در جهان اهل سنت، دستکم سهگونه از اسلامی شدن جوامع در طول تاریخ تجربه شده است: اسلامی شدن اندونزی، اسلامی شدن پاکستان و اسلامی شدن عربستان سعودی.
در اندونزی، اسلام همراه با کشتیهای بازرگانی که از هند میآمد، به شیوهای صلحآمیز پا گرفت؛ هر چند که سالهاست رگههایی از اسلامگرایی افراطی در این کشور هم دیده میشود و نگرانیهایی را به وجود آورده است.
در پاکستان، اسلام، خشمگین و خونین شروع شد و فعلاً تا حدودی همین گونه باقی مانده است. اسلام پاکستان، اسلامی است که پس از مواجهه مرگبار میان مسلمانان و هندوها، هر از چند گاهی با کشتن آدمهایی، به آتش کشیدن کتاب یا پرچمی، یا حمله به سفارتخانهای، حکم قیام میدهد.
اما اسلام در عربستان سعودی چگونه است؟
صرفنظر از سدههای آغازین اسلام در شبه جزیره عربستان، این دین به ویژه در سالهای اخیر، همواره بر سر دوراهی بوده است: از یک سو، موقعیت جغرافیایی و مذهبی این کشور ایجاب میکرده که «علما»ی این کشور رؤیای تحقق «اسلام ناب» را در سر بپرورانند، مثلاً همچنان اجرای احکام اعدام ادامه داشته باشد و مواقع نماز، مغازهها تعطیل شود... از سوی دیگر بلندپروازیهای خانواده آلسعود برای مدرنسازی کشور، که گاهی عقبنشینی میکند، اما به نظر میرسد پایانی ندارد.
آلسعود: از پیوند با وهابیت، تا مهار آن
وهابیت، یک جنبش مذهبی مدعی «اصلاحات» در اسلام است که در قرن هجدهم و از دل مذهب حنبلی، یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت شکل گرفت. این جنبش قصد داشت که جامعه اسلامی را با بازگرداندن به اصول و هنجارهای دوران صدر اسلام «اصلاح» کند.
وهابیت از سوی محمد بنعبدالوهاب (۱۷۰۳ تا ۱۷۹۲)، یکی از علمای عربستان سعودی، در دهه ۱۷۴۰ پایهگذاری شد. او که در فلات نجد، در مرکز عربستان زندگی میکرد، از سوی برخی از علمای دوران خود طرد شده بود. تا اینکه با محمد بنسعود، پایهگذار حکومت آل سعود متحد شد و برای محکم شدن پیمانشان، پسر محمد بنسعود با دختر محمد بنعبدالوهاب ازدواج کرد.
تا آن زمان، شبهجزیره عربستان سعودی چندپاره بود و شیوههای عمل به اسلام نیز متنوع. اما ایدئولوژی اسلامی محمد بنعبدالوهاب که قرار بود به حکومت آلسعود مشروعیت دهد و دیگر قبایل عرب را تحت سلطه خود درآورد، خود را «ناب»ترین اسلام میدانست و میخواست از هر چه مربوط به «اسلام اصلی» نیست، رهایی یابد. آل سعود نیز در کنار چنین گرایشی از اسلام، خود را نگهبان و حافظ دین میدانست.
پیوند وهابیت با آل سعود در همان ابتدا، قدرت مذهبی را با قدرت سیاسی و نظامی همراه کرد و به مرور در سرزمین شبهجزیره گسترش یافت.
ورود وهابیت به مکه و مدینه، دو شهر مقدس مسلمانان، امپراتوری عثمانی را که در آن زمان بر کشورهای عربی استیلا داشت، نگران کرد. محمد علی، والی وقت مصر و بنیانگذار سلسله خاندان محمد علی در این کشور، از طرف سلطان عثمانی، به وهابیها در حجاز حمله کرد و آنان را تا حدودی تضعیف کرد. اما وهابیت بعداً همزمان با تجدید قدرت آل سعود و همچنین گسترش این قدرت در قرن بیستم، احیا شد.
خاندان آلسعود که از ۱۸۹۳ در کویت در تبعید بودند، در ۱۹۰۲ توانستند که کنترل ریاض را دوباره به دست گیرند. در سالهای بعد، آلسعود به مرور بر شهرهای بیشتری مسلط شدند.
