نیکول همر و تام سوئیتزر پژوهشگران بخش مطالعات سیاست آمریکا در دانشگاه شهر سیدنی، در مطلبی که در بخش دیدگاههای روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده مینویسند: «از زمان اعلام توافق هستهای قدرتهای بزرگ جهانی با حکومت ایران، جمهوریخواهان آمریکا به شدت و با تمام قوا به این توافق حمله کردهاند.
آنها این توافق را امتیازدهی به ایران و حتی خیانت لقب دادهاند. در مقابل، رئیسجمهوری آمریکا هشدار دادهاست که مخالفت با این توافق به شرایطی مثل حمله سال ۲۰۰۳ به عراق منجر خواهد شد و مخالفت جمهوریخواهان به این دلیل است که آنها اقدام نظامی را به دیپلماسی ترجیح میدهند.»
رئیس جمهوری آمریکا در چهاردهم مرداد ماه هم طی سخنرانی در دانشگاه آمریکن واشینگتن تأکید کرد که «توافقی که اکنون بین جامعه جهانی و جمهوری اسلامی ایران حاصل شده، بر پایه یک سنت پرتوان اصل دیپلماسی استوار است. پس از دو سال گفتوگو، توافقی با جزئیات کامل به دست آمده که برای همیشه، ایران را از تولید سلاح هستهای باز میدارد».
نیکول همر و تام سوئیتزر در ادامه تحلیل خود یادآوری میکنند که دیدگاه طرفدار اقدام نظامی از مورد عراق فراتر میرود. هر چند همه جمهوریخواهان با این سیاست موافق نیستند و حتی برخی از دمکراتهای سرشناس آمریکا نیز در دوران جنگ سرد با دیپلماسی مخالف بودند، ولی در مجموع گرایش به مخالفت با دیپلماسی در جناح راست سیاست آمریکا ریشه دارد.
از اوایل سالهای دهه پنجاه میلادی بسیاری از جمهوریخواهان با دیپلماسی مخالفت کرده و ادعا میکردند که این روش به جای گسترش امنیت و صلح در سطح جهان موقعیت جهانی آمریکا را تضعیف خواهد کرد.
ریشه مخالفت تاریخی جناح راست آمریکا با دیپلماسی به کنفرانس یالتا در سال ۱۹۴۵ بازمیگردد که طی آن وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و ژوزف استالین بر سر حوزه نفوذ اتحاد شوروی در اروپای شرقی به توافق رسیدند.
این کنفرانس چند ماه پیش از پایان جنگ جهانی دوم در شهر یالتا واقع در شبه جزیره کریمه برگزار شد و طرفهای درگیر در این کنفرانس درباره تقسیم غنایم جنگی قبل از پایان آن به بحث پرداختند.
از نگاه محافظهکاران آمریکا کنفرانس یالتا نماد رها کردن ملل اروپای شرقی در چنگال اتحاد شوروی و نقطه آغاز جنگ سرد محسوب میشود. نتیجهای که آنها از این رویداد تاریخی میگیرند این است که دیپلماسی نشانه ضعف و بلاهت و اعتماد به یک دشمن غیرقابل اعتماد است.
این دو صاحبنظر در ادامه تحلیل خود یادآوری میکنند که فرضیهپردازان جناح محافظهکار آمریکا در سالهای اوج جنگ سرد اتحاد شوروی و بلوک شرق را خطری اهریمنی برای موجودیت آمریکا میدانستند و هرگونه مذاکرهای را تسلیم تلقی کرده و همزیستی با آن را به معنای شکست میدانستند.
این نگاه بسیار ایدئولوژیک به سیاست خارجی به عنصری بنیادی در دیدگاه محافظهکاران بدل شده که معتقدند به کارگیری دیپلماسی در مورد دشمنان مطلقاً اشتباه است.
باور محافظهکاران به اینکه دیپلماسی، برتری اخلاقی آمریکا را به خطر میاندازد، باعث شد که همواره با هر گونه مذاکره با اتحاد شوروی مخالفت کنند. اما حقیقت این است که ریچارد نیکسون و رونالد ریگان که همواره از سوی دست راستیهای آمریکا به عنوان «قهرمانان مبارزه با اهریمن شرق» مورد ستایش قرار گرفتهاند، در دوران ریاست جمهوری خود با چین کمونیست و اتحاد شوروی مذاکره کردند.
