در باب ولخرجیهای عجیب و غریب در ایران در سالهای اخیر بسیار شنیدهایم: از بستنی ۲۵۰ هزار تومانی در برج میلاد با روکش طلا تا ویلاهایی با اجارهٔ شبی ۳ میلیون تومان، از خودروهای میلیاردی تا استفاده از جتهای خصوصی، از قبرهای ۷۰۰ میلیون تومانی تا افطاریهای چند صد میلیون تومانی، از فست دود (قلیان با تحویل در منزل) ۱۰۰ هزار تومانی تا یک بطری ویسکی ۲۵۰ هزار تومانی، از عروسیهای چند صد میلیون تومانی تا مانتوهای ۱۸ میلیون تومانی، از جشن تولدهای چند ده میلیون تومانی تا سفرهای چند ده میلیونی دور اروپا، از آپارتمانها و خانههای چند ده میلیارد تومانی تا ساعتهای مچی میلیارد تومانی و ماساژهای ۶۰۰ هزار تومانی و همهٔ این اتفاقات درست برابر چشمان مردمی صورت میگیرد که دو سوم آنها زیر خط فقر نسبیاند (با درآمد ماهانه خانوار حدود ۸۰۰ هزار تا ۲ میلیون تومان) و ۱۵ میلیون نفر آنها زیر خط مطلق فقر (زیر ۸۰۰ هزار تومان) زندگی میکنند.
(نگارنده این مقاله با هیچیک از مخارج فوق در یک اقتصاد آزاد، رقابتی و باز بدون امتیاز و رانت ناشی از نزدیکی به قدرتمندان مخالفتی ندارد؛ افراد در کسب ثروت و هزینه کردن آن آزادند.)
در حوزهٔ ثروت نیز به اعداد و ارقام هوشبری برخورد میکنیم. ثروتهای چند صد میلیارد یا چند ده میلیارد تومانی در ایران دیگر موجب تعجب کسی نمیشوند اما وقتی به فقر عمومی نگاه میکنیم درباره روش انباشت آنها حیران میمانیم.
بخشی از این ثروتها و مخارج از دید مردم پنهان میمانند اما از آنجا که پَریرو [ثروت تازه به دست آمده] تاب مستوری ندارد، برخی از مخارج صرفاً برای جلوهنمایی است و درست در برابر چشمان بقیه گذاشته میشود مثل بیلبوردهایی که یکی از پیمانکاران متصل به حکومت، در شهر مشهد برای تبریک عروسی به فرزند و همسر فرزندش اجاره کرده و در آنها پیامهای شخصی ارسال کرده است (نامه نیوز ۱۸ تیر ۱۳۹۵):
فساد و تبعیض و امتیاز، و چپاول منابع ناشی از این امور در ایران از خورشید آشکارتر است. این پولها در ایران با راهاندازی شرکتهای بزرگ خصوصی در بازار رقابتی یا کارآفرینی و با اختراع و اکتشاف، یا در اختیار داشتن چاه نفت خصوصی یا معدن طلا و نقرهٔ خصوصی به دست نمیآیند. منشأ این منابع عمدتاً منابع دولتی و عمومی هستند: مصادره، قراردادهای دولتی، دسترسی به ارز دولتی، پیمانکاریهای بزرگ مرتبط با حکومت و دولت، صادرات و واردات انحصاری، حقوقهای چند ده یا چند صد میلیونی مدیران دولتی و حکومتی، و دهها روش دیگر قانونی و غیرقانونی دیگر.
کسانی که با رانتهای حکومتی در دورهای کوتاهمدت ثروتمند شده و سبک زندگیشان تغییر میکند در آن واحد نه میتوانند فقط منابع به دست آمده را پسانداز کنند یا به خارج انتقال دهند و نه میتوانند شبکهٔ ارتباطاتی خود را تغییر دهند. آنها مجبورند در ارتباط با دیگران این تغییر در سبک زندگی و مصرف این ثروت را توجیه و عادیسازی کنند. این کار را چگونه انجام میدهند؟ منابع ناشی از این تاراجها چگونه هزینه شده و چگونه توجیه میشود؟
آشنا داریم...
تصور کنید «تازهبهثروترسیدهای» در خانوادهٔ شما به کیش رفته و دو هفته در آنجا در هتل آپارتمان به سر برده است. از کجا میفهمید؟
عکسهایشان را بر روی شبکههای اجتماعی میگذارند. بعد یکی از آنها میپرسد که اینجا که بودید هتل آپارتمان است؟ پاسخ این است که «بابام یه آشنا داره اینجا. از اونها گرفتهایم». کدام آشنایی است که دو هفته آپارتمانش را در کیش مجانی به دیگران بدهد تا برود آنجا خوش بگذرانند؟ مگر آن که آنها ویلایی در شمال داشته باشند و بتوانند جبران کنند. تازهبهثروترسیدهها برای این که آشنایان و دوستان اموال و درآمدهای نامشروع آنها را به رخشان نکشند مدام مجبورند دروغبافی کنند.
به همین ترتیب اگر ساعت گران یا کیف گرانقیمتی در دست آنها ببینید و سؤال کنید که اینها را از کجا خریدهاید به شما خواهند گفت «بابام یک آشنا داره ...». معلوم نیست این ذخیرهٔ آشنا داشتن تا کجا و در محدودهٔ کدام مشاغل و کالاها قابل بسط است.
