موضوع و مایه کار آنی ارنو، نویسنده فرانسوی که این هفته به عنوان برنده جایزه ادبی نوبل معرفی شد، نوعی پروژه خودکاوی است که به آن خصلتی جمعی و اجتماعی میبخشد.
او آثار خود را نوعی «مردمشناسی خویشتن» توصیف کرده است. گفته است که اصولاً علاقهاش به نوشتن ریشه در فکرکردن به خویش و خوداندیشی دارد.
اردیبهشت امسال این موضوع را در مصاحبهای این چنین بیان کرده است: «علاقه و کشش من به نوشتن خیلی زود شروع شد، در همان سن ۲۰ سالگی. چند سال بعد اولین کتابم را نوشتم که البته هیچگاه منتشرش نکردم. این که ۱۰ سال بعد دوباره به سراغ نوشتن رفتم و اولین رمانم را برای انتشار نوشتم بسیار با این موضوع ربط دارد که من همیشه به سیر زندگی شخصی خودم فکر کرده و میکنم. خاستگاه طبقاتی من در این سالها عوض شد و من از یک دختر در خانوادهای با زندگی محقرانه به معلمی بدل شدم خوشپوش با همسر و خانهای مرتب و مرفه. و من در آثارم در تلاش بودهام شرح دهم که این تغییر چگونه صورت گرفت و معنا و مفهومش چیست.»
ارنو اولین عضو خانواده است که موفق میشود تحصیل دانشگاهی داشته باشد و معلم دبیرستان شود. او خود، این ارتقا موقعیت اجتماعی را «خیانت به خاستگاه» خویش توصیف کرده و کم و بیش در همه کتابهایش هم حی و حاضر است. در کتاب «جایگاه» در همین رابطه به جملهای از ژان ژانه، نویسنده معروف فرانسوی، اشاره میکند که «نوشتن آخرین راه فرار و خروج است وقتی که انسان به خیانتی دست زده باشد».
ارنو زاده سال ۱۹۴۰ در نرماندی فرانسه است، در خانوادهای که پدر بریده از کار کشاورزی بقالی کوچکی داشت و مادر هم بار و قهوهخانهای کوچکی که میتوانستند با درآمد آنها زندگی خود را در سطحی محقر حفظ کنند. کار و بار آنها اما در معرض تهدید سوپرمارکتها و بارهای مجللتری بودند که روز به روز گسترش بیشتری پیدا میکردند.
«تلاش برای نجات زمانی که به آن برنمیگردیم...»
ارنو در جستاری که از او منتشر شده، به دو جملهای از پدر اشاره میکند که همیشه در خاطره او مانده است: «کتاب باشه برای تو، من به آنها برای زندگی نیازی ندارم.» آرنو میگوید که این جملات «از زمان گذر کردهاند و بسان درد و واقعیتی غیرقابل تحمل عمیقاً در جان و ذهن من باقی ماندهاند.»
بر خلاف پدر اما گستره زندگی و کتاب برای ارنو نه دو فضا و عرصه جداافتاده از هم، که به شدت در هم آمیختهاند و آنچه «عمیقاً در جان و ذهن باقی مانده» به مایه کار و فعالیت ادبیاش بدل شده است.
در کتابهای اولیه و سهگانهاش («پاکشده»، «جایگاه» و «یک زن») که نوعی بیوگرافی ادبی از خود و پدر و مادر است هم از تجربه زیستشده خویشتن به عنوان دختری در یک خانواده نسبتاً فقیر میگوید، هم رنج و خشم پدر و شرایط کار و زندگی با حداقلهای زندگی را روایت میکند و هم از مادری میگوید که با کارگری و فروشندگی میکوشد به خصوص پس از مرگ پدر موقعیت اجتماعی خانواده را حفظ کند. نقبی که در این اثر آرنو با دقت به لایههای مختلف زندگی و مناسبات و روابط درون خانواده و با محیط بیرون میزند خواننده را یک سره با خود میکشد و درگیر میکند.
کارهای بعدی ارنو، از «شرم» گرفته تا «اتفاق میافتد» و تا «سالها» روایاتی گیرا هستند از زندگی طبقات فرودست جامعه فرانسه و نفبی به گسترههای مختلف هستی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی این کشور در غالب توصیف سرنوشتهایی یگانه و بعضا دشوار و با فرجامهایی حزنانگیز که باز هم در آنها عنصر خودبیوگرافی نویسی حضوری آشنا دارد.
