خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا -۱۴
مرگ دست خداست و تروریست
امروز اوقاتشان خیلی تلخ بود. فرمودند: نمیدانم چی شده که همه دارند از سقوط رژیم حرف میزنند، البته غیر از بنیصدر. ایشان تنها اپوزیسیون ماست که میخواهد ما بیفتیم، اما رژیم نیفتد! ما ساقط شویم اما جمهوری اسلامی بماند که او بیاید رئیسجمهور شود! اپوزیسیون اینجوری هم نوبر است.
فرمودند: حالا گفتیم امام جمعه اهواز از انگلیس که برگشت، صاف بیاید استعفا بدهد، بلکه یک فرجی باشد، اما افاقه نکرد. مجتبی میگوید از نظر خبری بهتر بود ایشان در همان انگلستان که بود استعفایش را اعلام میکرد، بلکه ما از نظر بینالمللی شرایط بهتری پیدا کنیم. گفت عربها میگویند آدمی که دارد غرق میشود کلاً حشیش میکشد!
این پسر هیچی یاد نگرفته. گفتم «الغریق یتشبث بکل حشیش» یعنی آدمی که دارد غرق میشود به هر گیاهی چنگ میاندازد. گفت «ببخشید حق با شماست ولی این امام جمعه اهواز برگ چغندر هم نیست.»
راست هم میگوید ولی من در حالتی بودم که عقلم به هیچ فرج دیگری نرسید.
بعد فرمودند: راستی شنیدهای این سناتور آمریکایی چه زری زده؟ من گفته بودم «شعار مرگ بر آمریکا هرگز نمیمیرید و این یعنی مرگ بر ترامپ، بولتون و پمپئو. یعنی مرگ بر حکام آمریکا».
حالا این برداشته توئیت زده در جواب من که «تو خودت پیش از ما خواهی مُرد پیرمرد.» این بدبخت انگار نمیداند من یک دستگاه بِهِم وصل است. سر نماز میّت رفسنجانی همه متوجه شدند من روی قلبم دستگاه دارم، دو سه تا دکتر هم دور و بر مرتب چک میکنند که مبادا خدای نکرده دستگاه از کار بیفتد من بمیرم. چقدر خر است این.
در اینجا با عصبانیت دستور دادند شماره ظریف را بگیرم. به او فرمودند: یک توئیت برای این سناتور تام کاتن بزن بنویس «مرگ و زندگی هرکسی دست خداست، مگر اینکه جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد ترورش کند.»
ظریف از آن طرف گفت «در این شرایط که دو باره پرونده ترور در اروپا برایمان باز کردهاند، چنین توئیتی به صلاح نیست.» آقا با دمغی فرمودند «پس همین، به انگلیسی بنویس شتر در خواب بیند پنبه دانه فول استاپ.»
بگو برای ختنه بشار اسد نیست
حضرت آقا امروز بابت افتضاحی که پیش آمد خیلی اوقاتشان تلخ بود که فرموده بودند «ورزش» را از فرمایشاتشان دربیاورند، اما دیر درآورده بودند و گندش درآمده بود.
بعد از اعتراض دو تا از فوتبالیستها به حرفهای آقای ظریف، آقا خواسته بودند گوشهای به آن دو تا فوتبالیست بزنند، اما بعد خودشان متوجه شدند که اگر میزنند باید پنالتی بزنند که گوشه زدن و کرنر زدن در شأن مقام معظم رهبری نیست.
من عین جمله ایشان را در خاطراتم مینویسم برای آیندگان که فرمودند: «برخی کسانی که از امنیت کشور استفاده میکنند و کار و ورزش و… خود را انجام میدهند و بعد نمکدان میشکنند ....» و امیدوارم آیندگان خودشان زود «ورزش»اش را خط بزنند.