خواست خدا بوده/دعای خیر مادر
همهٔ پاسداران، بسیجیان و امنیتیهایی که امروز به نوایی رسیدهاند با سوء استفاده از قدرت سیاسی و امنیتی و قضایی بدینجا رسیدهاند. اما آنها اندکی بعد از آن که همه چیزشان مرتب شد (آپارتمان در تهران، ویلا در شمال، اثاثیه منزل بر اساس آخرین استانداردهای دنیا، اتومبیل آخرین مدل، چند سفر خارجی و دهها سفر داخلی، خرید آپارتمان و اتومبیل برای فرزندان، حسابهای بانکی چند صد میلیون تومانی و درآمد تضمینی از کسب و کار امتیازی) یکباره یادشان میافتد که همهٔ آنچه را به دست آوردهاند ناشی از دعای خیر مادر یا نذر مادر بزرگ یا استجابت دعای آنها در صبحگاهی پس از نماز صبح بوده است. آنها مدام این لطف الهی را با داستانگویی به رخ دیگران میکشند و با نذر یا مراسم مذهبی تلاش میکنند خود را قدردان این لطف نشان دهند.
در اینجا «خدا» خود را در قدرت حکومت و نظام خویشاوندی و محفلسالار متجلی میسازد و اعضای طبقهٔ حاکم در سطوح مختلف آن خدا را برای مالهکشی بر فساد و سوءاستفاده در قدرت استخدام میکنند. آنها در برابر دیگران نیز ثروت و درآمد خود را به دریای بیکران نعمات الهی نسبت میدهند.
به موقع به ناممان نزدند
محمد جواد لاریجانی در پاسخ به انتقادات مربوط به غصب ۳۴۲ هکتار زمین در ورامین برای پستهکاری مشکل را به ثبت اسناد احاله میدهد: «یکی از مسائل اصلی کشاورزی، مسئله عدم تنسیق اسناد مالکیتی است و خوشبختانه با همتی که ریاست قوه قضائیه و اداره ثبت اسناد و املاک کشور کردند، برای زمینهای کشاورزی هم اسناد مالکیت صادر میشود و این زمینها هویت پیدا میکنند.» (مهر ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲) او در هیچ موردی نمیگوید این زمینها چگونه به وی داده شده است.
کار کردیم
صادق محصولی به گفتهٔ خودش در مجلس در سال ۱۳۸۴ حدود ۲۰ میلیارد تومان ثروت داشت. او میگوید: «در دوران کاری خود در بخش خصوصی از معاملهای که با دولت و حاکمیت داشته باشم یک ریال سود نکردم... در دورانی که در بخش خصوصی بودم با چند نفر در یک رشته کاری شراکت داشتم و در ارتباطی که با یک کارخانه داشتیم مجبور بودیم که رشوه دهیم که این کار را نکردیم و من در آن فعالیت اقتصادی ضرر کردم اما در زمینه ساختمانی هم فعالیت داشتیم و ساختمانهایی را میخریدیم و بازسازی میکردیم که این کار سودآور بود و علاوه بر ارزش افزوده این کار از افزایش قیمت مسکن در آن دوران سود بردیم.» (انتخاب ۸ آبان ۱۳۹۰) تنها خواجه حافظ شیرازی نمیداند که در ایران تحت حکومت روحانیون همهٔ درها به روی عدهای باز و همهٔ درها به روی دهها میلیون نفر بسته است.
ارث پدری، سکوت
روحانیون شیعه و مقامات دولتی و اعضای خانوادهٔ آنها ثروت افسانهای خود را چگونه توجیه میکنند؟ آنها که نتوانند ثروت خود را انکار کنند آن را میراث پدران خود و بهدستآمده قبل از جمهوری اسلامی معرفی میکنند (مثل هاشمی رفسنجانی یا خانوادهٔ مهدوی کنی) که یک دروغ بزرگ است. آنها که ثروت خود را انکار میکنند بر انتقال آن به خارج کشور و پنهانکاری خود اتکا دارند اما از میزان هزینههایی که برای فرزندان خود میکنند (و چارهای بجز هزینه ندارند) میتوان فهمید که تا چه حد دروغ میگویند.
اما آنها که نه مال و منالی قبل از تأسیس جمهوری اسلامی داشتهاند و نه انکار آن قابل خریده شدن است (مثل محصولی، نعمتزاده یا محمد یزدی) یا در برابر انتقادات و گزارشها سکوت میکنند یا ادعا میکنند که اموال خود را با کار و تلاش به دست آوردهاند. مشکل این گروه آن است که کمتر کسی در ایران با کارآفرینی یا ابداع و اختراع ثروت بزرگی به دست آورده تا افراد این داستانها را باور کنند. با کار زیاد و چندشیفتی (بدون رانت و امتیاز) تنها میتوان بیماری و اختلافات خانوادگی خرید و نه ویلا و خانهٔ کوهستانی.
چرا سکوت میکنند؟
هیچکس با عقل سالم نمیتواند این گونه توجیهات را بخرد. اما چرا هواداران جمهوری اسلامی یا حتی برخی منتقدان در اینباره سکوت میکنند؟
علت آن است که خود در دورهای از این خوان نعمت بهره گرفتهاند و نمیآیند موجودیت اقتصادی خود را که مدیون روالهای جاری در جمهوری اسلامی است نفی کنند یا میخواهند در آینده از این خوان نعمت بهره ببرند. کسی که ثروتش مبتنی بوده بر اخذ مجوز نشر و نشریه از وزارت ارشاد و دهها و صدها میلیون تومان از سوبسید کاغذ و زینک و خرید نشریات و کتابهایش از سوی دولت بهره برده یا معدنی را با وام بانکی کمبهره بدون مزایده از دولت خریده یا امید دارد به زودی با همکاری یکی از روحانیون یک کسب و کار راه بیندازد طبیعی است که نمیآید علیه روالهای موجود سخن بگوید.
کسی که با واردات و صادرات کالاهایی خاص صاحب میلیاردها تومان ثروت شده نمیآید آن روالها را نفی کند.
---------------------------
نظر نویسنده الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.