رابرت فيسک روزنامه نگار انگليسی در مقاله روز سهشنبه خود در روزنامه اينديپندنت، روز دوشنبه تهران، روز تظاهرات مدنی، را «روز سرنوشت» برای ايران خوانده است.
در گزارش اين روزنامهنگار با سابقه میخوانيم که «روز، روز سرنوشت ايران و روز شجاعت بود. روزی که يک ميليون ايرانی، در زير نگاه نيروهای بیرحم پليس ضد شورش، از ميدان انقلاب به سمت ميدان آزادی راهپيمايی کردند».
در ادامه اين گزارش میخوانيم: «ميرحسين موسوی در ميان تظاهرکنندگان بود، بر سقف يک خودرو در ميان دود اگزوز و گرما، ترش رو، حيرتزده و غافل از اينکه چنين تظاهرات پرشکوهی بتواند از دل «بیچارهگی» خون و خونريزی پس از انتخابات ايران، سر برآورد. موسوی شايد به حسب اعلان رسمی بازنده انتخابات روز جمعه بود، اما روز دوشنبه جشن خيابانی پيروزی وی برپا شد. جشنی که به خون و رگبار گلوله ختم شد».
رابرت فيسک در گزارش خود مینويسد «بهت ناشی از شجاعت تظاهرکنندگان زمانی بيشتر میشد که بدانيم همه از قتل وحشيانه پنج دانشجو در کوی دانشگاه تهران، که به گفته دانشجويان، با شليک کلت بسيجیها از پای درآمده بودند، با خبر بودند. وقتی دوشنبه صبح به نردههای کوی دانشگاه رسيدم بسياری از دانشجويان گريهکنان فرياد میزدند «جنایت شده» و سعی میکردند بر روی نردهها پارچه سياه بکشند. در اين زمان پليس ضدشورش بازگشت و بار ديگر به زور وارد کوی شد».
وی در ادامه اين گزارش باز به صحنه راهپيمايی روز دوشنبه بازمیگردد «انبوه زنان و مردان يک صدا فرياد می زدند «توپ، تانک، بسيجی ديگر اثر ندارد»، و وقتی صدای هليکوپترها بر فراز جمعيت به گوش رسيد همه رو به آسمان کرده و شعار میدهند «رأی من کجاست؟»
نويسنده روزنامه اينديپندنت در گزارش خود نمايی ديگر از تظاهرات مردم تهران را به تصوير میکشد آنگاه که تظاهرکنندگان از کنار يک خانه سالمندان میگذرند و افراد کهنسالی که ساکن ساختمان هستند به روی تراسها آمدهاند، زنی نود ساله دستمال سبز خود رابرای جمعيت تکان میدهد، پيرمردی ديگر عصای خود را بالا میبرد و به جمعيت لبخند می زند، هزاران نفری که از کنار اين ساختمان میگذرند با فريادهای شادمانه خود به آنها پاسخ میدهند.
رابرت فيسک در ادامه گزارش خود میآورد «با راه رفتن کنار اين سيل انسانها، يک حس غريب بیواهمهگی همه ما را در خود میگيرد.چه کسی جرئت خواهد کرد که به اين جمعيت حمله کند؟ چه دولتی میتواند مردمی به اين انبوهی و با اين عزم و اراده را منکر شود؟ اين پرسشها، پرسشهای خطرناکی است».
«معين، دانشجوی مهندسی شيمی دانشگاه تهران کنار من راه می رود و در باران نابهنگام تهران به فارسی چيزی زمزمه میکند، میخواهمش که برايم ترجمه کند. میگويد :«شعری است از سهراب سپهری، يکی از شعرای شعر نو ايران». از خودم میپرسم حقيقت دارد؟ آيا در تهران وقتی بخواهند تاريخ را تغيير دهند شعر میخوانند؟ شعری که میخواند، اين بود:
« زير باران بايد رفت.
چشم ها را بايد شست،
جور ديگر بايد ديد.»
رابرت فیسک در بخش پایانی گزارش خود میآورد که آيتالله علی خامنهای، رهبر معظم انقلاب ـ و اين عنوان، روز دوشنبه در تهران تا به چه حد منسوخ بود ـ با تحقيق و تفحص در نتايج آراء انتخابات موافقت کرده است.
