فرهنگ زندگی اقتصادی، عقلانیت معین گروهی است که رویکرد و کنشهای اقتصادی گروههای گوناگون یک جامعه را شکل میدهد. برای مثال عقلانیت گروهی جامعه دانش بنیاد که با تولید دانش و توسعه منابع انسانی تلاش میکند تا بیشترین مطلوبیت را کسب کند، با عقلانیت گروهی که با کشف و تمرکز به حفرههای رانتی در پس به دست آوردن بیشترین سود است، متفاوت است.
هر دو گروه در پی به دست آوردن بیشترین مطلوبیت هستند، اما مطلوبیت گروه نخست مبتنی بر افزایش بهرهوری از سرمایه انسانی و دانش است، حال آنکه گروه دوم در پی آن است که سود خود را با استفاده از شکار امتیازات معلق در فضای رانتی به حداکثر برساند. هر دو گروه دارای عقلانیت ویژه خاص خود هستند، اما گروه نخست در پی خلق ارزش از راه توسعه سرمایه انسانی است، و رویکرد دومین گروه اما استفاده از موقعیتهای رانتی است.
در هیچ جامعهای فرهنگ یکدست اقتصادی وجود ندارد، بلکه این فرهنگ همواره مرکب از خردهفرهنگهای گوناگون باقی میماند. برای بررسی فرهنگ اقتصادی ایران در موقعیت فعلی، یعنی چهار دهه پس از سقوط سلطنت پهلوی و برقراری جمهوری اسلامی نیازمند مقدمهای هستیم.
جایگاه جامعه در حال گذار ایران از نظر اقتصادی، مرحلهای میان دوره پیشاصنعتی و دوره صنعتی است. نه کاملاً سنتی و کشاورزی است و نه از صنعتی هم پای جوامع پیشرفته غربی توسعه یافته است. فرهنگ اقتصادی چنین جامعهای ترکیبی از خردهفرهنگهای گوناگونی مانند خردهفرهنگ کشاورزی، پیشهوری، دلال، رانتگرا و غیره است.
تولید و توزیع کالای فیزیکی و بخصوص کالاهای اساسی هنوز بخش عمده اقتصاد ایران را رقم میزند. کشور هنوز به عرصه رقابت جهانی کالايی وارد نشده و منبع اصلی تأمین مالی هزینههای عمومی دولت، صادرات نفتخام است. استاندارد کالاهای تولید شده در داخل دارای مزیت اقتصادی نیست به همین دلیل بر سیاستهای حمایتی برای بقای صنایعی نظیر خودرو تأکید میشود
این نکات، خود بسیاری از کاستیهای اقتصادی ایران، ازجمله ناکارآمدی و رانتخواری در استفاده از منابع را توضیح میدهد. اما کارکرد درآمدهای نفتی تنها این نیست، چون دسترسی دولت به منابع ارزی حاصله از صادرات نفت، بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران را پوشانده است و ناکارآمدی مدیریت- در سطوح گوناگون کلان و میانه و خرد- بر آن را پنهان کرده است.
شاید اگر درآمد نفتی در اختیار دولت نبود و دولت ساختار متمركز نفتي نداشت میشد امید داشت که ضرورتهای زندگی واقعی انگیزهای را برای تحول فراهم کند. تحولات اقتصادی ایران اغلب برونزا و متکی به تحولاتی بیرون از اراده مدیران بوده است. اندیشه رفرم و اصلاحات درونزا و با مشارکت عوامل داخلی جایگاه زیادی در اندیشه مدیران نداشته است.
فرهنگ اقتصادی امروز ایران یکپارچه نیست و مجموعهای از خردهفرهنگهای گوناگونی است که بهطور تاریخی فراهم آمده است و اینک در قاب و قالب واحدی در کنار یکدیگر در چالش و مالش هستند. از مهمترین بخشهای این مجموعه فرهنگ شبانی، دهقانی، فرهنگ بازار سنتی، فرهنگ پیشهوری، دیوانسالاری، شبه مدرنیسم، دلال واردات گرا و رانتگرایی است.
توضیح اینکه در دوره اقتصاد شبانی ایران، فرهنگ شبانی بخش قابل توجهی از رفتار اقتصادی حاکمان و حتی بخشهایی از بازیگران اقتصادی را توضیح میدهد. البته خردهفرهنگهای دیگری از جمله فرهنگ دهقانی و پیشهوری در کنار این فرهنگ وجود دارند اما از آن جهت که بخش عمدهای از عرصهی عمومی زیر نفوذ حکومت برخاسته از روابط شبانی است قاعدتاً همین فرهنگ بر سایر خردهفرهنگها تفوق پیدا میکند. فرهنگ اقتصادی گروههای دهقانی در این میان با داشتن چشم به آسمان و کشاورزی دیمی، شکل میگیرد.
