در حالی آخرین روزهای سال ۱۳۸۸ خورشیدی را پشت سر میگذاریم که هنوز ایران، با ۵۲ روزنامهنگار زندانی، لقب بزرگترین زندان روزنامهنگاران جهان را یدک میکشد و نهادهای حقوق بشری یک سوم روزنامهنویسان زندانی جهان را متعلق به ایران میدانند.
نوروز ۸۹ درحالی به ایران میرسد که هنوز زنان و کودکان بسیاری، روزانه، پشت درها و دیوارهای اوین مینشینند، تا شاید کسی خبری از همسر، پدر، مادر، برادر و یا خواهر دستگیرشدهشان بیاورد.
۹ ماه از انتخابات میگذرد، اما همچنان اگر یکبار درهای اوین برای بیرون فرستادن زندانیان مرتبط با این انتخابات، گشوده میشود، بلافاصله یک یا چند بار نیز برای در خود جای دادن زندانیان تازه باز میشود.
سیاستگذاران امنیتی در ایران، این روزها، با آزاد کردن یک زندانی و دستگیری تعداد بیشتری در همان زمان، آنگونه که بسیاری از تحلیلگران سیاسی میگویند، درحال ارسال این پیام به افکار عمومی هستند که نظام، قصد کنار گذاشتن دستکشهای آهنین در مواجهه با منتقدانش را ندارد.
در میانه همین بازی دوگانه است که زندانیان سیاسی دیگری با احکام سنگین، و بدون امید به هر گونه تجدید نظر، در سلولهای اوین روزهای دشواری را سپری میکنند.
یکی از این زندانیان، عیسی سحرخیز روزنامهنگاری است که همواره با آشکارگویی، از منتقدان بیپروای سیاستهای آیتالله علی خامنهای به شمار رفته است.او از تیرماه گذشته تا کنون بدون دریافت هرگونه حکمی، از سلولهای انفرادی اوین به بند عمومی، و از آنجا باز، به انفرادی بازگردانده میشود.
فرزند او مهدی، در گفتوگویی با رادیو فردا از آخرین وضعیت پدر چنین میگوید: «آقای سحرخیز را به انفرادی بردهاند و هیچگونه رسیدگی به وضعیت وی نمیشود و تمام امکاناتی که داشتند را از ایشان گرفتهاند. ایشان ۹ ماه است که در بلاتکلیفی کامل هستند و گفتهاند که اگر این بلاتکلیفی ادامه پیدا کند به اعتصاب غذا دست میزنند».
مهدی سحرخیز ادامه میدهد: «برای ما سخت است که با ایشان حتی تماس کوچکی برقرار کنیم. بهانههای کوچیکی میآورند و ایشان را به انفرادی میبرند. برای ایشان نه وقت دادگاهی تعیین کردهاند و نه معلوم است که چه کار میکنند».
احمد زید آبادی روزنامهنگار دیگر زندانی است. او نیز پس از نامه سرگشادهاش به آیتالله علی خامنهای و نقد صریح انتقادناپذیری او همواره در معرض احضارها، زندان و پروندههای مختلف بوده است. اما این بار و پس از دستگیری، بعد از حوادث انتخابات، سختترین روزهایش را در اوین میگذراند.
خانم مغزی ادامه میدهد: «علاوه بر تعیین مجازاتهای مطرح شده، ایشان مادامالعمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبهو سخنرانی و تحلیل حوادث به صورت کتبی یا شفاهی محروم کردهاند. همچنین ایشان را به مدت پنج سال به شهرستان گناباد تبعید کردهاند که تا آنجا که من اطلاع دارم تا به حال چنین حکمی صادر نشده است».
به گفته وکیل احمد زیدآبادی، این روند از مرحلهای که وی دستگیر شده تا صدور دادنامه با موازین قانونی خود ایران هم همخوانی ندارد.
عیسی سحرخیز و احمد زیدآبادی، تنها نمونههایی هستند از نامهای سرشناس و ناشناس دیگری که این روزها، از درون سلولهای انفرادی و یا عمومی، در آستانه نوروز، شکوفه بستن درختان اوین و یا دیگر زندانهای ایران را از پس میلهها میبینند یا حس میکنند.
مردان و زنان دیگری چون سعید لیلاز، بدرالسادات مفیدی، بهمن احمدی امویی،هنگامه شهیدی، کیوان صمیمی، بهاره هدایت،علی معظمی، شیوا نظرآهاری، کوهیار گودرزی،آذر منصوری، اکبر منتجبی، محبوبه کرمی، عمادالدین باقی، جعفر پناهی، مجید توکلی و دهها و شاید صدها تن دیگر که مدام از شمارشان کم، ویا بیش از آن، افزوده میشود.
نوروز ۸۹ درحالی به ایران میرسد که هنوز زنان و کودکان بسیاری، روزانه، پشت درها و دیوارهای اوین مینشینند، تا شاید کسی خبری از همسر، پدر، مادر، برادر و یا خواهر دستگیرشدهشان بیاورد.
