لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۲:۲۹

چین؛ صد سالگی تشکلی که جهان را دگرگون کرد


نگاه فریدون خاوند: در ماه ژوئیه ۲۰۲۱، حزب کمونیست چین با ۹۲ میلیون عضو، صدمین سالگرد تولد خود را جشن می‌گیرد؛ حزبی که امروز پرجمعیت‌ترین تشکل سیاسی در تاریخ تمدن انسانی است و ۷۲ سال از حیات خود را بر اریکه قدرت سپری کرده است. در واقع حزب کمونیست چین، زمانی که در سال ۱۹۴۹ قدرت را در پرجمعیت‌ترین کشور جهان در دست گرفت، تنها ۲۸ سال داشت.

زایش این تشکل، پیچ‌وخم‌هایی که برای دستیابی به قدرت از آن گذشت، و فرازونشیب‌هایی که از آن زمان تا به امروز پشت سر گذاشته، شکل‌بندی سیاست و اقتصاد بین‌المللی را یکسره دگرگون کرده و چالش‌های تازه‌ای را برای ژئوپولیتیک و ژئواکونومی جهان به وجود آورده است.

از این دیدگاه، رویدادهای برآمده از زایش حزب کمونیست چین از مرزهای «امپراتوری زرد» بسی فراتر می‌رود و پرسش‌های بسیار مهمی را در رابطه با دنیای قرن بیست‌ویکم میلادی و فراتر از آن مطرح می‌کند.

نیمه‌خدایی به نام مائوتسه تونگ

در نخستین کنگره حزب، که ۲۳ ژوئیه ۱۹۲۱ در شانگهای برگزار شد، ۱۳ نفر به نماینگی از ۵۷ کمونیست در سراسر چین شرکت داشتند. مائوتسه تونگ، که سال‌ها بعد در چین و بخش بزرگی از جنبش انقلابی جهانی به مقام نیمه خدایی رسید، در این نشست نقشی بسیار کمرنگ داشت و جایگاه واقعی در تشکل نو پا از آن شخصیت‌هایی بود که در جنبش انقلابی چین سابقه‌ای بسیار قدیمی‌تر از او داشتند.

بعدها مائوتسه تونگ، رقیبان درون حزب را یکی پس از دیگر از صحنه خارج کرد و در رویدادهای بزرگی همچون جنگ داخلی علیه ناسیونالیست‌ها به فرماندهی چیانکایچک و یا در نبرد علیه نیروهای اشغالگر ژاپنی، به رهبر بلامنازع جنبشی بدل شد که در یک پیشروی غیر قابل مقاومت سرتاسر «امپراتوری زرد» را زیر پرچم کمونیسم متحد کرد.

نصب پرتره مائو در میدان تیان‌آن‌من در می ۱۹۸۹
نصب پرتره مائو در میدان تیان‌آن‌من در می ۱۹۸۹

اول اکتبر ۱۹۴۹، این مائوتسه تونگ بود که از بالکن دروازه صلح آسمانی در میدان «تین آن من» تأسیس جمهوری خلق چین را رسماً اعلام کرد. با زایش «اژدهای سرخ» و پیوستن آن به «اردوگاه سوسیالیسم» به رهبری شوروی استالینی، دموکراسی‌های غربی در نگرانی فرو رفتند و یک زمین لرزه بزرگ ژئوپولیتیک بخش مهمی از منطقه آسیایی اقیانوس آرام را در بر گرفت.

از نشستن مائوتسه تونگ بر کرسی رهبری غول جمعیتی جهان در سال ۱۹۴۹ تا مرگ او در سال ۱۹۷۶، جمهوری خلق چین دوران بسیار سختی را پشت سر گذشت. از نخستین سال‌های پیدایش نظام تازه در چین، حفظ انحصاری قدرت و جلوگیری از سر بلند کردن رقیبان وسوسه دایمی مائوتسه تونگ بود و در این راه هر ابتکاری را مجاز می‌دانست، ولو آنکه به فاجعه‌های انسانی غیر قابل توصیف بیانجامد.

مصیبت‌بارترین طرح او «جهش بزرگ به پیش» بود که اجرای آن در سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ بزرگترین قحطی تاریخ بشر را به وجود آورد، با قربانیانی که شمار آنها، بر حسب ارزیابی‌های گوناگون، به ۳۰ تا ۳۶ میلیون نفر می‌رسد.

سخنان مائو در ترسیم راه «چین نوین» در اول اکتبر ۱۹۴۹ در میدان تین‌آن‌مین
سخنان مائو در ترسیم راه «چین نوین» در اول اکتبر ۱۹۴۹ در میدان تین‌آن‌مین

و هنگامی که دیگر رهبران حزب کمونیست چین، در واکنش به این سیاست مرگبار، علیه مائو تسه تونگ برخاستند با این امید که بتوانند قدرت او را در ویرانگری محدود کنند، او با زیرکی «انقلاب کبیر فرهنگی پرولتری» را به راه انداخت تا حزب کمونیست را، آنگونه که بود، متلاشی کند و حزب تازه‌ای را بسازد که سراپا مقهور اراده او باشد.

«انقلاب کبیر فرهنگی پرولتری» که بر بسیج انبوه جوانان و نوجوانان در خدمت «اندیشه مائوتسه تونگ» تکیه داشت، از نیمه دهه ۱۹۶۰ تا نیمه دهه ۱۹۷۰ چین را به خاک و خون کشید، میلیون‌ها نفر را از هستی ساقط کرد، و در شماری از مناطق کشور قحطی‌های مخوفی را به وجود آورد که در مواردی حتی به آدم‌خواری منجر شد.

در جریان همین «انقلاب» تازه بود که کیش پرستش «صدر مائو» در چین (و بخش مهمی از جنبش کمونیستی جهان) ابعادی یافت که در تاریخ معاصر دنیا بی‌سابقه است. صدها میلیون نسخه «کتاب کوچک سرخ» مرکب از جملات قصار «صدر مائو»، علاوه بر چین، در ده‌ها زبان به سراسر جهان صادر شد و صدها میلیون جوان در کشورهای گوناگون این جملات را به همراه اشعار رهبر چین همچون آیات اسمانی زمزمه می‌کردند.

دوران سلطه مائوتسه تونگ بر حزب کمونیست چین، با تراژدی‌های بزرگی چون «جهش بزرگ به پیش» و «انقلاب فرهنگی»، یکی از خونین‌ترین فصل‌های تاریخ قرن بیستم میلادی را رقم زدند و چین همچنان یکی از فقیرترین کشورهای جهان باقی ماند.

با این همه، در همین دوران، چین به یک قدرت نیرومند در صحنه ژئوپولیتیک جهان بدل شد، به بمب اتمی دست یافت، و در عرصه‌های آموزش همگانی و بهداشت دستاوردهایی داشت که به جهش بعدی این کشور در زمینه اقتصادی کمک کردند. ولی در مجموع پایه‌گذار جمهوری خلق چین و همسر و اطرافیانش با سلطه طولانی خود به باری بسیار سنگین برای کشورشان بدل شده شدند. جزم‌اندیشی آنها مانع از آن می‌شد که نیروهای بالقوه غول جمعیتی جهان در خدمت جهش اقتصادی و زایش یک کانون تازه شکوفایی صنعتی و بازرگانی به کار گرفته شود.

جسد مائو در معرض دید هوادارانش در ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۶ در پکن
جسد مائو در معرض دید هوادارانش در ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۶ در پکن

امروز می‌توان گفت که مائوتسه تونگ با مرگ خود در سال ۱۹۷۶ به هم‌میهنانش خدمت بزرگی کرد. دیری نپایید که همسر و نزدیکانش نیز با خشونت از صحنه سیاست چین بیرون رانده شدند و اهرم‌های فرماندهی یک کشور استثنایی یکی پس از دیگری از چنگ ایدئولوگ‌های جزم‌اندیش به در آمدند. با به پایان رسیدن «شب مائوییسم»، فصلی تازه هم در تاریخ چین و هم در تاریخ جهان رقم خورد.

