فدراسیون فوتبال ایران ورود خانمها به استادیوم آزادی در بازی مهم دو تیم ایران و کره جنوبی بهتاریخ سهشنبه ۲۰ مهر را «آزاد» اعلام کرده است.
بدیهی است که بار دیگر تعداد بسیار محدود خواهد بود. احتمال انتخاب افرادی مشخص هم وجود دارد؛ آن هم بهشکلی که از دامنۀ نهادهای نورچشمی سیستم نباشند و شاید – آنگونه که گفته میشود - از اعضای کادر درمان انتخاب شوند؛ کسانی که با میزان زحمات آنان در طول دو سال سپریشده از شیوع ویروس کرونا، مردم این اقدام و صدها برابر آن را حقشان میدانند و باید هم بدانند.
اما سؤال و مشکل فراتر از این است که بخواهیم حق آنان را نادیده بگیریم: با محدودیتی که در تعداد بلیت قابلخریداری پدید میآید، مفهوم «آزادی ورود بانوان به ورزشگاه» کجا میرود؟
فیفا و فشارهایی که در سالهای اخیر به فدراسیون فوتبال ایران وارد آورده، این ضرورت را ایجاب کرده که خانمها هم باید حق داشته باشند در استادیومهای داخلی ایران از نزدیک بهتماشای مسابقات فوتبال بنشینند.
در این میان، حرفهای پیام یونسیپور، روزنامهنگار ورزشی، در گفتوگو با نسرین افشار از رادیو فردا نشان میدهد که آقایان فدراسیون در محدودسازی اطلاعرسانی به رسانهها در این زمینه یک جعل تاریخی، تدریجی و باورنکردنی صورت دادهاند در حالی که الزام اِعمالشده از طرف فدراسیون جهانی فوتبال به فدراسیون ایران محدود به مسابقات رسمی تیم ملی فوتبال نیست بلکه تمام مسابقات فوتبال در تمام سطوح و ردهها در تمام شهرهای ایران را در برمیگیرد.
پیام یونسیپور بهروشنی از پاسخ رسمی فیفا به ایمیلی میگوید که او بعد از حضور خانمها برای تماشای بازی ایران و کامبوج، که سه سال پیش در همین روزها برگزار شد، به فیفا فرستاده بود. اشاره به لزوم برگزاری تمام مسابقات فوتبال سراسر ایران با حضور خانمهای تماشاگر در پاسخ فیفا به این ایمیل آمده است.
با این وصف، کار فدراسیون فوتبال برای روش حداقلیِ صدور مجوز حضور خانمها در استادیوم آزادی، آن هم فقط برای چند بازی ملی در ابعاد یکی دو بار در هر سال، تنها به این دلیل انجام میشود که با رسمیت مسابقات مقدماتی جام جهانی هیچگونه راه فراری از نظارت مستقیم فیفا باقی نمیماند.
در بقیۀ موارد امید آقایان به این است که توقع حضور خانمها در این همه مسابقه و این همه استادیوم مطرح نشود و ممنوعیت حضورشان نیز حالاحالاها به گوش یا چشم فیفا نرسد.
شیوع ویروس کرونا هم که طبق معمول به کمک مسئولان آمده و برگزاری تمام بازیها بدون حضور تماشاگر از اواخر سال ۹۸ تا کنون امکان لو نرفتن تداوم ممنوعیت حضور خانمها را برای این فدراسیون فراهم کرده است.
اما دانستن این حق، با هر چه بیشتر اشاره کردن به عمومیت آن در تمام مسابقات بهمیزبانی تمام شهرها، باعث پیگیری آن از سوی مردم خواهد شد.
پس به گسترش این دانستن کمک برسانیم و در عین حال بایستیم و به ریشهها فکر کنیم. اساساً اگر تصمیمی که بهانۀ «ظاهری» آن نوعی گرایش مدعی ایدئولوژی است، حتی اندک بهرهای از حقانیت برده بود، چرا باید فدراسیونی جهانی در دوران و دهههایی که آزادی عقیده از آرمانهای همگانی و سرتاسری دنیاست، مانع اجرای این تصمیم میشد؟
آیا اصلاً میتوان توجیهی برای این ممنوعیت تراشید که در چارچوب اعتقاد به حجاب یا امور شرعی مربوط به حیات اجتماعی زنان قرار گیرد؟ اگر با استناد به هر گوشهای از شرعیات میشد این ایجاد محدودیت برای بانوان را توجیه کرد، تصور میکنید فدراسیون فوتبال و مجموعۀ مدیریتی ورای آن در نظام جمهوری اسلامی به اصرار فیفا حتی در همین ابعاد حداقلی تن میدادند؟
نهادهای گوناگونی در ایرانِ بعد از حاکمیت جمهوری اسلامی، از دانشگاهها تا انواع و اقسام صفبندیها، کوشیدند تا با تفکیک جنسیتی ارادت خود را به آنچه مطلوب حکومت در تبعیض هر چه بیشتر آن هم به زیان زنان بود، نشان دهند.
