حسن روحانی در سخنان اخیرش در جمع مدیران بیمه ناخواسته اعترافی بزرگی کرد و از نقش خود در نافرجامی و یا عدم تحقق پیامدهای قابل انتظار از برجام پرده برداشت. روحانی در این دیدار برای نخستین بار جزئیاتی از گفتوگوی کوتاه تلفنی خود با باراک اوباما را آشکار ساخت.
او گفت:« آقای اوباما سه موضوع را مطرح کرد و من در مکالمه تلفنی که برای اولین بار میگویم، ایشان سه موضوع را مطرح کرد و من گفتم راجع به سه موضوع مذاکره نمیکنیم اما اگر موضوع هستهای تمام شد موضوعات بعدی در دستور کار مذاکرات قرار میگیرد.»
البته از قبل هم مطرح شده بود که دولت وقت آمریکا فقط خواهان توافق در حوزه اختلافات هستهای نبود بلکه ملاحظات جدی در زمینه مسائل موشکی و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی نیز داشت.
اما حال سخنان روحانی مستند قطعی و غیرقابل انکاری است که با اصرار و پیشنهاد روحانی و تیم مذاکرهکننده هستهای روال مرحلهای و تدریجی در دستور کار قرار میگیرد تا موفقیت در توافق هستهای پایه توافقات در دو حوزه اختلافات دیگر شود.
به عبارت روشن قرار بوده برجام ۱ با برجامهای ۲ و ۳ تکمیل شود. بنابراین بار دیگر روشن میشود که حتی اگر ریاست جمهوری باراک اوباما ادامه پیدا میکرد و یا هیلاری کلینتون برنده انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا میشد یا یک چهره دمکرات الان در کاخ سفید بود، روابط ایران و آمریکا کمابیش بحرانی بود و برجام نمیتوانست انتظارات مدنظر ایران را محقق کند. تنها تفاوت بر سر خروج و یا ماندن در برجام است ولی در ظرفیت پایین برجام در حل مشکلات اقتصادی و امنیتی ایران و فعال نشدن کامل پتانسیلهای آن تغییری به وجود نمیآمد.
بر خلاف فضاسازی که روحانی در طرح این سخنان دنبال میکرد تا خود را از زیر بار فشار اعتراضات و انتقادات و شدت یافتن ریزش اجتماعی به دلیل مشارکت در سرکوب خونین و فوقالعاده خشن اعتراضات سراسری آبان ۹۸ خارج سازد، این اظهارات او را بیشتر زیر سؤال میبرد. فارغ از رویکرد پوپولیستی و بزرگنمایی روحانی که کوشیده است نقش خود را برجسته نشان دهد و عامل اصلی یعنی موافقت نهانی رهبری جمهوری اسلامی و ریلگذاری او در قالب راهبرد «نرمش قهرمانانه» را فروگذاشته است، ترفند سیاسی او کارساز نیست. تکیه به کارت برجام عملکرد منفی دولت روحانی بعد از شش سال ریاست جمهوری را توجیه نمیکند.
بعد از اعتراضات سراسری آبان ۹۸، یادآوری برجام و پایان دادن به تحریمهای چندجانبه غرب و تعلیق قطعنامههای سازمان ملل نمیتواند سرپوشی بر دستان خونین دولت اعتدال، فریبکاری سیاسی و خلف وعدههای فراوان روحانی شود. او اگر آنگونه که نقش محوری برای خودش در تصویب برجام قائل است و در سخنانش سعی کرد این پیام را القا کند که او تغییری نکرده و هنوز میتواند در جمهوری اسلامی خرق عادت کرده و تابوشکنی کند، باید این سؤال را جواب بدهد که چرا در تعمیم برجام به دیگر حوزه های اختلافی ناکام شده و تسلیم مخالفتها شده است!
اگر او همان سوپرمنی هست که جلوه میدهد، چرا به تعهداتش در تماس تلفنی با اوباما عمل نکرده است! دولت طرحی برای در دستور کار قرار دادن دو خواسته دیگر اوباما ارائه نکرد و در برابر نهیب خانگی به سرعت تسلیم شد و بارها کارگزاران سیاست خارجی دولتهای یازدهم و دوازدهم اعلام کردند که فقط در حوزه هستهای با آمریکا مذاکره میکنند.