ارنو در پاسخ به این سؤال که چرا در رمان «سالها» مبنا را دقت و توجه در یک مجموعه عکس قرار میدهد، ولی خود این عکسها را در کتاب نمیآورد گفته است: «من درک و دریافتی عمومی از عکسها به دست میدهم، به تاریخ گرفتن آنها و شرایط اجتماعی آن زمان برمیگردم، ولو که مثلاً تمرکز نگاه بر دختری مشغول شنا در ساحل و شکل لباس و ایستادن و فیگور او و علل همه اینها باشد... تلاش متوجه این است که زمانی را نجات دهم که دیگر به آن برنمیگردیم... من در این کتاب "من" به کار نمیبرم، ولی منظورم یک زن است، زنی که از شرایط و موقعیتهای جاری متأثر است، تلاشم معطوف به آن بوده است که نوعی بیوگرافی غیرشخصی بنویسم.»
البته استفاده از عکس و تصویر در کار ارنو همیشه جاری و ساری بوده است، از جمله در تهیه فیلم مستندی ("Les années Super 8") که امسال در جشنواره کن به نمایش درآمد و او در همراهی با پسرش با مونتاژ قطعاتی از فیلمهای سوپر هشت خانوادگی خود در فاصله سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۱ تهیه کرده بود.
خودش در باره درک و احساسش هنگام تهیه این فیلم پس از ۴۰سال که از گرفتن تصاویر سوپر ۸ میگذرد، گفته است: «فاصله زمانی بزرگی است، ولی همین فاصله به من اجازه داد که خاطراتم را در غالب روایت بریزم و تعریف کنم. در مرکز فیلم زنی ایستاده است که روزگاری من بودم، ولی حالا دیگر آن زن نیستم، و شرایطی که حالا دگرگون شده است... سفرهای ما به آلبانی و شیلی و چین یا زیست روزمره ما و نیز بودن به عنوان یک زن در فرانسه دهه هفتاد قرن پیش، همه اینها در متنی که برای فیلم مونتاژشده نوشتم، روایت شد و دوباره مرا به یاد کتاب "سالها" انداخت که آن هم بر همین دوران و خاطرات استوار است...»
ارنو در «اتفاق میافتد» ماجرای یک سقط جنین را، آن هم پس از همبستری در دوران حاملگی با فردی که ایدز دارد، روایت میکند؛ آن هم در زمانی که اصولاً پرسش درباره امکان سقط جنین هم در فرانسه مجازات داشت. این اثر با کارگردانی خانم اودری دیوان به پرده سینما هم راه یافته و جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز سال ۲۰۲۱ را نصیب او کرده است.
روایت جمعی و ادبی زیستنامه خویش به خصوص در اثر متأخرتر ارنو با نام «دختر دیگر» هم برجستگی خاصی مییابد. او در این اثر نامههایی را مرور میکند که به آنی خواهر نادیده خود نوشته است. آنی در سن شش سالگی از دیفتری میمیرد و ارنو در نامهها بی آن که به سانتیمالیسم فروافتد هم دوباره جنبههای زندگی اجتماعی دوران هستی خواهر را توصیف میکند و هم اهمیت و معنای روابط خواهرانه که از آنها محروم است را به توصیف مینشیند.
«مکملی برای مطالعات جامعهشناسی»
در مجموع بیش از ۲۰ اثری که از ارنو متنشر شده میتوان جامعه فرانسه را در نیمه دوم قرن بیستم به تماشا نشست که زنی در متن و بطن آن ماجراهای فردی و اجتماعی متفاوتی را تجربه میکند، از طبقهای به طبقه دیگر کوچ میکند، مناسبات میان مردان و زنان و میان خود زنان را زیر ذرهبین میگذارد و ... او در این آثار آنچنان که آکادمی نوبل نوشته است به سراغ موضوعاتی دشوار هممچون شرم، سقط جنین غیرقانونی و نیز درک و دریافت از معاهدات و قراردادهای اجتماعی میرود. این آثار، آن گونه که هیات داواران آکادمی نوشته است، بر شانه سنن نویسندگی مارسل پروست سوار میشوند و ارنو این سنن را به عصر حاضر میآورد.
ارنو در باره آثار خود گفته است که تلاش میکند «خاطرات شخصی خود را در حافظههای جمعی بازشناسی کند، چرا که برای من، "من" بدون دیگران و بدون تاریخ قابل تصور نیست. به این ترتیب قصههای زندگی من از تجارب شخصیام فراتر رفته، در متن تجربههایی جمعی جا میگیرند، تجربههایی که با توجه به قید و بندهای اجتماعی و اتفاقات مختلف "منشدن" را مشمول محدودیتهایی میکنند.»
