لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۴:۵۳

نه به همه‌پرسی کلمبیا و درس‌های جایزه نوبل صلح سال ۲۰۱۶


خوان مانوئل سانتوز،رئیس جمهور کلمبیا و برنده جایزه صلح نوبل
خوان مانوئل سانتوز،رئیس جمهور کلمبیا و برنده جایزه صلح نوبل

به رغم شکست همه‌پرسی صلح کلمبیا در روز ۱۲ مهر، جایزه صلح نوبل سال ۲۰۱۶ به خوان مانوئل سانتوس رییس جمهوری کلمبیا اهدا شد.

کمیته نروژی جایزه صلح نوبل دلیل این گزینش را تلاش او برای پایان دادن به بیش از نیم قرن جنگ داخلی در کلمبیا اعلام کرد. جنگ ۵۲ ساله میان حکومت و ارتش از سویی و شورشیان مسلح این کشور به نام فارک از سوی دیگر. جنگی که به مرگ ۲۲۰ هزار نفر از دو طرف و بی‌خانمانی حدود شش میلیون کلمبیایی انجامید، در کشوری که حدود ۴۸ میلیون نفر جمعیت دارد. جنگی که پایه اجتماعی یک سوی آن بزرگ زمینداران فرادست و حامیان سوی دیگر بخشی از دهقانان فرودست و تهیدست بود.

آقای سانتوس هنگام پذیرش جایزه در روز جمعه یادآور شد که جایزه را نه از طرف خودش بلکه به نمایندگی از همه کلمبیایی‌ها به ویژه قربانیان جنگ ۵۰ ساله می‌پذیرد.

خانم کیسی کلمن فایو رییس کمیته نروژی نوبل هنگام اهدای جایزه گفت خطر به مانع برخوردن روند صلح کلمبیا واقعی است اما افزود مخالفت اکثریت در همه پرسی به معنای مرگ روند صلح کلمبیا نیست. همه پرسی به باور او له یا علیه صلح نبود.

همزمان بان کی‌مون دبیرکل سازمان ملل متحد هم گفت کلمبیا راه درازی در مسیر صلح طی کرده که نگذارد یا یک چرخش پسرفت کند.

تاثیر اهدای این جایزه بر روند صلح کلمبیا چیست؟ خاورمیانه و ایرانیان چه می‌توانند از این رویداد بیاموزند؟

این پرسش‌ها را با سه تن از مهمانان برنامه این هفته «دیدگاه‌ها» در میان گذاشتم: شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۳ در لندن؛ کاظم کردوانی، جامعه‌شناس و دبیر سابق کانون نویسندگان ایران و عضو کمیته پیگیری حقوق بازماندگان قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در برلین، و رضا قریشی استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه استاکتون در ایالت نیوجرسی آمریکا.

درس‌آموزی از جایزه نوبل صلح از نگاه شیرین عبادی، کاظم کردوانی و رضا قریشی
please wait

No media source currently available

0:00 0:28:01 0:00
لینک مستقیم

خانم عبادی، تاثیر اهدای جایزه نوبل صلح امسال به خوان مانوئل سانتوس رییس جمهوری کلمبیا بر روند صلح این کشور چه خواهد بود؟ به این دلیل این را می پرسم که او دهه‌ها مبلغ سرکوبی چریک‌های فارک بود و یک طرف دعوا است و نام طرف دیگر تنها در حاشیه اهدای این جایزه آمده است.

شیرین عبادی: یکی از افسوس‌های من این است که چرا افتخار این جایزه فقط به یک طرف داده شد و حال آنکه بایستی طرف دیگر هم در این افتخار شریک می‌شد. به هر حال با توجه به اینکه این رییس جمهوری آن قدر درایت داشت که قرارداد صلح را به رفراندوم بگذارد و از مردم درخواست کند که نظر بدهند، خودش یک حرکت سیاسی دمکراتیک بسیار جالب بود. متاسفانه با رای بسیار اندکی شکست خورد.