۹ ماه از انتخابات میگذرد، اما همچنان اگر یکبار درهای اوین برای بیرون فرستادن زندانیان مرتبط با این انتخابات، گشوده میشود، بلافاصله یک یا چند بار نیز برای در خود جای دادن زندانیان تازه باز میشود.
سیاستگذاران امنیتی در ایران، این روزها، با آزاد کردن یک زندانی و دستگیری تعداد بیشتری در همان زمان، آنگونه که بسیاری از تحلیلگران سیاسی میگویند، درحال ارسال این پیام به افکار عمومی هستند که نظام، قصد کنار گذاشتن دستکشهای آهنین در مواجهه با منتقدانش را ندارد.
در میانه همین بازی دوگانه است که زندانیان سیاسی دیگری با احکام سنگین، و بدون امید به هر گونه تجدید نظر، در سلولهای اوین روزهای دشواری را سپری میکنند.
یکی از این زندانیان، عیسی سحرخیز روزنامهنگاری است که همواره با آشکارگویی، از منتقدان بیپروای سیاستهای آیتالله علی خامنهای به شمار رفته است.او از تیرماه گذشته تا کنون بدون دریافت هرگونه حکمی، از سلولهای انفرادی اوین به بند عمومی، و از آنجا باز، به انفرادی بازگردانده میشود.
فرزند او مهدی، در گفتوگویی با رادیو فردا از آخرین وضعیت پدر چنین میگوید: «آقای سحرخیز را به انفرادی بردهاند و هیچگونه رسیدگی به وضعیت وی نمیشود و تمام امکاناتی که داشتند را از ایشان گرفتهاند. ایشان ۹ ماه است که در بلاتکلیفی کامل هستند و گفتهاند که اگر این بلاتکلیفی ادامه پیدا کند به اعتصاب غذا دست میزنند».
مهدی سحرخیز ادامه میدهد: «برای ما سخت است که با ایشان حتی تماس کوچکی برقرار کنیم. بهانههای کوچیکی میآورند و ایشان را به انفرادی میبرند. برای ایشان نه وقت دادگاهی تعیین کردهاند و نه معلوم است که چه کار میکنند».
احمد زید آبادی روزنامهنگار دیگر زندانی است. او نیز پس از نامه سرگشادهاش به آیتالله علی خامنهای و نقد صریح انتقادناپذیری او همواره در معرض احضارها، زندان و پروندههای مختلف بوده است. اما این بار و پس از دستگیری، بعد از حوادث انتخابات، سختترین روزهایش را در اوین میگذراند.
وکیل احمد زیدآبادی میگوید که روند دادرسی و حکم صادره برای موکلش با موازین قانونی خود ایران هم همخوانی ندارد
افروز مغزی وکیل احمد زیدآبادی درباره آخرین حکم صادره برای این روزنامهنگار میگوید: «آقای زیدآبادی را بابت اجتماع و تبانی و اخلال در امنیت کشور به پنج سال حبس، و به جهت تبلیغ علیه تبلیغ علیه نظام از طریق در اختیار گذاشتن مطالب و اخبار تحت پوشش تحلیل به یک سال حبس تعزیری محکوم کردهاند. در ضمن با توجه به اینکه ایشان یک سابقه محکومیت بابت تبلیغ علیه نظام داشتهاند، دادگاه اشد مجازات را برای ایشان تعیین کرده زیرا اعتقاد داشته که مجازات قبلی بازدارنده نبوده است».خانم مغزی ادامه میدهد: «علاوه بر تعیین مجازاتهای مطرح شده، ایشان مادامالعمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبهو سخنرانی و تحلیل حوادث به صورت کتبی یا شفاهی محروم کردهاند. همچنین ایشان را به مدت پنج سال به شهرستان گناباد تبعید کردهاند که تا آنجا که من اطلاع دارم تا به حال چنین حکمی صادر نشده است».
به گفته وکیل احمد زیدآبادی، این روند از مرحلهای که وی دستگیر شده تا صدور دادنامه با موازین قانونی خود ایران هم همخوانی ندارد.
عیسی سحرخیز و احمد زیدآبادی، تنها نمونههایی هستند از نامهای سرشناس و ناشناس دیگری که این روزها، از درون سلولهای انفرادی و یا عمومی، در آستانه نوروز، شکوفه بستن درختان اوین و یا دیگر زندانهای ایران را از پس میلهها میبینند یا حس میکنند.
مردان و زنان دیگری چون سعید لیلاز، بدرالسادات مفیدی، بهمن احمدی امویی،هنگامه شهیدی، کیوان صمیمی، بهاره هدایت،علی معظمی، شیوا نظرآهاری، کوهیار گودرزی،آذر منصوری، اکبر منتجبی، محبوبه کرمی، عمادالدین باقی، جعفر پناهی، مجید توکلی و دهها و شاید صدها تن دیگر که مدام از شمارشان کم، ویا بیش از آن، افزوده میشود.