بسیاری بر این باورند که آمریکا در ماههای اول تشکیل حکومت جمهوری اسلامی عمدتاً به تعامل با طیف «میانهرو» در حکومت امید داشته، طیفی که هستهٔ مرکزیاش «نهضت آزادی» بود و سابقهٔ دوستی دیرین با آمریکا داشت؛ چهرههایی مانند نخستوزیر مهدی بازرگان که در پی حملۀ تندروها به سفارت آمریکا در تهران، به اتهام سازش با «امپریالیسم جهانی» از قدرت کنار گذاشته شدند.
اما اسنادی که طی سالهای گذشته در آمریکا از حالت طبقهبندی خارج شده، نشان میدهد که دولت جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت، نه تنها خصومتی با جمهوری اسلامی نداشته، بلکه در میانهٔ ناآرامیهای خیابانی و اعدامهای انقلابی، در پی تعامل مستقیم با بنیانگذار آن بوده است.
بنا بر این اسناد، در تابستان ۵۸، در بالاترین سطوح دولت کارتر، این بحث مطرح بوده که چگونه با نشان دادن شاخهٔ زیتون بهسوی آیتالله، گذار از شاه به خمینی را رسماً اعلام کنند.
یک سند سیاستگذاری پنتاگون با عنوان «دربارهٔ ایران چه باید کرد» صراحتاً تأکید دارد که زمان آن فرا رسیده تا آمریکا «رویکرد موردی» برای عادیسازی روابط با جمهوری اسلامی را کنار بگذارد و علناً با «قدرت واقعی» در ایران تعامل کند.
سند میگوید: «دولت آمریکا باید خود را در موقعیتی قرار بدهد که بتواند به جا افتادن حکومت خمینی کمک کند».
سند مورخ ششم مرداد ۵۸ میافزاید: «محتوای اسلامی حکومت [خمینی] علیرغم امیدهای آمریکاییها درباره حقوق زنان و نارضایتیها [در ایران] از چادر، نباید مانع سیاست ما شود؛ اینها مسائل داخلی ایران هستند».
در گزارش، این سؤال مطرح شده بود که چرا خمینی هنوز آمریکا را در جبههٔ مخالف خود میبیند؟ نویسنده در پاسخ با خودانتقادی میگوید: «ما به قربانیان خمینی بیشتر از حکومت او توجه نشان دادیم و هرگز نمایندهای رسمی برای دیدار با خمینی نفرستادیم».
از نظر پنتاگون، چرخش در خط مشی واشینگتن باید با اعزام یک نمایندهٔ ویژه به قم برای دیدار با خمینی و سپس ایراد یک سخنرانی بزرگ در آمریکا در حمایت از انقلاب آغاز شود. در سند آمده که حتی اگر خمینی به فرستادهٔ کارتر واکنش منفی نشان دهد، ایرادی ندارد؛ زیرا سفیر شوروی چندین بار به دیدار خمینی رفته و علیرغم سرزنش و تحقیر شدن، باز تلاش برای دیدار با وی را ادامه داده است.
ماموریتهای کلارک و حائری
یکی از نمونههای «رویکرد موردی» که انتظارات واشینگتن را برآورده نکرد، اعزام بیسروصدای رمزی کلارک، وزیر دادگستری اسبق آمریکا و حامی انقلاب ایران، به تهران بود تا برای بازگشایی یک پایگاه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیآیای) در نزدیکی مرز شوروی لابی کند.
محمدرضا شاه پهلوی به آمریکا اجازه داده بود تا در کبکان خراسان و بهشهر مازندران، برای رهگیری سیگنالهای نظامی شوروی تأسیساتی داشته باشد، اما چند روز پس از پیروزی انقلاب، آمریکا آن مراکز را تخلیه کرد.
رمزی کلارک در بهار ۵۸ به درخواست کاخ سفید در سفری «شخصی» به تهران رفت تا با مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، دربارهٔ فعالیت مجدد مرکز کبکان مذاکره کند، اما مأموریت کلارک در نهایت بینتیجه ماند زیرا بازرگان در عمل قدرتی نداشت و به کلارک گفت که درخواست واشینگتن فقط در صورت ارائهٔ تقاضای مشترک آمریکا و شوروی بررسی خواهد شد.
