به بهانه روز جهانی محیط زیست، پنجم ماه میلادی ژوئن، ۱۶ خردادماه برمیگردیم به آنچه در ایران باستان و تاریخ ایران از طبیعت داشتیم و به آن معتقد بودیم. آنچه مقدس بود و به آن احترام میگذاشتیم؛ طبیعت و محیط زیستی که روزگاری با آن دوستتر و مهربانتر بودیم.
سرزمین پهناور و کهن فلات ایران، مثلثی بین خلیج فارس و دریای خزر وپلی بین آسیای مرکزی و شرق و غرب آسیا، طبیعت بکر و حیات وحش منحصر به فردی داشته است.
در جای جای تاریخ ایران، نشانههای ریز و درشتی از احترام و توجه به طبیعت و زیستبوم کشور دیده میشود. نشانه قویاش، کتیبه داریوش در تخت جمشید است که دعا و آرزو اوست به عنوان شاه ایران؛ با این مضمون که از اهورامزدا خواسته، کشور را از سپاه دشمن، دروغ و خشکسالی حفظ کند.
آنطور که تاریخشناسان میگویند، در دوره ساسانی و اشکانی پرداختن به طبیعت در ایران باستان آنقدرها پررنگ نیست و برای همین این کتیبه یکی از مهمترین بازماندههای دوران هخامنشی در ایران محسوب میشود که اهمیت طبیعت را در کنار جنگ نشان میدهد.
دکتر علی حصوری، تاریخشناس و زبانشناس و استاد پیشین رشته زبانهای ایران قدیم در سوئد از طبیعت سرسبز و دلنشین ایران در آثار برجایمانده از این جنگها میگوید:
«گذشتگان ما به طبیعت خیلی احترام می گذاشتند. آنها گرچه طبیعتی به مراتب بهتر از ما در اختیار داشتند و جمعیتشان هم خیلی کمتر از ما بود ولی به طبیعت میاندیشیدند و نگران خشکسالی بودند. گرچه وضع طبیعت ایران در گذشته با وضع فعلی خیلی تفاوت دارد.
نام تعداد زیادی رودخانه در اوستا هست از جمله هفت رود که رود هیرمند را میساختند و در حوزه زندگانی زرتشت بوده و راجع به آن مقالات و کتابهایی نوشته شده است. این تعداد زیاد رودها که اوستا آنها را میشمارد نشانه فراوانی آب در روزگار قدیم است. وضع فعلی ما وضعی است بسیار استثنایی. در دوره ساسانی و دوره اشکانی راجع به طبیعت ایران چندان چیزی گفته نشده است.»
در مسیر حرکت اسکندر از شوش تا پاسارگاد سراسر جنگل وجود داشت
دکتر علی حصوری همینطور از شواهد متنوع و رنگارنگی میگوید که سراسر جغرافیایی ایران را از شرق تا غرب با مناظر طبیعی توصیف کردهاند:
«در داستان جنگهای اسکندر گفته شده که اسکندر وقتی به شوش رسید و خواست از شوش به پاسارگاد بیاید، تمام این فاصله را در جنگل راه میرفت. یعنی از شوش تا پاسارگاد تمام جنگل بوده. الان شاید بیش از یک سوم این مقدار جنگل باقی نمانده. معنی آن این است که حداقل دو سوم جنگل های ما از بین رفته.
شواهد دیگری هم برای این داریم. تمام شرق ایران یعنی جنوب خراسان حتی اطراف بیرجند و تربت حیدریه طبس و این جاها رو به کویر جنگل بوده و بخش مهمی اش جنگل تاغ بوده. تاغ یک درخت مقاوم است که ریشهاش تا سی متر پایین میرود و آب را جذب میکند.
امروزه با چاههای عمیقی که زدهاند، سطح آبهای زیرزمین بسیار پایین رفته، در بعضی موارد تا سیصد چهارصد متر پایین رفته، نمیدانم این درختها زنده میمانند یا نه. تمام شرق خراسان جنگل تاغ بوده. در آثار کهنه میخوانیم و نشانی ملموس هم داریم که بخش عظیمی از آذربایجان که امروزه حتی یک متر مربعش هم پیدا نمیشود، به ویژه جنگل انجیر وحشی بوده است.
بنابراین آذربایجان ما هم جنگل عظیمی بوده که تقریبا تمامش از بین رفته است. در سفرنامهها و تاریخهای قدیمی برخی از گزارش جنگها مثل جنگ اسکندر و نظایر آن بارها از جنگلهای غرب ایران صحبت میشود. این جنگلها تقریبا از بین رفته یا به مرتع و مزرعه تبدیل شده است.»
