ناصر حجازی، دروازهبان پیشین تیم ملی ایران و یکی از محبوبترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران که در بیمارستان کسری در تهران بستری بود بامداد روز دوشنبه، دوم خرداد ۹۰، در سن ۶۲ سالگی درگذشت.
آتیلا پسر ناصر حجازی در تماسی تلفنی با رادیو فردا از پدرش میگوید:
آتیلا حجازی: از یک ساعت پیش که این اتفاق افتادهاست و از وقتی که ما به سمت منزل برگشتهایم، جمعیت بیسابقهای دم در منزل ما جمع شدهاند و نکته خیلی جالب این بود که الان و از وقتی که ما آمدهایم، یکصدا دارند ما را تشویق میکنند.
واقعاً دستشان درد نکند. دائما به ما روحیه میدهند. نمیدانم شاید تقدیر این بودهاست. میگویند معمولا آدمهای خوب زود میمیرند.
به هر حال تقدیرش این بودهاست. من نه به عنوان پسرش، بلکه به عنوان یک شخص مستقل و بیطرف باید بگویم که «ناصر حجازی هرگز تکرار نخواهد شد.»
او یک انسان بهتماممعنا و آدمی بسیار مؤدب بود. آدمی که همیشه پشت مردم بود. عاشق این مردم بود. همه چیزش به خاطر مردم بود. هر چقدر در طول سالیان سال ما به او اصرار کردیم که برویم از اینجا، برویم خارج از کشور، ولی تنها کسی که همیشه مخالف این داستان بود، خودش بود.
همیشه میگفت من دوست دارم فقط در کشور خودم زندگی کنم. همین جا هم بمیرم و کشورم را با هیچ جای دیگر دنیا عوض نمیکنم.
آخرین حرفهایی که بین شما و پدرتان، زمانی که داشتند بازی را میدیدند، رد و بدل شد، چه بود؟
دقیقا زمانی این اتفاق افتاد که بازی استقلال در جریان بود. در این چند روز آخر همیشه با هم صحبت میکردیم. به من میگفت که چهکار باید بکنم یا چه کارهایی نباید بکنم، مرا تشویق میکرد که اگر کار مربیگری را سفت و سخت ادامه بدهم، حتما موفق خواهم شد.
همیشه به من کمک میکرد، به من دلداری میداد. من هم صددرصد پیگیر راهش هستم. اگر چه امکان ندارد کسی مثل او باشد، اما سعی میکنم اسمش را همیشه زنده نگاه دارم.
شما حتما در نظر دارید که برایشان مراسمی برگزار کنید، این مراسم به چه صورت خواهد بود؟ آیا باشگاه استقلال هم در این میان حضور خواهد داشت؟ آیا این باشگاه در برگزاری این مراسم هم نقشی ایفا خواهد کرد.
مردم همگی به ما لطف دارند. هر کسی هر کمکی از دستش برمیآید واقعا دارد انجام میدهد. برای پسفردا ما مراسمی برگزار خواهیم کرد که مردم بسیار زیادی از شهرهای دور دارند به تهران میآیند تا در این مراسم باشکوه شرکت کنند.
مراسم تشیع پیکر ایشان از کجا انجام خواهد شد؟
پسفردا ساعت هفت صبح از جلوی در بیمارستان به سمت منزل و از منزل هم به سمت استادیوم آزادی انجام خواهد شد.
معمولا وقتی بزرگانی مثل آقای حجازی فوت میکنند، دیگران سعی میکنند که مقبره با موزهای برای این افراد بسازند و وسایل شخصی آنها را به نمایش بگذارند. آیا در صدد این هستید که لااقل در باشگاه استقلال جایی را برای به نمایش گذاشتن وسایل شخصی آقای حجازی در نظر بگیرید؟
حالا مگر اینکه باشگاه استقلال به فکر این برنامهها باشد، وگرنه کسی اصلا به فکرش هم خطور نمیکند. اینجا فقط کسی را که از بین میرود دوست دارند. کسی را که میمیرد دوست دارند. آدم زنده و محبوب متاسفانه جایگاهی ندارد. فقط مردمند که درک درستی از این مسائل دارند.
حالا هم از اقصی نقاط دنیا با ما تماس میگیرند، کسانی که ما حتی ممکن است اسمشان را تا به حال نشنیده باشیم پیغامهای تسلیت میگویند. هر کسی با دستهچک و همه داراییاش میآید اینجا و میگوید که ما واقعا به این چیزها احتیاج نداریم. هم این که واقعا اینهمه مردم به ما لطف دارند برای ما جای تقدیر دارد. من نمیدانم چطور باید از آنها تشکر کنم.
آقای حجازی پیش از این که این اتفاق برایشان بیافتد هیچ احساس میکردند که امکان دارد که این اتفاق برایشان رخ بدهد؟ یا اصلا چنین روحیهای نداشتند؟
خدا را شکر همیشه امیدوار بود. حتی همان شبی که حالشان بد شد و ما میخواستیم او را به بیمارستان ببریم، صندلی چرخدار برایشان آوردیم تا بنشیند. گفت من تحت هیچ شرایطی روی ویلچر نمینشینم، من همیشه روی پای خودم ایستادهام، الان هم روی پای خودم خواهم ایستاد. این نکته بسیار جالبتوجهی برای من بود.
