یادداشتی از مرتضی کاظمیان--به طنز میماند؛ اعتراض صریح و علنی محمود احمدینژاد علیه قوه قضاییه و دیکتاتوری. کسی که اعلام پیروزیاش در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ به نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی مبدل شد و موجبی برای سرکوب خونین شهروندان، اینک با همفکرانش در موقعیت اپوزیسیونی قرار گرفته و تند و بیپرده به مقامهای ارشد دستگاه قضایی انتقاد میکند.
احمدینژاد ایستاده در کنار معاون متهماش (حمید بقایی) و دوشادوش اسفندیار رحیم مشایی (که او نیز حالا یک متهم است)، تعارف را با بازیگران اصلی قدرت، بیش از پیش کنار گذاشته است.
گروه احمدینژاد ـ مشایی میکوشد خود را بهمثابه «جریان سوم»ی میان دو جریان سنتی و اصلی سیاسی در جمهوری اسلامی طرح و تبلیغ کند. در خلأ محسوس ناشی از سرکوب مزمن اپوزیسیون واقعی، آنان تلاش میکنند خود را «نه اصلاحطلب و نه اصولگرا» بخوانند و چونان آلترناتیوی همچنان در سطح رسانهها تبلیغ کنند.
«بهترین دفاع، حمله است!»
پرسشها و ابهامهای جدی درخصوص کارنامه مدیریتی احمدینژاد کم نیست؛ شائبهها و اتهامهای جدی مرتبط با سوءاستفادههای مالی و ریختوپاشها و حیفومیلهای نجومی و ناکارآمدی که از پرونده بابک زنجانی گرفته تا مسکن مهر بهقدر لازم متنوع و متکثر است.
بدهی بیش از ۵۰ میلیارد دلاری شرکت ملی نفت ایران به بانک مرکزی و دیگر بانکها، تنها یک شاهد برجسته و بسیارمهم است.
دادستان دیوان محاسبات نیز از صدور هفت حکم قطعی علیه احمدینژاد (در پنج پرونده نفتی و دو پرونده غیرنفتی) خبر داده و از تخلف ۴۸ هزار میلیارد تومانی وی پرده برداشته است.
در چنین وضعی، و همزمان با نارضایتی عمومی از کارنامه دستگاه قضایی و نیز انتشار شایعههای رنگارنگ علیه خانواده رییس قوه قضاییه، احمدینژاد و همراهانش بهترین دفاع را «حمله» تعریف کرده و آن را با جسارت پی گرفتهاند.
از «بستنشینی» تا مصاحبههای آتشین، احمدینژاد و مشایی و بقایی تلاش میکنند تا با تهییج افکار عمومی و برانگیختن همدلی در لایههای اجتماعی ناراضی از وضع جاری، برای خود حاشیه امن فراهم آورند.
«کلمه حق یراد بها الباطل»
احمدینژاد، مشایی و بقایی به انتقاد تند علیه قوه قضاییه مشغول شدهاند. شخص احمدینژاد در مصاحبه جدید و بیسابقهاش علیه فقدان عدالت و انصاف در دستگاه قضایی سخن گفته، و نسبت به نقض حقوق انسانی و قانونی متهمان انتقاد کرده است. به بیانی، او به سخنان «حقی» تکیه کرده که از آن هدف و اراده «باطلی» میجوید.
وی درحالی از برخورد غیرقانونی با دوستانش انتقاد میکند که در طول دوران ریاست جمهوریاش ـ و بهویژه پس از انتخابات پر مسئله و ابهام ۱۳۸۸ ـ چشم بر سرکوب حقوق بنیادین شهروندان فروبست.