مدیریت منابع آب از برنامههای اصلی گذشتگان بود
دورههای پررمز و راز تاریخ ایران به ویژه تا پیش از حمله مغولها به ایران در آثار محققان تاریخ سرشار از توصیفهای عمیق برای قدردانی منزلت آب است.
به نظر میرسد مدیریت منابع آب ایران در آن زمان یکی از مهمترین وظایف پادشاهان بوده است. ضرورت حفظ زنجیره حیات و آسیبنرساندن به بقیه موجودات در آثار ادیبان و شاعران ایرانی هم فراوان است.
نظامی گنجوی از کوتهفکری نابودکنندگان درختان میگوید و سعدی که نجات سگ تشنه را با بخشش گناهان یکی میداند، فقط برخی از این ادیبان و شاعران ایرانی هستند که طبیعت را قدر میدانستند.
علی حصوری، تاریخشناس ایرانی در استکهلم از عوارض بیتوجهی روزگار فعلی به این المانهای طبیعی میگوید که کشور را با بحران روبهرو کرده است:
«با از بین رفتن جنگل جذب رطوبت کمتر شده و در نتیجه آب و هوای ایران در اثر از بینرفتن این جنگلها خشکتر شده است. به طوریکه ما در دوره خودمان در طی زندگی یکی دو نسل که میشود مثلا ۵۰ سال، خشکسالی را کاملا حس میکنیم. تعداد زیادی قنات میشناختم که در حدود ۲۰ سال پیش که میرفتم سراغشان، خشک شده بودند. عده زیادی چشمه هم در ایران خشک شد.
اینها همه نشانه این است که میزان رطوبت در کشور ما کم شده است. با بیتوجهی ما و سوء استفاده ما، طبیعت از دوره صفوی به بعد از باردهی و استفاده افتاده و کار به جایی رسیده که ایرانیان تقریبا نتوانند آذوقه لازم برای کشور خودشان را تهیه کنند. هم اکنون بخش مهمی از غذای ما از خارج از کشور وارد میشود.»
انسان در گذشته بخشی از طبیعت بود، حالا در مقابل طبیعت ایستاده است
تفاوت زندگی پیشنیان با زندگی امروز ما و دلیل توجه آنها به محیط زیست چه بوده است؟ چرا در ایران باستان، آب و خاک اینقدر اهمیت داشته است؟ چرا امروز اینقدر بیتوجه شدهایم و خاک کشور فرسوده میشود و دریاچهها و رودها خشک میشوند و تبدیل به دغدغه ما نمیشوند؟
دکتر علی حصوری، پژوهشگر تاریخ ایران و استاد دانشگاه اوپسالا در سوئد از احترامی میگوید که روزگاری از مهمترین رفتارهای بشری بوده است:
«بخشی از احترام به طبیعت به خاطر خود طبیعت است. گذشتگان حس میکردند که نباید در جهان دست برد. ما در طبیعت کاملا دخالت میکنیم و آن را ویران میکنیم. پدران و گذشتگان ما نه تنها در کشور ما بلکه در بخش عظیمی از دنیا رفتارشان با طبیعت دوستانه بود.
آنها با طبیعت مشارکت میکردند. یعنی سعی میکردند ضمن اینکه از طبیعت میگیرند به طبیعت بدهند. چون میدانستند که این سرمایه لایزالی نیست که بشود فقط از آن برداشت. میدانستند که طبیعت باید دوباره نو شود و جایگزین شود. انسان با طبیعت همزیستی میکرد. انسان ایرانی جزوی از طبیعت بود. امروز ما انسانیم در مقابل طبیعت. هر بلایی دلمان بخواهد سر طبیعت میآوریم.»
نقش طبیعت در اسطورههای ایران؛ در هیچ اسطورهای آب،باد، خاک و آتش بیتاثیر نیست
پژوهشگران میگویند خطکشی بین تاریخ و اسطوره کار سادهای نیست. اسطورهها در گذشته مسایل ناشناخته را با سادهکردن مفاهیم مختلف از جمله طبیعت، قابل فهم میکردند. تاریخ ایران باستان گره خورده با اسطورههایی که نماد خدا و الهه آب و آتش و باروری و زارعت هستند.
