چندی پیش، در میانههای ماه سپتامبر سال ۲۰۱۸ گروهی از جوانان برانداز، موجودیت شبکه فرشگرد را در بیانیهای اعلام کردند. در این بیانیه، فرشگرد به عنوان شبکهای برای براندازی معرفی شده است و همه براندازانی که به اصول برشمرده در آن پایبند باشند، میتوانند با تشکیل حلقهها و شبکههای محلی، پروژههای خود را در راستای براندازی مستقلاً تعریف کنند. همچنین این حلقههای محلی میتوانند با فرشگرد در ارتباط باشند و از پوشش آن در راستای گسترش و تبلیغ پروژههای خود برخوردار شوند یا با آن همفکری کنند.
یکی از اصول ششگانهای که در بیانیه فرشگرد آمده چنین است: «ما با اسلام سیاسی و ایدئولوژیهای کمونیستی (ارتجاع سرخ و سیاه) مرزبندی مشخص داریم و معتقدیم این ایدئولوژیها، در گذشته، حال و آینده ایران، زیانبار و ویرانگر بودهاند و خواهند بود».
البته تعبیر «ارتجاع سرخ و سیاه» در سپهر سیاسی ایران، سخن تازهای نیست و بیش از ۵۰ سال پیش، محمدرضا شاه فقید آن را برای اجماعی از نیروهای کمونیست و اسلامگرا که بعدها به نیروی محرک و ستون اصلی انقلاب سال ۵۷ تبدیل شدند به کار برده بود. همچنین در سطح جهانی نیز همبستگی گاه سیستماتیک نیروهای چپ غربستیز (بازماندگان کمونیسم دوران جنگ سرد همچون کوبا و کره شمالی یا سوسیالیسم قرن بیست و یکمی همچون ونزوئلا) با اسلامگرایان به این تعبیر، واقعیت امروزین بخشیده است.
مفهوم «ارتجاع سیاه» چندان آشکار است که نیازی به توضیح ندارد؛ کمابیش همه مردم ایران مفهوم حکومت دینسالار (تئوکراتیک) اسلامگرا را در چهل سال گذشته با گوشت و خون احساس کردهاند. ارتجاع سیاه به معنای هر گروه یا اندیشه سیاسی (چه درون نظام جمهوری اسلامی، چه خارج آن) است که همچنان در پی آمیختن دین و حکومت باشد و از اصول سکولاریسم[1] تخطی کند. بدیهی است که فعالان سیاسی و سیاستمداران اگر باورهای دینی خود را به زندگی شخصی محدود کنند، دینداریشان با سکولاریسم منافاتی ندارد و مشمول «ارتجاع سیاه» نمیشود. پس در بقیه این یادداشت به «ارتجاع سرخ» میپردازم.
مفهوم «ارتجاع سرخ» نیاز به واکاوی بیشتری دارد. بیگمان این مفهوم هرگز به معنای همه طیف چپ سیاسی-اقتصادی نبوده و نیست. فرشگرد سازمانی ویژه طیف راست سیاسی-اقتصادی نیست و هرگز نخواسته که با همه فعالان چپ از همه طیفها مرزبندی داشته باشد و از آنان اعلام برائت کند. به عنوان یکی از امضاکنندگان بیانیه فرشگرد، بایسته میدانم که برداشت خود را از مفهوم ارتجاع سرخ شرح دهم، با این توضیح که این تنها برداشت شخصی من است، و نه لزوماً موضع رسمی فرشگرد.
امروزه در دموکراسیهای پیشرفته غربی، ارزشها و مفاهیم پایهای لیبرالیسم که خود برآمده از خردگرایی دوران روشنگری است از سوی هر دو طیف راست و چپ میانه (سوسیال دموکرات، نه احزاب کمونیستی) پذیرفته شدهاند. از جمله این ارزشها و مفاهیم، چنین مواردی را میتوان برشمرد: حقوق بشر، آزادی بیان، آزادی عقیده و سکولاریسم، هویت ملی و تمامیت ارضی کشورها، حقوق مالکیت از جمله مالکیت معنوی، کلیت اقتصاد و بازار آزاد (به همراه نظارت دولت بر آن که درباره حد و مرزش جای بحث است) ... البته در اسکاندیناوی یا اروپای غربی یا آمریکای شمالی، هنوز احزاب کمونیستی یا چپ/سوسیالیست تندرو هستند که چنین مفاهیم پایهای را قبول ندارند و این احزاب در فعالیت سیاسی نیز آزادند، لکن عملاً وزن چندانی در صحنه سیاسی ندارند.
