لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۰:۳۷

کشتار فرهنگی در اروپا؛ «تهاجم روسیه» از نگاه کوندرا


کوندرا در نیمه اکتبر ۱۹۷۳
کوندرا در نیمه اکتبر ۱۹۷۳

«هیچ چیز نمی‌تواند با اروپای مرکزی و آرزوی آن برای تنوع، بیگانه‌تر از روسیه باشد؛ روسیه یک‌شکل، قالبی و متمرکزکننده، که مصمم است هر یک از ملل امپراطوری خود، اوکراینی‌ها، بلاروسی‌ها، ارمنی‌ها، اهالی لتونی و لیتوانی‌ و دیگران را به درون ملت واحد روس مستحیل کند.»

این جملات مقاله‌ای است معروف، از میلان کوندرا که این روزها همزمان با تهاجم روسیه به اوکراین بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده و خوانده می‌شود. کوندرا دقیقاً امروز ۹۳ ساله شد.

مقاله‌ای که مثل نویسنده‌اش همچنان زنده است

زنده‌یاد احمد میرعلایی، مترجم قربانی قتل‌های زنجیره‌ای، این مقاله کوندرا را با عنوان «غرب در گروگان یا فرهنگ از صحنه بیرون می‌رود» در سال ۱۳۶۳ ترجمه کرد و مهر سال ۱۳۶۴ در مجموعه‌ای با عنوان «کلاه کلمنتیس» در تهران به چاپ رساند.

اصل این مقاله سی چهل صفحه‌ای با عنوان «غرب گروگان ‌گرفته شده، یا تراژدی اروپای مرکزی» نوامبر سال ۱۹۸۳، (آبان ۱۳۶۲) در نشریه انتشارات گالیمار در پاریس با عنوان «لودبا» (Le Débat) به معنی بحث منتشر شده بود.

کلاه کلمنتیس؛ مجموعه‌ای از مقالات کوندرا با ترجمه احمد میرعلایی
کلاه کلمنتیس؛ مجموعه‌ای از مقالات کوندرا با ترجمه احمد میرعلایی

نشریه فرانسوی «لودبا» از سوی پی‌یر نورا، مورخ فرانسوی بنیانگذاری شده بود و در فاصله سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰ منتشر می‌شد.

فاصله اندک انتشار اصل این مقاله کوندرا و ترجمه آن به قلم احمد میرعلایی، حاکی است که این مترجم خوش‌ذوق ایرانی در دوران خود، از جریان‌های ادبی و فرهنگی روز دنیا مطلع بوده است.

اما این فقط احمد میرعلایی نبود یا اساساً ایرانی‌ها نبودند که به این مقاله توجه کردند، این مقاله کوندرا که بحث تاریخی-فرهنگی را درباره رابطه روسیه با کشورهای اروپایی پیش می‌کشد، مورد توجه بسیاری در جهان قرار گرفت و همان زمان به چندین زبان ترجمه شد و موجی از واکنش‌ها را از روسیه تا آلمان برانگیخت.

در زمان انتشار این مقاله که هنوز دیوار برلین فرو نریخته بود و مرزهای بلوک‌های شرق و غرب اروپا پا برجا بود، برخی از منتقدان نوشتند که کوندرا در این مقاله «نقشه ذهنی اروپا را تغییر داده است».

درست است که توجه‌ها به این مقاله با تهاجم روسیه علیه اوکراین بیشتر شد؛ تهاجمی که دقیقاً تکرار تهاجم متعدد و کلاسیک روس‌ها به اروپای شرقی و مرکزی در قرن بیستم بود، اما پیش از این تهاجم نیز این کتاب مورد توجه دوباره قرار گرفت.

سال گذشته و تقریباً ۴۰ سال پس از انتشار «غرب به گروگان گرفته شده»، اصل این مقاله در قالب کتابی کوچک، همراه با مطالبی دیگر از جمله سخنرانی میلان کوندرا در کنگره نویسندگان چکسلواکی در سال ۱۹۶۷، به چاپ جدید رسید.

با این که در سال‌های گذشته شوروی سابق دیگر در میان نبوده، چرا این مقاله کوندرا همچنان زنده و پرخواننده بوده؟

یکی از دلایل اصلی آن، موضوع بقا یا فنای «اتحادیه اروپا» است که همچنان یکی از موضوعات مطرح در عرصه روشنفکری و سیاسی کشورهای اروپایی است.

