«ما انقلاب کردیم/ چه اشتباهی کردیم» از جمله شعارهایی بوده است که در یکی دو سال اخیر در تجمعات اعتراضی در ایران شنیده شده است؛ اعتراضهایی که به صورت مستقیم، مشروعیت انقلاب اسلامی را هدف گرفته است و اصل آن را زیر سؤال میبرد.
درکی شهودی از آنچه در ایران میگذرد، نیز این ادعا را به کرسی خواهد نشاند که انقلاب اسلامی در ایران مرده است.
اما واقعیت این است که هر اندازه با اطمینان بتوان از مرگ انقلاب اسلامی گفت، به همان اندازه میتوان شهادت داد که گفتمان ۵۷ هنوز زنده است. در واقع تلاش این قلم، تفکیک بین انقلاب اسلامی و گفتمان ۵۷ و لزوم مقابله با دومی است؛ که چرا مقابله با مفهومی که دیگر زنده نیست، جز اتلاف وقت سودی ندارد.
انقلاب اسلامی یکی از بروندادهای گفتمان ۵۷ و البته خروجی «غالب» آن بود. این گفتمان، شاخههای دیگری هم داشت که زیر چرخ جمهوری اسلامی له شدند و همین رخداد، آنان را در هالهای سنگین از مظلومیت قرار داد و سنجش کارنامه آنان را با یک رودرواسی تاریخی مواجه کرد و میکند.
اما لهشدگی در چرخ دندههای ساطورین قضای اسلامی و لزوم رعایت حقوق انسان در مقام انسان، نباید لزوم شناخت آن جریانات و مبارزه رسانهای با آن ها را به محاق تعارف ببرد. آن جریانات که هر کدام تکه پارههای گفتمان ۵۷ بودند، هنوز زنده هستند و به صورت جدی در فضای سیاسی ایران نفس میکشند و نمایندگان آنها در رسانهها گاه در مقام مدعیالعموم ظاهر میشوند.
استکبار؛ دال اعظم
شاید به جرئت بتوان گفت که «استکبارستیزی» یا به تعبیر مارکسیستها -امپریالیسمستیزی- نقطه محوری و «دال مرکزی» گفتمان ۵۷ بوده است. همین «استکبار»ستیزی موجود در فضای سیاسی امروز ایران که باعث شده بسیاری از ضرب دیدگان جمهوری اسلامی نیز به آغوش آن پناه ببرند، ریشهای بلافصل در گفتمان ۵۷ دارد. اینکه برای بخشی از فعالان فضای سیاسی ایران، آمریکاستیزی ارج بیشتری از آزادیخواهی دارد، تکرار داستان همان سالهاست؛ با این تفاوت که به سختی بتوان از اقبال عمومی به آن سخن گفت.
نیازی به تکرار حجم سخنان ضدآمریکایی آیتالله خمینی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب اسلامی نیست. آمریکاستیزی آیتالله خمینی بسیار برجستهتر از ستیز او با شوروی یا اروپای غربی بود. خمینی حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در روزهای حساس در پاریس که مذاکره انقلابیون با دولت جیمی کارتر در جریان بود، باز از شعارهای ضدآمریکایی خود عقب نمینشست و در کنار نام بردن از محمدرضاشاه به عنوان مانع اول پیشرفت ایران، آمریکا را «سد دوم» پیشرفت ایران و عامل عقبماندگی میخواند.
چپگرایان آن دوران نیز با آیتالله خمینی در این مسئله همدل و همنوا بودند. مثلاً به این گفته «ویدا حاجبی»-یکی از شاخصترین فعالان مارکسیست پیش از انقلاب- توجه کنید: «مگر در دوره انقلاب، آزادی را قبول داشتیم؟ از فعالان چپ ایران کدامشان آزادی را قبول داشتند؟ حالا بماند کدام یک از رژیم حمایت کردند یا نکردند. اصلاً آزادی بد بود. آزادی از دید ما لیبرالی بود و حقوق بشر تحریم بود...در تظاهراتی که در اعتراض به اجباری شدن چادر صورت گرفت، خیلیها از جمله من، شرکت نکردند. چون تصور ما این بود که چادر اهمیت ندارد و فقط به این فکر میکردیم که از شر شاه آزاد شویم….مبارزه ضد امپریالیستی را مهمتر از هر چیز دیگر میدانستیم». و کیست که نداند مظهر امپریالیسم برای چپ گرایان آن زمان، ایالات متحده آمریکا بود؟
مردمی که دشمن را جای دیگری دیدهاند
بر این اساس اینکه چرا این -به اصطلاح- مخالفان جمهوری اسلامی با مردم معترض در دی ماه ۹۶ همدل نبودند، چندان ناروشن نیست. مردمی که حکومت مستقر را «دشمن» خود میدانند و میگویند: «دشمن ما همینجاست/ دروغ میگن آمریکاست»، مردمی که در نماز جمعه پشت به امام جمعه منتخب خامنهای میکنند و شجاعانه میگویند: «پشت به دشمن/ رو به میهن»، مردمی که صراحتاً در خیابان گفتند: «پولهای ما کجا میره/ عراق یمن یا سوریه»، مردمی نیستند که بتوانند رضایت خاطر ضداستکباری این افراد را جلب کنند.