حقوق بنیادین و قانونی احمدینژاد و همکاران و همفکرانش محفوظ و مفروض است؛ اما چرا او در مقام رییس قوه مجریه و مسئول اجرای قانون اساسی، گامی موثر برای پاسداشت حقوق اساسی و مدنی ایرانیان (بهخصوص «سبز»های معترض به نتیجه انتخابات ۱۳۸۸) برنداشت؟
این همان نکتهای است که نسرین ستوده، وکیل مدافع حقوق بشر در مکتوبی سرگشاده و انتقادی خطاب به احمدینژاد مورد اشاره قرار داده؛ ستوده نوشته است: «داستان بستنشینی شما و دوستانتان که در زبان مدنی به آن «تحصن» میگویند، حق شماست. اما فراموش کردهاید در محاکمات معترضان انتخاباتیتان، بیش از اینها عدالت زیر پا له شد. در آن روزها که مردم دستهدسته به جرم «شک در انتخابات» بدون رعایت قانون به محاکمات نمایشی سپرده میشدند و نمایش آن، شبانه از تلویزیون پخش میشد، شما چگونه آن ظلم عریان را ندیدید؟»
احمدینژاد نه تنها در برابر سرکوب خونین هزاران شهروند معترض خاموشی پیشه کرد بلکه آنان را «خس و خاشاک» خواند و بعدتر، یکی از عاملان مهم برخورد غیرقانونی و غیرانسانی با معترضان را نیز همکار عالی خود کرد؛ قاضی مرتضوی، رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز شد و رییس سازمان تأمین اجتماعی.
احمدینژاد اما در روزهای راندهشدن مشدد از کانون مرکزی قدرت، حالا از «دیکتاتوری قوه قضاییه» میگوید.
این جسارت از کجا میآید؟
جسارت احمدینژاد و مشایی و بقایی برای حملهبردن به رییس قوه قضاییه و سخنگوی آن (محسنی اژهای) و انتقادهای مستقیم و غیرمستقیم از هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی، از کجا ناشی میشود؟
به نظر میرسد مستقل از خاستگاه ایدئولوژیک باند مزبور، و ذهنیت و باور پیوندخورده با توهماتی چون «ارتباط با امام زمان»، و صرفنظر از وجوه روانشناختی آنان (همچون اعتماد بهنفس قابل توجه، خودخاصپنداری، و متخصص دانستن خویش در اغلب امور)، دو موضوع را نمیتوان نادیده گرفت:
نخست، مجموعه اطلاعات و اسناد و مدارکی که باند احمدینژاد ـ مشایی از باندهای رقیب در ساختار سیاسی قدرت دراختیار دارند. دادههای بسیارمهمی که در دوران سرپرستی احمدینژاد بر وزارت اطلاعات، بهقدر لازم گردآوری شده، و بهمثابه ابزار مهمی برای تهدید رقبا و امتیازگیری از آنان مورد استفاده قرار میگیرد.
دیگر، آنچه که شخص احمدینژاد را با انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ پیوند میزند؛ ارتباطی بین پیروزی او و اراده رهبر جمهوری اسلامی.
آیتالله خامنهای پس از «کودتای» انتخاباتی ۱۳۸۸ منتظر اظهارنظر شورای نگهبان نماند و خیلی زود ـ با وجود ابهامها و پرسشهای جدی درباره فاصله ۱۱ میلیونی احمدینژاد با موسوی ـ وی را رییسجمهور منتخب دانست. وی حتی تاکید کرد که دیدگاههای احمدینژاد را به نظرات خود نزدیکتر از نگاه رفسنجانی میداند.
در سطحی دیگر، حتی میباید از مجموعه «بده ـ بستان»های احمدینژاد با رأس هرم نظام سیاسی و کانون مرکزی قدرت در دوران ریاست جمهوریاش یاد کرد؛ آنجایی که وی را با دادههای مرتبط با بسیاری مقولههای امنیتی (از پروژههای هستهای و موشکی تا مداخله نظامی در سوریه و حتی دور زدن تحریمها و قاچاق کالا و هزینههای ویژه بیت رهبری) پیوند میزند.
«خود کرده را تدبیر نیست.»
مبتنی بر آنچه آمد، رهبر جمهوری اسلامی به فرد و باندی امکان حضور و تداوم تحرک در بلوک قدرت داده که امروز به «شرّ»ی غریب مبدل شدهاند.