تصمیم این دو رئیس جمهور در میان محافظهکاران، مخالفت و انتقادهای شدیدی به راه انداخت. اما در نهایت موفقیت هر دو اقدام دیپلماتیک رهبران آمریکا، در صفوف محافظهکاران شکاف ایجاد کرد.
با نگاهی به تاریخ موضعگیریهای دست راستیهای آمریکا میتوان گفت که برای آنها ملاقاتهای آیزنهاور با رهبران اتحاد شوروی، ملاقات نیکسون با رهبران چین، مذاکرات ریگان با گورباچف و امروزه توافق هستهای باراک اوباما با ایران همه ادامه همان روش شرمآوری است که سابقه آن به کنفرانس یالتا باز میگردد.
نیکول همر و تام سوئیتزر در ادامه تحلیل خود در بخش دیدگاههای روزنامه نیویورک تایمز مینویسند که با وجود تمام هیاهوها و مخالفتهای محافظهکاران، تصمیم ریچارد نیکسون به برقراری مناسبات دیپلماتیک با چین در نهایت باعث شد که اختلافات چین و اتحاد شوروی افزایش یافته و تعادل قوای جهانی به نفع آمریکا تغییر کند.
به همین ترتیب امروزه تمام مورخان معتقدند که دیدارهای ریگان و گورباچف به پایان صلحآمیز چهار دهه تنش و خصومت بین دو ابرقدرت هستهای منجر شد. جالب اینجاست که محافظهکاران آمریکا وقتی از رونالد ریگان به عنوان قهرمان پیروزمند جنگ سرد ستایش میکنند به یاد نمیآوردند که با سیاست مذاکره با اتحاد شوروی مخالفت میکردند.
پس از حملات یازده سپتامبر به شهرهای آمریکا تندروها که بیش از یک دهه در موضع ضعف قرار داشتند، این بار در قالب دکترین جورج بوش یعنی اقدامات یکجانبه و پیشدستانه آمریکا در عرصه سیاست خارجی قدرت گرفتند. سیاستهایی مثل تغییر رژیم با تکیه بر اقدام نظامی و مرزبندی بین نیکی و اهریمنی دوباره جان گرفتند.
همانطور که مخالفتهای جمهوریخواهان با توافق هستهای اخیر و مباحث اخیر نامزدان جمهوریخواه برای منصب ریاست جمهوری آمریکا به خوبی نشان میدهد، طرز تفکری که از زمان کنفرانس یالتا شکل گرفته هنوز هم روی سیاست خارجی جمهوریخواهان تأثیر فراوانی دارد.
این مقاله در ادامه مینویسد که «ایران ممکن است رژیمی به شدت تندرو و ضدغربی باشد که در سراسر منطقه خاورمیانه از گروههای مسلح و تندرو حمایت میکند؛ ولی تاریخ ثابت کرده که در شرایطی مشابه با استفاده از دیپلماسی و نه سیاست انزوا میتوان از منافع آمریکا بهتر دفاع کرد.
وارثان امروزی سنت تندروی در سیاست خارجی آمریکا، از رهبری حزب جمهوریخواه گرفته تا سناتورهای دمکراتی مثل چاک شومر، با حمله به اوباما یادآور مخالفتجویی دست راستیها در فصلهای گذشته تاریخ آمریکا هستند.
اما امروزه با استناد به تاریخ میتوان گفت که این نوع مخالفتجویی با هر اقدام دیپلماتیک نه تنها بی اعتبار و نادرست بلکه ابلهانه به نظر میرسند.»
کنگره آمریکا تا روز ۱۷ سپتامبر یعنی کمی بیشتر از ۲۰ روز دیگر فرصت دارد تا توافق اتمی شش قدرت جهانی، گروه ۱+۵، با ایران را بررسی کرده و به آن رای مثبت یا منفی دهد.
سناتور جمهوریخواه، میچ مککانل، اذعان کرده است که باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، در رویارویی با کنگره بر سر توافق هستهای با ایران بخت زیادی برای موفقیت دارد.