از دیگر اقدامات «موردی» دولت کارتر، فرستادن یک پیام محرمانهٔ مستقیم به آیتالله خمینی بود؛ پیامی که با واسطهٔ آیتالله مهدی حائری یزدی در تابستان ۵۸ از واشینگتن به قم فرستاده شد.
مهدی حائری، فرزند آیتالله عبدالکریم حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم و از بستگان نزدیک خمینی بود که پس از انقلاب مدتی بهعنوان «نمایندهٔ امام» در سفارت ایران در واشینگتن منصوب شد. ارتباط آقای حائری با مقامهای آمریکایی به اوایل دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی بازمیگشت، زمانی که خمینی تازه بهعنوان یک چهرهٔ مخالف شاه مطرح شده بود.
بنا بر یک گزارش دیپلماتیک که در سال ۲۰۱۴ از طبقهبندی «سری» خارج شد، دولت کارتر در پیام خود به خمینی اطمینان داد: «دولت و مردم ایالات متحده با همدلی به دشواریهای مردم ایران در سال گذشته مینگرند و از اهداف انقلاب ایران پشتیبانی میکنند».
آن پیام زمانی ارسال شد که حکومت ایران تازه حبیب القانیان، بازرگان کلیمی مشهور و بنیانگذار ساختمان پلاسکو، را اعدام کرده و کنگرهٔ آمریکا، بهرغم رایزنیهای دولت کارتر، نخستین قطعنامۀ حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی را تصویب کرده بود.
مهدی حائری پس از بازگشت به واشینگتن، به وزارت خارجهٔ آمریکا گزارش داد که خمینی با دقت به پیام گوش داد و چیزی نگفت، اما از دریافت پیام خشنود به نظر میرسید. آیتالله حائری همچنین گفت که فعلاً قصد بازگشت به ایران را ندارد، چراکه بهشدت با سیاستهای خمینی، بهویژه نظریهٔ ولایت فقیه وی، مخالف است.
با این حال، مقامهای آمریکایی همچنان امیدوار بودند که با انجام اقدامات محسوس بتوانند با خمینی به توافق برسند.
در ۲۳ مهر ۵۸، حدود دو هفته پیش از حمله به سفارت آمریکا در تهران، سیآیای اطلاعات نظامی در مورد برنامهٔ احتمالی عراق برای حمله به ایران را در اختیار دولت بازرگان قرار داد؛ اطلاعاتی که مأمور سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بعدها گفت جدی گرفته نشد.
یک روز بعد، گری سیک، مقام ارشد کاخ سفید در امور ایران، پیشنهاد سفر به تهران را مطرح کرد. همتای او در وزارت خارجه، هنری پرکت، چند روز بعد عازم تهران شد تا با مقامات مختلف ایرانی دیدار کند.
پرکت در ۳۰ مهر به ابراهیم یزدی، وزیر خارجهٔ وقت ایران، گفت: «صریحاً بگویم، ما هیچ گزینۀ پایدار دیگری جز حکومت خمینی نمیبینیم و هیچ تمایلی جز کمک به آن نداریم».
بنا بر اسناد، فرستادهٔ وزارت خارجهٔ آمریکا در دیدارهای جداگانه همان پیام را به حسینعلی منتظری و محمد بهشتی منتقل کرد و از آنها خواست به خمینی اطمینان بدهند که آمریکا نسبت به ایران «حسننیت» دارد.
اما به نظر میرسد خمینی که در جریان انقلاب وعدههای پنهانی زیادی به آمریکاییها داده بود، حالا بیشتر به خصومت علنی با «شیطان بزرگ» نیاز داشت.
ابتدا تصور میشد که اشغال سفارت در روز ۱۳ آبان ۵۸ توسط گروه موسوم به «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، همانند واقعهٔ اشغال سفارت توسط چپهای تندرو که چهار روز پس از پیروزی انقلاب صورت گرفت، به سرعت پایان یابد، اما این بار خمینی فرصت را مغتنم شمرد تا آنچه «انقلاب دوم» نامید را آغاز کند و از یک بحران ۴۴۴ روزه برای تثبیت قدرت خود و روحانیون استفاده کند.