خوان مارسه، رماننویس اسپانیایی، که روز شنبه در ۸۷ سالگی درگذشت، به عنوان راوی بزرگ شهر بارسلون شناخته میشد.
او وقایع این شهر را، از همان اولین رویدادهای تلخ که از دوران کودکیاش در زمان دیکتاتوری فرانکو به یادش مانده بود تا دوران اخیر، بدون وقفه در آثارش بازتاب داد و بازآفرینی کرد.
کارمن بالسلز، مدیر یک آژانس ادبی در بارسلون نیز که آثار خوان مارسه را منتشر میکرد و سالها قبل از این نویسنده درگذشت، دربارهاش گفته بود: «او یک نویسنده و یک راوی مادرزاد است».
همچنین نویسندگانی چون ماریو بارگاس یوسا، آثار خوان مارسه را از آثار مهم ادبیات اسپانولی قرن بیستم میدانند.
از کارگری تا نویسندگی
خوان مارسه، درست کمی پس از تولدش در سال ۱۹۳۳، مادرش را از دست داد. پدرش که یک راننده بود، نوزادش را به یک زوج بدون فرزند سپرد. مادر جدیدش یک پرستار بود و پدر تازهاش نیز در سینما کار میکرد.
پس از جنگ داخلی اسپانیا، که این کشور در سال ۱۹۳۹ به تصرف نیروهای ملیگرای فرانکو درآمد، پدرخوانده خوان به اتهام «سرخ» (کمونیست) و جمهوریخواه بودن زندانی شد.
او خودش در ۱۳ سالگی تحصیل در مدرسه را برای کار در یک جواهرسازی ترک کرد: «نیاز به آوردن یک درآمد دیگر به خانه، مرا از مدرسهای که خستهکننده بود و فقط سرود «کارا آل سول» [به معنی «رو به خورشید»، سرود فاشیستی دوران فرانکو] را به من یاد میداد، آزاد کرد».
در سال ۱۹۵۵، در ۲۲ سالگی، وقتی در خدمت سربازی به سر میبرد، طرح اولین رمانش را نوشت: «زندانیانی با فقط یک اسباببازی» که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. این رمان درباره جوانی بورژواست که پس از جنگ داخلی، دچار سردرگمی شده است. در واقع، جنگ شخصیت اصلی داستان را از ریشههای خود بریده است. فروپاشی اخلاقی، مضمون اصلی این رمان است.
انتشار این رمان، نویسندهای جدید را به دنیای ادبیات اسپانیاییزبان به ویژه ادبیات شهر بارسلون معرفی کرد؛ شهری که آن زمان بیشتر در سیطره نویسندگان بورژوا بود.
از آن به بعد، او بازتولید محلات فقیرنشین بارسلون و دوران کودکی خود را ادامه میدهد؛ محلاتی که ساکنانش در دوران دیکتاتوری سرکوب شده بودند.
قربانی سانسور فرانکو
مارسه در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۵ به پاریس آمد و در انستیتو پاستور کاری پیدا کرد و همزمان به تدریس زبان اسپانولی میپرداخت.
در پاریس بود که میل به نوشتن، آن هم درباره زادگاهش در او تقویت شد. او این میل را حتی یک «میل جسمی» میدانست. در واقع، برای خوان مارسه، روایت داستانها نوعی بازیابی ریشهها در گذشته بود.
یکی از معروفترین رمانهای او با عنوان «آخرین عصرها با ترزا» که سال ۱۹۶۶ منتشر شد، روایت یک عشق طغیانگرانه و در نهایت مصیبتبار میان مانولو، یک پسر فقیر که دیگر نمیخواهد فقیر باشد، با ترزا، یک دختر دانشجوی ساکن محلات اعیاننشین بارسلون است.
این کتاب برای اسپانیای «ناب» و «ملیگرا و کاتولیک» در روزهای حکومت فرانسیسکو فرانکو قابل تحمل نبود و قربانی سانسور شد.
