. گرجيها، خودمانی "ميشا" صدايش ميزنند
تا پيش از آغاز انقلاب بدون خونريزی معروف به "گل سرخ" يا "گلرنگ"، کمتر کسی در بيرون گرجستان نامی از ميخائيل ساکاشويلی شنيده بود.
جهان، پاييز سال ۱۳۸۱ به ياری دوربينهای تلويزيونی، ناگهان با ميخائيل ساکاش ويلی سيه چشم و مشکين موی سی و شش ساله شاداب چست و چالاک و پولادين اراده آشنا شد. در گوشه و کنار جهان، ميليونها تن او را ديدند که کت چرمی مشکين بر تن، شلوار جين بر پا، همراه يارانش مجلس گرجستان را فتح کرد، يکراست به سوی جايگاه سخنرانی رفت و دليرانه خطاب به ادوارد شواردنادزه خودکامۀ سپيد موی گرجستان فرياد برآورد: يا استعفاء بده يا سرنگونت می کنيم!
اين گفته چنان کوبنده و آمرانه بود که محافظان ادوارد شواردنادزه، وحشتزده از پارلمان بيرونش بردند. روز بعد، خود کامه درهم شکسته زير خار گل سرخ به خواست ميخائيل ساکاشويلی، رهبر هواداران مردسالاری تن در داد و از اريکۀ قدرت به زير آمد.
البته در آن روز، ايگور ايوانف، وزير خارجۀ روسيه نقش سازنده ای بازی کرد . اما از آن پس روسها از چندين تن از سرکردگان جدايی خواهان گرجی در مسکو پذيرايی کرده اند و بيانيه های انتقادی چندی انتشار داده اند.
اما به گمان من اين واکنشی موقت است و ما بسيار اميدواريم که آنها در خواهند يافت که در گرجستان طرف مطلوبی برای مذاکره دارند".
ميخائيل ساکاشويلی، مشعلدار گرجيهای آزاديخواه، در حالی به جای ادوارد شواردنادزه بر اريکۀ قدرت در تفليس تکيه زد که خود برکشيدۀ اين سياستمدار سپيد موی سرد و گرم روزگار چشيده بود.
ميخائيل، يا به گفتۀ خودمانی گرجيها "ميشا" در دانشگاه کلمبيای آمريکا درس حقوق خواند و يک چند برای يکی از شرکتهای حقوقی در نيويورک کار کرد. ميشا برغم جوانی، جهانديده است. چندی در فرانسه زيسته است. همسرش هلندی است. زبانهای انگليسی، روسی، فرانسه، و البته گرجی را به روانی حرف ميزند. اما خودش ميگويد: هميشه در غربت دل در وطن داشتم. هميشه ميخواستم هر چه زودتر به گرجستان باز گردم و بر خاک آن بوسه بزنم.
ميشا سرانجام به ميهن بازگشت و به زودی ادوارد شواردنادزه، فرمانروای مطلق گرجستان، از تيز هوشی و تيز بينيهای اين جوان جهانديده چنان مجذوب شد که او را زير پر و بال خود گرفت. ميشای جوان در آتش خدمت ميسوخت اما بزودی دريافت که فرمانروائی خودکامگان آتش هر خدمتی را سرد ميکند. ميشا چگونه اين نکته را دريافت؟ در بخش آينده اين رشته برنامه های ويژه خواهيم گفت.
تا پيش از آغاز انقلاب بدون خونريزی معروف به "گل سرخ" يا "گلرنگ"، کمتر کسی در بيرون گرجستان نامی از ميخائيل ساکاشويلی شنيده بود.
جهان، پاييز سال ۱۳۸۱ به ياری دوربينهای تلويزيونی، ناگهان با ميخائيل ساکاش ويلی سيه چشم و مشکين موی سی و شش ساله شاداب چست و چالاک و پولادين اراده آشنا شد. در گوشه و کنار جهان، ميليونها تن او را ديدند که کت چرمی مشکين بر تن، شلوار جين بر پا، همراه يارانش مجلس گرجستان را فتح کرد، يکراست به سوی جايگاه سخنرانی رفت و دليرانه خطاب به ادوارد شواردنادزه خودکامۀ سپيد موی گرجستان فرياد برآورد: يا استعفاء بده يا سرنگونت می کنيم!
اين گفته چنان کوبنده و آمرانه بود که محافظان ادوارد شواردنادزه، وحشتزده از پارلمان بيرونش بردند. روز بعد، خود کامه درهم شکسته زير خار گل سرخ به خواست ميخائيل ساکاشويلی، رهبر هواداران مردسالاری تن در داد و از اريکۀ قدرت به زير آمد.
ميخائيل ساکاشويلی بيدرنگ وعده داد که حکومتی متمايل به جهان غرب در گرجستان ايجاد خواهد شد. اما همزمان او چندان تيز هوشی به خرج داد که همسايه بزرگ گرجستان، روسيه را يکسره نراند و به دشمنی نخواند. او تاکيد کرد که ايگور ايوانف، وزير وقت امور خارجه روسيه در گرفتن استعفای ادوارد شواردنادزه نقش داشته است. وی گفت: "... ما کشوری مستقليم، روسيه بايد درک کند که ما يک کشوريم. البته ما نيز به علائق و منافع روسيه احترام ميگزاريم. روسيه از آغاز تحولات اخير در گرجستان گامهای غير دوستانۀ چندی برداشته است.
البته در آن روز، ايگور ايوانف، وزير خارجۀ روسيه نقش سازنده ای بازی کرد . اما از آن پس روسها از چندين تن از سرکردگان جدايی خواهان گرجی در مسکو پذيرايی کرده اند و بيانيه های انتقادی چندی انتشار داده اند.
اما به گمان من اين واکنشی موقت است و ما بسيار اميدواريم که آنها در خواهند يافت که در گرجستان طرف مطلوبی برای مذاکره دارند".
ميخائيل ساکاشويلی، مشعلدار گرجيهای آزاديخواه، در حالی به جای ادوارد شواردنادزه بر اريکۀ قدرت در تفليس تکيه زد که خود برکشيدۀ اين سياستمدار سپيد موی سرد و گرم روزگار چشيده بود.
ميخائيل، يا به گفتۀ خودمانی گرجيها "ميشا" در دانشگاه کلمبيای آمريکا درس حقوق خواند و يک چند برای يکی از شرکتهای حقوقی در نيويورک کار کرد. ميشا برغم جوانی، جهانديده است. چندی در فرانسه زيسته است. همسرش هلندی است. زبانهای انگليسی، روسی، فرانسه، و البته گرجی را به روانی حرف ميزند. اما خودش ميگويد: هميشه در غربت دل در وطن داشتم. هميشه ميخواستم هر چه زودتر به گرجستان باز گردم و بر خاک آن بوسه بزنم.
ميشا سرانجام به ميهن بازگشت و به زودی ادوارد شواردنادزه، فرمانروای مطلق گرجستان، از تيز هوشی و تيز بينيهای اين جوان جهانديده چنان مجذوب شد که او را زير پر و بال خود گرفت. ميشای جوان در آتش خدمت ميسوخت اما بزودی دريافت که فرمانروائی خودکامگان آتش هر خدمتی را سرد ميکند. ميشا چگونه اين نکته را دريافت؟ در بخش آينده اين رشته برنامه های ويژه خواهيم گفت.