در این میان، معاهده سور، در ۱۹۲۰ به گسترش قدرت آلسعود کمک کرد. بر اساس این معاهده، سرزمینهای عربی از امپراتوری عثمانی جدا شدند و استقلال پادشاهی خاندان هاشمی نیز که قرنها بر منطقه حجاز در غرب شبهجزیره عربستان حکومت میکردند، به رسمیت شناخته شد.
عبدالعزیز بنعبدالرحمان آلسعود، که از او به عنوان بنیانگذار سومین حکومت آلسعود نام میبرند، توانست در ۱۹۲۵ بر مکه و مدینه مسلط شود و سپس بخشهای مهم دیگری از شبه جزیره عربستان، را جزو خاک پادشاهی سعودی کند.
با تشکیل کشور عربستان سعودی با مرزهای کنونی، آلسعود خود را بیش از پیش، نگهبان نظم اخلاقی برآمده از اسلام دانست. از سوی دیگر، آنان وارد دنیای جدید شده و ساختارهای دولت مدرن را در کشور ایجاد کرده بودند.
همزمان با حضور «علما» در کنار قدرت، آلسعود کوشید تا منبع دیگری برای مشروعیت خود بیابد، و این منبع چیزی نبود جز نوگرایی.
اما این راه آسانی برای آلسعود نبوده است. آنان از همان نیمه دوم قرن بیستم تاکنون همواره با موانعی از سوی رهبران مذهبی مواجه بودهاند؛ از ورود جنجالی تلویزیون به کشور گرفته تا مخالفتها در زمینه تحصیل دختران.
نمونه دیگر، تأسیس وزارت بهداشت در سال ۱۹۶۷ از سوی ملک عبدالعزیز است. بر اساس آمار این وزارتخانه در سال ۱۹۶۷، تعداد ۶۶۳ پزشک، ۱۱۵۳ پرستار مرد و ۶۳۷ پرستار زن در سراسر عربستان سعودی مشغول کار بودند که همه آنان خارجی بودند. دولت برای پرورش نیروهای بومی، سه دانشکده پرستاری را تأسیس کرد، اما برای تأسیس دانشکده پزشکی با مخالفت علما مواجه شد، زیرا کالبدشکافی را ممنوع اعلام کرده بودند. حکومت مجبور شد که شهروندان سعودی را برای تحصیل پزشکی به خارج از کشور بفرستد.
چند ماه پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، حمله اسلامگرایان تندرو به مسجد الحرام در مکه، و اشغال دو هفتهای این مکان مقدس مسلمانان، اوج این مخالفتها بود.
جهیمان عتیبی، فرمانده این حمله که محمد قحطانی، شوهر خواهرش را «مهدی موعود» خوانده بود، فکر میکرد که آلسعود به دلیل پیروی از غرب، مشروعیت خود را از دست داده است. پیروان او دانشجویان مدرسه اسلامی مدینه بودند و در کلاسهای عبدالعزيز بنباز، مفتی بزرگ و رئیس شورای فقهی اسلامی عربستان سعودی، تحصیل کرده بودند.
عبدالعزيز بنباز که از ۱۹۹۳ تا زمان مرگش در ۱۹۹۹ در این سمت بود، عقاید افراطی داشت. به عنوان نمونه، او در کتاب «مجموع فتاوی» صریحاً رانندگی برای زنان را حرام اعلام میکند، زیرا از نظر او، زنی که رانندگی میکند میتواند کارهای ممنوع انجام دهد، یا به جاهای ممنوع برود! یا کتاب دیگری دارد با عنوان «تبرج و خطر حضور زن برای مرد در عرصه کار» که از عنوان کتاب، محتوای ضدزن آن کاملاً مشخص است.
پس از عبدالعزیز بنباز، ملک فهد در سال ۱۹۹۹، عبدالعزيز بنعبدالله آلالشيخ را جانشین او کرد.
مفتی جدید عربستان سعودی از نوادگان محمد بنعبدالوهاب، بنیانگذار جنبش وهابیت است. اساساً خانواده «آلشیخ» در عربستان سعودی به خاطر جدشان، پس از خاندان آلسعود، دومین خاندان پرنفوذ و قدرتمند کشور به شمار میروند.
عبدالعزيز بنعبدالله آلالشيخ در مارس ۲۰۱۲ اعلام کرد که باید همه کلیساهایی که در کشورهای عربی خلیج فارس وجود دارد، ویران شود، زیرا فقط یک دین در این بخش از جهان وجود دارد و آن، اسلام است.
