سال میلادی ۲۰۱۹ به پایان رسید و سنت انتخاب ده فیلم برتر سال از نگاه منتقدان در رسانههای مختلف، نتایج گوناگونی به ثمر رساند، که به گمانم فارغ از ارزشمندی نتیجه نهایی- که جای چند و چون بسیار باقی میگذارد -بیشتر از جهت فردی قابل اتکاست: خوانندهای که یک سال مقالات یک منتقد را دنبال کرده و با سلیقه او آشناست، حالا در پایان سال بهترینها را از نگاه او مرور میکند؛ با این حساب، این هم انتخابهای نگارنده (بدون ترتیب) از میان حدود پانصد فیلمی که در جشنوارههای جهانی و اکران سینماها دیدهاست:
قد دراز-(Beanpole)
ساخته فیلمساز جوان، کانتمیر بالاگوف از روسیه، از شگفتانگیزترین فیلمهای این سالها که مخاطب را در سرنوشت غریب دو دختر در طول جنگ دوم جهانی درگیر میکند و با بازیهای سرد اما مسحورکننده و با قدرت حیرتانگیز کارگردانی و فضاسازی، ما را درگیر دنیایی به شدت جذاب میکند که در آن «بچه» به عنوان حاصل تنفروشیهای داوطلبانه یکی از این دو زن در جبهه جنگ برای روحیه دادن به سربازان، به نمادی از آیندهای بدل میشود که ره به جایی نمیبرد و تلخی فیلم را دوچندان میکند.
داستان سه خواهر-(A Tale of Three Sisters)
تجربه متفاوتی از امین آلپر، فیلمساز ترک که با فیلم «جنون» درخشیده بود؛ این بار در فضایی بسیار آرام- متاثر از سینمای ایران- که چندان با ذائقه تماشاگر معتاد به هالیوود همخوانی ندارد، با جزئیاتی حیرتانگیز داستان سه خواهر را در یک روستای پرت و دورافتاده در یک جهان مردسالار دنبال میکند و بی آن که به مرز شعار بغلتد، تصویر غریبی از معضلات یک جامعه را از دیدی زنانه با تماشاگرش قسمت میکند.
تکچهره زنی در آتش-(Portrait of a Lady on Fire)
نماینده درخور اعتنایی از موج سینمای زنانه که جشنوارههای سینمایی جهان را درنوردیده؛ ساخته سلین سیاما که جهان دو زن را به بهترین نحو ممکن میکاود: با کادرهای بسته و میزانسن حساب شده، داستان عشق ممنوع یک نقاش زن به سوژهاش را گام به گام و بدون تعجیل میبینیم، با یک پایانبندی حساب شده و دقیق.
انگل/پارازیت-(Parasite)
برنده به حق نخل طلای جشنواره کن امسال که مساله اختلاف طبقاتی را به شکل غریبی در یک خانه مجلل با یک زیرزمین- جایی که طبقه فقیرتر آنجا حبس شده- به چالش میکشد و جای شخصیتهای فقیر و ثروتمند را جابهجا میکند و بی آن که شعار دهد- یا از روایت قصه جذابش دور بیفتد- همه گفتنیها را با تماشاگرش قسمت میکند.
بهشت حتماً همین است-(It must be Heaven)
یکی از بهترین آثار الیا سلیمان که تنها چند جمله دیالوگ دارد(که ای کاش نداشت)، درباره خود فیلمساز (با بازی خودش) و تلاشش برای یافتن تهیهکننده در پاریس و نیویورک که چهره بسیار متفاوت و گاه سوررئالی از این شهرها ارائه میدهد و با طنزی ظریف موقعیت هنرمند را در یک جهان ناآرام و بی تناسب میشکافد.
یک روز سپید سپید-(A White, White day)
یک فیلم دیدنی دیگر از سینمای روبه رشد ایسلند کهاین بار هم تماشاگرش را متحیر میکند: از هلینور پالماسون(سازنده «برادران زمستانی») که باز با بهترین نوع استفاده از مکان وقوع ماجرا روبهرو هستیم و داستان و فضایی را شاهدیم که به شدت با آب و هوا و جهان خاص مردمان ایسلند پیوند خورده و این بار با روایت درونی انسانی روبهرو هستیم در مرز شکستن و فرو ریختن؛ روایت آرامشی که به طوفان میرسد.
مادری-(Maternal)
یک فیلم زنانه دیگر از یک فیلمساز زن (مائورا دلپرو، فیلمساز ایتالیایی) که جهان شورشی یک مادر نوجوان را در برابر تنهایی یک راهبه قرار میدهد و به نتایج درخشانی درباره مفهوم زندگی، مذهب، مادری و سکس میرسد؛ با لحظات درخشانی که حکایت از شناخت دقیق فیلمساز از فضای داستان و شخصیتهای متضادش دارد و میتواند با بیانی سینمایی تماشاگر را در برابر دو روایت کهنه از زن (باکره/ فاحشه) قرار دهد.
جوکر-(Joker)
پدیده سال ساخته تاد فیلیپس (فیلمسازی که کسی انتظار چندانی از او نداشت) که احتمالاً جوایز اسکار را درو خواهد کرد؛ روایت غریبی در ستایش شر و تباهی، روایتگر جایی که بتمن/مسیحی وجود ندارد و تنها با جوکر/دجالی روبهرو هستیم که جهانی را به آَشوب میکشد و ذره ذره ما را در جهان جنونآمیز شخصیت اصلیاش درگیر میکند و در واقع با گرفتن دست ما، تماشاگر را راهی جهنمی بیپایان میکند: به غایت تاثیرگذار، با بازی درخشان خواکین فونیکس.
درباره جاودانگی-(About Endlessness)
اثر دیدنی دیگری از روی اندرسون، فیلمساز طراز اول سوئدی که جهان خاص خودش را با طنزی مختص کشورهای اسکاندیناوی روایت میکند؛ ادامه آشکاری بر فیلم درخشان قبلی («کبوتری برای تامل در باب هستی روی درخت نشست») که در قسمتهای ظاهراً بی ربط به یکدیگر (اما در نهایت در کلیتی قابل تامل) جهان آدمهای متفاوتی را در موقعیتهایی غریب با تماشاگر قسمت میکند.
ایرلندی-(The Irishman)
فیلم تازهای از مارتین اسکورسیزی، از نسل غولهای دهه هفتاد سینمای آمریکا که ثابت میکند هنوز دود از کنده بلند میشود: فیلمی بسیار کند و آهسته (بر خلاف جریان رایجهالیوود) که ستایشی است آشکار از سینمای اروپا (به ویژهاینگمار برگمان) که برای تماشاگرش ثابت میکند که چطور داستانیهالیوودی را میتوان به شیوهای اروپایی با تکیه به برجزئیات و روایت لحظههای سکون زندگی روایت کرد.