در هر دوی این دو خردهفرهنگ اقتصادی هر چند انسان در کاری طاقتفرسا شرکت دارد، اما اساس تولید در طبیعت است و لذا نقش انسان اجتماعی به عنوان آفرینندهی ارزش غایب است و این قضا و قدر است که سرنوشت او را رقم میزند.
سلطانیسم سیاسی مکمل این فرهنگ اقتصادی است. فرهنگ پیشاپهلوی ترکیبی از این دو خرده فرهنگ اقتصادی در سازگاری با نگرش مذهبی خاص همین دوره است. فرهنگ شبانی و کشاورزی است که بخش مهمی از رفتار اقتصادی بازیگران اقتصادی در دورهی قاجار و حتی دورهی پهلوی را توضیح میدهد.
با فعال شدن بخش نفت در اقتصاد ایران و گسترش دیوانسالاری و ارتش که همگی نماد شبهمدرنیسم آمرانه پهلوی هستند خردهفرهنگهای جدید به پازل خردهفرهنگهای دورهی قاجار افزوده میشود. در همین دوره، جاپای رانت بهتدریج در فرهنگ اقتصادی ایران باز میشود. بخش دلال وارداتی در دورهی پهلوی دوم علیرغم مقاومت خردهفرهنگهای گذشته نظیر فرهنگ کشاورزی و پیشهوری -بر خردهفرهنگهای گذشته بر آنها غلبه میکند.
در همین روند است که در پایان دوره پهلوی کمپرادوریسم به وجه غالب فرهنگ اقتصادی تبدیل میشود، اما خردهفرهنگهای دیگر نیز کم یا بیش در کنار آن به حیات خود ادامه میدهند. در دورههای پهلوی اول و دوم اقشار جدیدی در ایران پدید میآیند. ارتشیان، دیوانسالاران، فنسالاران، مستغلاتچیها، بازرگانان کمپرادور از جمله مهمترین اقشاری هستند که طبقهی متوسط نوین ایران را در آن دوره تشکیل میدهند. در این دوره طبقه متوسط نوین ایران نتوانست به فعلیت برسد و این یکی از چالشهای رژیم شاه بود که در سرنگونی آن سهم قابل توجهی داشت.
با سرنگونی رژیم گذشته، اقتصاد ایران به شرایط جدیدی وارد میشود. انقلاب و جنگ شرایط بهوجود آمدن یک طبقه جدید متشکل از طیفی از اقشار گوناگون بخصوص اقشار سنتی بازار را فراهم میکند. هرچند گام آخر سرنگونی رژیم سابق با مشارکت و همداستانی طبقات میانی جامعه و نخبگان روشنفکر و ملیگرای آنها، روحانیون و چهرههایی از سنتی بازار و تودههای حاشیهنشین شکل میگیرد، اما این اتفاق که بسیار شکننده بود دوامی نمییابد.
در ادامه روحانیون و همپیمانان بازاری-سنتی آنان از سویی و در کنار آنها بخشی از گروههای اجتماعی حاشیهی شهرها- که بسیاری از آنها بعدها در مؤسسات شبهنظامی و امنیتی نظیر کمیتهها و سپاه پاسداران که دارای کارکرد سیاسی هستند- بهعنوان ماده خام این طبقه مطرح میشوند. در این دوره فرهنگ دیوانسالاری و رانت بخش غالب بر خردهفرهنگهای پیشین چیره شده و فرهنگ رسمی اقتصادی را شکل میدهد.
اینک فرهنگ اقتصادی فعلی اقتصاد ایران مجموعهای از عناصری است که در سده اخیر در قاب و قالب فعلی با یکدیگر به چالش و مالش و در عین حال نوعی سازگاری رسیدهاند. چنین ترکیبی از عناصری همچون فرهنگ غارت، رانت، بازار سنتی، بخش دلال وارداتی، دیوانسالاری، و شبهمدرنیسم با شرایط اقتصاد بینالمللی که بر فرهنگ اقتصاد دانش بنیان که بر تولید دانش و آفرینش ارزش از این راه تأکید دارد، سازگاری ندارد.
اما از آن جهت که این فرهنگها -فرهنگ غارت، رانت، بازار سنتی، بخش دلال وارداتی، دیوانسالاری- نهادینه شدهاند، و مستقل از ظرف بیرونی به حیات خود ادامه میدهند. نهادینه شدن این فرهنگها که زمانی شاید دارای کارکردهای خاص خود بودند، اینک به مانعی برای ورود به جهان نوین و فرهنگ اقتصاد دانشبینان تبدیل شده است.