نگاه فریدون خاوند: یک سال بعد از سقوط کابل و بازگشت طالبان به قدرت، فرو غلطیدن اقتصاد افغانستان در سراشیب همچنان ادامه دارد و هیچ چشم اندازی برای خروج از فاجعهای که این کشور ۴۰ میلیون نفری در آن دست و پا میزند، در افق دیده نمیشود. سخن بر سر یکی از دردناکترین بحرانهای انسانی است که دنیا در حال حاضر با آن روبهرو است.
فاجعه و ابعاد آن
در فهرستی که سازمان ملل متحد، از چند دهه پیش به این سو، از فقیرترین کشورهای جهان ارائه میدهد، نام افغانستان همیشه دیده شده است.
این فهرست که «کشورهای کمتر توسعهیافته را دربرمیگیرد، برای نخستینبار در سال ۱۹۷۱ انتشار یافته و در حال حاضر ۴۶ کشور را دربرمیگیرد. کشورهایی در این فهرست جای میگیرند که از چند ویژگی برخوردارند؛ از جمله اینکه تولید ناخالص سرانه آنها از ۱۱۷۷ دلار آمریکا پایینتر باشد.
در افغانستان پیش از بازگشت طالبان، تولید ناخالص سرانه حدود ۵۳۰ دلار بود. تکیه بر دادههای قابل اعتماد در نظام طالبانی امکانپذیر نیست، ولی بر پایه آمار تخمینی با احتیاط میتوان گفت که سطح تولید ناخالص سرانه در یک سال گذشته با حدود ۳۰ درصد کاهش به ۳۶۴ دلار آمریکا سقوط کرده که نزدیک به ۴۰۰ دلار کمتر از بورکینافاسو و ۸۰ دلار کمتر از سومالی است.
این به آن معنی است که حتی در جمع کشورهای بسیار فقیر جهان، افغانستان در ردیفهای آخر قرار دارد، و بر پایه ارزیابیهای بینالمللی، هماکنون بیش از نیمی از جمعیت آن از گرسنگی شدید رنج میبرند. یک سازمان غیردولتی میگوید با توجه به بحران کنونی، شمار تلفات مردم افغانستان زیر فشار گرسنگی میتواند از جمع کشتهشدگان در طول جنگهای ۲۰ سال گذشته این کشور فراتر رود.
تازه اگر حدود یک میلیارد دلار کمکهای بشردوستانه خارجی در یک سال گذشته نبود، وضع از آنچه میبینیم بدتر میشد. فاجعهای با این ابعاد در کشوری روی میدهد که در دهههای بعد از جنگ جهانی دوم از بالاترین سطح کمکهای خارجی در جهان برخوردار بوده است.
در واقع در فاصله سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۲۱ میلادی، از زمان سقوط حکومت اولیه طالبان تا آستانه بازگشت آنها به قدرت، تولید ناخالص سرانه افغانستان تنها از ۳۲۰ دلار به ۵۳۰ دلار آمریکا افزایش یافت.
در مقایسه با سیل دلارهایی که طی این مدت زمان روانه افغانستان شد، رشد اقتصادی این کشور بسیار ناچیز به نظر میرسد. تنها در عرصه نظامی، بر پایه ارزیابیهای دولت بایدن، آمریکا هزار میلیارد دلار در افغانستان هزینه کرده است. ناظران مستقلی هستند که هزینه نظامی آمریکا در افغانستان را طی این دوره زمانی، دو تا سه هزار میلیارد دلار ارزیابی میکنند.
در عرصه غیرنظامی، حجم کمکهای خارجی به افغانستان طی این دوره ۲۰ ساله از هر نظر قابل ملاحظه بوده است. در گفتوگویی با روزنامه فرانسوی «لوموند» چاپ پاریس، که ۱۶ اوت انتشار یافت، داوید مارتینون آخرین سفیر فرانسه در کابل میگوید حجم کمکهای خارجی غیرنظامی که پیش از بازگشت طالبان از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن و هند در اختیار افغانستان قرار گرفت، بر پایه ارزیابیهای گوناگون، چهار تا هفت برابر طرح مشهور مارشال بود که در سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ از سوی ایالات متحده آمریکا برای بازسازی ۱۶ کشور جنگزده اروپای غربی به اجرا گذاشته شد.
چگونه است که طرح مارشال توانست گره از بسیاری مشکلات اروپاییان بگشاید، اما مبالغی بسیار بیشتر از آن چون آب در شنزار افغانستان فرو رفت و به فاجعه کنونی انجامید؟
برای این پرسش پاسخهای گوناگون وجود دارد، که مهمترین آن نقش بسیار ویرانگر فساد مالی است. داوید مارتینون به نقش غیرقابل بخشش نخبگان سیاسی فاسد افغانستان در دوره حضور آمریکا و ناتو در این کشور اشاره میکند؛ آنهایی که بخش مهمی از کمکهای مالی خارجی را دزدیدند و با آن در دوبی خانه خریدند تا جایی که، به گفته او، به بازار مسکن این امارت جان دادند.