آتیلا پسر ناصر حجازی در تماسی تلفنی با رادیو فردا از پدرش میگوید:
آتیلا حجازی: از یک ساعت پیش که این اتفاق افتادهاست و از وقتی که ما به سمت منزل برگشتهایم، جمعیت بیسابقهای دم در منزل ما جمع شدهاند و نکته خیلی جالب این بود که الان و از وقتی که ما آمدهایم، یکصدا دارند ما را تشویق میکنند.
واقعاً دستشان درد نکند. دائما به ما روحیه میدهند. نمیدانم شاید تقدیر این بودهاست. میگویند معمولا آدمهای خوب زود میمیرند.
به هر حال تقدیرش این بودهاست. من نه به عنوان پسرش، بلکه به عنوان یک شخص مستقل و بیطرف باید بگویم که «ناصر حجازی هرگز تکرار نخواهد شد.»
او یک انسان بهتماممعنا و آدمی بسیار مؤدب بود. آدمی که همیشه پشت مردم بود. عاشق این مردم بود. همه چیزش به خاطر مردم بود. هر چقدر در طول سالیان سال ما به او اصرار کردیم که برویم از اینجا، برویم خارج از کشور، ولی تنها کسی که همیشه مخالف این داستان بود، خودش بود.
همیشه میگفت من دوست دارم فقط در کشور خودم زندگی کنم. همین جا هم بمیرم و کشورم را با هیچ جای دیگر دنیا عوض نمیکنم.
آخرین حرفهایی که بین شما و پدرتان، زمانی که داشتند بازی را میدیدند، رد و بدل شد، چه بود؟
دقیقا زمانی این اتفاق افتاد که بازی استقلال در جریان بود. در این چند روز آخر همیشه با هم صحبت میکردیم. به من میگفت که چهکار باید بکنم یا چه کارهایی نباید بکنم، مرا تشویق میکرد که اگر کار مربیگری را سفت و سخت ادامه بدهم، حتما موفق خواهم شد.
همیشه به من کمک میکرد، به من دلداری میداد. من هم صددرصد پیگیر راهش هستم. اگر چه امکان ندارد کسی مثل او باشد، اما سعی میکنم اسمش را همیشه زنده نگاه دارم.
شما حتما در نظر دارید که برایشان مراسمی برگزار کنید، این مراسم به چه صورت خواهد بود؟ آیا باشگاه استقلال هم در این میان حضور خواهد داشت؟ آیا این باشگاه در برگزاری این مراسم هم نقشی ایفا خواهد کرد.
مردم همگی به ما لطف دارند. هر کسی هر کمکی از دستش برمیآید واقعا دارد انجام میدهد. برای پسفردا ما مراسمی برگزار خواهیم کرد که مردم بسیار زیادی از شهرهای دور دارند به تهران میآیند تا در این مراسم باشکوه شرکت کنند.
مراسم تشیع پیکر ایشان از کجا انجام خواهد شد؟
پسفردا ساعت هفت صبح از جلوی در بیمارستان به سمت منزل و از منزل هم به سمت استادیوم آزادی انجام خواهد شد.
معمولا وقتی بزرگانی مثل آقای حجازی فوت میکنند، دیگران سعی میکنند که مقبره با موزهای برای این افراد بسازند و وسایل شخصی آنها را به نمایش بگذارند. آیا در صدد این هستید که لااقل در باشگاه استقلال جایی را برای به نمایش گذاشتن وسایل شخصی آقای حجازی در نظر بگیرید؟
حالا مگر اینکه باشگاه استقلال به فکر این برنامهها باشد، وگرنه کسی اصلا به فکرش هم خطور نمیکند. اینجا فقط کسی را که از بین میرود دوست دارند. کسی را که میمیرد دوست دارند. آدم زنده و محبوب متاسفانه جایگاهی ندارد. فقط مردمند که درک درستی از این مسائل دارند.
حالا هم از اقصی نقاط دنیا با ما تماس میگیرند، کسانی که ما حتی ممکن است اسمشان را تا به حال نشنیده باشیم پیغامهای تسلیت میگویند. هر کسی با دستهچک و همه داراییاش میآید اینجا و میگوید که ما واقعا به این چیزها احتیاج نداریم. هم این که واقعا اینهمه مردم به ما لطف دارند برای ما جای تقدیر دارد. من نمیدانم چطور باید از آنها تشکر کنم.
آقای حجازی پیش از این که این اتفاق برایشان بیافتد هیچ احساس میکردند که امکان دارد که این اتفاق برایشان رخ بدهد؟ یا اصلا چنین روحیهای نداشتند؟
خدا را شکر همیشه امیدوار بود. حتی همان شبی که حالشان بد شد و ما میخواستیم او را به بیمارستان ببریم، صندلی چرخدار برایشان آوردیم تا بنشیند. گفت من تحت هیچ شرایطی روی ویلچر نمینشینم، من همیشه روی پای خودم ایستادهام، الان هم روی پای خودم خواهم ایستاد. این نکته بسیار جالبتوجهی برای من بود.