این اتفاق یا از سر ناتوانی است یا از سر فریب و برخورد دوگانه. از آنجا که سوابق حسن روحانی، جواد ظریف و دیگر دولتمردان ارشد اعتدالی گویای نهادینگی بوروکراسی ریاکارانه است، از این رو این احتمال قوت بیشتری دارد که آنها از ابتدا آگاهانه و عامدانه به دنبال بازی دادن طرف آمریکایی بوده و هیچگاه ارادهای برای رسیدن به یک توافق جامع با آمریکا که شامل حل و فصل همه موارد اختلافی بوده و مناسبات دو کشور را عادی سازد، نداشتهاند.
اگر چنین بود، نه جواد ظریف «دیپلمات انقلابی» نامیده میشد و نه حسن روحانی مجال مذاکره با دولت آمریکا برای مصالحه هستهای پیدا میکرد و نه جواز ورود به ساختمان خیابان پاستور را میگرفت.
تجزیه و تحلیل رفتار جواد ظریف و شبکهای که او در آمریکا درست کرده بود، روشن میسازد که او فضایی در آمریکا و در جمع اعضا و نهادهای وابسته به حزب دمکرات آمریکا ایجاد کرده بود، که اگر دولت آمریکا از سختگیری دست برداشته و جمهوری اسلامی را به عنوانی دولتی مشروع و واقعیتی اجتنابناپذیر به رسمیت بشناسد و جناح میانهرو را از طریق کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر ایران تقویت کند، آنگاه ملاحظات امنیتی آمریکا نیز مد نظر حکومت قرار میگیرد.
ناتوانی روحانی در تعمیم برجام از «مصالحه موردی» به «الگویی در سیاست خارجی» و شکلگیری برجامهای ۲ و ۳ زمینه را برای کاهش جذابیتهای برجام در عرصه سیاسی آمریکا هموار ساخت. یا حداقل میتوان گفت بهانه به دست ترامپ داد تا دولت آمریکا را از توافق اتمی با ایران در قالب گروه ۵+۱ خارج سازد.
اما این راهکار، هدف برد-برد را دنبال نمیکرد و صورتبندی غلط ظریف که با فعالیتهای لابیستی و سیاسی در داخل و خارج ایران به صورت برنامهریزی شده حمایت میشد، به دنبال استفاده یک طرفه بود و معلوم بود که رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا هیچوقت عادی نشده و تقابل راهبردی باقی میماند. منتهی این جریان در مواجهه با افشاشدن ترفندهایش با یارگیری از نگرش ضدآمریکایی در ایران و جهان و ارجاع به مشکلاتی که سیاستهای دولتهای آمریکایی در دنیا به وجود آوردهاند، میکوشد دوگانگی خود را پنهان ساخته و رویکرد غیرشفاف خود را توجیه کند.
حسن روحانی در ماجرای مذاکرات مکفارلین سابقه مشابهی دارد. او در مذاکره با یک مقام اسرائیلی که در پوشش یک چهره آمریکایی ظاهر شده بود، اظهارات تندی علیه آیتالله خمینی کرده و درِ باغ سبز به دولت آمریکا نشان میدهد، در حالی که واقعیتهای حاکم بر کشور در آن زمان نشان میداد که وعدههای او بیپشتوانه بوده و امکان عملی شدن ندارند. انتقادهای او به جریان مسلط قدرت وقت جمهوری اسلامی هم میتواند تاکتیکی بوده و او مجوز آن را گرفته بوده تا به قول آیتالله خمینی در برابر دشمن «خدعه» کند. پشتوانه این ادعا عدم برخورد با حسن روحانی بعد از علنی شدن محتوی دیدار فوق و مانور لایههای پایین اصولگرایان تندرو است.