اپوزیسیونی که دو سال مانده به ایران ۱۴۰۰ هنوز برای مرداد ۳۲ سوگواری ضدآمریکایی میکند و اصول پایهای نگاهش به سیاست خارجی و روابط بینالملل -به درجات گوناگون- تفاوت چندانی با نگاه حاکمان تهران ندارد، اپوزیسیونی نیست که بتواند خود را همراه شعارهای بالا بداند.
آنها همانطور که در دی ماه ۹۶ نشان دادند، همراهان ساکت جمهوری اسلامی در سرکوب مردمی هستند که شعار مطلوب آنها را سر نمیدهند. رنج ملی برای آنها در خوشبینانهترین حالت در جایگاه ثانویه قرار میگیرد و در ابتدا این معیارهای ایدئولوژیک است که خطکش تصمیمگیر آنها برای حمایت یا عدم حمایت از معترضان است.
این طیف به علل تاریخی و سیاسی -که مجال طرح آن در اینجا نیست- قابلیت عرضه تزهای ایجابی در عرصه تغییر سیاسی ندارد. وابستگی عاطفی/ سیاسی آنها به اصل «انتخابات» در جمهوری اسلامی خود به روشنی بیانگر این نکته است. «انتخابات»ی که رهبری جمهوری اسلامی همراه با منصوبانش آن را هدایت میکند ولی به این طیف توهم تأثیرگذاری میبخشد.
اما این طیف قدرت تخریب دارد؛ قابلیت ایجاد دستانداز دارد. غبارآلود کردن فضای تحلیلی و «استکبار» را مقصر وضعیت فلاکت بار فعلی معرفی کردن، روزانه در شبکههای اجتماعی از سوی نمایندگان این طیف صادر میشود. در مصاف نهایی، آنها سربازان نظام مقدس هستند.
به عنوان شاهدی بر این ادعا می توان به اردیبهشت ۹۷ رجوع کرد. در این ماه بود که این «اپوزیسیون» برای موضوعی چون انتقال سفارت آمریکا در اسرائیل -که هیچ ارتباطی با سرنوشت ایرانیان ندارد- بیانیه و آن هم به زبان فارسی صادر کرد، در حالی که برای جانباختگان دی ماه ۹۶ دو خط اطلاعیه تسلیت نیز ننوشت.
نکته مهم آنکه اکثر امضاکنندگان این بیانیه، یا چریکهای دیروز/ کراواتیهای امروز هستند یا اینکه در جبهه «اصلاحطلبان» و گرایشهای نزدیک به آنان قرار میگیرند؛ برخی از آنان نیز هستند که براساس یک ظن سودجویانه سیاسی، سعی میکنند در لباس «تحولخواهی»، فاصله خود را با «اصلاحطلبان» حفظ کنند؛ اما در نهایت همچون «استمرارطلبان» دوم خردادی، در پی «رهبری میانهرو» هستند.
اما همه این تفاوتها و «اختلافات خانوادگی» را که کناری بزنید، طی یک ردیابی سیاسی-تاریخی جای پای همه آنها را میتوانید در گفتمان ۵۷ بیابید؛ جایگاهی که همه آنان در یک صف قرار میگیرند و بر یک آستان سر فرو میآورند. کسانی که خود را در قامت مخالفان جمهوری اسلامی نمایاندهاند و با این عنوان در رسانهها حاضر میشوند، اما در واقع نمایندگان گفتمان ۵۷ در آن سوی آب هستند.
این گفتمان را باید هدف گرفت و برجای آن گفتمانی ایرانگرا، سکولار و دموکراسیخواه را معرفی کرد که خواسته اصلیاش تغییر قانون تبعیضآمیز و فسادآور جمهوری اسلامی ست و در این راه خواستار حمایت و فشارهای بینالمللی نیز هست.
چنانکه واتسلاو هاول -رهبر فقید جنبش آزادیخواهانه چکسلواکی- به صراحت گفته بود: «به وضوح میتوان گفت هرگونه حمایت از خارج مشروع است و میتوان آن را پذیرفت. رژیمهای دیکتاتوری اغلب تمایل دارند ادعا کنند مخالفان آنها بازیچه سرویسهای اطلاعاتی یا سرمایه خارجی هستند و یا اینکه از یک قدرت امپریالیستی پول میگیرند. اما ما که میدانیم این ادعاها بیمعنی هستند».