پیتر بروک نود و سه ساله، به کمک همراهش به تالار میآید و بی سروصدا و بدون اعلام حضورش روی یک صندلی در کنار تماشاگران مینشیند؛ برای تماشای آخرین نمایش خودش، «زندانی»، که به همراه ماری الن استین کارگردانی کرده و در جشنواره ادینبورگ اجرا میشود.
بروک که به قول منتقدی تاثیرگذارترین کارگردان تئاتر بریتانیا در قرن بیستم است، شهرت عالم گیری دارد که عمدتاً برگرفته از آثار دهه هفتاد و هشتادش است؛ آثاری متفاوت و مدرن وغالباً الهام گرفته از نمایش شرق، از ژاپن و چین تا هند و ایران.
«زندانی» ادامهای است آشکار بر آثار متاخر بروک (نظیر «فلوت سحر آمیز» و «یازده و دوازده»)، با همان سبک و سیاق و حال و هوا. صحنه تقریباً خالی است و همه چیز تنها در خدمت یک سفر درونی شخصیت اصلی است؛ نوعی خودشناسی.
مردی که پدرش را بهخاطر همبستر شدن با خواهرش کشته، به زندان محکوم میشود، اما پس از مدت کوتاهی، عموی او قاضی را راضی میکند تا مرد، دوران محکومیتش را جلوی در زندان در فضای آزاد بگذراند. او در حالی که میتواند بگریزد، با کولهباری از ندامت، برای سالهای زیادی در جلوی زندان میماند.
پیتر بروک میگوید چهل سال پیش، در افغانستان مردی را که برای مدتهای طولانی در جلوی زندانی مینشسته، دیده و نگاه نافذ این مرد، تا به امروز با او باقی مانده است.
بروک طی دههها به جست و جوی نوعی عرفان شرقی مشغول بوده و این سالها بیش از پیش سعی دارد زبانی نمایشی برای روایت آن بیابد؛ روایتی که اصلاً ساده نیست و مشکلات خاص خود را همراه دارد. در واقع بروک میخواهد به شیوهای مینیمال، تمام امکانات تئاتری را از بازیگرانش دریغ کند تا آنها تنها به درون خود رجوع کنند و آن را با مخاطب در میان بگذارند.
شیوه های روایت شرقی، از نقالی و تعزیه و تکنیکهایی چون فاصلهگذاری اینجا هم به کار گرفته میشوند تا تنها یک شخصیت، در برابر زندانی که نمیبینیم، از درون برهنه شود.
اولین و مهمترین مشکل این نوع کار، نیاز مبرم به بازیگرانی خارقالعاده است که بتوانند انرژی اطراف خود را به خدمت بگیرند. اما بازیگر اصلی زندانی ( و بازیگران فلوت سحرآمیز و یازده و دوازده) این قدرت را ندارند.
مستندی که پسرش- سیمون- با عنوان «طناب باریک» درباره او ساخته (و اول بار در جشنواره آوینیون سال ۲۰۱۳ با حضور پیتر بروک به نمایش درآمد)، تلاش شبانه روزی کارگردانی را روایت میکند که تمرینهای تئاتریاش، به نوعی تمرین یوگا برای بازیگرانش میماند: تمرین آنها روی انگشت پا ایستادن است و راه رفتن روی لبه فرش بدون نگاه کردن به زمین. در تمرین دیگری بروک از چند بازیگرش میخواهد که شمارههایی را از یک تا بیست در درونشان انتخاب کنند و هر یک شمارهای را بلند بگویند، بدون آن که شمارهای در بین آنها تکرار شود؛ تمرینی آشکار برای رسیدن به ارتباطی درونی در بین بازیگران. حاصل: بازیگران بروک بارها و بارها اشتباه میکنند و سرانجام نمیتوانند این کار را انجام دهند.
همین تمرین ناموفق، میتواند کلیدی باشد برای اجرایی چون زندانی که به رغم نمایش دلبستگیهای کارگردانی متفاوت و متمایز، نمیتواند دنیای خالقش را به تمامی به مخاطب منتقل کند.
بروک و ایران
بروک در دوران پیش از انقلاب، مدت زمان قابل توجهی را در ایران سپری کرد و با سفر به روستاها و مناطق مختلف ایران، سعی داشت راز ارتباط تماشاگر و نوع فاصلهگذاری در نمایش های سنتی ایرانی نظیر تعزیه و روحوضی را کشف کند.
یکی از معروفترین آثار بروک، «اورگاست» نام داشت که در سال ۱۹۷۱ در جشن هنر شیراز با همکاری آربی اوانسیان اجرا شد. بروک، بازیگرانی از کشورهای مختلف داشت و یک گروه بازیگران ایرانی هم به آنها اضافه شد؛ در اجرایی به هنگام غروب و طلوع خورشید در کنار تخت جمشید با زبانی نامفهوم که تد هیوز شاعر برجسته انگلیسی اختراع کرده بود.
سال ۲۰۱۳ در جشنواره آوینیون به او گفتم از زمان اجرای اورگاست تا به امروز چقدر تغییر کرده، گفت نمی داند اما امیدوار است که تغییر کرده باشد. مکثی طولانی کرد و ادامه داد: «خیلی وقت پیش بود...»؛برق خاطرهای خوش یا تلخ -یا شاید مبهم- را در نگاهش میشد خواند؛ خاطرهای که ناگفته ماند.