بازخوانی سرکوب ملل اروپایی به دست روسیه

«در نوامبر سال ۱۹۵۶، مدیر خبرگزاری مجارستان اندکی پیش از آنکه دفترش زیر گلوله‌های توپ با خاک یکسان شود، تلکسی به همه جهان فرستاد حاوی این پیام نومیدانه که هجوم روس‌ها به بوداپست آغاز شده است. پیام به این کلمات ختم می‌شد: ‘ما برای مجارستان و برای اروپا می‌میریم’.»

کوندرا در این مقاله با زبانی گیرا و درخشان، قیام مردم مجارستان در سال ۱۹۵۶، حمله شوروی سابق به این کشور و کشتاری که در پی آن آمد، بهار پراگ در سال ۱۹۶۸ و اشغال چکسلواکی، و شورش‌های لهستان در سال‌های ۱۹۵۶، ۱۹۶۸، و ۱۹۷۰ را مرور می‌کند.

کوندرا از کشورهای اروپای مرکزی به عنوان «ملت‌های کوچک» آسیب‌پذیر نام می‌برد که بین آلمان و اتریش از غرب و روسیه از شرق گیر کرده‌اند.

با اینکه این کشورهای اروپای مرکزی که پس از فروپاشی امپراطوری اتریش-مجارستان به نوعی یتیم شده‌اند، اراده خود را برای باقی ماندن در اروپا یا مفهوم جدیدتر آن، «غرب»، اعلام می‌کنند اما مسکو این اراده آنان را به رسمیت نمی‌شناسد و کشورهای بزرگ اروپای غربی نیز خود با مفهوم «اروپا» بیگانه شده‌اند.

کوندرا در این کتاب می‌نویسد «روسیه می‌خواست به سلطنتی جهانی تبدیل شود، یعنی می‌خواست بر جهان تسلط یابد.»

این نویسنده به این جمله معروف فرانتیشک پالاتسکی مورخ و سیاستمدار چکی قرن نوزدهم اشاره می‌کند که گفته بود: «سلطنت جهانی روسی فاجعه‌ای است عظیم و توضیح ناپذیر، فاجعه‌ای بی‌حد و قیاس‌ناپذیر.»

نویسنده مقاله «غرب گروگان گرفته شده» به کمونیستم روسی هم حمله می‌کند: «کمونیستم ملت‌ها را از جوهرشان تهی می‌سازد، و نباید فراموش کرد که مردم روسیه نخستین قربانی آن بودند.»

با این حال، به نوشته کوندرا، حملات و تهاجم شوروی فقط ریشه در کمونیسم نداشت، بلکه کمونیسم روسی فقط «وسواس بیمارگونه قدیمی روسی را علیه غرب سخت پروبال داد و آن را وحشیانه متوجه اروپا ساخت.»

جالب است که کوندرا در این مقاله فقط شوروی و کمونیسم را مقصر حمله روس‌ها به بخش‌های شرقی و مرکزی اروپا نمی‌داند، بلکه می‌نویسد: «ما دیگر نمی‌توانیم آنچه را در پراگ یا ورشو اتفاق افتاد، اساساً درامی متعلق به اروپای شرقی، اردوی شوروی یا کمونیست بدانیم، این درامی است متعلق به غرب، غربی که به گروگان گرفته شده، موقع خود را از دست داده و مغزشویی شده است، با این همه اصرار می‌ورزد از هویت خود دفاع کند.»

تهاجم روس‌ها به خاک نیست، «کشتار فرهنگی» است

«من در حالی که از این رویداد مصیب‌بار سه‌گانه که اشغال پراگ نماینده آن بود، تکان خورده بودم، به فرانسه رسیدم و کوشیدم تا کشتار فرهنگی پس از اشغال را برای دوستان فرانسوی توضیح دهم.»

حرف اصلی میلان کوندرا در این مقاله این است که تهاجم‌ها و تصرفاتی که از سوی روس‌ها (شوروی سابق) در نیمه دوم قرن بیستم و پس از جنگ جهانی دوم صورت گرفت، فقط یک مسئله جغرافیایی و ارضی نبود، بلکه آنان به تمدن و فرهنگ اروپا حمله و بخشی از آن را تصرف کرده بودند.