آناهیتا ایزدبانوی آبها یکی از نمونههای قوی و شناختهشدههای اسطورهای در تاریخ ماست که نشان میدهد طبیعت چقدر مهم بوده است. کنار این الهه باید خدایان و الهههای طوفان و باد و آتش را هم در نظر گرفت.
آنطور که دکتر جلال ستاری، اسطورهپژوه و تاریخشناس نامی ایران در تهران، میگوید، تقدیس طبیعت فقط یکی از کارهای اسطورههای ایران و بسیاری از کشورهای دیگر بوده است:
«در اسطورههای ایرانی طبیعت و عناصر طبیعی نقش اساسی دارند. در هیچ اسطورهای نیست که باد و آب و خاک و آتش بیتاثیر باشد. در کنار اسطورههای ما، در ادبیات ما هم نقش دارد. بیت معروف ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری، فقط معنای معیشت ندارد. حتما یک امری مافوق آن عناصر است. این یک جنبه اسطورهای به آنها میدهد.
یعنی در واقع میگوید از اختیار من و امثال من خارج میشود. آب که یک نوع منبع زندگی و نشاط و حیات است در سراسر اسطورههای ما هم نقش زندگی آفرین دارد و هم نقش مرگزا دارد. برای اینکه اسطورهها معمولا دو جنبه متضاد دارند. در ابیات شاعران ما مثل منوچهری و فردوسی فراوان میبینید که عناصر طبیعی ازاین نوع موارد که یا جنبه زندگی بخش دارد یا مفهوم مرگآفرین.»
در اساطیر ایران طبیعت و همه موجودات، از انسان گرفته تا هر حیوان دیگری، خرد و شعور و اراده دارند. اسطوره های دیرینه و باورهای پیشینه با شاهنامه فردوسی مطرحتر و برجستهتر شدهاند. دکتر جلال ستاری، اسطورهشناس در ایران میگوید:
«روزگاری که علم امروزین به معنای امروز در کار نبود این چهار عنصر را به عنوان سازنده حیات و قوام زندگی میشناختند و به همین چهارتا بسنده میکردند. اینها را مخلوق یک موجود مافوق بشر که چه اساطیر باشد و چه خداوند باشد، میدیدند و به همان علت یک نوع تقدس برای آنها قایل بودند. صحبت این چهار عنصر را میکنید، در بسیاری از اسطورهها و قصهها یک نوع ستایش از اینها مطرح است. یعنی آب را میپرستند. باد و آتش را میپرستند. تا روزگاری که علم امروز میآید و این مسایل جزو ادبیات میشود.»
گذشتگان از طبیعت میترسیدند و آن را مقدس میدانستند
در برخی از آثار به جای مانده از قدیم، درختان، کوهها، دریاها، رودها، پرندگان و جانوارن شخصیت و روح داشتهاند و انسانها برای خشنودی و بقای آنها، در آیینهای مشخصی قربانی میکردند. اسطوره های مقدسی که از نیروی تشخیص نیک از بدو خردمندی برخوردار بودند و با طبیعت یگانه میشدند.
دکتر جلال ستاری که بیش از پنجاه سال است در ایران در زمینه اسطورهها و فرهنگ و ادبیات و تاریخ پژوهش میکند، از ترسها و نگرانیهایی میگوید که مردم در آن زمان برای حفظ طبیعت داشتند:
«برای آنکه یک خوفی بود که مبادا تجاوز شود به این عناصر و در اثر آن آتش، تبدیل به حریق شود. ممکن است آب به توفان تبدیل شود. همیشه یک مواردی بود که برای آن اگر نگوییم یک نوع تقدس، احترام قایل بودند. در کارهای دیگران مثلا کارهای یونگ که کتابش را من برگرداندم به فارسی واقعا تقدس این عناصر نقش بسته است. مردم بیم داشتند، نکند اهانت به آنها موجب آزار و اذیت خودشان شود. البته کم کم با ورود علم جدید، اسطورهها پاک شدند و متاسفانه در بعضی موارد حضورشان خیلی کم شد. اگر تقدس قایل نشویم برای طبیعت، باید لااقل به آن احترام بگذاریم.»
آنطور که تاریخ و اسطورههای ایران نشان میدهد، هزاران سال پیش، حفاظت از محیط زیست بخش جداییناپذیر امنیت ملی محسوب میشده، موضوعی که در ایران امروز شاید رنگ و روی پریدهای پیدا کرده و آنقدرها جدی نیست که در این تعریف بگنجد.