برای آنکه ابعاد فساد روشنتر شود، آخرین سفیر فرانسه در کابل باید بر نقش سازمانهای غیردولتی (NGO) غربی هم تأکید میکرد، آنهایی که به بهانه خدمت به افغانستان و مردمان آن بخش مهمی از کمکهای خارجی را به کمک همکاران محلی خود به جیب زدند و برای خود حقوقهای چند ۱۰ هزار دلار در ماه تعیین کردند.
با تصمیم آمریکا به خارج کردن نظامیانش از افغانستان، حکومت دزدسالاران محلی و شرکای خارجی آنها چون کاخی مقوایی فرو ریخت و دیوار نکبت و فلاکت بر سر مردم این کشور آوار شد.
بازگشت جهل
سوء تفاهم نشود؛ نخبگان سیاسی افغانستان همه فاسد نبودند. شمار زیادی از آنها با جان و دل به بازسازی کشورشان دامن بستند، به مدارس و دانشگاه ها رونق بخشیدند، راه را برای آزاد ساختن زنان از قید ارتجاع طالبانی هموار کردند و در راه نوسازی جامعه افغانستان با جان و دل کوشیدند. آنچه طی این ۲۰ سال به انجام رسید، موی دماغ طالبان خواهد شد و کار را بر آنها دشوار خواهد کرد.
البته پیروزی دوباره یک نظام سخت جاهلانه، آنهم در شرایطی چنین اسان، داغی است که بر دل افغانستان و آسیای مرکزی نشسته و التیام آن چندان آسان نخواهد بود. ولی دیو های بر آمده از دل قرون و اعصار نیز راهی آسان در پیش نخواهند داشت.
مهمترین مانع بر سر راه طالبان، از تغییرات جمعیت این کشور و چگونگی توزیع این جمعیت در سرزمین منشا میگیرد. افغانستان که در سال ۱۹۹۶، ۱۸ میلیون نفر جمعیت داشت، هم اکنون کشوری است ۴۰ میلیون نفری با پایتختی که به تنهایی چهار میلیون و ۶۰۰ هزار نفر جمعیت دارد و ۱۰ شهر دیگر که جمعیتشان بالای یک میلیون نفر است.
به بیان دیگر افغانستان دیگر مثل گذشته کشوری روستایی نیست و شهرهای مهمی دارد که مدیریت طالبانی را بر نمیتابند. شهری شدن افغانستان طرز فکر به شدت واپسمانده طالبان را به چالش میطلبد.
البته ساختار جمعیتی افغانستان هنوز با کشورهایی همچون ایران و ترکیه، که از لحاظ ساختار جمعیتی به مراحل بسیار پیشرفتهتری رسیدهاند، فاصله زیاد دارد. ولی حتی در این کشور زاد و ولد رو به کاهش گذاشته که عامل اصلی آن دستیابی انبوه دختران به آموزش و ورود آنها به عرصههای گوناگون اجتماعی است. نظام طالبانی با این تحول، و نیز با نفوذ مدرنیته در شهرها، چه میخواهد بکند؟
در دیگر عرصههای مدیریت جامعه افغانستان نیز تفکر طالبانی با موانع بزرگ روبهرو است. اقتصاد مهمترین چالش جماعتی است که برای دومین بار بر اریکه قدرت تکیه زدهاند. بانک جهانی در ماه ژوئن نرخ تورم سالانه را برای کالاهای اساسی (از بنزین گرفته تا آرد و شکر و برنج) ۵۰ درصد ارزیابی کرده است.
در ۱۲ ماه گذشته پول افغانستان (افغانی) در برابر همه پولها فرو ریخته، به جز ریال ایران و روپیه پاکستان. با توجه به بلوکه شدن داراییهای ارزی بانک مرکزی افغانستان (حدود ۹ میلیارد دلار) از سوی آمریکا، این بانک از انجام وظایف اصلی خود، به ویژه تضمین سپردههای مردم (به پول ملی یا ارز خارجی) ناتوان است و دستیابی صاحبان حساب به داراییهایشان به صورت قطره چکانی انجام میگیرد.
به ارزیابی رسانههای اروپایی، طی هشت ماه نخست حکومت طالبانی، حدود ۴۰ درصد از پنج هزار شرکت مهم افغانی به دلیل عدم دسترسی آزاد به سپردههایشان ورشکسته شدهاند.
در میان معدود اهرمهایی که به طالبان امکان میدهد از سنگینی بار خفقان مالی بکاهند، تریاک و زغال سنگ جای مهمی دارند. کشت و قاچاق تریاک کار همیشگی این جماعت بوده و همچنان جلیقه نجات آنها است. دومین راه تنفس آنها در شرایط کنونی، برای سبک کردن بار تحریمهای خارجی، روی آوردن به استخراج معادن بسیار غنی زغال سنگ در شمال افغانستان است.
در واقع با توجه به بحران انرژی در سطح جهانی، بهای این کالا به گونهای قابل ملاحظه افزایش یافته و طالبان که از دستیابی به تکنولوژی محرومند، با ابتداییترین ابزار، در سطحی پایینتر از قرن نوزدهم اروپا، و با استفاده از نیروی کار ارزان، که بخش بزرگی از آن را کودکان تشکیل میدهند، به جان این معادن افتادهاند.
بخش بسیار مهمی از زغال سنگ تولیدشده در افغانستان راهی پاکستان میشود.