آیتالله خامنهای پس از سربرکشیدن «جنبش سبز»، منتقدان خود و حتی کارگزاران خاموش حاکمیت را «بیبصیرت» خواند و مورد نقد قرار داد. او اینک باید پاسخگوی کردار سیاسی احمدینژادی باشد که خود میدانی فراخ برای تداوم ریاست جمهوریاش فراهم ساخت.
قابل تأمل آنکه با وجود تمام اقدامهای «گریز از مرکز» احمدینژاد و سرکشیهای او (ازجمله در موضوع اعلام نامزدیاش برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ با وجود توصیه و نهی رهبری نظام)، آیتالله خامنهای او را همچنان در مجمع تشخیص مصلحت نظام حفظ کرده است؛ امتیازی معنادار به عزم کنترل بازیگری سرکش.
احمدینژاد هم در ظاهر از «رهبر انقلاب» میگوید و عکس وی را در مصاحبه روی میز خود حفظ میکند؛ اما همزمان، منتصب رهبری را در رأس دستگاه قضایی کشور هدف تندترین انتقادها قرار میدهد و از «دیکتاتوری قوه قضاییه» میگوید. همچنانکه مشایی بدون اسمبرد از شخص اول نظام، او را به پرسش و نقد میکشد.
در برابر این وضع، کانون مرکزی قدرت میکوشد با تطمیع و تهدید همزمان مانع از ماجراجویی بیشتر و اقدامات تهدیدزای احمدینژاد شود. از سویی، وی در مجمع تشخیص مصلحت نظام حفظ میشود و از سوی دیگر، مشایی نیز احضاریه قضایی دریافت میکند.
خودکرده را تدبیر نیست؛ رهبر جمهوری اسلامی باید هزینه «بیبصیرت»ی در برکشیدن احمدینژاد و میدان دادن به وی را تا اطلاع ثانوی پرداخت کند.
بازیگران سوخته یا بزنگاه؟
واقعیتی است: احمدینژاد با تکیه بر ریختوپاشهای غریباش ـ مبتنی بر درآمدهای نجومی و چند صد میلیارد دلاری دولتاش از نفت و گاز ـ جذابیتی در برخی لایههای اجتماعی یافته است. اما باند احمدینژاد ـ مشایی در مورد جایگاه اجتماعی و محبوبیت خود، دچار خطای برآوردی فاحشی هستند. عدمهمراهی محسوس شهروندان با یاران «بستنشین» وی، شاهدی مهم بر این ادعاست. رد صلاحیت وی در انتخابات گذشته نیز موج اعتراضی در جامعه موجب نشد.
احمدینژاد و یاران اما به عزم تعقیب و تحقق مطلوبهای سیاسی ـ ایدئولوژیک خود در پی تداوم حضور در صحنه سیاستاند. با وجود پایانیافتن کار آنان برای هسته اصلی قدرت، و جلوگیری از بازگشت ایشان به سطوح عالی و موثر حاکمیت، باند احمدینژاد ـ مشایی میکوشد خود را برای «بزنگاه»ها مطرح حفظ کند.
از این منظر، اگرچه حلقه تهدید علیه یاران احمدینژاد جدیتر و تنگتر شده و تا احضار مشایی رسیده است، اما مبتنی بر علل پیشگفته، آنان برای ادامه حضور و کنشگری فعال در جامعه و بهخصوص تبلیغ خود در رسانهها، بهقدر لازم باانگیزه و جسور هستند.
اینچنین، با وجود فقدان نیروی اجتماعی موثر و جدی حامی برای باند احمدینژاد ـ مشایی، آنان را باید همچنان بهعنوان بخشی از بازیگران سیاسی ایران امروز ـ بهخصوص در «بزنگاه»ها ـ مورد اعتنا قرار داد.
---------------------------------------------------------------
یادداشتها و گفتارها بیانگر آرا و نظرات نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا.