خبر کشته شدن اسامه بنلادن رهبر گروه القاعده به یکباره دنیا را تکان داد. عدهای با شنیدن این خبر خوشحال شدند و گروهی دیگر به طور عمده در کشورهای اسلامی به خونخواهی او اعتراضاتی را سازماندهی کردند. اما مرگ بنلادن، همانطور که در حملههای تلافیجویانه انتحاری این هفته هم دیدیم، نه پایان داستان تروریسم و حرکتهای انتحاری است و نه مانع از اینکه بسیاری با انگیزههای گوناگون جانشان را کف دست گرفته و خود و دیگران را قربانی کنند.
چه چیزی باعث میشود که این گروه از افراد این راه حل را به عنوان راه حل نهایی برای پاسخ به تمایلات و یا ناکامیهایشان انتخاب کنند؟
جلیل روشندل، مدیر برنامه مطالعات امنیتی در دانشگاه «ایسییو» در کارولینای شمالی از رویکرد تاریخی به عملیات انتحاری با تمرکز بر روی جهان اسلام میگوید. وی مؤلف کتابی است به نام «جهاد و امنیت بینالمللی».
آقای روشندل میشود اول یک مقدار درباره مفهوم عملیات انتحاری توضیح دهید؟
جلیل روشندل: عملیات انتحاری یا استشهادی آن طور که در فارسی رایج شده، به لحاظ لغوی به معنای این است که یک فرد تصمیم میگیرد با کشتن خودش به آنچه که باور میشود شهادت است برسد و در کنار آن به اهداف سیاسی که در ذهن او ایجاد شده و به آن باور پیدا کرده نزدیک شود.
ریشههای فکری و تاریخی این جریان از کجا میآید و کی شروع شده؟
ریشههای تاریخیاش البته برمیگردد به تاریخ اسلام و اصلاً به نظریه جهاد در داخل اسلام و داخل قرآن و اینکه یک فرد مسلمان تحت چه شرایطی بایستی متوسل به جهاد شود.
همان طور که میدانید منابع اسلام بر دو منبع کلی قرآن و حدیث متکی است. مثلاً در داخل قرآن آیاتی را که در مورد جهاد میبینید خودش به دو بخش تقسیم میشود، یکی مربوط به دورانی است که اسلام خیلی قدرت پیدا نکرده بود و در حال جمعآوری قدرت بود که در آنجا صراحتاً گفته میشود با مسیحیان و کلیمیان به زبان خوش مباحثه کنید، اصلاً الله ما با الله آنها یکی است و هیچ فرقی با هم نداریم و ما هر دو تسلیم یک الله هستیم.
اما وقتی که اسلام به تدریج قدرت پیدا میکند، آنوقت زبان و لحن دعوت به جهاد تغییر میکند و میگوید که علیه کفار در راه خدا بجنگید. کاربرد جدید جهاد یا شکلی از جهاد در دو قرن اخیر، قرنهای بیستم و بیست و یکم، بر همان مبانی قرآنی کمی تغییر کرده و بیشتر جنبه سیاسی پیدا کردهاست.
دلیل این تغییر و چرخش که شما به آن اشاره کردید چیست؟
در حقیقت میدانید که مبنای علوم قرآنی، تفسیر است. افراد عادی اجازه تفسیر را ندارند و تفسیر فرد عادی حتی تجاوز به حرمت قرآن محسوب میشود، ولی خوب، مکاتیب مختلفی وجود دارد: مکتب حَنبَلی، مکتب مالکی و غیره و هر کدام جهاد را یک جور تفسیر میکنند و این تفسیرها گاه با هم متعارضاند. این تفسیر جدید و برداشت جدید از منابع اسلامی کاملاً توسط فقها انجام شده، مثلاً توسط سید قطب، توسط آیتالله خمینی، توسط افراد دیگری که منتهی میشود به اسامه بنلادن در مورد آنچه که عملیات تروریستی نامیده میشود.
اگر بخواهیم انگیزههایی را که برای انجام عملیات تروریستی وجود دارد بررسی کنیم با گذشت زمان چه تغییر و تحولی در این انگیزهها ایجاد شدهاست؟
سؤال کاملاً بجایی کردید. این انگیزهها خیلی فرق کرده. شما ببینید اوایل قرن بیستم وقتی که مثلا فتوای ترور مرحوم احمد کسروی، مولف تاریخ مشروطیت ایران صادر میشود، این فتوا توسط افرادی که خودشان را فدائیان اسلام مینامیدند و شخص نواب صفوی، واقعیت پیدا میکند؛ در حد قتل با چاقو و مرحوم کسروی را در دادگاه میکشند. آنجا هدف، کشتن فردی است که جرمش سکولار بودن است.
میآییم به مورد فتوای مثلاً قتل سلمان رشدی، که در آن، هدف از بین بردن کسی است که در ادبیاتِ غیرقابل فهمی برای عامه، به ظاهر به اسلام توهین کردهاست. یا حتی وقتی میآییم به قضیه اقدام به ترور سعید حجاریان یا فروهرها نگاه میکنیم، میبینیم که اصلاً مسئله سکولار بودن هم اینجا دیگر مطرح نیست بلکه دگراندیشی مطرح میشود. این است که این هدفها در خلال تاریخ عوض شدهاست.
یا در مسائل خاورمیانه میبینیم که بحث، کاملاً جنبه سیاسی و ابعاد سرزمینی دارد. مثلاً در دعوای بین اسرائیل و فلسطینیها میبینید که انگیزهها جنبه دیگری دارد و اتفاقاً بُعد دیگری از عملیات انتحاری را نشان میدهد که اتفاقاً بیشتر به اصل قرآنیاش نزدیک است.
اما امروز در شیوه ترور که از آن به عملیات انتحاری تعبیر میشود، خود فرد هم به نوعی قربانی میشود و ما این شیوه را بیشتر در میان افراطیون سنیمذهب میبینیم. چرا؟
کاملاً درست است. البته مثلاً در جوامع سنی، شخصی که عملیات را انجام میدهد هدفش در درجه اول این نیست که خودش را قربانی کند، هدفش این است که به قتل و یا نابودی طرف مقابل یا ضرر و زیان رساندن و انهدام آن نقطه، آن مکان، یا آن افراد برسد، ولی به او این طور هم تلقین شده، و باورش شده که اگر خودش هم در این عملیات کشته شود مستقیماً به بهشت میرود.
علت این که در میان شیعیان این کمتر سابقه دارد و در میان سنیها بیشتر سابقه دارد این است که در واقع اسلام به طور تاریخی توسط اهل تسنن توسعه پیدا کردهاست.
از آغاز اسلام بگیرید تا امپراتوری عثمانی و سقوط امپراتوری عثمانی در آغاز قرن بیستم، این سپر اسلام توسط اهل تسنن به سمت خارج هدفگیری میشده و گسترش پیدا میکردهاست. در نتیجه آنها بیشتر به این انگیزهها و گسترش این انگیزهها در بین افرادی که تحت تعلیمات مذهبی و ایدئولوژیک بودند، دقت کردند.
در حالی که شیعیان نهایتاً اگر اختلافی داشتند با سنیها بوده و به دلایل اعتقادی که هر دو گروه به اسلام داشتند بین شیعه و سنی قرار نبوده عملیات انتحاری یا جهاد صورت گیرد. این است که شیعیان کمتر گرایش به عملیات انتحاری پیدا کردند که البته در این سی چهل ساله اخیر مخصوصاً مواردی در جنگ ایران و عراق دیده میشود.
میشود در مورد این موضوعی که اشاره کردید بیشتر توضیح دهید و آن را ملموستر کنید؟
مواردی که مثلا جوانهایی که غالباً هم زیر سن هجده سال بودند با تصور این که شهید خواهند شد و به بهشت خواهند رفت روی مین قدم گذاشتند. حتی گاهی وقتها به چهرههای بسیار شاخص سمبلیکی در تاریخ جنگ ایران و عراق تبدیل شدند، مثل شهید حسین فهمیده. اینکه چطور این اقناع در مورد این افراد صورت میگیرد برمیگردد به عملیات روانی و آموزشهای ایدئولوژیکی که پشت سر این قضیه وجود دارد.
اینکه یک فرد را از علائق دنیویاش بتوانی جدا کنی و بفرستی به دنبال آنچه که «آن دنیا» نام دارد و این باور را در او ایجاد کنی که با این اقدام در «آن دنیا» جایگاهی بهشتی برای خودش تهیه خواهد کرد.
اما این شکل از مبارزه یا اعتراض فقط مختص مسلمانان نیست. مثلاً در میان راهبان بودایی هم دیده شده که در دهه شصت میلادی در اعتراض به رژیم کاتولیک ویتنام جنوبی دست به خودسوزی میزدند.
حداقل در این نمونه خاصی که شما مثال آوردید، انگیزه، انگیزه شدید مذهبی است. این راهب بودایی به خاطر ایدهآلهای ذهنی و مذهبی خودش این کار را میکند. ولی حال که به بوداییها اشاره کردید وقتی به جنگ دوم جهانی نگاه میکنیم، عملیات کامیکازه سربازان ژاپنی را میبینیم که طی آن نیروی هوایی ژاپن هواپیمای خلبان تحصیل کردهای را که به دلایل ملیتپرستی و عشق به ملیت حاضر است جان خودش را به خطر بیندازد با بمب به سوی اهداف دشمن میفرستد. نوعی خفیفتر از این مورد را در همین جریان سونامی اخیر ژاپن دیدیم.
پس از سونامی اخیر، وقتی که تشعشعات اتمی شدید دور آن رآکتورهای اتمی وجود داشت و کسی جرات نمیکرد به آن مکان برود، یک عدهای برای خنک کردن رآکتور، این عملیات خودکشی را پذیرفتند. این فقط انگیزه شدید ملیگرایی دارد و این فکر که «من ژاپنی هستم و برای این که عده دیگری در معرض این تهدید نباشند باید این کار را بکنم.»
بعضی افراد در دنیای اسلام از غرب انتقاد میکنند و میگویند که خود غرب باعث شده که پدیدهای مثل عملیات انتحاری به وجود بیاید و گسترش پیدا کند. نظر شما در این باره چیست؟
نقش کشورهای غربی در چارچوب مشکلات و تعارضهای بین فلسطینیها و اسرائیلیها این بوده که عمدتا از مواضع اسرائیلیها دفاع کردند. از طرف دیگر به طور همزمان شروع کردند به محدود کردن فعالیتهای عناصر مذهبی مسلمان در داخل کشورهای خودشان. مثل بعضی رفتارهایی که در اروپا گاهی وقتها دیده میشود. به دلیل این که فکر کردند که فرض کنیم حجاب اسلامی میتواند پوششی باشد برای این عملیات و اینها همهاش فشارهای مختلف اجتماعی را متوجه معتقدان یک مذهب، در این مورد به خصوص مذهب اسلام، میکند و این گرایشها را تشدید میکند. مسلم است که در جامعهای که افراط و تفریط کمتری از هر دو طرف وجود دارد یک چنین نیازی به عملیات «استشهادی» هم پیش نمیآید.
من تصور میکنم که اینجا دو طرف این مناقشه یعنی هم غرب و هم جهان اسلام یک نقش حیاتی دارند و باید اقداماتی به سمت عقبنشینی دوطرفه صورت بگیرد. به این ترتیب که جهان اسلام تعیین کند و مشخص کند که صلاحیت شرعی صدور فتوا در مورد جهاد به عهده چه کسانی است و در کدام کشورها؟
آیا اسلام مثل مسیحیت یک قدرت مرکزی دارد که بتواند تعیین کند و بگوید که این تفسیر در مورد قرآن غلط است و معتبر نیست و یا این تفسیر معتبر است؟
یک چنین چیزی را جهان اسلام ندارد. در حالی که جهان مسیحیت چنین مراجعی دارد و میتواند جلوی تفسیرهای غیرعلمی را از مذهب بگیرد و در مواقعی هم بوده که این کار صورت گرفته. همچنین دولتها باید جلوی مراکزی را که خارج از محدوده قدرت به چنین اقداماتی دست میزنند بگیرند تا به یک نقطه تعادل برسند، آن موقع امنیت کشورها و امنیت بینالمللی بیشتر تامین میشود.
