هفته گذشته جشنواره مستند ایدفا، مهمترین جشنواره فیلمهای مستند دنیا در شهر آمستردام هلند برگزار شد. از سینمای ایران در این جشنواره چند فیلم در بخشهای مختلف حاضر بود.
یکی از آنها فیلم «من سعی میکنم فراموش نکنم» ساخته پگاه آهنگرانی بازیگر شناختهشده سینمای داستانی ایران بود که در بخش مسابقه فیلمهای مستند کوتاه به نمایش درآمد.
این فیلم ۱۷ دقیقهای مضمونی درباره اعدامهای دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ دارد و در آن پگاه آهنگرانی در مقام راوی با یادآوری رابطهاش با فردی به نام «شاغلام» که از اعدام شدگان سال ۶۷ است، از طریق نمایش عکسها و فیلمهای قدیمی خانوادگی به تاثیر آن اتفاق در میان خانوادههای مختلف ایرانی و نسلهای بعد میپردازد.
درباره این مستند با کاوه فرنام، تهیهکننده آن گفتوگو کردم.
روند ساخت این فیلم چگونه شکل گرفت؟
خانم پگاه آهنگرانی با من تماس گرفت و در مورد ایدهای که داشتند صحبت خیلی کلی داشتیم و بعضی از عکسها را برای من فرستادند. برای من خیلی جذاب بود، هم عکسها و آرشیوی که جمع شده بود و هم کلیت فکری که ایشان داشتند. خیلی ترغیبشان کردم و خودم هم خوشحال شدم که در کنارشان باشم و کار شروع شد. به صورت دورهای با هم چک میکردیم و میرفتیم جلو.
هدایت و کار اصلی و نریشن و همه اینها به عهده خانم آهنگرانی بود. سعی کردیم تیم خیلی حرفهای داشته باشیم. تدوینگر بسیار خوبی که در این شکل کارها خیلی خوب کار کرده و شناخته شده است، خانم فرحناز شریفی لطف کردند و کمکمان کردند. در مورد موسیقی هم خانم آتنا اشتیاقی قبول زحمت کردند. کار کوتاهی است ولی ماحصل تلاش یک تیم حرفهای است و من خیلی خوشحالم که از روز اول در خدمت این تیم بودم.
آیا از ابتدا این ساختار مشخص بود؟ یعنی در همان صحبت اولیه چنین ساختاری مطرح شده بود؟
بله، قرار از ابتدا بر همین بود. ولی این که عکسها چگونه در کنار هم قرار بگیرند و چگونه از ویدیوهایی که موجود است استفاده بشود، فرآیندی است که در طی کار پیش آمد. تصمیمگیری کارگردان، نگاه هنریاش و تخصص بسیار خاص و ویژهای که تدوینگر کار داشتند، هم موثر بود.
کلیت کار معلوم بود، که قرار است تصاویری در کنار هم چیده شود، ولی خب در روش آمدن تصاویر کنار همدیگر، چگونگی تغییر از یک تصویر به تصویر دیگر، استفاده کردن از دورههای تاریخی که در طی گفتار ایجاد میشود، اینها چیزی است که طی کار به آنها رسیدیم.
میدانیم که در میان سینماگران فعال در جریان حرفهای سینمای ایران به دلایل مشخصی، پرداختن به موضوع اعدامهای سال ۶۷ بسیار کم بوده یا اصلا مطرح نمیشود. خانم آهنگرانی به شما نگفت چرا جذب چنین مضمونی شده بود؟
از نظر خودم، این کار یک قدم بسیار بزرگ به جلو و یک حرکت خیلی مهم در کارنامه خانم آهنگرانی است و این امیدواری را دارم که جوانهای فیلمساز ما به موضوعاتی شبیه این برسند و با دو مسئله مقابله کنند: یکی با محافظهکاری بیش از حدی که در سینما وجود دارد، و یکی دیگر این که به مسئولیتهای فردی و اجتماعی خودشان به عنوان هنرمند بیشتر واقف بشوند. اگر این اتفاق بیفتد -که این تصور هست و این تصویر ایجاد شده که دارد این اتفاق میافتد-، ما شاهد حضور بسیار زیادی از هنرمندان و سینماگران خوبمان در این زمینهها خواهیم بود. این به نظر من بلوغ اجتماعی و تفکر اجتماعی است.