فرمودند: ببین علمدار! من هم مثل امام خمینی ورزشکار نیستم ولی ورزشکارها را دوست ندارم. من نمکدان را دوست دارم. نمکدان یعنی امنیت. اینها نمکدان را شکستهاند. این فوتبالیستها، خیال میکنند چون حرف را وزیر خارجه زده، بنابراین «اوت» است، یکی یک گل هم به او زدهاند. در حالی که حرف بدی نزده، گفته همه ما در فشار هستیم. حالا اینها میگویند نه خیر، مردم در فشار هستند، ولی شما در فشار نیستد. یعنی توقع دارند بنده دو تا قلچماق بفرستم بگیرند این ظریف بدبخت را فشار بدهند! (الحمدالله اینجا آقا خندیدند قدری دلم باز شد.)
فرمودند: ظریف گفته بود ما افتخار میکنیم به خاطر فلسطین تحت فشاریم. ما به مقاومت مردم عراق، سوریه و لبنان افتخار میکنیم، خب این حرف بدی نیست، یک چیزهایی هست که ما نمیتوانیم چشممان را ببندیم. مثلاً همین شمیمه بیگم را ببین. دخترک مسلمان انگلیسی چهار سال پیش رفته به داعش پیوسته، حالا پشیمان شده برگشته، میخواهد برگردد به وطنش، چون پاسپورت بریتانیایی دارد. حالا میگویند نه، این با داعش بوده. خب بوده که بوده. خودش که آدم نکشته. چطور آقای تونی بلر رفت اینهمه جنایت را ترتیب داد، راهش دادند برگردد؟
فرمودند: حالا از یکطرف دخترک پاسپورت بریتانیایی دارد، از یکطرف میترسند خطر امنیتی برایشان داشتد باشد. در واقع سر گاو دمکراسیشان توی خمره سکیوریتی گیر کرده! (خنده فرمودند.) دخترک پریروز یک پسر هم به دنیا آورده. حالا اگر دختر زائیده بود، خب، اقلاً یک توجیهی داشتند که چون دختر زائیده، راهش نمیدهیم، اما اینکه پسر زائیده. (راستش درست منظور حضرت آقا را متوجه نشدم)
فرمودند: حالا ما به این چیزها کار نداریم، برگردیم به حرف ظریف. دخترک در کمپ پناهندگان سوریه پسر زاییده. مسلماً در اون شرایطی که هست پول ندارد بچهاش را ختنه کند، ما نباید کمک کنیم؟ ظریف نباید کمک کند؟ اما الان اگر ما دوزار برای ختنه این بچه بفرستیم، فوتبالیست و جورنالیست دادشان درمیآید که مملکت را تاراج کردیم فرستادیم برای سوریه.
حالا بیا بهشان حالی کن که پول را برای ختنه بشار اسد نفرستادیم، برای مختونی اون طفل داعشزاده پناهنده فرستادیم، به خاطر اسلام، به خاطر امیرالمؤمنین که فرمود: «اِخْتَتَنُوا اَوْلادَکُمْ یَوْمَ السَّابِعِ وَ لایَمْنَعَکُمُ حَرٌّ وَ لابَرْدٌ، فَاِنَّهُ طُهْرٌ لِلْجَسَدِ» و حضرت صادق که فرمود «اخْتَتِنُوا اَوْلادَکُم یَومَ السابعِ یُطَهَّرُوا،فَاِنَّ الْاَرضَ تَضُبحُّ اِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بولٍ اَغلَفٍ.»
بعد آقا با تلفن موبایلشان شمارهای را گرفتند و فرمودند: علیکم السلام. دو درصد به مبلغ این هفته اضافه کنید، رویش هم برای بشار بنویسید «جهت ختنه طفل شمیمه بیگم در کمپ پناهندگان»
تلفن را که قطع کردند فرمودند «خدا کند دیر نشده باشد» - چی دیر نشده باشد؟ -«ختنه پسرک.» پرسیدم مگر کی قرار بوده؟ فرمودند«همان هفت روز» پرسیدم کدام هفت روز قربان؟
آقا با تغیّر فرمودند: «وحید تو عربی بلد نیستی؟ نفهمیدی هر دو تا حضرت فرمودند پسرتان را، نه نه، پسرتان نه، اولادتان، فرزندتان، یعنی بچه تان را، دختر یا پسر، روز هفتم ختنه کنید؟»
برای رفع کنفی به شوخی عرض کردم پس اگر هر حضرتی یک هفته وقت داده، دو هفته فرصت داریم الان! آقا شوخی را گرفتند ولی نخندیدند. فرمودند: «علی فرماید: اولادتان را روز هفتم ختنه کنید و فکر گرما و سرما را نکنید، که بدن را پاک میکند. حضرت صادق هم میفرماید: روز هفتم ختنه کنید که پاک خواهند شد و زمین به درگاه خدای عزّوجلّ از ادرار شخص ختنه نشده شکوه و ناله میکند.»
