لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۴۰

پاکو دلوسیا، موجی در فلامنکو برانگیخت


شهاب طلوعی (راست) با پاکو دلوسیا.
شهاب طلوعی (راست) با پاکو دلوسیا.
پاکو دلوسیا، نوازنده مشهور گیتار فلامنکو، روز چهارشنبه هفتم اسفند، درگذشت.
آقای دلوسیا در ایران به‌ویژه به خاطر آلبوم زریاب مشهور است که در اوائل دهه ۹۰ میلادی منتشر شد.

او در آن زمان این آلبوم را به یاد زریاب، موسیقی‌دان و نوازنده ایرانی‌تباری منتشر کرد، که قرن‌ها پیش بربط و شیوه نواختن آن را به اسپانیا برده و پیشگام نواختن گیتار شده بود.

در مصاحبه‌ای با شهاب طلوعی، نوازنده گیتار، آهنگساز و خواننده ایرانی ساکن شهر پراگ که به خاطر ارائه سبکی تلفیقی از موسیقی ایرانی و اسپانیایی شناخته شده‌است، به زندگی و آثار پاکو دلوسیا پرداخته‌ایم:

مصاحبه با شهاب طلوعی: پاکو د لوسيا
please wait

No media source currently available

0:00 0:11:37 0:00
لینک مستقیم

شهاب طلوعی: پاکو دلوسیا مسلماً نه فقط برای من بلکه برای میلیون‌ها نوازندهٔ نه فقط در سبک فلامنکو که سبک‌های متفاوت دیگر واقعاً همیشه یک الگو بوده. برای من به شخصه یکی از اصلی‌ترین دلایل دست گرفتن گیتار بوده و برگشتن من از سبک گیتار الکتریک به گیتار آکوستیک شنیدن کارهای پاکو دولوسیا در دوره دانشجویی بود.

برای همین واقعاً فکر می‌کنم یک مشوق بزرگ، یک انگیزه بزرگ، یک معلم بزرگ، و همینطور بنیانگذار سبکی است که خیلی‌ها دنباله‌رو این سبک هستند. او بر این سبک تاکید کرد و روی آن مهر تایید زد و این احترام را همگی به خاطر این سبک برایش قائل‌اند. متاسفانه خیلی زود ما را ترک کرد. سن زیادی نداشت. فاجعه خیلی بزرگی برای جامعه موسیقی است.

شهاب عزیز، اگر بخواهی به عنوان یک نوازنده دلایل این که پاکو دلوسیا این‌قدر به عنوان یک نوازنده گیتار متفاوت و برجسته شد را بگویی این دلایل به نظر تو چیست؟

پاکو کار اصلی که کرد این بود که تاکید کرد روی سبک خودش. از شروع کار. خارج بهش می‌گویند گوسفند سیاه. یعنی کسی که یک مقدار با بقیه فرق می‌کند. خب از اول زمانی که کارش را شروع کرد خیلی منتقدان منفی روی کارش زیاد بودند و می‌گفتند کارش به موسیقی سنتی اسپانیا صدمه می‌زند. این خودش نشان‌دهنده این است که چقدر به کاری که می‌کرد اعتقاد داشت. چقدر این کار را با اطمینان و ایمان ادامه داد. تا توانست این سبک را به قبول جامعه برساند.

این نماد قدرتی است که این شخص داخل خودش داشت و این قدرت درونی و ایمانی که به کاری که داشت انجام می‌داد را می‌رساند. مسلماً این خودش قابل احترام است. یکی از دلایل بزرگ متفاوت بودنش با بقیه است. الدی میولا واقعاً یکی از برترین نوازندگان گیتار اکوستیک دنیا در نامه‌ای که راجع به فوت پاکو دلوسیا نوشته این را تأیید کرده‌است.

یکی از اولین چیزهایی که مرا به پاکو جذب کرد این بود که در ۱۹ سالگی زمانی که داشتیم در اسپانیا کنسرت می‌دادیم آهنگ پاکو دلوسیا را شنیدم و دیدم که چقدر متفاوت است. این واقعاً خودش نمونه بارز این است که شخصیتش شناسنامه دارد و کار او مهر شناسنامه دارد. این چیزی بود که پاکو توانست بهش برسد.

