از خاوران در دهه۶۰ تا آبان ۹۸، هرسال به جمع خانوادههای دادخواه در ایران اضافه شد؛ خانوادههایی که عزیزانشان را در جریان اعتراضات یا در زندان از دست دادند و پس از آن مسیر زندگیشان دگرگون شد.
مجموعهٔ مستندهای کوتاه «دادخواهی» روایت رنج دادخواهان کشتهشدگان آبان است که هفتمین بخش آن به آمنه شهبازی و برادرش، مهدی، اختصاص دارد.
آمنه شهبازی ۳۶ ساله و مادر سه فرزند، دو پسر و یک دختر، بود. او در روز ۲۶ آبان ۱۳۹۸ در مارلیک کرج بهقصد خریدن دارو برای دخترش «باران» از خانه خارج شد. در راه بازگشت مواجه شد با درگیریای که بین معترضان و نیروهای امنیتی جریان داشت. آمنه به جوانی برخورد که یکی از پاهایش تیر خورده بود و به کمک نیاز داشت. خواست زخم پای جوان تیرخورده را ببندد که تکتیراندازان نیروهای امنیتی از بالای پشتبام به گردنش از پشت شلیک کردند و او را کشتند.
مهدی، برادر آمنه: یکی از افراد خانواده که رفته بود جنازه را شناسایی کند، دید همهجای بدن آمنه سالم است و جای تیر دیده نمیشود. دستش را انداخت زیر سر آمنه و متوجه شد دقیقا زیر گردنش سوراخ است طوری که دو انگشتش در حفره پشت گردن آمنه فرو رفت.
خانواده آمنه تا چند روز از او بیخبر بودند و نمیدانستند چه بلایی سرش آمده است.
برادر آمنه: بعد از چند روز ما مطلع شدیم که آمنه شهید شده. حتی به مادرم هم گفتیم آمنه حالش بد است و در بیمارستان بستری شده، اما مادرم همان لحظه گفت نه، آمنه را کشتند، چند روز هم هست از او خبر ندارم.
آمنه سه خواهر و چهار برادر داشت. پدر آمنه پیش از فوتش هریک از دختران را به یک برادر سپرده بود و به پسرانش وصیت کرده بود از خواهرانشان مراقبت کنند.
مهدی، برادر آمنه: پدرم موقع فوتش آمنه را به من سپرد. از اینکه نتوانستم از او مراقبت کنم، ناراحتم.
مهدی میگوید رابطه نزدیکی با آمنه داشته و فقط خواهر و برادر نبودند بلکه چون دو دوست در خوشیها و سختیها کنار هم بودند.
برادر آمنه: نتوانستم با او خداحافظی کنم. بغلش کنم و دستانش را بگیرم، بر صورتش بوسه بزنم. واقعاً آمنه برای من پدری کرد، مادری کرد، رفاقت کرد. هر وقت مشکلی داشتم، اولین نفری بود که به کمک من میآمد.
نیروهای امنیتی به خانواده آمنه شهبازی هم مانند سایر خانوادههای کشتهشدگان آبان ۹۸ فشار آوردند تا مراسم عمومی خاکسپاری برگزار نکنند. از این گذشته، بهازای تحویل پیکر آمنه گفتند خانوادهاش باید بیست میلیون تومان پول هم بپردازند.
مهدی: ما را سر میدواندند، از بیمارستان به پزشکی قانونی. چند بار این مسیر را رفتیم و آمدیم، آخر متوجه شدیم که پیکر او همان پزشکی قانونی است. من خودم در جریان نبودم اما مثل اینکه به برادرم گفته بودند باید بیست میلیون بدهید تا پیکر آمنه را به شما تحویل بدهیم. در آخر با توضیحاتی که برادرم داده بود و شغل همسر آمنه را گفته بود و شرایط مالی خودمان را هم گفته بود، چهار و نیم میلیون گرفتند تا پیکر خواهرم را تحویل دادند.
آمنه شهبازی در روستای ورکه رود در نزدیکی شهر قزوین به دنیا آمد و همان جا بزرگ شد. حالا وقتی خانوادهاش در آنجا دور هم جمع میشوند، جای خالی آمنه همه را غمگین میکند.
برادر آمنه: از وقتی آمدم اینجا، همهچیز سوت و کور است. آن موقعها که آمنه بودف هر وقت میآمدیم، سرو صدا بود و آمنه شیطانی میکرد و به همه خوش میگذشت.
مهدی با خاطرات خواهرش در این روستا زندگی میکند و دادخواه خونِ آمنه است. همچنان این سؤال را تکرار میکند که «به چه حقی خواهر مرا کشتند؟ به کدام گناه؟ واقعاً به چه حقی خواهر من و امثال خواهر من را کشتند؟ چه حقی داشتند که این کار را بکنند؟