در این میان، ادعای تلاش برای اِعمال کاملتر حجاب اجباری فقط یک دستاویز بود. حراست دانشگاهها، نوع نظارت وزارت ارشاد و سازمان صدا و سیما بر تولیدات داخلی و حتی سانسور فیلمها و برنامههای غیرایرانی، تا حدی که دوستی بین کودکان و نوجوانان از دو جنس مختلف را هم برنمیتابید و آنها را «خواهر و برادر» جا میزد، آشکارا حتی از ضوابط خشک اجتماعی در دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی هم فراتر رفتند.
جداسازیها بر اثر تکرار و تبدیل شدن به روال جاری طی چند دهه برای بسیاری از مشاغل و قشرها چنان به عادت بدل شد که باید کوشش کرد تا توقعاتی در مسیر عکس آن بهطور عمومی طرح شود، از جمله طرح حق حضور در استادیومهای هر شهر و دیار در کنار یکدیگر.
نگارنده در باوری قدیمی همواره به این پرداخته که هر پدیدهای در صورت همسویی با سرشت آدمی، حتی نزد افرادی که پیشتر با آن نزیستهاند، بهتدریج خود را جا می اندازد. به بیان دیگر، حتی جامعهای که چهار دهه و چند سال زیست آزادانه و بدون تفکیک جنسیتی را تجربه نکرده هم به سرعتی ورای تجسم ما از تعبیر «سازگاری با شرایط تازه»، میتواند به رهایی و به نگاه فارغ از این تفکیکها دست پیدا کند. هر امکانی اول باید فراهم شود تا سپس ظرفیت بهرهمندی از آن در آدمی پدید آید.
یکی از فرضیههای مکرر و بدبینانه در این زمینه اصرار مخالفان بر بددهانی رایج در استادیومها و احتمال به کار بردن الفاظ رکیک در شعارهای استادیومی بود که میگفتند «در حضور خانمها درست نیست». این فرضیه بهکلی به بنبست رسید، چون رسیدن به رفتار جمعی سنجیدهتر از همیشه آشکارترین دستاورد تماشاگران خانم و آقا در همین چند حضور مشترک بود.
با این حساب و با توجه به تجربههای معقول، موقر و بدون حواشی در همین نوبتهای هر چند معدودِ ورود خانمها به استادیوم، بس بعید به چشم میآید که در دورترین نقاط هم در برابر احقاق حق سادۀ خانمهای علاقهمند برای تماشای فوتبال از نزدیک مقاومتی وجود داشته باشد.
البته که مقصودم مقاومت از جانب مردم و آقایان تماشاگر است، وگرنه مسئولان که همچنان گمان میکنند بر هم زدن این عادت عرفی بهنوعی نرمش در برابر خواستههای مردمی منجر میشود که خوشایندشان نیست. تصورشان از جایگاه خدمت به حاکمیت نامنعطفتر از این است که به قصد همسویی با اشتیاق انسانیِ زنانی که در فضای اجتماعی معاصر جایی برای ابراز هیجان خود نمییابند، از ورود خانمها به ورزشگاهها استقبال کنند.
از یاد نبردهایم که خودسوزی دردبار «دختر آبی»، سحر خدایاری، همچنان مؤثرترین عامل تشدید فشار فیفا بر فدراسیون فوتبال ایران به شمار میرود.
آیا بهواقع باید کار به این نقطۀ بیبازگشت میرسید تا یک فدراسیون ورزشی، با تمام ادعاهای منش انسانی و پهلوانی و غیره که شعارهای مسئولان ورزشی بعد از انقلاب ۵۷ را از خود انباشته است، به صدور مجوز موقت آزادی حضور خانمها در ورزشگاه تن دهد؟ آن هم در شرایطی که، بهقول ورقبازان، فقط بهقصد نوعی «رفعِ کُتی» و برای فرار از احتمال جریمه و ابطال توسط فیفا، لزوم ورود خانمهای تماشاگر به «تمام استادیومها» را بهراحتی نادیده گرفته و فقط در دو سه بازی ملی، آن هم اغلب بهگونهای کموبیش گزینشی و دور از آزادی واقعی، آن را عملی ساخته است؟