من امیدوارم این جایزه به دانشجویانی که الان در خیابان‌های کلمبیا دارند به نفع صلح تظاهرات می‌کنند و خواهان انعقاد قرارداد صلح هستند کمک کند و باعث شود که توجه بین‌المللی و علاقه مردم به صلح بیشتر شود و یک بار دیگر در رفراندومی که صورت می‌گیرد مردم رای بدهند به قرارداد صلح.

فراموش نکنیم عده‌ای در این میان ممکن است از مذاکرات فرار کنند یعنی مرتکب کارهای خشن و تروریستی شوند. ولی اگر صلح می‌خواهیم باید یک جا وقتی طرف اسلحه‌اش را گذاشته زمین و می‌گوید تسلیم، ما هم قدمی به عقب برگردیم.

والا اگر قرار باشد یک طرف به تمام خواسته‌هایش برسد طبیعتا طرف دیگر تا لحظه آخر می‌جنگد و هیچ‌وقت صلح برقرار نمی‌شود. بنابراین به نظر من [جایزه] در روند صلح به این دیدگاه خیلی کمک می‌کند.

آقای کردوانی، اهدای جایزه نوبل صلح امسال به رییس جمهوری کلمبیا بسیاری را شگفت‌زده کرد، چون روز دوشنبه و در پی شکست توافق صلح در همه پرسی یکشنبه گذشته کلمبیا مورخ این جایزه به رویترز گفت توافق صلح کلمبیا دیگر هیچ شانسی برای بردن جایزه ندارد و پیش‌بینی کرد که حتی معماران اصلی توافق هسته‌ای میان ایران و کشورهای ۵+۱ امسال این جایزه را دریافت کنند. به نظر شما چرا این‌گونه پیش‌بینی‌ها درست از آب درنیامد و جایزه به نماد روند صلح کلمبیا اهدا شد؟

کاظم کردوانی: به نظرم، این نمادی که شما فرمودید یک مقدار فراتر از خود کلمبیا است. اولا خود آمریکای لاتین که سابقه فراوانی چه در مبارزات آزادی‌بخش و جنگ‌های آزادیبخش و چه در حوزه تروریسم و مبارزه مسلحانه دارد و چه در حوزه قاچاق مواد مخدر، یعنی تمام این عناصر همیشه با جنگ مسلحانه، کشت و کشتار،‌ جابجایی و کوچ مردم همراه بوده است. به نظر من از لحاظ تاریخی (و حتی در دهه‌های معاصر)، آمریکای لاتین به یک معنا مظهر جنگ بوده چه جنگ آزادیبخش و چه جنگ در حوزه‌های مواد مخدر و تروریسم،‌ بدون آنکه بخواهم آنها را ماهیتا‌ً یکی بگیرم.

در نتیجه فکر می‌کنم این خیلی مهم است و از جنبه دیگر نقشی که به طور سنتی آمریکای شمالی می‌‌خواست بازی کند در این ماجرا و این نقش را در صلح کشورهایی مثل کوبا و ونزوئلا به دست گرفتند. همه اینها را که جمع کنیم به نظر من نماد این جایزه و نماد صلح، خیلی بیش از کلمبیا و حتی بیش از آمریکای لاتین [را فرا می گیرد]. می‌شود یک پیام جهانی از [اعطای این جایزه] استخراج کرد.

آقای قریشی، سابقه آغاز تلاش‌ها برای برقراری صلح میان دولت کلمبیا و چریک‌های چپ‌گرای فارک به نزدیک چهار سال پیش بر می‌گردد و پشتیبانی رائول کاسترو در کوبا و دولت باراک اوباما در آمریکا. چه شد که دو طرف سرانجام منافع خودشان را در ترک مخاصمه و رفتن به سوی همه‌پرسی توافق صلح بدانند و چرا در همه پرسی شکست خورد؟

رضا قریشی: این مذاکرات همیشه جریان داشته است. حتی رییس جمهوری قبلی که مواضع خیلی سفت و سختی علیه فارک و صلح داشت از طریق کوبا و ونزوئلا مخفیانه کانال‌های ارتباطی داشته است.

