احتمال برخورد نظامی و یا جنگ تمامعیار بین ایران و آمریکا از سال ۱۳۸۰ تا کنون در عرصه سیاسی ایران و جهان مطرح بوده و در طول این ۱۸ سال روند پر فراز ونشیبی پیدا کرده است. اما علیرغم این بازه زمانی نسبتاً طولانی، عوامل مناقشهآمیز متعدد و تنشها به صورت شگفتانگیزی منجر به رویارویی نظامی بین دو طرف نشده است. دو طرفی که یکدیگر را «شیطان بزرگ» و «محور شرارت» نامیدهاند.
این موضوع مستقل از تصمیم دولتمردان وقت در دو سوی منازعه و چه بسا تصادف به عواملی بر میگشته که هزینه جنگ و ریسکهای آن را بر فواید احتمالیاش برتری دادهاند. خویشتنداری مقامات آمریکایی و همچنین محاسبات و مانورهای آقای خامنهای باعث شده تا ماشه برخورد نظامی کشیده نشود. در اکثر اوقات فضای جنگی برقرار بوده و پشتوانه شکلگیری مذاکرات به گونهای شده که سخن کارل فون کلاسویتس، نظریهپرداز مشهور جنگ، را بازتاب داده است: «جنگ صرفاً یک عمل سیاسی نیست، بلکه یک ابزار سیاسی واقعی نیز هست، ادامه بده و بستان سیاسی، اجرای همان هدف با وسایل دیگری است».
دولت ترامپ در چارچوب این نظر با استفاده از حربه تهدید جنگ، سیاست «فشار حداکثری» بر جمهوری اسلامی برای تحمیل مذاکره را اجرا کرده است. البته دولت آمریکا یک بار در واکنش به ساقط کردن پهپاد آمریکایی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تا آستانه حمله به برخی از مراکز نظامی و تأسیساتی ایران پیش رفت که در آخرین لحظات به دستور ترامپ متوقف شد.
اکنون نیز به نظر میرسد ترامپ در واکنش به ارزیابی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا مبنی بر انتساب انفجار در تأسیسات نفتی آرامکو و خطوط انتقال انرژی در عربستان مجدداً عملی کردن تهدید نظامی را نپذیرفته است. امتناع او در وهله نخست محصول دیدگاه شخصیاش در مخالفت با نظامیگری و جنگ است که در کمپین انتخاباتی بر روی آن مانور داد و روشن ساخت که دولت او جنگ و برخورد نظامی را به عنوان راهبرد پیش برنده سیاست نمیداند و تنها از آن به عنوان اهرم فشار میخواهد استفاده کند. البته ترامپ اگر مجبور شود، مشابه حمله موشکی به سوریه در استفاده از ابزار نظامی درنگ نخواهد کرد.
همچنین او خواهان کاهش مشارکت آمریکا در معادلات میدانی خاورمیانه است. درگیری نظامی محدود با جمهوری اسلامی ممکن است به افزایش حضور نظامی آمریکا منجر شده و جبهههای درگیری دیگر را هم گسترش دهد. یک دلیل خاص هم برای مخالفت ترامپ و بسنده کردن به اقداماتی چون «افزایش تحریمها»، «اقدامات خرابکارانه سایبری محتمل» و «تقویت توان دفاعی عربستان از طریق اعزام نیرو و ناو یواساس نیتز برای پر کردن حفرههای پدافند هوایی عربستان» وجود دارد و آن بسته نشدن امکان مذاکرات میانجیگرانه فرانسه برای پیدا کردن راه حلی جهت شروع مذاکرات ۵+۱ است.
در واقع دولتهای ایران و آمریکا خود را در مرحله پیشامذاکره میدانند و میکوشند با استفاده از ابزارهای مختلف شرایط مذاکره را به نفع خود تغییر داده و قدرت چانهزنیشان را افزایش دهند. ابزار اصلی دولت آمریکا تحریم و انزوای اقتصادی و سیاسی ایران است. جمهوری اسلامی نیز از طریق نیروهای همسو میکوشد تا به صورت کنترلشده در مسیر انتقال انرژی در خلیج فارس اختلال ایجاد کند. البته اولویت و گزینه مطلوب جمهوری اسلامی امتناع از مذاکره است اما توانایی مقاومتش در برابر تحریمها بخصوص در ارتباط با تأثیر تجمیعی آنها در گذر زمان زیر سؤال است. از این رو نگاه آنها به مذاکرات احتمالی کاهش خواستههای آمریکا و تحملپذیر کردن مفاد توافق جدید به مثابه یک «شر اجتنابناپذیر» است.