قضاوت حکومت درباره این رمان، این گونه بود: «رمان صحنههای زننده مختلفی دارد، مضمون اصلی آن واقعا غیراخلاقی است و عبارات و نقلقولهای متعدد سیاسی با ماهیت چپگرایانه در آن وجود دارد.»
خوان مارسه این رمان را که در همان سال انتشارش برنده یک جایزه معتبر (Biblioteca Breve) شد، با الهام از تجربه اقامت در پاریس در دهه ۱۹۶۰ نوشت. او در آن زمان به ترزا، دختر یک پیانیست معروف فرانسوی درس مکالمه اسپانیایی میداد.
در این رمان، بارسلون به دو قسمت بورژوا و حاشیهنشین تقسیم شده است. خوان مارسه برای نوشتن این رمان، از زبان محلات پایینشهر بارسلون بهره برده و کلمات و اصطلاحات عامیانه زبان کاتالان، زبان منطقه کاتالونیا، را نیز به کار برده است.
خوان مارسه در زندگی روزمره خود به زبان کاتالان حرف میزد، اما آثارش را به اسپانولی مینوشت. او برای این زندگی فرهنگی دوگانه بسیار ارزش قائل بود و هرگز جداییطلبان کاتالونیا را همراهی نکرد. این نویسنده معتقد بود که کاتالونیای جداییطلبان در عالم واقع، وجود ندارد.
اگر مارسه در پاریس نویسنده شد، این نویسنده در بازگشت از فرانسه به اسپانیا، به فیلمنامهنویسی روی آورد. همچنین در سال ۱۹۷۳، خوان مارسه در رمان دیگر خود با عنوان «خداحافظ زندگی، خداحافظ عشق»، بخشی از تاریخ جنبش مقاومت ضدفرانکو در بارسلون از سال ۱۹۴۵ به اینسو را روایت میکند.
آنتونیو مونوز مولینا، نویسنده و منتقد ادبی اسپانیایی، این کتاب را «مانیفستی برای آزادی بیان» ارزیابی کرده است. این کتاب که نتوانست در دوران حیات فرانکو در اسپانیا منتشر شود، برای اولین بار در مکزیک به چاپ رسید و سال ۱۹۷۵، بعد از مرگ فرانکو در اسپانیا منتشر شد.
تسویه حساب با زندگی
مارسه که میگفت «ادبیات یعنی تسویه حساب با زندگی»، طی نزدیک به شصت سال نویسندگی، علاوه بر چندین کتاب پژوهشی، مجموعه داستان و نقد، پانزده رمان منتشر کرد.
او برای این آثار، جوایز ادبی متعددی را به دست آورد، از جمله جایزه ادبی پلانتا در سال ۱۹۷۸ برای رمان «دختری با شورت طلایی»، که بر اساس آن فیلمی هم ساخته شد.
همچنین جایزه خوان رولفو برای همه آثارش نیز در سال ۱۹۹۷ به او اهدا شد. اما مهمترین جایزهای که او گرفت، جایزه سروانتس بود که در سال ۱۹۷۵ تأسیس شده و به جایزه نوبل دنیای اسپانولیزبان معروف است. این جایزه که به طور متناوب به نویسندگان اسپانیایی و آمریکای لاتین تعلق میگیرد، در سال ۲۰۰۸ از سوی پادشاه اسپانیا به خوان مارسه اهدا شد.
او که شدیداً شیفته سینمای آمریکا بود، پس از دریافت این جایزه گفت که دوست دارد آن را به پولت گادرد، هنرپیشه آمریکایی اهدا کند که در ۱۳ سالگی فیلمهایش را میدیده و عاشقش شده بود.
با این حال، او از هیچ کدام از اقتباسهای سینمایی که از آثارش صورت گرفته است، راضی نبود. همچنین با وجود اهمیت فراوان آثار این نویسنده در ادبیات اسپانیا، هیچ کدام از آثار او به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر نشده است.
خوان مارسه معتقد بود که یک «عاشق بدون قید و شرط داستان» است، زیرا «داستان توانسته به وزن و انسجام بیشتری نسبت به واقعیت دست یابد، به زندگی خالص بیشتر و معنادارتر».