او همچنین در همین سال با قانون افزایش سن ازدواج برای دختران مخالفت کرد و گفت که دختران میتوانند پیش از ۱۰ سالگی هم ازدواج کنند. در ژانویه ۲۰۱۶ نیز در یک برنامه تلویزیونی، شطرنج را حرام اعلام کرد و آن را مثل قمار و الکل، «شیطانی» توضیف کرد؛ زیرا به گفته او، زمان و پولی که در این بازی از بین میرود، موجب ایجاد نفرت میان بازیکنانش میشود.
با این حال، او در ۱۴ اوت ۲۰۱۴، با جهادگرایان گروه دولت اسلامی (داعش) مخالفت کرد و گفت که این جنبش «دشمن شماره یک اسلام» است.
حمله اسلامگرایان تندرو به مسجد الحرام، گرچه پایههای حکومت آلسعود را نلرزاند، اما برای سالها، عرصه را برای گشایشهای اجتماعی تنگ کرد.
نسل جدیدی از حکمرانان در کشوری جوان
با این حال، عربستان سعودی در این سالها به نوعی محکوم به گشایش بود. این را دستکم بخشی از خاندان آلسعود به ویژه نسل جوانش به خوبی درک میکردند و میکنند، زیرا آنان نیز بخشی از جامعه جوان کشور بودند و هستند.
جوانان عربستان سعودی، بخش مهمی از جامعه این کشور را تشکیل میدهند. آنان از دولت انتظار دارند که برایشان ایجاد اشتغال کند و این مهمترین چالش اجتماعی مقابل آلسعود است.
نباید فراموش کرد که عربستان سعودی، مصر یا بنگلادش نیست. سطح بالای زندگی در این کشور، انتظارات جوانان را نیز نسبت به جوانان دیگر کشورهای مسلمان بالا برده است.
اما آلسعود فقط با انتظارات مردم کشور خود مواجه نیست. وجود قبله مسلمانان در عربستان سعودی و ثروت عظیم این کشور، موجب شده که آلسعود نقش رهبری کشورهای سنیمذهب را ایفا کند. مرگ جمال عبدالناصر در سال ۱۹۷۰، آلسعود را در این عرصه بیرقیب کرد.
نفوذ عربستان سعودی در کشورهای عربی به حدی است که منتقدان آلسعود، به ویژه در زمان حادثه ۱۱ سپتامبر، حکومت عربستان سعودی را متهم به پرورش گروههای افراطی در سراسر جهان، بر اساس ایدئولوژی وهابیت میکنند.
همین امر موجب شده که زمامداران کنونی این کشور به این نکته پی ببرند که تغییرات اجتماعی در کشور، بدون تغییر در ساختارهای مذهبی ممکن نیست.
تغییر در ساختار مذهبی کشور از زمان ملک عبدالله آغاز شد. مهمترین اقدام او افزایش تعداد اعضای شورای علمای کشور از ۱۵ نفر به ۲۱ نفر، و انتصاب جوانان در این شورا بود، تا اعضای محافظهکار که مخالفان بالقوه هر گشایشی هستند، به مرور در اقلیت قرار گیرند.
یکی از بهترین نمونهها در این زمینه، مورد محمد بنعبدالكريم العيسى است که در حوزههای علمیه درس خوانده، اما خواهان تحول در دین رسمی کشور است. او در دوران ملک عبدالله پرورش یافته و در دوران ملک سلمان دارای اختیارات بیشتری شده است. چند سال پیش که وزارت دادگستری را در اختیار داشت، پس از جنجال ازدواج یک مرد ۶۰ ساله با دختری هشت ساله، تلاش کرد سن قانونی ازدواج دختران را بالا ببرد.
محمد بنعبدالكريم العيسى اکنون نیز به ریاست اتحادیه جهان اسلام (رابطة العالم الإسلامی) منصوب شده که مقر آن در مکه است. این سازمان، بازوی مذهبی دیپلماسی عربستان سعودی به شمار میآید و مدیریت کمکهای ریاض به سازمانهای اسلامی در کشورهای عربی را بر عهده دارد. یکی از اقدامات او در این سازمان، برکناری کارمندان «افراطی» بود.