بعضی هنرمندانی که حداقل تفکر و دانش لازم و دلسوزی اجتماعی را دارند، به عناوین مختلف دنبال اصلاحات یا ایجاد تغییراتی در سیستم بودند و به مرور زمان به این نتیجه رسیدهاند که این مدل اصلاحات کار نمیکند و چون به مسائل اجتماعی و تاریخی علاقهمند بودهاند و نگران هستند، شروع کردهاند به بررسی تاریخی تحولات که یک فرآیند بسیار درست است و به این نتیجه رسیدهاند که اتفاقات امروز و فجایعی که بر سر ما آمده، فقط یک اتفاق ساده و در یک شهر و در شرایطی خاص نیست. این یک روند است، روندی که متاسفانه از اولین روز بعد از انقلاب شروع شده و به عناوین مختلف این کشتارها ادامه پیدا کرده است. من خیلی خوشحالم که یک خانم هنرمندی مثل خانم آهنگرانی توانستهاند یک قدم به جلو بردارند و بخشی از این تاریخ را ببینند و امیدوارم بقیه هم به تدریج به این حرکت اضافه شوند.
اتفاق مهم در این مستند، روایت و ساخت آن از سوی نسلی است که در مقطع وقوع اعدامهای سال ۶۷ دوران کودکیاش را پشت سر میگذاشته است. روایت فیلم هم از زاویه این نسل است و در آن به صراحت از وضعیت آن دوره و تلاشهایی که برای حذف و فراموشی افراد اعدام شده انجام میشد، صحبت میشود. در صحبت با سازنده مستند، چنین رویکردی از ابتدا وجود داشت یا در فرآیند شکلگیری به آن رسیدید؟
این نگاه ایشان از ابتدا بود. من از این نگاه خیلی استقبال کردم و خیلی خوشحالم. من به نوعی خودم به نسلی تعلق دارم که این فجایع بر سرش آمده است.
این که نسلی بعد از ما -مخصوصاً آنها که ما اصطلاحاً میگوییم «دهه شصتی»- برگردد و به این مسائل نگاه کند برای ما خیلی جالب است. بنابراین در هیچ جای روایت من واقعا دخالتی نداشتم و بیشتر گوش میکردم. هم برای شکلگیری فیلم و هم برای علاقه شخصی خودم که ببینم نسل بعد از ما نسبت به ما چگونه فکر میکند.
یعنی اتفاقاتی که سالها یا دربارهاش کلاً دروغ گفتند یا روی آن سرپوش گذاشتند و کلاً منکرش شدند؛ که متأسفانه فقط به آن اعدامهای گروهی سال ۶۷ ختم نمیشود و از اعدامهای ابتدای سال ۶۰ شروع میشود. از زندانها و درگیریها و گرفتاریهای کل دهه ۶۰ شروع میشود و به قتلهای زنجیرهای میرسد و بعد فجایع سال ۸۸ را داریم.
متأسفانه این اتفاقات آنقدر بیشمار و زیاد است که واقعاً نام بردن از آنها از حوصله یک برنامه رادیویی خارج است، و همین طور هم ادامه دارد. هنوز ما در غم هواپیمای اوکراینی هستیم. هنوز در غصه خوزستان هستیم که فجایع اصفهان را میبینیم. همیشه دیدهایم اولین عکسالعمل در مقابل این اتفاقات این است که رویش سرپوش بگذارند و سروصدایش را درنیاورند و بعد در موردش دروغ ببندند.
وقتی یک نسلی برگردد و بعد از مدتی به نسل گذشته رجوع و سعی کند این سرپوش را بردارد و آن چیزی را که واقعا زیر آن نهفته بوده، ببیند برای این که در آینده از آن عبرت تاریخی بگیرد، بسیار ارزنده است.
این فرایند در ساخته شدن این فیلم کوتاه انجام شد و من به عینه شاهد پیشرفت و نوع نگاه خانم آهنگرانی و بقیه تیم بودم و خیلی خوشحالم. یعنی بیشترین تأثیر مثبتی که این فیلم برای من داشت، تحول و تغییر تدریجی چند هنرمند خوب کشورم را در طی این پروسه فیلمسازی دیدم.