آغاز یک «معجزه»

مائوتسه تونگ درگذشت، ولی تشکلی که او را بر اریکه قدرت نشانده بود، به رغم ضربات وارد آمده بر سازمان و کادرهای ارشد رهبری‌اش، همچنان نفس می‌کشید. در واقع رهبران تازه‌ای که بعد از بنیانگذار جمهوری خلق چین سکان اداره کشور را در دست گرفتند، خود به طیف مدیران قدیمی حزب کمونیست تعلق داشتند و شماری از آنها در واپسین دوره «صدر مائو» سال‌های سیاهی را از سر گذرانده بودند.

برجسته‌ترین شخصیت در میان رهبران تازه چین، دنگ شیائو پینگ بود که از پایان سال ۱۹۷۸ بر کرسی فرمانروایی «امپراتوری زرد» تکیه زد. نبوغ او در آن بود که توانست با حفظ و حتی تحکیم سلطه حزب کمونیست و پرستیژ مائوتسه تونگ، جمهوری خلق چین را به راه تازه‌ای بکشاند که با ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم و اندیشه مائوتسه تونگ چندین سال نوری فاصله داشت. دنگ شیائو پینگ، در راهی که برای کشورش برگزید، از دو تجربه الهام گرفت:

یک) تجربه نخست ژاپن و دیگر کشورهای پویای اقیانوس آرام به ویژه سنگاپور بود که با روی آوردن به گشایش اقتصادی در راستای جذب سرمایه و تکنولوژی غربی همزمان با در پیش گرفتن یک استراتژی برونگرایانه متکی بر صدور انبوه کالاها و خدمات به بازارهای ثروتمند آمریکا و اروپا، به ثروت و نفوذ اقتصادی دست یافته بودند، بی آنکه وِیژگی‌های فرهنگ آسیایی خود را از دست بدهند.

دو) تجربه دوم، شکست مائوئیسم در چین و نیز شکست سیاست‌های اقتصادی بود که شوروی و دیگر کشورهای عضو «اردوگاه سوسیالیسم» در پیش گرفته بودند. دنگ شیائو پینگ میدید که شوروی بسیار نیرومند با انبوه موشک‌های قاره‌پیما و کلاهک‌های هسته‌ای و نیز صنعت پیشرفته فضایی‌اش از برآوردن نیازهای رفاهی مردمانش ناتوان است و نتوانسته است «سوسیالیسم» را با کارآمدی اقتصادی آشتی دهد. و شاید هم با هوش سرشار خود دریافته بود که کمونیسم روسیه و اروپای شرقی با فرجام محتوم خود که واژگونی باشد، فاصله چندانی ندارند.

با تکیه بر این دو تجربه، دنگ شیائو پینگ، که از درون حزب کمونیست چین برخاسته و در بسیاری از جنایات آن سهیم بود، همکاران خود را قانع کرد که تنها راه بقای این تشکل و حفظ سلطه انحصاری آن فراهم آوردن زمینه‌های شکوفایی اقتصادی است. شعار معروف او کوتاه‌ترین تعریف برای سازوکاری است که او پیشنهاد کرد: «گربه باید موش بگیرد، حالا چه سیاه باشد و چه سفید».