«دولت در ايران تقابل بين دولتمردان خوب در برابر دولتمردان بد نيست. در يک سو قدرت است و حکومت و در سوی ديگر توان و نيروی سياسی. و البته که توان اين دو همسان نيست. در صورتی که پليسهای ضد شورش که با لبخندهای کم رنگ خود در راهپيمايی ديروز ديده شدند به مخالفان نپيوندند، قوای انتظامی همچنان در دستهای دولت احمدینژاد و حاميان آن باقی خواهد ماند. جای تردیدی نیست که نتيجه اين امر را بهزودی خواهيم ديد».
در گزارش اين روزنامهنگار با سابقه میخوانيم که «روز، روز سرنوشت ايران و روز شجاعت بود. روزی که يک ميليون ايرانی، در زير نگاه نيروهای بیرحم پليس ضد شورش، از ميدان انقلاب به سمت ميدان آزادی راهپيمايی کردند».
۲۵ خرداد:
رابرت فيسک در گزارش خود مینويسد «بهت ناشی از شجاعت تظاهرکنندگان زمانی بيشتر میشد که بدانيم همه از قتل وحشيانه پنج دانشجو در کوی دانشگاه تهران، که به گفته دانشجويان، با شليک کلت بسيجیها از پای درآمده بودند، با خبر بودند. وقتی دوشنبه صبح به نردههای کوی دانشگاه رسيدم بسياری از دانشجويان گريهکنان فرياد میزدند «جنایت شده» و سعی میکردند بر روی نردهها پارچه سياه بکشند. در اين زمان پليس ضدشورش بازگشت و بار ديگر به زور وارد کوی شد».
وی در ادامه اين گزارش باز به صحنه راهپيمايی روز دوشنبه بازمیگردد «انبوه زنان و مردان يک صدا فرياد می زدند «توپ، تانک، بسيجی ديگر اثر ندارد»، و وقتی صدای هليکوپترها بر فراز جمعيت به گوش رسيد همه رو به آسمان کرده و شعار میدهند «رأی من کجاست؟»
نويسنده روزنامه اينديپندنت در گزارش خود نمايی ديگر از تظاهرات مردم تهران را به تصوير میکشد آنگاه که تظاهرکنندگان از کنار يک خانه سالمندان میگذرند و افراد کهنسالی که ساکن ساختمان هستند به روی تراسها آمدهاند، زنی نود ساله دستمال سبز خود رابرای جمعيت تکان میدهد، پيرمردی ديگر عصای خود را بالا میبرد و به جمعيت لبخند می زند، هزاران نفری که از کنار اين ساختمان میگذرند با فريادهای شادمانه خود به آنها پاسخ میدهند.
رابرت فيسک در ادامه گزارش خود میآورد «با راه رفتن کنار اين سيل انسانها، يک حس غريب بیواهمهگی همه ما را در خود میگيرد.چه کسی جرئت خواهد کرد که به اين جمعيت حمله کند؟ چه دولتی میتواند مردمی به اين انبوهی و با اين عزم و اراده را منکر شود؟ اين پرسشها، پرسشهای خطرناکی است».
«معين، دانشجوی مهندسی شيمی دانشگاه تهران کنار من راه می رود و در باران نابهنگام تهران به فارسی چيزی زمزمه میکند، میخواهمش که برايم ترجمه کند. میگويد :«شعری است از سهراب سپهری، يکی از شعرای شعر نو ايران». از خودم میپرسم حقيقت دارد؟ آيا در تهران وقتی بخواهند تاريخ را تغيير دهند شعر میخوانند؟ شعری که میخواند، اين بود:
« زير باران بايد رفت.
چشم ها را بايد شست،
جور ديگر بايد ديد.»
رابرت فیسک در بخش پایانی گزارش خود میآورد که آيتالله علی خامنهای، رهبر معظم انقلاب ـ و اين عنوان، روز دوشنبه در تهران تا به چه حد منسوخ بود ـ با تحقيق و تفحص در نتايج آراء انتخابات موافقت کرده است.
«دولت در ايران تقابل بين دولتمردان خوب در برابر دولتمردان بد نيست. در يک سو قدرت است و حکومت و در سوی ديگر توان و نيروی سياسی. و البته که توان اين دو همسان نيست. در صورتی که پليسهای ضد شورش که با لبخندهای کم رنگ خود در راهپيمايی ديروز ديده شدند به مخالفان نپيوندند، قوای انتظامی همچنان در دستهای دولت احمدینژاد و حاميان آن باقی خواهد ماند. جای تردیدی نیست که نتيجه اين امر را بهزودی خواهيم ديد».