همانطور که خودت هم مطمئناً می‌دانی پاکو دولوسیا در خانواده‌ای بزرگ شد که همه خانواده از پدر تا براداران اهل موسیقی فلامنکو بودند. شاعر بودند، می‌نوشتند، می‌خواندند و از کودکی ساز به دست گرفت. تا سن حدود ۴۰ تا ۴۵ سالگی قادر نبود که نت‌های موسیقی را بخواند. به صورت سنتی می‌نواخت. اگر نگاهی کنیم به تاریخ موسیقی فلامنکو چه تاثیری گذاشت بر این موسیقی؟

پاکو همانطور که اول صحبتم گفتم منتقدان تندرویی داشت که کارش را اول نفی می‌کردند. ولی این که پاکو نت نمی‌دانست: پاکو حتی تا اواخر کار هم هیچوقت نت نمی‌دانست. اگر هم یک مقدار نت خواند به خاطر اینکه کار «کنسرتو دِ آرانخوئز» (Concierto de Aranjuez) را بخواهد بزند.

آن هم اگر در خاطراتش بخوانی خیلی جالب است. می‌نویسد زمانی که من پیشنهاد اجرای برای اجرای «کنسرتو دِ آرانخوئز» کار خوآکین رودریگو (Joaquín Rodrigo) را با ارکستر سمفونیک گرفتم ترس به تمام تنم افتاد برای اینکه نت نمی‌دانستم. بعدش آمدم تمام نوارهایی که داشتم همراه خودم برداشتم... کارهای کلاسیک را برداشتم رفتم مکزیک حدود یک سال خودم را بستم حدود یک سال فقط شروع کردم گوش کردن و زدن. چون بالاخره این مشخصه موسیقی‌های سنتی است که بیشتر روی گوش و بداهه‌نوازی کار می‌کنند. به همین دلیل این شخص توانست یکی از قشنگ‌ترین کنسرتوهای گیتار را به همراهی ارکستر سمفونیک به قشنگ‌ترین نحو ممکن روی سن اجرا کند.

به نظر من موزیسین‌های تلفیقی وظیفه‌شان و رسالت‌شان حفظ موسیقی سنتی نیست. فقط شناساندن فرهنگ‌شان به فرهنگ‌های غیربومی، به شنونده غیربومی است. کاری که پاکو دلوسیا خیلی خوب توانست انجام دهد. فلامنکو دو موج مختلف داشت. یکی موج اول فلامنکو بود که قبل از آن فلامنکو فقط توی خیابان اجرا می‌شد. در رستوران‌ها اجرا می‌شد. بعد می‌رسد به نینیو ریکاردو و نوازنده‌های دیگر که موج اول فلامنکو بودند و شروع کردند این گیتار را از تابلوها و از خیابان‌ها برداشتن و آوردن به سالن‌های کنسرت.

بعد می‌شود موج بعدی اینها که با پاکو دلوسیا شروع می‌شود که عملاً کسانی هستند که می‌آیند این موسیقی را با موسیقی‌های دیگر مثل جاز یا راک تلفیق می‌کنند. اینها کسانی بودند که عملاً کارشان این بود که این موسیقی را به گوش دنیا برسانند.

تو این فرصت را داشتی که با پاکو دلوسیا از نزدیک برخورد کنی و ساعاتی و روزهایی را باهاش بگذرانی. اگر بخواهی از شخصیتش بگویی چه قصه‌ها، چه خاطراتی و چه نکاتی هست که با ما و شنونده‌ها در میان بگذاری؟

مسلماً یکی از بزرگترین افتخارات زندگی من آشنا شدن با پاکو از نزدیک و دیدنش بود. پاکو به نظر من از لحاظ فرهنگی آدم خیلی بازی است . همان زمانی که شما باهاش صحبت می‌کنید بلافاصله شروع می‌کند از شما یاد گرفتن. هر چیزی که راجع به موسیقی ایران می‌پرسد چیزهایی که بهش می‌گویید مسلماً خیلی برایش جالب است و گوش می‌کند و مسلماً جوابش هم برای شما همیشه یک درس جدید است. برای همین برای من خیلی جالب بود.

پاکو به نظر من خیلی خسته بود. یعنی از همه چیز. از آدمهای دور و برش. از دنیا به قول معروف. زمانی را دید که موسیقی در جایگاه خیلی بالایی بود. افت موسیقی را در دهه ۸۰ تا الان سال‌های ۲۰۰۰ دید و افت موسیقی را از آن موقع تا الان. این چیزها واقعاً خیلی خسته‌اش کرده بود. به خاطر همین خستگی از همه جا برید و رفت مکزیک و نزدیک دریا و خانه‌ای گرفت گفت این جا دیگر کسی مرا نمی‌شناسد و راحتم. می‌توانست به صورت گمنام بین مردم برود توی بازار بگردد و شناخته نشود. یکی از خاطرات جالبی که من ازش دارم این است که زمانی که بهش گفتم می‌خواهی من برایت یک سه‌تار ایرانی پست کنم. برگشت گفت جایی که من زندگی می‌کنم آدرس ندارد. گفتم یعنی چه آدرس ندارد. گفت من اصلاً نمی‌دانم چطور به پستچی بگویم که سه‌تار را برایم بیاورد. چون بخواهم آدرس را بنویسی باید بنویسی ته خیابان نمی‌دانم آن جا یک در آبی هست به سمت راست، پنج تا خانه می‌روی یک در قرمز می‌بینی سمت چپ. گفت این جوری آدرس من است. جایی که من زندگی می‌کنم حتی شماره خانه ندارد.