این همیشه بوده و سانتوس هم که خودش در یک مقطعی وزیر دفاع بوده و روی کار آمد اول می‌گفت خبری نیست. حتی وقتی آقای [آلوارِز] اونبه [رئیس جمهوری پیشین کلمبیا] گفت، گفت [خبری از مراکره] نیست بعد معلوم شد که بوده.

اصولا عصر مشی چریکی و مبارزه مسلحانه خیلی وقت است به سر آمده. نه فقط در آمریکای لاتین، در خیلی جاهای دیگر. یک جاهایی البته هنوز ادامه دارد. ولی به میزانی که جامعه رشد می‌کند و ساختار جامعه تغییر می‌کند حمایت از مشی مسلحانه و مبارزه مسلحانه کمتر می‌شود و [راهکار سیاسی] بیشتر می‌رود به همان طرفی که خانم عبادی گفتند. مذاکره و تعامل برای رسیدن به صلح.

خب این یک طرف قضیه است. در ساختار دولت و تصمیم‌گیری‌هایش هم آیا تفاوتی به وجود می‌آید؟ و کدام مقدم بر آن یکی است؟

رضا قریشی: حتما. قدرت غالب و دولت است که معمولا باید قدم اول را بردارد. آن طرف هرچه هم بخواهد ولی تا دولت نخواهد نمی‌شود. به درستی اشاره شد که این قرارداد خیلی فراتر از مساله [حل بحران] کلمبیا است.

من اضافه می‌کنم که خود این قرارداد هم خیلی بیشتر از صلح و ختم مبارزه مسلحانه است. بند اول این قرارداد یک جور اصلاحات ارضی است. مشکل اصلی کلمبیا و آمریکای لاتین این بوده است که اقلیت خیلی جزیی سه درصدی مثلا مالک چهل درصد یا پنجاه درصد زمین‌ها بوده اند.

خانم عبادی، شما بعد از سال ۲۰۰۳ که جایزه نوبل صلح را دریافت کردید و به ویژه بعد از اینکه وادار به ترک موقت ایران شدید بیشتر فرصت داشتید در خارج از ایران به مطالعه دعواهای سیاسی حقوقی بین‌المللی بپردازید و آنها را از نزدیک مشاهده کنید. ویژگی زمان بندی آغاز روند صلح میان دولت کلمبیا و فارک در چیست؟ چرا ترک مخاصمه در این زمان خاص حاصل شده؟

شیرین عبادی: من دو بار به کلمبیا سفر کردم و با وکلا و مدافعان حقوق بشر و خبرنگاران و فمینیست‌های آنجا ملاقات‌های فراوانی داشتم و همچنین با زمیندارانی که اراضی خودشان را از دست داده بودند. این روند بسیار طولانی است.

یعنی در عین حال که سالها علیه هم می‌جنگیدند هر دو طرف خوشبختانه به بی‌فایده بودن این جنگ پی برده بودند و در مذاکراتی که من هم با شهروندان و هم حکومت داشتم متوجه شدم که یک تمایل واقعی و یک درایت بین هر دو طرف هست که یک موقعی باید تمامش کنیم. این کشور را به ویرانی می‌کشد.

مذاکرات صلح چند سالی است شروع شده. تمایل به داشتن صلح هم سالهاست بوده است. فقط در این مساله یک نکته حائز اهمیت است که عده‌ای پافشاری می‌کنند بر اجرای عدالت.