این سرآغاز «معجزه»ای است که تنها در فاصله چهار دهه صدها میلیون چینی را از زیر خط فقر بیرون کشید و پر جمعیت‌ترین طبقه متوسط جهان را در سطح ملی به وجود آورد. چین زیر سلطه انحصاری حزب کمونیست باقی ماند، ولی کتاب سرخ مائوتسه تونگ و نیز احزاب مائوئیست جهان به امان خدا رها شدند و چینی‌ها قواعد بازی بین‌المللی را پذیرفتند. حاصل انکه «اژدهای سرخ» به کارخانه جهان بدل شد، شرکت‌های غول پیکر اروپایی و آمریکایی و آسیایی را به سوی خود کشید، به «سازمان تجارت جهانی» پیوست، در قامت یکی از بزرگترین پرچمداران «جهانی شدن» ظاهر شد، و دیپلماسی خود را در خدمت فتح بازارهای جهانی به کار گرفت.

جمهوری خلق چین در دشمنی با لیبرالیسم سیاسی کوتاه نیامد، ولی در عرصه اقتصادی بر حکومت قانون تکیه کرد، البته تا جایی که سلطه انحصاری حزب کمونیست را زیر پرسش نبرد. در همین چارچوب بود که سرمایه‌گذاران بین‌المللی به فضای کسب و کار چین اعتماد کردند، مالکیت محترم شمرده شد، راه برای ابتکارهای خصوصی در خدمت خلق ثروت گشوده شد و رقابت معنا پیدا کرد. میان نظام کمونیستی و مردم چین پیمانی نانوشته به امضا رسید که مفاد آن تا به امروز کم و بیش محترم شمرده شده است. این پیمان را می‌توان چنین خلاصه کرد: کمونیست‌های چین راه را بر پیشرفت اقتصادی و رفاه چینی‌ها نمی‌بندند، ولی مردم چین هم در عوض از زیر پرسش بردن انحصار حزب کمونیست و مطالبه آزادی‌های سیاسی صرف نظر می‌کنند.

پیامد این تحول شگفت در زندگی سیاسی چین بعد از گذشت ۴۰ سال پیش روی ماست. به ارزیابی بانک جهانی از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۹ تولید ناخالص داخلی چین به قیمت جاری از ۱۹۱ میلیارد دلار به ۱۴ هزار و ۲۸۰ میلیارد دلار افزایش یافته (۷۴ برابر) و تولید ناخالص سرانه آن (باز هم به قیمت جاری) در همان مدت از ۲۲۰ دلار به ۱۰ هزار و ۳۹۰ دلار (۴۷ برابر) رسیده است.

در پی همین دوره چهل ساله، چین به مقام نخستین قدرت صادرکننده جهان دست یافته و امروز نخستین قدرت سرمایه‌گذار جهان نیز هست.

ترس‌ها و ابهام‌ها

حزب کمونیست چین با درس گرفتن از تجربه‌های ملی و بین‌المللی به خوبی دریافت که امپراتوری زیر سلطه‌اش، بدون دستیابی به اقتدار اقتصادی، دیر یا زود به سرنوشت امپراتوری شوروی دچار می‌شود.

ولی روی دیگر سکه را نیز نباید از یاد برد. در واقع چین با تکیه بر پیشروی‌های درخشان خود در عرصه‌های صنعت و بازرگانی و تکنولوژی به غولی بدل شده که شکنندگی‌های خود را دارد. این شکنندگی‌ها عمدتاً از جوهر نظام سیاسی چین سرچشمه می‌گیرد که همچنان زیر سلطه یک حزب واحد کمونیستی است.

تصویری از شی جین پینگ در خیابانی در پکن در مارس ۲۰۱۸
تصویری از شی جین پینگ در خیابانی در پکن در مارس ۲۰۱۸

به بیان دیگر توسعه اقتصادی چین با توسعه سیاسی همراه نبوده و این ناهماهنگی چالش‌های فراوانی را هم برای «امپراتوری زرد» و هم برای جهان به وجود آورده است. در این جا به شماری از این چالش‌ها اشاره می‌کنیم:

یک) حزب کمونیست چین همچنان به سنت دیرینه احزاب مارکسیست-لنینیست در راستای حفظ انحصار سیاسی و ایدئولوژیک و سرکوب آزادی‌های سیاسی وفادار است. در هم شکستن تدریجی آزادی‌های موجود در هنگ کنگ، تهدید دائمی علیه تایوان (یکی از کانون‌های شکوفای دموکراسی و توسعه در آسیا)، و نسل‌کشی اویغورهای مسلمان نمونه‌های آشکار دشمنی نظام حاکمه چین با مظاهر توسعه سیاسی است.