فکر می‌کنی دلیل این گوشه‌گیری و انزوا چه بوده؟

احتمالش به نظر شخصی من این است که پاکو مدرسه نرفت. عملاً سواد خواندن و نوشتن نداشت. می‌گفت زمانی که بچه بودم پدرم گیتار را داد دست من و گفت خانواده پول لازم دارد و به یکی از بچه‌ها گفت تو آواز خواهی خواند و به پاکو هم گیتار داد گفت تو هم گیتار خواهی زد.

توی خاطراتش می‌نویسد من زمانی بود که می‌نشستم ۱۲ ساعت در روز گیتار می‌زدم. زمانی که گریه می‌کردم و از پنجره نگاه می‌کردم به بچه‌هایی که دارند بیرون بازی می‌کنند. این مسلماً تاثیرش را روی این فرد گذاشت و یک حالت اجبار برایش بود. توی موقعیت‌های مختلفی اعلام کرده بود که از گیتار متنفر است. گفته بود اگر می‌توانستم هیچوقت گیتار نمی‌زدم. یکی دیگر ، چیزی که من ازش شنیدم این بود که زندگی آرامی نداشت و دوست داشت جایی باشد که مردم نشناسندش. یعنی یک جایی باشد که بتواند قدم بزند، بتواند برود توی خیابان. بتواند برود بغل دریا بنشیند. یا بتواند برود ماهی بخرد بدون این که کسی بشناسدش یا بخواهد با او یک ساعت صحبت کند.

ارتباط خاصی بین مخاطب ایرانی و موسیقی فلامنکو همیشه به وجود آمده. نمونه‌های تلفیقی زیادی از ساخته‌های خودت و دیگر هنرمندان ایرانی هم هست که ثابت می‌کند یک ارتباط نزدیک بین درک موسیقایی ما ایرانی‌ها با موسیقی فلامنکو هست. حالا که صحبت از پاکو است بد نیست در مورد این ارتباط هم کمی به ما بگویی.

مسلماً اولین چیزی که در فلامنکو شنیده می‌شود تاثیر موسیقی عربی است و عرب‌ها خب جنوب اسپانیا را داشتند. تاثیر بالایی روی موسیقی عربی گذاشته. ولی آن چیزی که هست مسلماً آن ریشه دوری است که در دستگاه‌نوازی اسپانیا هست آن را به ما نزدیک می‌کند و برای ما قابل فهم‌ترش می‌کند تا مثلاً برای یک ایرانی که بنشیند موسیقی جاز را گوش کند. این ریشه‌ها که در گام‌های ایرانی، در گام‌های مدیترانه‌ای در گام‌های هندی است باعث می‌شود این‌ها را به خودمان نزدیک‌تر احساس می‌کنیم.

ممنونم که در کنار ما بودی. مروری کردیم بر موسیقی فلامنکو و یادی کردیم از هنرمند بزرگ پاکو دلوسیا که درگذشت. در پایان می‌خواهم ازت خواهش کنم که اگر قطعه‌ای هست از ساخته‌های پاکو دلوسیا که تو می‌پسندی و دوست داری ما و شنوندگان فرداهنگ هم بشنویم به ما معرفی کن که در پایان این گفت‌وگو برویم سراغش.

من هم از دست دادن یک چنین هنرمند بزرگی را به تمام جامعه هنری تسلیت می‌گویم. به نظر من یکی از به‌جاترین کارهایی که الان می‌توانیم گوش کنیم از پاکو دلوسیا کار زریاب است. که زریاب هنرمند ایرانی است که اولین مدرسه موسیقی را در اندلس در جنوب اسپانیا به ثبت رساند و حتی گفته می‌شود که یک سیم را به ساز عود اضافه کرد.

می‌گویند زریاب سازنده این ساز بوده که سازی که نزدیک ترین ساز به گیتار امروزی هست. به همین دلیل من فکر می‌کنم آهنگ زریاب از آلبوم زریاب به‌جاترین ترانه باشد و یادش گرامی باشد. امیدوارم که راهش را ادامه بدهیم.
XS
SM
MD
LG