روحانی همانطور که در عرصه داخلی با فریبکاری سیاسی و قول و قرارهای شعاری کارش را جلو میبرد، برخورد دوگانه مهارت اصلی او در عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی نیز هست.
او در دیدار با مدیران بیمه حرفهایی زده که تردید ایجاد میکند شرط الغای تحریمها به عنوان مقدمه دیدار با ترامپ واقعی بوده باشد. او در سخنانش تلاش میکند تا سیاست امتناع از مذاکره با ترامپ را منطقی جلوه بدهد و در عین حال تنگنای نظام در این خصوص را فاش میسازد که در اجلاس سازمان ملل تقریباً سران همه دولتهای خارجی خواهان گفتوگوی مستقیم او و ترامپ بودهاند. او همچنین به فشار افکار عمومی داخل نیز اشاره میکند که پذیرای توجیهات حکومت نیستند. بنابراین چه بسا او برای فرار نظام از مخمصه فوق و حفظ فضای مانور دیپلماسی، سنگ بزرگ «برداشتن تحریمها قبل از توافق» را با آگاهی از مخالفت ترامپ بلند کرده تا به زعم تصمیمگیران نظام توپ به زمین آمریکا بیفتد.
از این رو ناتوانی روحانی در تعمیم برجام از «مصالحه موردی» به «الگویی در سیاست خارجی» و شکلگیری برجامهای ۲ و ۳ زمینه را برای کاهش جذابیتهای برجام در عرصه سیاسی آمریکا هموار ساخت. یا حداقل میتوان گفت بهانه به دست ترامپ داد تا دولت آمریکا را از توافق اتمی با ایران در قالب گروه ۵+۱ خارج سازد.
روحانی پیش از این در کتاب خاطرات خود اعلام کرده بود که تلاشهای او در توافق اتمی سعدآباد با تروئیکای اروپا در سال ۸۳ نیز هدف اصلی تنشزدایی و حل و فصل پایدار اختلافات را دنبال نمیکرده، بلکه به دنبال خرید زمان برای توسعه پروژه اتمی نظام و ماجراجویی هستهای بوده است.
روحانی بعد از برجام در برابر اراده تقابلی نهاد ولایت فقیه تسلیم شد. اگرچه بارها گفت که برجام از نظر او یک الگو و روش است و در تمامی حوزهها میتواند کارگشا باشد، اما این حرف هیچگاه عملی نشده و در حد شعار باقی ماند. اگر تا پیش از این تصور میشد روحانی به دلیل تبعیت از رهبری و پرهیز از تقابل عملی از گسترش تنشزدایی با آمریکا چشمپوشی کرد، اکنون تردید جدی وجود دارد که او اساساً چنین خواست و ارادهای داشته است. بخصوص که دولت اعتدال در مسائل منطقهای و موشکی سیاستی مشابه نهاد ولایت فقیه و دولت احمدینژاد را دنبال کرده که آشکارا سویه تقابلی با آمریکا داشته و در مسیری متضاد با توافق هستهای، تنشها را افزایش داده است.
روحانی پیش از این نیز در کتاب خاطرات خود اعلام کرده بود که تلاشهای او در توافق اتمی سعدآباد با تروئیکای اروپا در سال ۸۳ نیز هدف اصلی تنشزدایی و حل و فصل پایدار اختلافات را دنبال نمیکرده، بلکه به دنبال خرید زمان برای توسعه پروژه اتمی نظام و ماجراجویی هستهای بوده است.
بنابراین سخنان روحانی و اعترافات ناخواسته او تأییدکننده دیدگاهی در دنیاست که حسن روحانی را با توجه به سوابقش غیر قابل اعتماد به شمار میآورد. رفتار دوگانه روحانی و تیمش یکی از دلایل قابل اعتنا در ناکامی برجام است که از ابتدا با ارائه صورتبندی غلط به یا دنبال فریب دادن غرب بودهاند و یا اراده جدی برای حل ریشهای مشکل نداشته و به راهکارهای روبنایی و مقطعی بسنده کردهاند. از این منظر روحانی به امنیت ملی ایران نیز آسیبهایی زده که آثار درازمدتی دارد.