاست آمریکا در راستای تضعیف دلار این روزها مورد بحث مهمترین رسانههای اقتصادی دنیا است. ممکن است توضیحات بیشتری در مورد مهمترین مکانیسمهای مورد استفاده واشینگتن برای ضعیف کردن دلار بدهید؟
همان طور که اشاره کردم، به این سیاست که از سوی بانک فدرال آمریکا به اجرا گذاشته شده و قرار است تکرار هم بشود، «تسهیل مقداری» گفته میشود. دستکم در رسانههای تهران، اصطلاح انگلیسی این سیاست را «تسهیل مقداری» ترجمه کردهاند.
وقتی دولتی اوراق قرضه منتشر میکند، معمولاً آن را به اشخاص حقیقی و حقوقی در داخل و خارج میفروشد و از این راه به منابع مالی مورد نیاز خود دست پیدا میکند. در سیاست «تسهیل مقداری»، این بانک فدرال آمریکا است که اوراق قرضه انشار یافته از سوی دولت فدرال را خریداری میکند. به بیان دیگر دولت آمریکا به استقراض از بانک مرکزی آمریکا متوسل میشود و این کاری است که در اصطلاح عوامانه به آن «چاپ اسکناس برای پر کردن خزانه دولت» گفته میشود.
چنین کاری در جریان بحران اقتصادی دو سال گذشته برای نجات مؤسسات مالی و صنعتی ایالات متحده انجام گرفت و با مخالفت چندانی روبهرو نشد. ولی به نظر میرسد که این بار سیاست «تسهیل مقداری» معطوف به تضعیف مصنوعی نرخ دلار در خدمت هدفهای بازرگانی آمریکا است و همین مسئله طبعاً مخالفتهایی را بر انگیخته در آمریکا و بیشتر از آن، در خارج از آمریکا...
- قدرتهای عضو «گروه بیست»، برای مقابله با «جنگ پولها» چه میتوانند بکنند؟
برای پایان دادن به نوسانهای شدید ارزها و ایجاد ثبات نسبی در روابط پولی بینالمللی، راههایی پیشنهاد شده از جمله بازگشت به طلا به عنوان پشتوانه پول و یا ایجاد یک پول تازه بینالمللی با تکیه بر سبدی مرکب از ارزهای مهم.
من شخصاً بعید میدانم که نشست سئول بتواند به راه حلی منتج شود. در بهترین حالت، تصمیمهایی گرفته خواهد شد برای افزایش همکاری میان قدرتها در عرصههای پولی و بازرگانی.
- چرا بازگشت به طلا، به عنوان پشتوانه پول کشورها امکانپذیر نیست؟ آیا با تکیه بر طلا نمیتوان جلوی نوسانهای شدید پولی را گرفت تا کار به «جنگ پولها» نکشد؟
طلا حدود یک قرن، تا پایان جنگ جهانی اول در ۱۹۱۸، مبنای اعتبار پولها و یا در واقع پشتوانه آنها بود. در آن زمان نظام پولی بینالمللی بر لیره استرلینگ تکیه داشت و ارزش این پول، مثل دیگر پولهای معتبر در جهان آن روزگار، بر مبنای وزنهای از فلز زرد متکی بود. ولی با دشواریهای عظیم ناشی از جنگ اول، نظام پولی متکی بر طلا فرو ریخت و تلاشهای بعدی برای زنده کردن آن به جایی نرسید.
بعد از جنگ جهانی دوم، در کنفرانس معروف برتون وودز به سال ۱۹۴۴، دلار و طلا، در کنار یکدیگر، مبنای تعیین ارزش پولها قرار گرفتند. ولی در عمل ارزش دلار در رابطه با طلا تعیین شد و ارزش سایر پولها، در رابطه با دلار و کشورها متعهد میشدند نرخ برابری پولهایشان را در درون یک محدوده مشخص حفظ کنند.
این نظام دو سر تا سال ۱۹۷۱ دوام آورد، ولی در این سال به تصمیم پرزیدنت نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، رابطه دلار و طلا قطع شد، بعد هم آمریکا و، به تبع آن، دیگر قدرتها ارزش پولهایشان را تنزل دادند و عملاً پول تبدیل شد به یک کالا که قیمت آن هر روز بر پایه عرضه و تقاضا دچار نوسان میشود...
- و پرسش دیگر هم درست به همین مسئله بر میگردد: آیا با برقراری دوباره اعتبار طلا نمیتوان جلوی این نوسانها را گرفت و بار دیگر ثبات را برقرار کرد در عرصه پولی بینالمللی...
در دنیای قرن بیست و یکم میلادی دیگر نمیتوان از طلا به عنوان مبنای ارزش پولها استفاده کرد، دستکم به این علت که حجم طلای موجود در خزانه بانکهای مرکزی و یا مقدار طلایی که هر سال استخراج میشود، برای تأمین مالی بازرگانی بینالمللی و گسترش روز افزون آن به هیچوجه کافی نیست.
هدف اصلی از ایجاد یک نظام پولی بینالمللی، پاسخگویی به نیازهای ناشی از داد و ستد بینالمللی است. طلا محدودتر از آن است که بتواند به این نیاز جواب بدهد.