رسانههای ایران خبر از مرگ کودکانی می دهند که بر اثر سرما و بیماری در مناطق زلزله زده غرب کشور جان خود را از دست داده اند. سعید پیوندی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در پاریس به پرسشهای رادیو فردا پیرامون مرگ این کودکان و نقش نهادهای رسمی پاسخ داده است.
آیا مرگ کودکان بر سر سرما در مناطق زلزله زده غرب ایران نشانه کم کاری نهادهای رسمی در کمک رسانی به آسیب دیدگان است؟
با وجود تکذیب مقامات محلی همه شواهد حکایت از مشکلات فراوانی می کنند که کودکان مناطق آسیب دیده غرب ایران بویژه درروستاها دارند. به نظر می رسد واکنش مسئولین بیشتر فرار از مسئولیت باشد تا دیدن واقعیتهای این مناطق. در حقیقت هفتهها پس از وقوع زلزله ما کماکان با نوعی بیتوجهی، شلختگی و هرج و مرج مدیریتی سروکار داریم که بهای سنگین آن را هم بیش از همه کودکان می پردازند چرا که زندگی در خانههای آسیب دیده، در زیر چادرها و در کانکسها در سرمای زمستان برای آنها دشوار و غیر قابل تحمل است و آنها را در برابر بیماریهای گوناگون آسیب پذیر می سازد. همزمان رسانهها سخن از مشکلات درمانی و خدمات پزشکی به میان می آورند که در عمل سبب می شوند کودکان گاه بخاطر بیماریهای نه چندان خطرناک جان خود را از دست دهند و یا تا مرز مرگ پیش روند.
ولی برخی مسئولین محلی خبرهایی که درباره درگذشت کودکان این مناطق در رسانهها منتشر شده را تکذیب می کنند
با بازخوانی رسانه می توان اینچنین فهمید که درگذشت کودکان در این مناطق از سوی مسئولین تکذیب نمی شود. اختلاف نظر بر سر علت درگذشت آنهاست. برای مثال فرماندار سرپل ذهاب مرگ و میر کودکان را ناشی از شرایط بحرانی پس از زلزله نمی داند و می گوید دلیل مرگ آنها نبودن امکانات و نارساییهای مدیریتی نیست بلکه آنها بخاطر بیماری هایی جان خود را از دست داده اند که در مناطق دیگر کشور هم وجود دارد. اما در همان مصاحبه ایشان اشاره به زندگی بیش از ۴۰۰ کودک در سرپل ذهاب در زیر چادر و یا کانکسها می کند و دشواری هایی که چنین وضعیتی برای کودکان بوجود می آورد.
در حقیقت تناقضات فراوانی در حرفهای او و سایر مسئولین در زمینه وضعیت کودکان مناطق آسیب دیده وجود دارد. آنچه در این میان حیرت آور به نظر می رسد عدم درک از میزان آسیب پذیری کودکان در شرایط سخت زندگی در مناطق زلزله زده است و به نظر می رسد این عدم پذیرش مسئولیت در میان دست اندرکاران به نوعی فرهنگ تبدیل شده است.
رسانهها از مشکلات مدیریتی و یا از اشتباهات بنیاد مسکن هم صحبت می کنند
در کمتر بحران مهمی مانند زلزله، سیل و یا آتش سوزی در ایران ما با مشکلات مدیریتی گاه فلج کننده مواجه نبوده ایم. در کنار فساد، سهل انگاری، بیکفایتی و ناکارایی مدیران و نهادهای رسمی و گاه رقابتهای ناسالم میان آنها بصورت حاد و گسترده مطرح است. برای مثال در مورد زلزله اخیر هم سپاه و بسیج به عنوان رقیب دولت فعالانه به میدان آمدند و سعی کردند نشان دهند کمکها و اقدامات آنها موثرتر از کارهای دولت است و سفر مسئولین گوناگون سپاه با تبلیغات فراوان به این مناطق بخشی از همین رقابت جناحهای حکومتی است که حتا در شرایط بحرانی هم درگیرهای میان خود را فراموش نمی کنند و از هر فرصتی برای بیاعتبار کردن رقبای سیاسی خود سود می جویند.