فراتر از این مفاهیم پایهای، در دموکراسیهای پیشرفته، بین طیف راست میانه و چپ میانه اختلاف نظرهایی درباره جزییات سیاستهای اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. اما این اختلاف نظرها، هرچند که تا اندازهای ماهیت ایدئولوژیک داشته باشد، تا حد ممکن به مباحث فنی و تخصصی در اقتصاد یا علوم اجتماعی کاسته شده است. مثلاً اینکه چه میزان مالیات بر درآمد هم عادلانه است و هم مانع از رشد اقتصاد نمیشود، یا نظام مالیات تا چه اندازه باید پلکانی[2] باشد، یا کمک به بیکاران بهتر است تا چه میزان و زمان و روشی باشد ... به صورت کلی و سرانگشتی میتوان گفت که احزاب چپ/سوسیال دموکرات هوادار مالیات بیشتر (عمدتاً از صاحبان درآمد بالاتر) و خدمات اجتماعی-آموزشی-بهداشتی بیشتر و در نتیجه دولت بزرگتر هستند. هواداران راست میانه عمدتاً هوادار مالیات کمتر، دولت کوچکتر و ریخت و پاش کمتر، و کسب و کارهای خصوصی شکوفاتر میباشند.
در اینجا قصد ندارم وارد جزئیات اختلاف نظر میان راست و چپ میانه در دموکراسیهای پیشرفته شوم. موضوع سخنم این نیست. خودم از دیدگاه اقتصاد، در طیف راست میانه قرار میگیرم. پس طبیعتاً در زمینه اقتصاد با چپ سوسیال دموکرات اختلاف نظر دارم. دوست دارم در «ایران آزاد فردا» و در «فردای براندازی» با سوسیال دموکراتها رقابت دموکراتیک داشته باشم و هر یک بکوشیم رأی و نظر مردم را به سوی خود جلب کنیم. اما هرگز و هرگز چپ سوسیال دموکرات را مصداق ارتجاع سرخ نمیدانم. برای مثال از شخصیتهای تاریخی ما، شادروان بختیار تا پایان عمر یک سوسیال دموکرات بود. چگونه و با کدام عقل سلیم میتوان او را پارهای از ارتجاع سرخ دانست؟
خوشبختانه در فرشگرد ما هم افرادی از طیف راست میانه داریم و هم چپ میانه (سوسیال دموکرات). اصولاً فرشگرد حزب سیاسی نیست که سیاست اقتصادی چپ یا راست داشته باشد. فرشگرد شبکهای برای براندازی است. وانگهی، وقتی ایران در اشغال «فرقه تبهكار» است، جای بحث در جزئیات اقتصادی چپ و راست نیست. اولویت نخست آزادی ایران اشغالی است. در فردای براندازی، از اعضای فرشگرد به همراه بسیاری دیگر از هموطنان، شاید دو یا سه یا چند حزب سیاسی چپ و راست دربیاید که با هم رقابت دموکراتیک کنند. در آن زمان من قطعاً در حزب راست میانه (از نظر اقتصادی) خواهم بود و از تخصصم در این راستا بهره خواهم جست.
اینک شاید بپرسید که پس مصداق ارتجاع سرخ و سیاه که در بیانیه فرشگرد آمده، کدام گروهها و گرایشهای سیاسی هستند؟ فهرست کردن گروهها و شخصیتهای سیاسی در این نوشته نه شایسته است و نه به درک مطلب کمکی میکند چرا که با پیدایش هر گروه تازهای باید فهرست را تکمیل کرد. پس به جای آن، چهار نشانه سرانگشتی از ارتجاع سرخ و سیاه را اینجا فهرست میکنم. شخصیتها یا گروههایی که همه یا بیشتر این نشانهها را داشته باشند، به احتمال بالا مصداق ارتجاع سرخ و سیاه هستند:
۱. دشمنی با شخصیتها و نمادهای ملی ایران[3]: بخشی از چپ ایرانی تحت تأثیر دیدگاههای مارکسیستی-لنینیستی، از آغاز پیدایش با مفهوم وحدت ملی و ملت ایران مشکل داشته است. القای اینکه ایران کشوری چند-ملیتی است (نه مجموعهای از شهروندان از اقوام و زبانها و رسوم گوناگون که هر یک باید حقوق و احترام خود را داشته باشد) یکی از مهمترین آموزههای ارتجاع سرخ بوده است؛ نتیجه عملیش هم چیزی جز ایجاد اختلافات قومی و فرقهسازی و گاه تشکیل جمهوریهای خودخوانده و جعلی همچون جمهوری گیلان و مهاباد و غیره نبوده است. بدیهی است که در یک کشور، آن هم کشوری با قدرت و قدمت ایران، نمیتوان از چند ملت سخن گفت و انتظار شکوفایی و وحدت ملی داشت. برعکس، چپ سوسیال دموکرات (برای مثال شادروان بختیار) عمدتاً دیدگاهی ملی دارد و میداند که بدون کمینهای از وحدت ملی، نه پیشرفت اقتصادی ممکن است، نه عدالت اجتماعی.