کوندرا تأکید می‌کند که کشتار فرهنگی روس‌ها فقط در قرن بیستم دیده نمی‌شود، بلکه آنان در قرن نوزدهم هم با اروپاییان همین گونه رفتار کردند. او به این جمله کارل هاولیچک نویسنده بزرگ چکی قرن نوزدهم اشاره می‌کند که گفته بود: «روس‌ها دوست دارند به هر چیز روسی برچسب اسلاوی بزنند تا بعداً بتوانند به هر چیز اسلاوی برچسب روسی بزنند.»

کوندرا با اشاره به تاریخ اروپای شرقی و مرکزی، و هنرمندان و نویسندگانی که در این خطه پرورش یافتند، مثل فرانتس کافکا و یاروسلاو هاشک، می‌نویسد که این بخش از اروپا در آغاز قرن بیستم «بزرگترین مرکز فرهنگی» بوده و پس از ۱۹۴۵ کشورهای اروپای مرکزی احساس کردند تغییری که در سرنوشت آنان پیش آمده، «فقط فاجعه‌ای سیاسی نیست: هجومی به تمدن آنها نیز است.»

کوندرا تأکید دارد که اروپای مرکزی را اساساً نباید با مرزهای سیاسی آن تعریف و فراتر از آن، تعیین تکلیف کرد، بلکه باید آن را بر اساس موقعیت‌های مشترک بزرگ فرهنگی دید.

جالب است در شرایطی که اکنون موجی از هزاران یهودیان اوکراینی با تهاجم روسیه به کشورشان آواره شده‌اند، کوندرا همچنین به نقش یهودیان اروپا در ایجاد این «مرکز فرهنگی» تأکید می‌کند و می‌پرسد آیا پس از آشوویتس که ملت یهود را از نقشه اروپای شرقی و مرکزی محو کرد، اروپا روح خود را از دست نداد؟

او می‌نویسد یهودیان در این قسمت از اروپا «ملاط روشنفکری، آفرینندگان وحدت معنوی، و نمونه فشرده‌ای از روح اروپای مرکزی» بودند. کوندرا اضافه می‌کند: «به همین دلیل من یهودیان را دوست دارم و چنان با علاقه و حسرت به میراث آنان چسبیده‌ام که گویی میراث خود من است.»

این نویسنده از بین رفتن این مرکز فرهنگی اروپا به دست روس‌ها را از بزرگترین خسارت‌های قرن بیستم برای کل تمدن اروپایی می‌داند و می‌نویسد نویسندگان بزرگی چون کافکا این نابودی را پیش‌بینی کرده بودند و آثارشان می‌توان «تأملات در باب پایان محتمل بشریت اروپایی» را مشاهده کرد.

از نظر کوندرا، تمدن اروپایی چیست؟

کوندرا در مقاله «غرب به گروگان گرفته شده» تأکید می‌کند ملت‌های اروپایی در قرون وسطی بر مذهب مشترکی گرد آمده بودند، اما در عصر جدید که در آن خدای قرون وسطایی از بین رفته و به «خدای متواری» تبدیل شده است، محور اصلی تمدن‌ اروپایی چیست؟

کوندرا می‌گوید که اکنون این «ارزش‌های والای» انسانی است که «انسان اروپایی خود را با آن یکی می‌داند، تعریف می‌کند و به عنوان اروپایی باز می‌شناسد.»

این نکته در حالی است که اکنون نیز بسیاری از نویسندگان و روشنفکران اوکراینی و غربی و حتی سیاستمداران غربی، درباره تهاجم روسیه به اوکراین بر آن تاکید می‌کنند و می‌گویند روسیه در واقع ارزش‌های غربی به ویژه «دموکراسی» را در اوکراین هدف گرفته است.

کوندرا چهل سال پیش هشدار داده بود که زمانه «به سوگ فرهنگ» نشسته است و اروپای مرکزی تنها در جهانی که ساخت فرهنگی دارد می‌تواند از هویت خود دفاع کند.

این نویسنده تأکید می‌کند تراژدی واقعی روسیه نیست، بلکه مرگ فرهنگ اروپایی است، همان «ارزشی چنان والا که مدیر خبرگزاری مجارستان آماده بود برای آن بمیرد و واقعاً به خاطر آن مرد. او در پشت پرده آهنین خبر نداشت که زمانه تغییر کرده و در خود اروپا دیگر اروپا را به مثابه یک ارزش ارج نمی‌نهند.»

XS
SM
MD
LG