همچنین این مقام سعودی معتقد است که اقلیت مسلمان در کشورهای غربی باید به قوانین و فرهنگ جاری در این کشورها احترام بگذارند. او میگوید: «تنها پیام اسلام در جهان، پیام صلح، عشق و احترام است.»
علاوه بر این، در زمینه مسائل مذهبی داخل کشور، محمد بنعبدالكريم العيسى حدوداً پنجاه ساله، همزمان به عضویت شورای عالی علمای کشور درآمده است. شورایی که تاکنون جای علمای سالخورده بوده است.
او در این شورا از آزادی رانندگی زنان سخن گفته و از حق زنان برای گرفتن گذرنامه و انجام سفر بدون اجازه قیم دفاع کرده است. محمد بنعبدالكريم العيسى در حمایت از رانندگی زنان گفته است: «پیامبر هرگز شترسواری را برای زنان ممنوع نکرد».
در واقع، وجود چنین روحانی نوگرایی، پشتوانهای مذهبی برای گشایشهای اجتماعی مورد نظر شاهزاده محمد بنسلمان است. او همچنین در زمینه بینالمللی، تلاش کرده گفتوگویی را میان ادیان فراهم سازد. دیدار او با پاپ فرانسوا در آوریل دو سال پیش در قاهره، یک دیدار مهم بود.
آزادیهای زنان، نماد تغییرات در عربستان سعودی
از زمانی که اصلاحات اقتصادی و گشایشهای اجتماعی محمد بنسلمان در قالب «چشمانداز سال ۲۰۳۰» آغاز شده، آنچه بیش از هر چه به چشم میآید، به دست آمدن آزادیهایی برای زنان است.
علاوه بر حق رانندگی، حق شرکت در کنسرت و استادیوم ورزشی و حق سفر بدون قیم، در جامعهای که پیش از این، زنان فقط ۲۲ درصد جامعه فعال کشور را شامل میشدند، اکنون پای زنان به بسیاری از شغلهایی که پیشتر در انحصار مردان بود، باز شده است و روزنامهها مدام با تیترهایی این چنینی منتشر میشوند: اولین سفیر زن، اولین راهنمای سفر زن، اولین افسر پلیس زن، اولین سرآشپز زن و ...
در چشمانداز ۲۰۳۰ محمد بنسلمان، قرار است ۳۰ درصد شغلهای کشور در اختیار زنان باشد. برای این منظور، یکی از تسهیلات ارائه شده به زنان، صدور اینترنتی مجوز ایجاد شرکت تجاری است.
اما با وجود پیشرفتهایی که صورت گرفته، مثل تضعیف پلیس مذهبی، هنوز برخی از محدودیتها برای زنان پابرجاست. مثلاً هنوز زنان نمیتوانند بدون اجازه مردان ازدواج کنند. ضمن آنکه هنوز سرکوب و زندان فعالان حقوق زنان ادامه دارد؛ فمینسیتهایی که خواستار پایان «قیمومیت» در همه عرصههای زندگی زنان هستند.
برخی معتقدند که آزادی بیان در عربستان سعودی حتی از سالهای ۲۰۰۰ نیز محدودتر شده است. جنجال قتل جمال قاشقجی نیز که به اعتبار بینالمللی آلسعود حتی در محافل واشنگتن خدشه وارد کرد، تأییدکننده همین نظر است.
اما آنچه مسلم است، رضایت بخش مهمی از جوانان و زنان از اقدامات محمد بنسلمان است. چهره ریاض، پایتخت عربستان سعودی که سالها در کنترل محافظهکاران افراطی بوده، طی دو سه سال اخیر کاملاً تغییر کرده است.
آیا سرکوب سیاسی بخشی از شیوه محمد بنسلمان برای اجرای اصلاحاتش است؟ در این شرایط علمای محافظهکار جرأت مخالفت با مرد قدرتمند کشور را دارند؟
محمد بنسلمان با آهنگ خود به پیش میرود؛ نه شتاب تند فمینیستها را تحمل میکند، نه تاب ترمز روحانیون را دارد.
او که اصلاحات عمیق اقتصادی و درآمدزایی با شیوههای غیرنفتی مثل توسعه جهانگردی را وعده داده، خوب میداند آنچه فعلاً موجب تضعیف قدرتش خواهد شد، مخالفت سنتگرایان یا انتقاد اپوزیسیون نیست، بلکه مشکلات اقتصادی و نابرابریهای اجتماعی است.