مارتا کرنشا، استاد علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد آمریکا است. او مطالعات زیادی در مورد انگیزه روانی افرادی که دست به عملیات انتحاری میزنند انجام دادهاست. خانم کرنشا مولف دو کتاب در این زمینه است که یکی از آنها «پیامدهای مبارزه با تروریسم» نام دارد.
خانم کرنشا، انگیزه روانی افرادی که حمله انتحاری انجام میدهند چیست؟
مارتا کرنشا: انگیزههای متفاوتی در حملات انتحاری نقش دارند. در برخی موارد این انگیزهها بسیار شخصی است و به آسیبهای روحی که در گذشته به فرد وارد شده مربوط میشود.
در موارد دیگر مهاجم انتحاری کاملا از نظر ایدئولوژیک متقاعد شده که با اقدامی مهم دارد به یک ایده و آرمان خدمت میکند. البته باید به خاطر داشته باشیم که مهاجمان انتحاری بخشی از یک توطئه محسوب میشوند و افرادی وجود دارند که مهاجمان را جذب میکنند، آموزش میدهند و هدایت میکنند که در واقع مهمتر از خود مهاجمان انتحاریاند.
بین مهاجمان انتحاری چه تفاوتهایی وجود دارد؟
مواردی که ما بیشتر از آن مطلع هستیم به فلسطینیها مربوط میشود. البته هماینک تعداد حملات انتحاری در عراق و افغانستان بیشتر است ولی تحقیقاتی که انجام شده بیشتر روی فلسطینیها بوده. پژوهشی که اخیراً یک روانشناس اسرائیلی انجام داده نشان میدهد افرادی که میخواهند مهاجم انتحاری شوند نسبت به دوستانشان در یک گروه مسلح شخصیت ضعیفتری دارند.
اغلب مهاجمان انتحاری خیلی جواناند و بیشترشان مَردند. تا حالا چند زن هم دست به عملیات انتحاری زدهاند ولی خیلی به ندرت پیش آمده که زنها این کار را انجام دهند.
بعضی از آنها در مدارس دینی جذب میشوند و به آنها گفته میشود در مقابل کاری که انجام میدهند پول دریافت میکنند، یعنی اصلاً درک نمیکردند که قرار نیست زنده بمانند.
پژوهش دیگری را هم که سازمان ملل انجام داده، درباره مهاجمان انتحاری در افغانستان است که نشان میدهد که در واقع شماری از این مهاجمان پسربچهاند. بعضی از آنها در مدارس دینی جذب میشوند و به آنها گفته میشود در مقابل کاری که انجام میدهند پول دریافت میکنند، یعنی اصلاً درک نمیکردند که قرار نیست زنده بمانند.
به بعضیهای دیگر گفته میشد که به خانوادهشان پول داده میشود. به بعضیهای دیگر هم القا میشد که دارند خودشان را برای هدفی والا قربانی میکنند و این هدف به واسطه فداکاری آنها بهتر محقق میشود. گروه دیگر به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و فکر میکنند که بعد از مرگ نسبت به امروزشان زندگی بهتری خواهند داشت. تعدادی هم بیشتر به صورت داوطلبانه دست به عملیات انتحاری میزنند و بعضیهای دیگر تا حدودی تحت فشار قرار میگیرند و مجبور به این کار میشوند. در واقع پیشبینی این که چه کسی ممکن است دست به عملیات انتحاری بزند خیلی دشوار است.
آیا میشود مهاجمان انتحاری را بیمار روانی قلمداد کرد؟
نه. فکر نمیکنم. ممکن است یک بیمار روانی هم دست به این کار بزند. ولی این موضوع عمومیت ندارد.
نقش گروه و فشار گروهی را در این زمینه چگونه ارزیابی میکنید؟
در برخی موارد مهاجمان انتحاری پس از یک دوره طولانی شستشوی مغزی دست به این کار میزنند. به این افراد به دقت آموزش داده شده و تلقین شده که کاری که انجام میدهند، درست است. این کار در واقع توسط اطرافیان فرد یا همان اعضای گروه انجام میشود. کمکم فرد احساس میکند که از طرف گروه، تحت فشار است و نمیتواند از زیر کار شانه خالی کند.