عرض کردم«بیچاره زمینهای اروپا و آمریکا.» آقا چهره درهم کشیدند فرمودند «مخصوصاً وقتی این لندهورِ لاالله الا الله ....... »، بقیهاش را نفرمودند، من هم عربیم زیاد خوب نیست، ولی فکر میکنم «لا الله الا الله» یعنی ترامپ.
انتقال پسرخاله از فرح به آقا
امروز از آقا پرسیدم صحبت های پسرخاله فرح پهلوی را ملاحظه فرمودید؟ فرمودند او دیگر پسرخاله خودمان است!
بعد برایم توضیح دادند: ببین علمدار! بعضی نسبتهای خانوادگی هست که تبدیل به حرفه آدم میشود. مثلاً این حداد عادل را ببین. این یک وقتی با ما نسبت دامادی داشت، ولی حالا اون نسبت قدیمی، شغل او شده. پرسشنامه هم که پر میکند، جلوی شغل مینویسد «پدرزن آقا مجتبی». اون پسره هم همین طور بود. رحیم مشایی. اون هم مینوشت «پدرزن پسر احمدینژاد.» یا این دامادها دیگر دامادی رسماً شغلشان شده. از همه جالبتر داماد حجتالاسلام (فلان) از وقتی زنش طلاق گرفته، شغلش را مینویسد «داماد سابق.» این محتشمیپور سابقاً مینوشت «باجناق خاتمی»، اما اخیراً فقط مینویسد «باجناق.»
عرض کردم جسارتاً حضرتعالی اگر بخواهید در پرسشنامهای شغلتان را بنویسید .... فرمودند: مینویسم «نوه دایی پدر میرحسین سابق.».
شکر خدا با کلی خنده تمام شد.
بالا رفتن سطح زندگی اقشار
امروز عرض کردم قربان شنیدهاید که در تهران پشتبام فروشی راه افتاده؟ شهردار تهران گفته به علت گرانی اجاره خانه صاحبان املاک روی پشتبامها، کانتکس و اتاقک پیش ساخته میگذارند و اجاره میدهد؟
آقا با دلخوری از من، فرمودند خب که چی؟ این قضیه مثل دیدن نصفه خالی لیوان است. نصفه پرش این است که سطح زندگی مردم آمده بالا. همین آدمها قبلاً در زیرزمینهای تاریک و نمناک اجارهنشینی میکردند. تازه مگر شما توقع دارید همه مردم گورخواب و کارتنخواب باشند؟ لابد هرجور شده خودشان را از گورها و کارتنها درآوردهاند، یا کارتن و گورشان را به یک بدبخت دیگری اجاره دادهاند، رفتهاند پشتبامنشین شدهاند. شما عوض اینکه خوشحال باشی داری سیاهنمایی میکنی. تازه اینجوری به خدا هم نزدیکترند.
دیدم بدجوری آقا را از خودم رنجاندهام. برای خوشحال کردنشان عرض کردم: قربان صلاح میدانید به جهت صرفهجویی، خانهای را که میرحسین حصر شده اجاره بدهیم، یک کانتکس بگذاریم روی پشتبام همان خانه براشان؟
فرمودند «بچهای رفت لب بام، گفتند برو عقب نیفتی، عقبی رفت از آن طرف بام افتاد، مثل تو.»
آقا دستم را خوانده بودند. خیلی شرمنده شدم. عقب عقب رفتم از اتاق بیرون.