این یک بحث حقوقی همیشگی را پیش می‌آورد که: آیا صلح مقدم است بر عدالت یا عدالت مقدم است بر صلح؟ به نظر من در شرایطی که یک طرف اسلحه را زمین می‌گذارد و دستها را بالا می‌برد بهتر است که کمی از عدالت کوتاه بیاییم برای اینکه به صلح برسیم.

نمونه دیگرش را در آفریقای جنوبی دیدیم. بعد از اینکه سیاهپوست‌ها پیروز شدند و رنگین پوست‌ها به قدرت رسیدند و سفیدپوست‌ها قبول کردند، نلسون ماندلا رهبری جنبشی را بر عهده گرفت که اساس آن بر بخشش بود. گفتند خب هر اتفاقی افتاده افتاده است، از این به بعد سعی می‌کنیم تکرار نکنیم. خوشبختانه همین اتفاق هم دارد در کلمبیا می‌‌افتد. این جایزه به نظر من به این روند کمک می‌کند.

ضمنا می‌خواهم اعلام کنم که برای حمایت از این جایزه و حمایت از این رییس جمهور که این شهامت را داشت که قرارداد را امضا کند اکثر برندگان صلح نوبل از دوم تا پنجم فوریه (بهمن ماه) در بوگوتا [گرد هم خواهند آمد] و جلسه سالیانه امسال ما به افتخار این جایزه در کلمبیا خواهد بود.

آقای کردوانی، از تخاصم میان فارک و دولت کلمبیا گاهی به عنوان آخرین دشمنی ایدئولوژیک خشونت آمیز میان حکومت و شورشیان یک کشور آمریکای لاتین یاد می‌شود. منطقه‌ای که به گفته خودتان در قرن بیستم به ویژه نیمه دوم این قرن در آتش کینه راست و چپ می‌سوخت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق تا چه حد در فروکش کردن آتش کینه در این منطقه موثر بوده و تا چه حد اقدامات فعالان مدافع صلح؟ ... فرمول و مکانیسم بر سر میز مذاکره آمدن دشمنان قسم خورده در آمریکای لاتین چه بوده؟

کاظم کردوانی: ما باید به اتفاقات داخل توجه کنیم. روند کنار آمدن دو جریان متخاصم اگر حقیقت را بخواهید می‌توانیم از اواسط دهه ۵۰ و اوایل ۶۰ یعنی اولین جا سه کشور اروپایی یونان پرتغال و اسپانیا و بعد تغییرات بزرگی که در شرق افتاد به استثنای رومانی مجموعه اتفاقاتی که در شوروی سابق و آلمان دموکراتیک سابق و مجارستان روی داد یک تغییر مسالمت آمیز دولت نبود حکومت بود نظام بود یک سیستم بود. بعد در خود آمریکای لاتین رویدادهای شیلی و آرژانتین و این پشتوانه هم جهانی و هم آمریکای لاتین روند جهانی است.

واقعیت این است که ... راست و چپ در این کشورها با همه تفاوت‌هایی که هست با همه افتهایی که هست با همه ناحقی‌هایی که انجام می‌شود به این نتیجه رسیدند که با لوله تفنگ و آتش نمی‌شود مسایل را حل کرد. باید نشست و ... به صورت مسالمت آمیز مسایل را حل کرد.

به نظر من از یک طرف از دهه ۶۰ به این سو یک روند حل مشکلات جامعه و جهان در حوزه مسالمت آمیز مشهود است (جنگها البته یک بحث دیگر است)، از طرف دیگر سازوکار درونی، پویایی درون و خود این بن بست‌ها و آن تعقلی که آدمها در درون کشور می‌کنند، خیلی تعیین کننده است. البته خود آمریکای لاتین و حل مشکلات چند کشور دیگر آمریکای لاتین همیشه مهم است. یک نمونه مثبت [مذاکره و روند صلج] هم در مقابل دولت کلمبیا بوده و هم در برابر فارک.