گاهی مهاجمان انتحاری از قبل فیلمی را از خود تهیه میکنند. در واقع این فیلم یعنی تعهدنامهای برای انجام عملیات انتحاری. چرا که فیلم به دیگران نشان داده میشود و فرد احساس میکند که راه برگشتی وجود ندارد. چون همه انتظار دارند که عملیات را انجام بدهد. البته به او گفته میشود که تو در چشم خانوادهات و جامعه یک قهرمان هستی. حالا چه این حرف درست باشد و یا نباشد، فرد مهاجم این القائات را میپذیرد و فکر میکند بعداً به خاطر کاری که انجام داده، ستایش میشود. این در واقع منبع فشار است و باعث میشود فرد به جلو رانده شود و یک نوع تحریک و برانگیزش جمعی است.
خانم کرنشا، آیا ایدئولوژی و هویت خاصی باعث میشود فرد دست به عملیات انتحاری بزند؟ یعنی این کار صرفاً مختص یک گروه و ایدئولوژی خاصی است یا نه؟
ایدئولوژیها، نظامهای اعتقادی و هویتهای جمعی خاصی وجود دارند که احتمالاً برای عملیات انتحاری ارزش قائلاند. برای مثال ما فلسطینیها را میبینیم که دست به عملیات انتحاری میزنند. در عراق بعضی از گروههای سنی این کار را انجام میدهند. برخی از اعضای حزبالله لبنان هم که یک گروه شیعهاند عملیات انتحاری انجام میدهند. ببرهای تامیل هم همینطور که یک گروه بسیار سکولار است، همینطور در چچن.
در برخی موارد مهاجمان انتحاری ایدئولوژی اسلامگرایانه دارند اما مواردی هم وجود دارد که این طور نیست. من فکر نمیکنم که یک هویت مشخص دلیل عملیات انتحاری باشد. اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی که پدیده عملیات انتحاری ظهور کرد، سعی کردند آن را به تفکرات شیعی در مورد «شهادت» نسبت دهند. ولی همانطور که قبلاً گفتم اگر به عراق نگاه کنیم میبینیم که گروههای سنی این کار را انجام میدهند. من فکر نمیکنم که هویت گروهی، ایدئولوژی و آرمانهای بلندمدت، دلیل عملیات انتحاری باشد. بلکه این کار بیشتر یک ابزار استراتژیک کوتاهمدت است.
چه تفاوتهایی بین مسلمانانی که عملیات انتحاری انجام میدهند با غیرمسلمانان وجود دارد؟
من فکر نمیکنم که از نظر فردی تفاوت زیادی بین مهاجمان انتحاری وجود داشته باشد. اغلب مهاجمان انتحاری متقاعد شدهاند که دارند برای جامعه و آرمانشان کار خوبی انجام میدهند. تامیلها برای داشتن کشوری مستقل، چچنها برای استقلال از روسیه، فلسطینیها برای بازگشت به اسرائیل، سنیهای عراق از عملیات انتحاری بیشتر به عنوان ابزاری علیه گروههای شیعه استفاده میکنند تا دولت عراق و یا نیروهای آمریکایی.
من فکر میکنم که از عملیات انتحاری ممکن است برای هر آرمان و هر هدفی استفاده شود. البته هماینک این پدیده بیشتر از طرف گروههای مرتبط با القاعده دیده میشود. عملیات انتحاری در واقع نشان و علامت این شبکه محسوب میشود.
اعضای القاعده همانطور که فلسطینیها در گذشته میگفتند، میگویند ما عملیات انتحاری انجام میدهیم تا نشان بدهیم که از مرگ نمیترسیم. شما از مرگ میترسید ولی ما نمیترسیم. البته باید اشاره کنم پژوهشگرانی وجود دارند که میگویند عملیات انتحاری بُعد روانی و شخصیتی وسیعی دارد ولی من به این موضوع بیشتر نگاهی خردگرایانه و سیاسی دارم.