لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۸:۳۲

دادخواهی؛ مادر وحید دامور: خامنه‌ای باید تقاص بچه‌ام را پس بدهد


دادخواهی؛ وحید دامور
please wait

No media source currently available

0:00 0:08:17 0:00

دادخواهی؛ وحید دامور

از خاوران در دهه۶۰ تا آبان ۹۸، هرسال به جمع مادران و پدران دادخواه در ایران اضافه شد؛ خانواده‌هایی که عزیزان‌شان را در اعتراضات یا در زندان از دست دادند و پس از آن مسیر زندگی‌شان دگرگون شد.

مجموعهٔ مستندهای کوتاه «دادخواهی» روایت رنج و دادخواهی‌ مادران و پدران آبان است که پنجمین بخش آن به وحید دامور و خانواده‌اش اختصاص دارد.

وحید دامور متولد ۲۷ خرداد ۱۳۶۸ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ بر اثر اصابت گلوله جنگی کشته شد و پیکرش را در بهشت سکینه کرج به خاک سپردند.

وحید دامور ۲۹ساله، شوخ‌طبع و بذله‌گو، عاشق فوتبال و کارش بود. بیست‌وششم آبان، حوالی ساعت هشت شب، با اوج گرفتن اعتراضات کرکره مغازه را پایین کشید و راهی خیابان شد و در جاده ملارد هدف گلوله نیروهای بسیج قرار گرفت و جان داد.

شب بیست و پنجم آبان مردم کرج هم به اعتراضات علیه گرانی بنزین پیوستند. وحید و مادرش هم در خیابان بودند.

مادر وحید: شب بیست‌وپنجم وحید زنگ زد به من گفت مامان، این‌جا سر خیابون خیلی شلوغه. من هم رفتم ببینم چه خبر شده، دیدم از سر پشت‌بام بسیج به مردم تیراندازی می‌کنند و مردم را می‌کشند. همان شب دو نفر کشته شدند. به وحید گفتم بیا بریم خونه.

روز بعد وحید که شغلش قالیشویی بود به مغازه رفت. جوانی اهل کار بود و قید همه تفریحات زندگی را زده بود و فقط چسبیده بود به کار. حدود ساعت هشت ‌و نیم شب مادر وحید دل‌نگران شد و به گوشی پسرش زنگ زد اما کسی جواب نداد. عقربه‌های ساعت به نه‌ و بیست دقیقه نرسیده بود که بالأخره کسی تلفن را جواب داد و گفت وحید مقابل درمانگاه پارس تیر خورده است. بسیجی‌ها از پشت‌بام پایگاه بسیج به مردم شلیک می‌کردند.

مادر و پدر و برادر وحید دامور
مادر و پدر و برادر وحید دامور

پدر وحید: بچه‌های ما اعتراض مدنی کردند. این‌ها می‌گویند اغتشاشگر، ولی بچه‌های ما اغتشاشگر نبودند، آن‌ها اعتراض کردند که چرا ناگهانی در نیمه‌شب، بنزین هزار تومانی شد سه هزار تومن. این جوابش گلوله نبود، هیچ جای دنیا جواب این را با گلوله نمی‌دهند.

سعید، برادر وحید، وقتی در راه بیمارستان بود، فکر می‌کرد وحید را با تفنگ ساچمه‌ای زده‌اند و حتماً خوب می‌شود.

برادر وحید: بیست و شش آبان، زمانی که به من زنگ زدند، من تا زمانی که برم پیکر برادرم را ببینم فکر می‌کردم که گلوله ساچمه‌ای بهشون زدن. زمانی که پیکرشون رو تحویل گرفتیم، فهمیدم که با گلوله جنگی بچه‌ها رو هدف قرار دادن. از این روزهایی که بر ما گذشت واقعاً وصف یک ساعتش هم برای ما مشکل است، به‌خاطر این‌که ما هنوز هم باور نمی‌کنیم که هموطن خودمون با گلوله جنگی هموطن خودش رو هدف بگیره.

پدر و مادر وحید دلتنگ فرزندشان هستند و تمام آرزوهایی را که برای او داشتند مرور می‌کنند. مادرش می‌خواست سر و سامان گرفتن پسرش را ببیند و دلتنگ خنده‌های اوست. پدر وحید می‌گوید او ازدواج نمی‌کرد چون فکر می‌کرد ما تنها می‌مانیم.

خانواده وحید بعد از کشته شدنش تحت فشارهای امنیتی شدیدی قرار گرفتند. به خانواده او گفتند تنها در صورتی پیکر عزیزتان را تحویل می‌دهیم که با هیچ رسانه‌ای مصاحبه نکنید.

پدر وحید: روزی که وحید تیر خورده بود، زنگ زدند به من گفتند بیا بچه‌ات اینجوری شده. بچه‌ای که صبح سالم رفته بود توی خیابون، شب برنگشت. وقتی آمدیم ببینیم کجا جنازه‌اش را تحویل بگیریم، خیلی اذیت کردند. چند تا امضا گرفتند.

من حال خوشی نداشتم، مجبور بودم به خواسته‌هاشون عمل کنم به‌خاطر این‌که جنازه پسرم رو تحویل بگیرم. نمی‌خواستم به سرنوشت جنازه‌هایی که در سال ۶۷ بدون اطلاع خانواده دفن کردند، دچار بشیم. مجبور بودم هرچی می‌گن رو انجام بدم تا جنازه فرزندم رو بگیرم. سرانجام پیکر وحید راو تحت شرایط امنیتی در بهشت سکینه کرج به خاک سپردیم.

خانواده وحید همانند بسیاری دیگر از کشته‌شدگان آبان حق برگزاری مراسم چهلم را نیافتند و حتی سعید، برادر وحید، درست در روز چهلم بازداشت و روانه زندان شد.

مادر وحید: جوان ۲۹ساله‌ام را از من گرفتند. خدا لعنتت کند، خدا ازتان نگذرد. خامنه‌ای، من نمی‌گذرم. نه می‌گذرم و نه فراموش می‌کنم. تقاص بچه‌ام را باید پس بدهی.

XS
SM
MD
LG