آقای قریشی، عمر دروس دانشگاهی در رشته علوم سیاسی،‌ روابط بین‌المللی و جامعه‌شناسی در زمینه حل تضاد از ۴ دهه می‌گذرد. حل تضاد اگر معادل خوبی برای عبارت انگلیسی conflict resolution باشد عبارت جدیدی است. اما در عربی و فارسی اگر نه در علوم سیاسی که در فقه و حقوق عبارت رفع دعوا یا مرافعه دعوا را داشتیم که سابقه‌اش به قرنها پیش برمی‌گردد.

یک نگاه تطبیقی به پایان دادن به تخاصم‌ها، حل تضادها و مرافعه‌ دعواهای سیاسی در آمریکای جنوبی،‌ آفریقا و آسیا که به آن اشاره شد از سویی و خاورمیانه از سوی دیگر چه چیزی را به منطقه خاورمیانه می‌تواند بیاموزد؟

رضا قریشی: یک تئوری در علوم سیاسی هست که می‌گوید اگر یک طرف دعوا مواضع تندتری بگیرد طرف دیگر مجبور است مواضع تندتری بگیرد. یعنی چاره‌ای ندارد. هرجور دیگر بازی کند باخته. هر دو طرف اگر مواضع ملایم‌تری بگیرند امکان سازش هست.

این را در جریان دعوای بین فلسطینی‌ها و اسرائیل می‌بینید که وقتی طرف بالاتر یعنی اسرائیل زمان مثلا اسحاق رابین مواضع نرم‌تری گرفت به نظر می‌رسد این رابطه خیلی نزدیک‌ تر است. الان وقتی که تندترها روی کار آمدند و آقای شامیر و رسید به آقای نتانیاهو از آن طرف هم به جای مواضع محمود عباس مواضع حماس بیشتر محبوبیت پیدا کرد. همیشه همین طور است.

در مورد ایران هم کمابیش همین است. حتی قبل از انقلاب هم تا وقتی اپوزیسیون رژیم شاه اپوزیسیونی بود که مبارزه مسلحانه نمی‌کرد از آن طرف هم (علی‌رغم سرکوب و خفقان) برخورد [حکومت] با آ ن چیزی که بعد از مبارزه مسلحانه شد، یک سان نبود. رژیم جمهوری اسلامی هم همینطور. هر وقت که اپوزیسیون [تدور شده حکومت هم بیشتر سرکوبی کرده است]. گرچه من همیشه رژیم[ها] را مقصر می‌دانم. رژیم‌های غالب و دولت‌ها را [مقصر اصلی] می دانم. ولی عکس العملی که طرف مقابل می‌کند هم تاثیر دارد.

نمونه ای که الان برای ما جالب است مواضعی که جدیدا حزب دموکرات [کردستان ایران] گرفته درجهت عکس آن چیزی است باید باشد. اگر [بعدا در این میزگرد] وقت داشته باشم بیشتر در این باره توضیح می‌دهم. ولی کلا خلاصه کنم باید هر دو طرف بخواهند و با یک طرف به خصوص طرف ضعیف تر کار پیش نمی‌رود.

آقای قریشی یک گام جلوتر رفتند از پرسش من درباره خاورمیانه و متمرکز کردند روی خود ایران که سئوال بعدی من است برای نتیجه گیری هرکدام از شما مهمانان این هفته.

خانم عبادی، زمانی بود که ایرانی‌ها به رویدادهای آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی خیلی توجه نشان می‌دادند. از میزان کتابهایی که ترجمه شده بود در زمینه مسایل سیاسی و اقتصادی تا ادبیات و غیره. یک مقدار هنوز جنبه ادبی قضیه باقی است ولی میان عموم به آن اندازه که در دهه ۴۰ و ۵۰ و حتی ۶۰ خورشیدی در ایران به آمریکای لاتین توجه می‌شد به آن اندازه دیگر توجه نمی‌شود. این توجهی هم که در ایران می‌شد هم در میان حکومت بود و هم مخالفان. چه در دوران شاه و چه دوران پس از انقلاب. امروز ایرانیان چه می‌توانند بیاموزند از این جایزه نوبل صلحی که به رییس جمهوری کلمبیا اهدا شده؟

