«صدای ديگر» را روزهای يکشنبه بعد از خبرهای ساعت ۷ و نيم شب به وقت تهران از راديو فردا میشنويد.
اين برنامه در مجله نيمه شب پس از خبرها (نيم بامداد) و در مجله نيمروزی پس از خبرهای ساعت ١٣ تکرار میشود.
راههای تماس با برنامه «صدای ديگر»
نشانی ايميل برنامه:
اين برنامه در مجله نيمه شب پس از خبرها (نيم بامداد) و در مجله نيمروزی پس از خبرهای ساعت ١٣ تکرار میشود.
راههای تماس با برنامه «صدای ديگر»
نشانی ايميل برنامه:
- zan@radifarda.com
شماره تلفن پیامگیر رادیو فردا:
- ۰۰۴۲۰۲۲۱۱۲۴۱۱۳
شماره پيامک گير راديو فردا:
- ۰۰۴۲۰۶۰۳۸۷۴۱۵
او در بیوگرافی خود علاقهمندیاش به رشته عکاسی را چنین توضیح میدهد: «از عکاسی لذت میبرم و احساساتم را راحتتر نسبت به محیط اطرافم نشان میدهم. موضوعات عکسهایم موضوعاتی نیست که در دانشگاه به وجود آمده باشد. از زمانی آغاز شدند که سری تراشیده و گوشواره به گوش داشتم تا معلوم شود دخترهستم.»
مریم ایرانپناه تاکنون نتوانسته است مکانی را برای نمایش آخرین مجموعه عکس خود بیابد.
وی در آغاز گفتگویی با رادیو فردا درباره عکسهای خود میگوید: «عکسهایم موضوعش ققنوس بود. روی موضوع زن کار کرده بودم. زنهایی که در زندگی شاید مجبور باشند ازدواج کنند شوهر داشته باشند، بچه داشته باشند ولی در باطن همجنسگرا هستند و دوست دارند که با همجنس خودشان باشند. روی ازدواج و عروسی و روی این موضوع کار کرده بودم.»
رادیو فردا: روی موضوع بسیار جالبی دست گذاشتهاید. موضوعی که به خصوص در ایران رفتن به دنبالش دردسرآفرین است.
مریم ایرانپناه: دردسرآفرینیاش این بود که اولاً موضوعی را که میخواستم رویش کار کنم، حالتی بود که نمیتوانستم راحت همه جا بهش دسترسی داشته باشم که بتوانم کار کنم. اگر آدمهایی که این تفکر را داشتند و این طور زندگی داشتند، اجازه نمیدادند از آنها عکاسی شود. ارتباط برقرار کردن با این آدمها خیلی سخت بود. بعد هم در نهایت بعد از اینکه عکاسی میکردم مشکلات توی زندگیها بود. همهاش همجنسگراها نبود. زن، شوهر و بچه، نمایی در زندگی در ایران است. ما آن نما را میبینیم ولی در باطن خیلی اتفاقات میافتد که آن باطن را نمیبینیم.
سعی کردم با آن باطن کار داشته باشم. آن اتفاقات یواشکی که در خانهها میافتد. بعد هم کارهایم که انجام شد، توی آرشیو کردن آنها مشکل داشتم چون موضوع زن است. اولاً که یک جاهایی برهنگی دارد و مویش، دستش، پایش و بدنش پیداست. متأسفانه نتوانستم آنجا نمایشگاه بگذارم. یک نمایشگاه خیلی خصوصی یواشکی داشتم از این کارهایم. ولی تا الان موقعیتی پیش نیامده که ۵۲ تا از عکسهایم را که دوست دارم جایی نمایش بدهم.
دوست دارم جایی نمایششان بدهم چون برایشان زحمت کشیدهام. دوسال روی این موضوع کار کرد. عکاسی کردم، به سختی آدمهایی را پیدا کردم که بتوانم با آنها کار کنم، اجازه بدهند عکاسی کنم. آدمهایی که مجبور بودم دوست بشوم تا به من اجازه بدهند. این کار برایم خیلی سخت بود. ولی متأسفانه نشده و فقط یک سری عکس توی کمد هستند.
خانم ایرانپناه، کاری که شما کردید یک کار تحقیقی هم بوده. پیدا کردن اینها چگونه شروع شد؟ این خیلی مشکل است. چگونه رفتید فرض کنید فلان خانمی که در واقع زن هست، شوهر کرده، بچه دار شده ولی خب دوست دارد مرد شود.
پیدا کردن این موضوعها راستش به نظر من زیاد سخت نیست. اینها موضوعات دم دستی است. شاید توی خانه خود آدم باشد، ولی آدم از آنها خبردار نباشد. توی خانواده خودم شروع کردم به این کار. نزدیک خودم راحتتر حس میکردم چیزهایی که هست و بعد در مدرسه. این مسئله را از زمان ۱۵، ۱۶ سالگی متوجه شده بودم که شاید خیلی از همجنسگراییها نیاز جنسی نباشد.