از آثار ارنو کم و بیش به عنوانی مکملی ادبی برای کارها و تحقیقات پیر بوردو، جامعهشناس و مردمشناس معروف فرانسوی در زمینه وضعیت طبقات اجتماعی و دینامیسم این مناسبات در فرانسه یاد میشود. به خصوص در دوران کنونی که شکافهای اجتماعی در جوامع غربی هم رو به گسترش است، هم آثار بوردو اعتنای بیشتری یافتهاند و هم هیات داوران نوبل ادبی هم شاید گوشه چشمی به این جنبه از اهمیت کارهای ارنو داشته است.
ارنو در پاسخ به این که کدام نویسندگان الگو و سرمشق او بودهاند از جمله از بوردو یاد میکند که در تقویت نگاه و ذهنیت اجتماعیاش نقشی اساسی داشته است و البته از گوستاو فلوبر و آلبر کامو که در زمینه ادبی جهانهای تازهای را به روی او گشودهاند.
انقلاب آرامی که ارنو در گستره داستاننویسی رقم زده حالا از سوی بسیاری از منتقدان و صاحبنظران ادبی با عنوان «اتوفینکشن» یا فانتزیهای خویشمحور شناخته میشود، گویی که نویسنده آینهای در برابر خود گرفته و تصویر و خاستگاه و سیر شدن خویش را با فانتزیهای متفاوت درمیآمیزد. کمکی که این آثار به محوریشدن موضوعات زنانه و تبدیل خودزیستنامهنویسی به بیوگرافیهای جمعی با مولفههایی قوی از روایت ادبی کردهاند را باید منحصراً در حیطه امتیازات ارنو دانست.
«هنوز میتوان کمی امیدوار بود»
ارنو در یکی از تازهترین مصاحبههایش با اشاره به تفاوتها میان زمانهای که کتاب «سالها» (دهههای شصت و هفتاد قرن بیستم) روایت میکند با دوران کنونی و نیز در پاسخ به این سؤال که آیا دلتان برای آن سالها تنگ میشود، گفته است: «راستش نه، چون من در زمان حال زندگی میکنم. و هر چند هم که دیروز و فردا بخشی از اکنون هستند، ولی مهم همین لحظهای است که در آن زندگی میکنیم. منتهی وقتی که من به سالهای دهه هفتاد فکر میکنم به نظرم فرقش با امروز مثل تفاوت میان میان شب و روز است. این روزها ناامیدی بر ما مسلط است، که هیچوقت در گذشته نمیگذاشتم بر من غلبه کند. در آن سالها ما در این فکر بودیم که در جهان راه برای همه کارهای ما باز است و مرز و محدودیتی برای ما وجود ندارد. فکر میکردیم که میتوانیم همه چیز را تغییر دهیم و همه چیز بهتر خواهد شد، حتی در گستره سیاسی. در مجموع با جهان و طبیعت رابطهای مبتنی بر بازی و بازیگوشی داشتیم تا این که معلوم شد که منابع انسان و جهان نامحدود نیستند و آزادیهای ما هم مشمول محدویتهایی است و همین را موجب ناامیدی امروز میدانم. ولی بسیار امیدوارم که این تنها یک دوره گذرا باشد. این که فردا چه پیش خواهد آمد قابل پیشبینی نیست، ولی چرا نباید کمی امیدوار بود و امیدوار باقی ماند.»
ارنو در تازهترین اثرش (مرد جوان/ Le jeune homme) ماجرای رابطه عشقی یک زن بالای ۵۰ سال نسبتاً مرفه را با مرد جوان دانشجویی از اقشار پایین جامعه برخاسته و ۳۰ سال از او کوچکتر است، روایت میکند، گویی که دوباره موضوع «خیانت به خاستگاه خویش» حالا در جهتی برعکس دوباره موضوع کار ارنو شده است.
آثار ارنو به رغم نسبت و نقبی که با پیچیدگیهای زندگی اجتماعی و سیاسی و شخصی پیدا میکنند ساده و روان خوانده میشوند و سنین مختلفی قادر به درک و دریافت و فهم و تعقیب رویدادها و روندهای درون این آثار هستند. برخی از این آثار به فارسی هم ترجمه شدهاند، مثل «کوچه پسکوچههای کودکی»، «دختر دیگر» «جایگاه»، «شرم»، «سالها». کتاب «یک زن» به صورت صوتی هم درآمده و اینجا میتوان آن را شنید.
ارنو در اولین مصاحبه بعد از اعلام برندهشدن جایزه نوبل ادبی، از اعتراضات جاری در ایران علیه حجاب اجباری حمایت کرد و گفت: «کاملاً طرفدار اعتراض زنان علیه این محدودیت مطلق هستم.»