شیرین عبادی: من در مسایل سیاسی معتقد به تجربه‌آموزی از سایر کشورها هستم و الگوبرداری را غلط می‌دانم. زیرا هر کشور در هر زمان شرایط خاص خودش را دارد. ما نمی‌توانیم یک الگوی ثابت و یک نسخه واحد را برای همه کشورها تجویز کنیم. اما می‌توانیم از تجربیات آنها سود ببریم.

در مورد ایران مساله اصلاح‌طلبی چرا تاکنون موفق نشده؟ برای اینکه اصلاحات مانند مذاکره و مصالحه دو طرف دارد. یک قدم ملت بایستی عقب بردارند و یک قدم هم حکومت. متاسفانه تا به امروز حکومت حاضر نشده سهم خودش را از اصلاحات بپردازد. یعنی [نپذیرفته] یک قدم به عقب برود.

به عنوان مثال وقتی صحبت از کشتار دهه ۶۰ می‌شود عده‌ای می‌گویند خب ببخشید ما معذرت خواستیم ببخشید. خیلی خب بخشش خوب است. اما چه موقعی خوب است. زمانی که این روند خشونت ادامه نداشته باشد. اما الان همان روند با سرعت کمتر و حجم کمتر و به شیوه‌ای دیگر دارد ادامه پیدا می‌کند. بنابراین بخشش و صرفنظر کردن از عدالت برای رسیدن به اصلاحات یک امری است که بیهوده به نظر می‌رسد و به همین دلیل است که شکست خورده.

چرا از دوم خرداد معروفی که مردم برای پیروزی خاتمی به خیابانها آمدند و ۲۲ میلیون نفر رای دادند تا امروز مردم موفق نشدند؟ مردم که کوتاه آمدند. خیلی جاها کوتاه آمدند. اما طرف مقابل متاسفانه حاضر به کوتاه آمدن نیست. مشکل از اینجا شروع می‌شود.

همانطور که گفتم اگر قرار باشد یک طرف به تمام خواسته‌هایش برسد و تماما حرف او باشد، از این طرف که نگاه کنید می‌شود پیروزی، و از آن طرف که نگاه کنید می‌شود شکست. صلح یک چیز دیگری است. [صلح این است که ] یک قدم شما به عقب بردارید و یک قدم [هم] حکومت [ه عقب] بردارد. در ایران به همین دلیل است که اصلاحات تاکنون موفق نشده است.

خانم عبادی گفتند که در ایران گفتند ببخشید ولی در مورد همین اعدام‌های دهه ۶۰ و به خصوص اعدام‌های ۶۷ بعد از افشای اخیر نوار آیت‌الله منتظری در گفتگو با کسانی که مسئول آن هیئت‌های تصمیم‌گیری درباره سرنوشت زندانیان محکوم به حکم‌های حبس بود، علاوه بر اینکه معذرت خواهی نشد [بسیاری از مقان های مدافع آیت الله خمینی و آعدامهای سال ۶۷] گفتند درست کار کردیم. سالها سکوت بود و بعد گفتند درست کار کردیم. از این موضوع بگذریم.

می‌خواهم سئوال قرینه و مشابه از آقای کردوانی بکنم که به نظر شما ایرانیان از اهدای جایزه صلح نوبل به رییس جمهوری کلمبیا چه می‌توانند بیاموزند؟

کاظم کردوانی: به گمان منبه علت اهمیتی که آمریکای لاتین برای روشنفکران ایران به خصوص از دهه ۶۰ به بعد داشته حتما چیزهای فراوانی می‌شود آموخت. به دلیل نقشی که کلمبیا در ذهن روشنفکران و سیاسیون ایران و آمریکای لاتین داشته. این حرف مهمی است. خیلی دور از ما نبوده با همه دوریش‌. یعنی همسایه دور و نزدیک ما بوده. به خصوص از دهه ۱۳۴۰ به این سو. بعد از انقلاب هم همیشه یک رابطه بوده است. حتی ادبیات آمریکای لاتین که یکی از درخشانترین [ادبیات جهان] است، در ایران خیلی پرطرفدار است. این خیلی مهم است که ادبیات یک قاره ای می‌تواند اینگونه نقش بازی کند.