در خانواده ایرانی دختر هر چقدر با دوستهای دخترش بماند، هیچ ایرادی ندارد ولی اجازه دوست پسر گرفتن ندارد. این باعث میشود که خیلی از دخترها به طور ناآگاهانه به همجنسگرایی روی میآورند به خاطر اینکه خانواده فشاری نمیآورد که تو با دوستهای دخترت دو شب کجا بودی، ولی با دوست پسرش اجازه ندارد چهار ساعت هم بیرون باشد.
این موضوع از زمان ۱۵، ۱۶سالگی برای خودم شروع شد. بعد در اطرافیان خودم داشتم کسی را که این مورد را داشت؛ و بعد شروع کردم از نزدیکان کار کردن و بعد کم کم با آدمهایی که دیدم اینجوری فکر میکنند، اینجوری زندگی میکنند، آشنا شدم و کار کردم.
شما در آغاز صحبت اشاره کردید که زنهایی هستند که دارای شوهر و بچه و اینها در واقع می شود گفت زندگی ظاهری دارند. مقصودتان چیست؟
روی این موضوع خیلی کار کردم و تکه مقالههای کوتاهی هم نوشتم. چون فکر میکنم زندگی ما ایرانیها بیشتر یک نمایش ظاهری دارد. شاید در باطن زن و شوهرهایی میبینیم که سی سال با هم زندگی میکنند ولی همدیگر را حتی دوست هم ندارند، حتی از هم متنفرند.
این عقیده شخصی من است: ما ایرانی ها یاد گرفتیم که یک ظاهری بسازیم و حالا در باطن هر اتفاقی افتاد، افتاد. آن باطن خیلی وقتها خراب است. زن و شوهری را ازشان عکس گرفتم که زن و شوهر بودند، یک بچه داشتند ولی در آن خانهای که من برای عکاسی رفتم چون با آنها دوست بودم، اینها مدام گراس میکشیدند، مدام اکستازی مصرف میکردند. آن بچه همیشه توی دست و بال آنها بود. توی باطن همه چیز خراب است ولی توی شهر میبینی این یک زن است، این یک شوهر و این یک بچه.
من احساس میکنم توی زندگی ما ایرانیها یک سری چیزهای خیلی یواشکی است که فقط یک چیزی را رویش کشیدهایم ولی خیلی تو خراب است. چون همه چیز یواشکی است.
من مینویسم و پایاننامهای هم که در ایران برای کار خودم دادم، تمامش نوشتههای شخصی خودم بود و احساساتم از تمام این اتفاقاتی که میافتد. امیدوارم بتوانم آنها را یک جوری توی آلمان نشان بدهم.
میرویم سراغ بخش نقاشی شما.
مثل همیشه توی نقاشیهایم هم دنبال زن هستم. باز هم زن.
زن ایرانی یا زن به طور کلی در دنیا؟
زن. خودم. بیشتر نقاشیهایم درگیریهای خودم است. یک زن هستم، ایرانی هستم، دغدغههای خودم را داشتم. ۲۷ سال از عمرم در ایران گذشته. طبیعی است که آن دغدغههای خودم شاید به عنوان زن ایرانی شاید یک جاهایی میشود زن همه دنیا که دغدغههای مشترکی دارند. در زندگی ما ایرانیها مسلماً بیشتر است. مثلاً این همه کار کند، سالها، شش سال در یک مملکت درس بخواند، نتواند، چون روی موضوع زن کار میکند کارش را نمایش بدهد؛ خود این میتواند یک مشکل وحشتناک باشد.
گفتید که الان دو سال است در آلمان هستید و وارد دانشگاه شدهاید و دارید رشته هنر آزاد را تحصیل میکنید.
یک ترم است که در آلمان درس میخوانم در دانشگاه زابروکن هابکا. تازه شروع کردم به کار در آنجا. خیلی خیلی راضیام. میخواستم بتوانم اینجا کار کنم، نمایشگاه بگذارم و فکر کردم اولین کار و بهترین کاری که در حال حاضر میتوانم بکنم این است فقط درس بخوانم تا با این محیط آلمانی، تفکر آلمانی، نوع کار کردن آلمانی اول آشنا شوم.
راستش زبانم همچنان مشکل دارد در صحبت کردن. توی شنوایی خوبم، میتوانم کارم را در دانشگاه انجام بدهم. با اینکه این ترم با زبان مشکل داشتم، ترم اولی که رفته بودم و فکر می کردم که اصلاً حتی نتوانم قبول شوم. ولی اولین نمره کل بچههای آن دانشگاه را گرفتم. فقط امیدوارم روزی بتوانم اینهمه کارها و نقاشیهایی که دارم، کارهایی که هیچوقت نشد درست آنطوری که میخواهم، نمایش داده شود، نمایش دهم.