البته تنشهای اخیر سکتهای در روند تشنجزدایی ایجاد کرده و دوباره فضای جنگی به صورت نسبی قوت یافته است. فعلاً بعید است دو طرف به میز مذاکره نزدیک شوند.
اما نگرانی اصلی ترامپ و جریان مسلط در نهادهای نظامی و امنیتی آمریکا از گرفتار شدن در جنگی با آینده و ابعاد نامشخص در خاورمیانه است که باعث افزایش درگیریهای نظامی موجود در افغانستان و عراق و چه بسا سوریه میشود. راهبرد کنونی آمریکا کاهش حضور نظامی در خاورمیانه است. از این رو تکیهگاه اصلی تلاشهای مقامات نظامی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی در ایجاد بازدارندگی در برابر حمله احتمالی امریکا انتقال این پیام بود که «هر برخورد محدود به جنگی تمام عیار» گسترش مییابد.
البته امکان اینکه جمهوری اسلامی به اقدامی تلافیجویانه در برابر حمله نظامی محتمل آمریکا روی بیاورد، قطعیت ندارد، اما حکومت تمایل دارد به نوعی موضع بگیرد که مقامات آمریکایی اراده آن را در محاسباتشان جدی بگیرند.
حال آیا واقعا آنطور که حسین سلامی، فرمانده کل سپاه، ادعا کرده جمهوری اسلامی دارای آن توان دفاعی و تسلیحاتی است که حمله نظامی موردی آمریکا را به جنگی در منطقه و کشورهای همسوی آن کشیده و باعث فروپاشی آنها شود؟
ارزیابی واقعیتها نشان میدهد ادعای سلامی را فقط باید بلوفی در چارچوب شخصیتی وی به حساب آورد که کارویژهاش رجزخوانی برای تقویت موقع نظام در جنگ روانی است که البته به دلیل اغراق و بیپشتوانگی نتیجه معکوس دارد.
اما دستان جمهوری اسلامی چندان خالی هم نیست و درگیری نظامی با آن میتواند یک جنگ فرسایشی طولانی برای آمریکا مشابه طالبان ایجاد کند.
سناریوی وقوع رویارویی نظامی را میتوان چنین در نظر گرفت که حمله اولیه آمریکا به مراکز ایرانی به زنجیرهای ار درگیری مستقیم دو طرف منجر میشود که عمدتاً در حریم هوایی و موشکی خواهد بود. جمهوری اسلامی ناوها و پایگاههای آمریکا را هدف قرار میدهد و بخصوص از حمله قایقهای تندرو و زیردریاییهایش استفاده میکند. آن طور که یکی از فرماندههای سپاه پیشتر تهدید کرده بود، حمله به یک زیردریایی هستهای میتواند آب خلیج فارس را آلوده ساخته و مشکلی بزرگ برای کشورهای جنوبی حاشیه خلیج فارس در تأمین آب شرب ایجاد کند.
میتوان متصور شد که حزبالله لبنان به اسرائیل حمله کند و حشد الشعبی پایگاههای آمریکا در عراق را هدف قرار دهد و حوثیهای یمن و متحدانشان نیز حملات به عربستان سعودی را تشدید کنند. در این رویارویی دولتهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی و بحرین و اسرائیل نیز در کنار آمریکا قرار میگیرند.
بعید است دولت روسیه در درگیری نظامی مداخله کند و تنها میکوشد تا جلوی تحرکات آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل را مسدود کند.
اما گسترش دامنه جنگ باعث میشود تا سطح مداخله ارتش آمریکا و استفاده از جنگ افزارهای تسلیحاتی گستردهاش افزایش پیدا کرده و در نتیجه جمهوری اسلامی در جنگ مستقیم در میانمدت چارهای جز شکست ندارد و اگر بخواهد به مقاومت ادامه دهد، تقریباً زیرساختهای اقتصادی و دفاعی کشور نابود میشود و بعید است شرایطی متفاوت با عراق در زمان جنگ اول خلیج فارس بهوجود بیاید.