فیلم به تازگی در جشنواره مستند ایدفا در آمستردام به نمایش درآمد. برخی مخالفان این نوع فیلمها میگویند که پرداختن به چنین مضامینی برای حضور در جشنوارههای خارجی و جلب نظر خارجیها انجام میشود. در کارنامه شما هم فیلمهای برنده جوایز جشنوارههای مهمی مثل «شیطان وجود ندارد» با مضامینی خلاف جریان رسمی سینمای ایران وجود دارند. آیا شما با چنین نگاهی فیلم تهیه میکنید؟
تا حالا برای من هیچوقت این اتفاق نیفتاده که موضوعی، قصهای، جریانی، توجهم را جلب بکند و بخواهم با کسی همکاری کنم و در وهله اول به این قضیه فکر کنم که آیا به جشنوارهای میرود و جایزه میگیرد یا نمیگیرد. آن محصول آخر کار است.
من و خیلیهای دیگر معتقدیم که سانسور به نوعی بزرگترین عامل نابودی تمدن بشری است. اجازه نمیدهد که ادبیات، فلسفه، تاریخ و هیچ چیزی شکل بگیرد و از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود. این سانسور، جلوی آزادی اندیشه را میگیرد و نهایتاً تمدن بشری را نابود میکند.
اینکه شما بخواهید فیلمسازتان را یا یک کسی را مجبور کنید در مسیری حرکت کند یا نکند که حدس میزنید این مسیر منجر به جایزهای در جشنوارهای بشود، این خودش یک نوع سانسور است. یک نوع تحمیل است و من هیچوقت این سانسور و تحمیل را نمیپذیرم و مطابق آن جلو نمیروم. هرگز و هیچگاه موقعی که ما فیلمی را شروع کردیم و جلو رفتیم، به اینکه آیا این فیلم یک جشنوارهای برود و یک جایزهای بگیرد، فکر نکردیم و همیشه سعی کردهایم از این ذهنیت خالی باشیم.
بعد از اینکه کاری آماده میشود، مطابق نظر خودمان طبیعی است بررسی کنیم و ببینیم برای ارائه این کار به بازار و پیدا کردن مخاطب، بهتر است چه مسیری را برویم. حالا در این مسیر اگر در یک جشنوارهای ختم به جایزه هم بشود، خب بهتر. اگر هم نشود مسئله مهمی نیست.
ما میخواستیم همین فیلم «من سعی میکنم فراموش نکنم» را از طریق یک جشنواره معتبر و جایی که دیده میشود مطرح کنیم، که خوشبختانه ایدفا فیلم را پذیرفت. انتخاب بهتری از ایدفا نمیتوانستیم داشته باشیم. جایزه هم نگرفتیم که اصلا مهم نیست.
آنچه برایم مهم است، اتفاقی است که در این جشنواره افتاد. در نمایشهایی که در جشنواره داشتیم ایرانی بسیار کمی داخل سالن بود. اصلاً شاید واقعاً پنج درصد جمعیتی که در سالن حضور داشت ایرانی بودند. ارتباطی که مخاطب خارجی با فیلم برقرار میکرد، برای من بسیار جالب بود. سؤالاتی که مطرح میشد و آن چیزی که میدیدند.
مضافاً بر اینکه باید آفرین گفت و تقدیر کرد از تلاش دوستانی که توانستند حمید نوری را به دادگاه بکشند و این دادگاه یک باور و شناخت عمومی حداقل در جامعه اروپا درباره اعدامهای سال ۶۷ درست کرده است. این فیلم هم به نوعی همزمان با آن دادگاه شد و واقعاً مواجه میشدید با افرادی که کم و بیش مسائل جوامع مختلف دنیا را دنبال میکنند و آنها از این قضیه آگاهی داشتند. دیگر نمیشود اعدامهای سال ۶۷ را پنهان کرد.
و جدا از حضورهای جشنوارهای، چه فکری برای دیده شدن فیلم در ایران کردهاید؟
عملاً محملی برای نمایش چنین فیلمی در ایران وجود ندارد. فعلا تلاش بر این است که چند جشنواره دیگر را بتوانیم برویم و فیلم یک حضوری در خارج از کشور داشته باشد. بعد به هرحال راه حلی پیدا میشود که مخاطب ایرانی فیلم را ببیند.