من فکر می‌کنم مهمترین درسی که می‌شود گرفت [زمانی حاصل خواهد شد که] مساله صلح کلمبیا تمام ابعادش باز شود که متاسفانه من می‌بینم که شما جزو نخستین کسانی بودید که این قدر دقیق حساسیت نشان دادید، من این حساسیت را تا به امروز [در رسانه های دیگر] ندیدم. اگر این موضوع باز شود و تبدیل به وجدان جمعی در جامعه ما شود خیلی مهم است. اگر به عنوان یک نمونه که در یک قاره با این همه سابقه خشونت و تنش یک چنین اتفاقی افتاده درس داده شود، به وجدان عمومی تبدیل شود، ... خیلی مهم است.

تا مساله‌ای به وجدان عمومی تبدیل نشود هیچگاه برد تاریخی ندارد. ممکن است یک زمانی چیزی که به وجدان عمومی تبدیل شده پیروز نشود ولی درنهایت پیروز می‌شود.

یکی از دلایلی که به نظر من به کشتار سال ۶۷ و کشتارهای دهه ۶۰ و کشتارهای قتل زنجیره‌ای جامعه ما جواب لازم را نداد [ضعف شناخت] این مساله حق و حقوق بشر و مساله انسان زیستن و دارای حق بودن و حق مخالف است که هنوز به آن صورتی که باید شود به وجدان عمومی جامعه ما تبدیل نشده است. هراس نداشته باشیم و بگوییم و سعی کنیم به سهم خودمان در این جهت عمل کنیم.

آقای قریشی،‌ شما چه فکر می‌کنید؟ خیلی از کسانی که مدافع مقاومت مسلحانه هستند ارجاع می‌دهند به اعلامیه استقلال آمریکا و همینطور حتی تفسیرهایی از اعلامیه جهانی حقوق بشر. از طرف دیگر می‌گویید که اگر طرفین نرمش نشان ندهند به جایی نمی‌رسد. ایرانیان از رفع تضاد بین دولت کلمبیا و فارک (اگر عملی شود) چه می‌توانند بیاموزند؟

رضا قریشی: علت اینکه ایران به این جهت نرفته و نمی‌رود عمدتا دولت است همانطور که گفته شد باید یک قدم به عقب بگذارد. طرف مقابل بارها و بارها عقب نشینی کرده ولی دولت به جای اینکه عقب برود جلو آمده و تقاضایش و شرایطش سخت تر شده.

علت اینکه دولت توانسته این کار را بکند این نکته ای است که آقای کردوانی گفتند. ما در کل جامعه جنبش سبز را هم دیدیم، ولی متاسفانه آنکه در قدرت است احتیاج ندارد کل جامعه را با خودش داشته باشد. داشتن ۵ تا ۱۰ درصد حمایت هم قدرت غالب را قادر می‌کند که بتواند هیچگونه نرمشی نشان ندهد. این واقعیت در مورد ایران صادق بوده.

به نظر من در حال حاضر اکثریت جامعه ایران درسی که از این [مورد کلمبیا] می‌گیرند این است که در مورد ایران باید همین کار را کرد، ولی تا این درصد [مدافعان مذاکره] بالاتر نرود متاسفانه نتیجه ‌ای را که باید بگیریم و به طرف سازش برویم حاصل نخواهد شد.

XS
SM
MD
LG