رصد کردن شرایط نشان میدهد بعید است جمهوری اسلامی بتواند خارج از پایگاه اجتماعیاش در درگیری با آمریکا یارگیری قابل اعتنایی انجام دهد. برآیند نظرات در جامعه مخالف شکلگیری جنگ و تقابل در سیاست خارجی است. در لبنان و عراق نیز موازنه قوای موجود در آن کشورها و تمایل غالب به پرهیز از تبدیل کشورهای فوق به جبهه درگیری ایران و آمریکا باعث میشود تا حزبالله لبنان و حشدالشعبی نیز کارتهای بازی معدودی در اختیار داشته باشند.
اما آنچه در درازمدت آمریکا و متحدان منطقهایاش را آسیبپذیر میسازد، نیاز به حفظ حضور سطح بالای نظامی طولانی و عملیات نامتقارن نظامی جمهوری اسلامی و شبکه نیروهای همسو است که توان فرسودهسازی برتری نظامی آمریکا را دارد. دولتهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی و بحرین شرایط سختتری پیدا میکنند و رشد اقتصادی و امنیت آنها به خطر میافتد. در افزایش قیمت نفت و اختلال در مسیر ترانزیت انرژیهای فسیلی و فشار آن بر اقتصاد جهانی در کوتاهمدت و میانمدت، دیگر ملاحظه آمریکاست که اروپا و چین در آن اشتراک نظر دارند. اروپا نسبت به افزایش موج مهاجرت نیز آسیبپذیر است.
بنابراین مجموعه ملاحظات کوتاهمدت و درازمدت باعث میشود تا مستقل از شخص ترامپ، برآیند نظرات در هیئت سیاسی آمریکا به نفع خویشتنداری متمایل شده و تا جایی که ممکن است از برخورد نظامی با ایران و اساساً باز کردن جبهه جدید درگیری در خاورمیانه اجتناب ورزد. البته این پرهیز حالت مشروط دارد، اگر اقدامات تهاجمی جمهوری اسلامی و شبکه نیروهای همسو از آستانه تحمل دولت آمریکا خارج شود، آنگاه ممکن است برخورد نظامی گریزناپذیر شود.
به نظر میرسد بعد از حمله موشکی-پهپادی به تأسیسات نفتی عربستان و کاهش بخش مهمی از تولید نفت و گاز این کشور به نوعی چوب خط جمهوری اسلامی از دید تصمیمگیران واشینگتن پر شده باشد. در حال حاضر گروهها و افرادی در حزب جمهوریخواه مانند جان بولتون و سناتور لیندسی گراهام استدلال میکنند که امتناع ترامپ از برخورد نظامی مشوق جمهوری اسلامی ایران به رویکرد تهاجمی شده است. حتی برخی از منتقدان ترامپ در جمع حزب دمکرات نیز معتقد هستند که سیاست تحریمهای کمرشکن در تغییر رفتار جمهوری اسلامی شکست خورده و او برای خروج از این بنبست یا باید با دیپلماسی و تعدیل خواستههایش به میز مذاکره برگردد و یا برخورد نظامی انجام دهد.
البته رصد کردن تحرکات مقامات جمهوری اسلامی نیز نشان میدهد که آنها متوجه این واقعیت هستند و در فضای پعد از حمله به تأسیسات آرامکو درصدد مهار تنشها و جلوگیری از خروج آن به سطح کنترل نشده هستند. اظهار نظر الحوثی رئیس کمیته عالی انقلاب یمن در این خصوص روشنگر است که پیشنهاد توقف مشروط عملیات علیه عربستان سعودی در خاک آن کشور را طرح کرده و پیشنهاد صلح و مذاکره داده است. در عین حال عبدالملک بدرالدین حوثی، رهبر انصارالله یمن، سیگنال متضادی مخابره کرده و تهدید کرده است که اگر حملات عربستان سعودی متوقف نشود، حملات یمن به عربستان شدیدتر و مرگبارتر خواهد بود.
وجود متغیرهای متفاوت گمانهزنی پیرامون آینده را دشوار میسازد اما همانطور که امکان وقوع درگیری نظامی وجود دارد، این احتمال هم قوت پیدا کرده که نزدیک شدن دو طرف به آستانه رویارویی نظامی به دلیل افزایش هزینه برخورد تهاجمی از سوی جمهوری اسلامی و متحدانش از سطوح قابل تحمل، شتاببخش مذاکرات و توافق احتمالی جدید شود. به نظر میرسد حملات کنونی با فرض اطمینان از عدم واکنش نظامی آمریکا هدفگذاری شدهاند.