سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم…
من نه بر آسمان گرم مهر دمیده دیر
من نه از شاخ سرد قهر پریده زود
هرچه بود از تو بود
هرچه بود از تو بود
از تو بود از تو بود
من همیشه شورهزار
من همیشه دستباز
من طلوع دائم نیاز
من همیشه با همیشه ساختم
من همیشه در همیشه سوختم
من همیشه با سوزن نگاه
با نخ آرزو
روزها
هفتهها
ماهها
سالها را به هم دوختم
هرچه بود از تو بود
هرچه بود از تو بود …
-----------------------
شعر از بهمن فرسی