یادداشتی از سعید قاسمینژاد: پنجشنبه شب، ایالات متحده خودروهای حامل قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را هدف قرار داد و این دو چهره شناختهشده در فهرست تروریستی آمریکا را از دنیای فانی به دیار باقی فرستاد. همراه با آنها چند عضو عالیرتبه سپاه قدس و حشدالشعبی نیز کشته شدند.
حذف فیزیکی قاسم سلیمانی و المهندس ناظران سیاست خاورمیانهای آمریکا و احتمالاً فرماندهان سپاه پاسداران را شگفتزده کرد. رسانههای آمریکایی به نقل از منابع آگاه در دولت آمریکا گزارش دادند که دستگاههای امنیتی این کشور طی سالهای اخیر در ردیابی سلیمانی موفق بودند چرا که به قول آنها او کاهل و بیتوجه شده بود؛ مسئلهای که احتمالاً از اطمینان بالایش در این باره که آمریکاییها او را هدف قرار نخواهند داد، منجر میشد.
طی دو دهه اخیر آمریکاییها سلیمانی را از تیررس عملیات اسرائیلیها خارج کرده و جانش را نجات داده بودند و با وجود داشتن دلایل کافی هرگز نکوشیدند او را حذف کنند. معنای این تغییر رویه و حذف سلیمانی چیست و چگونه آیندهای را ترسیم میکند؟
قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس دو چهره تأثیرگذار دستگاه ولایت بودند. سلیمانی برای دو دهه رهبری سپاه قدس را در دست داشت و توانست با استفاده از اشتباهات ایالات متحده و دولتهای منطقه شبکه وسیعی از شبهنظامیان شیعی را تأسیس کرده، گسترش دهد، هدایت کند و به وسیله آنها چهار پایتخت عربی را تسخیر کند. یکی از برجستهترین رهبران این گروههای شبهنظامی غیرایرانی ابومهدی المهندس بود از رهبران کتائب حزبالله که آخرین مقامش نایب رئیسی حشدالشعبی بود.
قاسم سلیمانی طی دو دهه ارتباط عمیق شخصی و عاطفی با نیروهای شبهنظامی شیعه در منطقه برقرار کرده بود. تبلیغات وسیع حول محور شخصیت او و کارنامه او ظرف دو دهه اخیر از او برای شبهنظامیان شیعه اسطورهای ساخته بود که بعید است جانشین او اسماعیل قاآنی بتواند به این سادگیها جای خالیش را پر کند. قاآنی که فاقد چهره و شخصیتی کاریزماتیک است و طی سالها بر شرق ایران تمرکز کرده، بعید است که بتواند حاج قاسم رهبری شود. این ضربه حداقل در کوتاهمدت موجب تضعیف سپاه قدس خواهد شد هر چند که درباره ابعاد آن نباید اغراق کرد.
نکته مهمتر اما آن است که به نظر میرسد ترامپ در آغاز مسیر پایان دادن به سیاست چهل ساله مماشات با تروریسم شیعی است. سیاست مماشات با تروریسم شیعی ظرف چهار دهه گذشته بنیان سیاست منطقهای آمریکا بوده است خصوصاً پس از ۱۱ سپتامبر.
اوج این سیاست در سالهای اخیر هدف قرار ندادن سپاه قدس توسط ارتش آمریکا در دوره بوش و تبدیل نیروی هوایی آمریکا به نیروی پشتیبانی سپاه قدس و حشدالشعبی در نبرد علیه داعش در دوره اوباما و ترامپ بود. اما این سیاست مماشات سابقهای دورتر دارد؛ به عنوان مثال رونالد ریگان پس از آنکه نیروها و دیپلماتهای آمریکایی در لبنان هدف حزبالله و عماد مغنیه قرار گرفتند و صدها نفر کشته شدند به جای مقابله با این گروه تروریستی شیعه تصمیم به ترک لبنان گرفت. دولت کلینتون به بمبگذاری برجهای خبر در ظهران که منجر به کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکایی شد واکنشی نشان نداد.
هدف قرار دادن بلندپایهترین سران شبکه «تروریسم شیعی» در روز پنجشنبه اگر سرآغاز دورانی جدید در پایان مماشات و آغاز برخورد سیستماتیک با «تروریسم شیعی» در منطقه باشد، پیامدهایی بزرگ برای منطقه و ایران خواهد داشت همانگونه که آغاز برخورد جدی با «تروریستهای سنی» پس از ۱۱ سپتامبر دورانی جدید در حیات این گروهها را رقم زد. پیامدهای چنین چرخشی برای ایران از بازگردادندن نظامی جمهوری اسلامی به درون مرزهایش آغاز میشود و میتواند تا سرنگونی حکومت روحانیون ادامه یابد.
هنوز برای قضاوت درباره اینکه آیا ما با یک تغییر عمیق استراتژیک مواجهیم یا یک ابتکار سطحی تاکتیکی زود است اما قاسم سلیمانی دریافت که ایستادن در برابر ایالات متحده کار او نبود.