کافیست به نوع پوشش رسانهای در این حوادث بازگردیم و ببینیم چگونه هر رسانه با توجه به وابستگی جناحی خبرهایی را بزرگ می کند و یا نادیده می گیرد. آنچه در این میان اهمیت کمتری دارد سرنوشت مردم و حقیقت و خبرهای واقعی است. وجود چنین پدیدههای آسیب شناسانه شاید در همه دنیا کم نظیر باشد. اتفاقی هم نیست که بخشی از مردم به دلیل بیاعتمادی عمیق به نهادهای رسمی دولتی کمکهای خود را در اختیار سازمان و انجمنهای غیر دولتی و شخصیتهای مدنی قرار می دهند. همزمان مشکل این است که نهادهای رسمی نگاه مثبتی به دخالت سازمانهای مدنی و غیر دولتی ندارندو حتا از قدرت گرفتن آنها واهمه دارند. در حقیقت نهادهای رسمی نه خود توانایی رویارویی موثر با چنین بحران هایی را دارند و نه زمینه را برای مشارکت مدنی آماده می کنند.
آیا می توان از نوعی سهل انگاری در حمایت از کودکان آسیب دیده سخن گفت ؟
بدون تردید وضعیت صدها کودکی که در چادرها، کانکسها و خانههای آسیب دیده زندگی می کنند نشانه روشن بیتوجهی مسئولین به شرایط زندگی کودکانی است که در مناطق زلزله زده زندگی می کنند. این که هنوز به گفته نمایندگان مجلس در کل مناطق زلزله زده هنوز حدود ۳ هزار خانواده در سرمای شدید زیر چادر بسر می برند نشان می دهد که مسئولین به خطرات و نابسامانی هایی که چنین وضعیت دشوار زندگی برای گروههای کم سن و سال ایجاد می کنند توجه ندارند و فکر می کنند با توزیع چادر، کانکس و یا ۴ یا ۵ میلیون تومان کمک مستقیم همه مشکل خانوادهها حل می شود.
چگونه بچههای کمتر از۱۰ تا ۱۲ سال می توانند در سرمای سخت مناطق غربی زیر چادر زندگی کنند؟ این کار معنایی جز سهل انگاری و به خطر انداختن سلامتی و جان کودکان ندارد. همین کمبودها در حوزه خدمات درمانی و آموزشی و دیگر کمکها برای کودکان در این مناطق وجود دارد. در حالیکه خانوادهها و کودکان نیاز به همراهی و حمایت ویژه دارند و باید امکانات و مراکز خاصی برای کمک هدفمند و همه جانبه به آنها ایجاد شود. این مشکل در زمان زلزله بم هم وجود داشت و در رسانهها هم بازتاب فراوانی هم یافت.
و به نظر می رسد بیشترین قربانیان این شرایط بحرانی خانوادههای تهیدست و فرزندان آنها باشند...
بدون تردید کودکان خانوادههای تهیدست اصلیترین قربانیان بحرانی هایی مانند زلزله و سیل هستند.
کسانی که هنوز زیر چادر زندگی می کنند از امکانات زندگی ناچیزی برخوردارند. در حادثه مرگ کودکان مناطق زلزله زده تلاش می شود همه تقصیر بگردن خانواده هایی انداخته شود که گویا به مسائل بهداشتی و یا حاد بودن بیماری کودکان خود آشنایی ندارند. حتا اگر این فرضیه عدم آشنایی با مسائل بهداشتی هم درست باشد چیزی از مسئولیت دست اندرکاران نمی کاهد. این وظیفه نهادهای رسمی است که از کودکان این خانوادهها حمایت کنند و کمکهای رفاهی، درمانی و آموزشی لازم را در اختیار آنها بگذارند.
مسئولین فکر می کند که مسئولیت اصلی حمایت از کودکان با خانواده هاست در حالیکه دولت هم در قبال شرایط زیستی، آموزش و بهداشت کودکان بویژه آنها که در خانوادههای تهیدست زندگی می کنند مسئولیت مستقیم دارد. مسئله فقط بر سر مناطق زلزله زده نیست هر چند این موضوع در شرایط کنونی اضطراری است. ما در ایران با بیش از ۴ میلیون کودک و نوجوان بازمانده از تحصیل سروکار داریم که حدود یک و نیم میلیون نفر آنها را کودکان کار تشکیل می دهند. یعنی کسانی که پیش از رسیدن به سن قانونی و بدون برخورداری از مهارتهای لازم روانه بازار کار شده اند و در معرض آسیبهای جدی قرار دارند. هیچ یک از دولتهای گذشته بطور جدی به سراغ این پرونده مهم نرفته است و این پدیده رو به گسترش مایه شرم یک کشور و نشانه بیتوجهی مسئولین به سرنوشت بخشی از نسل جوانی است که از همان کودکی آیندهاش تباه شده است.