لیلی پورزند، یکی از دو دختر آقای پورزند که در کانادا اقامت دارد، در گفتوگو با رادیو فردا، با اعلام خبر مرخص شدن پدرش از بیمارستان، به پرسشهایی در مورد وضعیت وی پاسخ گفته است.
- رادیو فردا: خانم پورزند، آخرین وضعیت جسمی پدرتان پس از ترخیص از بیمارستان چگونه است؟
لیلی پورزند: مرخص شدن ايشان به اين معنی نيست که در وضعيت مناسبی به سر میبرد، بلکه به اين معناست که کار بيشتری نمیتوان انجام داد.
وضعيت جسمی ايشان مانند هر انسان سالخورده ۸۰ سالهای مناسب نيست و از بيماریهای متعددی رنج میبرد که هر کدام مزيد ديگری شده است. مهمترين مسئله افسردگی، تنهايی و مشکلات روحی و روانی است که در طی سالها شکنجه و سلول انفرادی گريبانگير ايشان شده و سپس آزادی که معلوم نيست به چه عنوان و با چه سرنوشتی همراه است، زندگی را میگذارند و همراهیهای مردم و دوستان ايشان را سرپا نگهداشته است.
- هنوز اتهاماتی وجود دارد که آقای پورزند بايد به آنها پاسخگو باشد يا جواب قطعی گرفته است؟
تا جايی که ما از پرونده ايشان خبر داريم، حکم ۱۱ سالهای برايشان صادر شده و اکنون هشت سال از آن سپری شده است.
حتی اگر فرض را بر گناهکار بودن او بگذاريم، شخصی در چنين سن سالخوردهای بايد مشمول عفو شود، ولی هرگز مورد عفو قرار نگرفته و به دليل همين محکوميت هم ممنوعالخروج است و هرچه ما تلاش کرديم از طرق انساندوستانه از ايشان رفع ممنوعيت به عمل آوريم، تا امروز اين لطف شامل حال اين مرد سالخورده نشده است.
در دوران دادگاه ايشان را مجبور کردند وکيل تسخيری دادگاه را انتخاب کند، بعد از آن وکلای فعال حقوق بشر تلاش کردند اجازه خروج ايشان از کشور را از نهادهای قانونی بگيرند که متأسفانه همگی با جواب منفی روبهرو شدند.
- شما به عنوان خانواده آقای سيامک پورزند چرا به ايران نمیرويد تا از او پرستاری کنيد. آيا مشکل خاصی برای رفتن شما به ايران وجود دارد؟
بعد از اينکه پدرمان ناپديد شد و هيچ اطلاعی از سرنوشت او نداشتيم و حتی نمیدانستيم زنده است يا مرده، مجبور شديم به رسانهها و نهادهای بينالمللی حقوق بشری متوسل شويم، به همين دليل در ايران برای ما پروندهسازی کردند و از بازگشتن به ايران منع شديم.
من و خواهر کوچکترم چند بار تقاضا کرديم و حتی به صورت لفظی از مقامات مختلف جمهوری اسلامی در زمان آقای خاتمی و بعد هم در زمان آقای احمدینژاد اماننامه خواستيم. حتی مادرم شخصاً به آقای احمدینژاد نامهای نوشت و خواست يکی از اعضای خانواده بتواند به ايران بازگردد و از اين پيرمرد پرستاری کند، ولی تا امروز نه او توانسته اجازه خروج بگيرد و نه ما توانستيم اجازه ورود به سلامت به ايران را بگيريم تا دستگير نشده و به ناکجا آباد فرستاده نشويم.