دو) در روابط بین‌المللی نیز جمهوری خلق چین به مهم‌ترین قدرت پشتیبان دیکتاتوری‌ها در جهان بدل شده و همه دشمنان آزادی، از نظامیان میانمار گرفته تا جمهوری اسلامی ایران، روی حمایت آن حساب می‌کنند. آشکارا می‌توان دید که بخش مهمی از توانایی‌های اقتصادی و مالی چین در راه پشتیبانی از دیکتاتوری‌های جهان سومی به کار افتاده و ایدئولوگ‌های این کشور نظریه توسعه اقتصادی منهای دموکراسی را به عنوان مؤثرترین راه پیشرفت در جهان تبلیغ می‌کنند.

سه) در درون حزب کمونیست چین، گرایش‌های سلطه‌گرایانه و کیش شخصیت در چند سال گذشته به شدت تقویت شده است. شی جین پینگ، رئیس‌جمهور کنونی چین، از قرار معلوم به مادام‌العمر شدن ریاست خود تمایل دارد و از لحاظ رفتاری نیز به امپراتورهای چینی و یا صدر مائو شباهت می‌یابد. کسی به درستی نمی‌داند در درون حزب کمونیست چه می‌گذرد و چه چهره‌هایی، در آینده، قدرت دیکتاتور کنونی چین را به چالش خواهند کشید.

چهار) آیا مردم چین، و به ویژه طبقه متوسط رو به گسترش این کشور، سلطه مطلق حزب کمونیست را تا ابد تاب خواهند آورد؟ آیا می‌توان از مهم‌ترین تکنولوژی‌های خبری و اطلاعاتی برخوردار بود، ولی از دستیابی آزاد به منابع موجود در شبکه اینترنت محروم ماند؟

پنج) اشتهای سیری‌ناپذیر نظام دیکتاتوری چین به گسترش نفوذ خود در آسیا و جهان، بیش از بیش واکنش‌های ناشی از ترس و ضرورت مقاومت را هم در سطح منطقه آسیا و هم در اروپا و آمریکا بر انگیخته است.

شش) در درون ساختارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی چین، شکنندگی کم نیست. بحران جمعیتی و ترس از گسترش شدید پیری جمعیت بدون برخورداری از مکانیسم‌های تأمین مالی آن، دستگاه حاکمه این کشور را به فکر فرو برده است. پایان سیاست تک‌کودکی و پذیرفتن کودک دوم و حتی سوم برای خانوارها هنوز نتوانسته است بر خانوارهای چینی تأثیر بگذارد و آنها را به زاد و ولد بیشتر تشویق کند.

هفتم) چین از فساد رنج می‌برد و «شاهزادگان سرخ»، که با برخورداری از پایگاه سیاسی و حزبی خانواده خود به مال و منال دست یافته‌اند، به ایجاد شکاف میان مردم و حزب کمونیست چین دامن می‌زنند.

هشتم) چین به شدت درگیر گسترش آلودگی‌های زیست‌محیطی است و ناتوانی از مقابله با این پدیده یکی دیگر از ریشه‌های تنش در روابط میان مردم و قدرت حاکمه است.

نهم ) و سرانجام این پرسش: میان حزب بسیار کوچکی که یکصد سال پیش در ماه ژوئیه در شانگهای پای به صحنه سیاست چین گذاشت، و حزب ۹۲ میلیون نفری امروز که داعیه تسلط بر جهان را دارد، چه وجوه مشترکی وجود دارد؟

XS
SM
MD
LG