۲. غربستیزی و آمریکاستیزی: در سیاست خارجی، ارتجاع سرخ و سیاه به جای آنکه در پی بهینه و بیشینه کردن منافع ملی ایران باشد، با دیدی ایدئولوژیک در پی آن است که از موقعیت و منابع و ثروتهای ملت ایران استفاده کند تا هرچه بیشتر به اهداف ایدئولوژیک خود همچون شکست غرب و امپریالیسم و آمریکا نزدیک شود. درست همچون انگلی که به بدن میزبان بیافتد و از خون میزبان برای تکثیر خود بهره بجوید، ارتجاع سرخ و سیاه نیز رمق مردم ایران میمکد تا با آمریکا و غرب درافتد.
۳. اسرائیلستیزی: در بسیاری از اقوام بدوی و باستانی، رسمی بود که هرگاه بزرگان قبیله احساس میکردند آن قوم مورد خشم خدایان قرار گرفته، جانوری (معمولاً بزی) را نشان کرده و آن را قربانی مینمودند تا با پیشکش قربانی به درگاه خدایان، قضا و بلای الهی از قبیله دست بردارد. به عبارتی آن بز حامل گناهان قبیله میشد تا با سر بریدنش گناهان قبیله پاک شود. اصطلاح scapegoat در زبان انگلیسی از همین رسم بدوی آمده است. برای ارتجاع سرخ و سیاه نیز اسرائیل نقش همان بز قربانی را دارد. هر بدی و زشتی را- بویژه در خاورمیانه از آن میبینند. دشمنی غیرمنطقی با ماهیت و کل موجودیت اسرائیل از همین دیدگاه برمیآید. بدیهی است که این سخن بدین معنا نیست که هر مخالفت معقولی با برخی سیاستهای دولت اسرائیل به معنای پیروی از ارتجاع سرخ و سیاه است.
۴. دشمنی با بازار و اقتصاد آزاد: تحت تأثیر آموزههای کمونیستی مارکس و لنین، گروههایی از چپها بر این باورند که ذات اغلب معاملات و دادوستدها در بازار آزاد بر پایه بهرهکشی و استثمار است، چه دادوستد کالا باشد، چه خدمات یا نیروی کار. مثلاً اگر کسی کارگری را استخدام میکند، به صرف این استخدام، کارفرما از کارگر سوءاستفاده کرده و نیروی کار او را دزدیده است. نتیجه چنین برداشت سطحی و خامی به اقتصاد آن میشود که ارتجاع سرخ خواهان از میان بردن بازار آزاد و دادوستد آزادانه نیروی کار و کالا و خدمات و سرمایه است. و راه پیشرفت جامعه را در آن میداند که حکومت توزیع اغلب کالاها را در دست داشته باشد و همچنین بیشتر مردم برای دولت کار کنند (نمونه: کشورهای کمونیستی کنونی و پیشین یا نظام سوسیالیستی ونزوئلا). در مقابل، چپ سوسیال دموکرات وجود بازار آزاد را به عنوان نهادی نسبتاً کارآمد و سودمند میپذیرد، اما بر این باور است که جامعه باید با تشکیل اتحادیههای کارگری و همچنین نهادهای نظارتی regulatory دولتی بر سازوکار بازار آزاد نظارت کند.
نظرات طرح شده در این یادداشت بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
شروان فشندی، کارشناس اقتصاد و مشاور بانکداری است. آقای فشندی تأکید کرده که محتوای این مقاله نظرات شخصی نویسنده است و به هیچ عنوان بازتابدهنده کارفرمایان کنونی یا پیشین او نیست. او همچنین تأکید کرده که در این یادداشت، به عنوان یکی از امضاکنندگان بیانیه فرشگرد، تنها برداشت شخصی خود را شرح داده و به هیچ عنوان سخنگوی فرشگرد نیست، و این یادداشت نباید موضع رسمی فرشگرد تلقی شود.
پانویسها:
[1] سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد حکومت است، نه دینستیزی یا دین-زدایی. در نظام سکولار، حکومت هیچ دینی را بر باورها/دینهای دیگر برتری نمی دهد و برایش امتیاز ویژه ای فراهم نمی آورد.
[2] مالیات پلکانی یا تصاعدی progressive ساختاری از مالیات است که شخص هرچه درآمد بیشتری داشته باشد، درصد مالیات بیشتری باید پرداخت کند
[3] شخصیتها و نمادهایی همچون کورش، فردوسی، شاهنامه، پرچم شیروخورشید