زندگی نوجوانان در آستانه اعدام این بار در تئاتری مستند روی صحنه رفته است. «احساس آبی مرگ» را امین میری بر اساس نوشته سجاد افشاریان کارگردانی کرده است.
نمایش احساس آبی مرگ در سالن اصلی فرهنگسرای هنر (ارسباران) روی صحنه رفته است.
سجاد افشاریان نویسنده این نمایش در گفتوگویی که با رادیو فردا داشته از احساس آبی مرگ بیشتر گفته است:
سجاد افشاریان در تهران: «نمایش احساس آبی مرگ در واقع در مورد بچههای زیر هجده سال است که در کانون تربیت هستند و مرتکب قتل شدهاند. این نمایش طی یک پروسه تحقیقاتی خیلی زیاد از رفت و آمدهای ما به کانون اصلاح و تربیت، جمعآوری مطالب و گفتوگو با خود این بچهها، مصاحبههای تلویزیونی با خود این بچهها و مشاوره گرفتن از مشاورهای متخصص روانشناس و قضایی شکل گرفته و حاصل هشت ماه تمرین گروه نمایش ما است.
چطور شد که این شیوه را انتخاب کردید، یعنی اینکه یک حالت مستندگونه به این اجرا بدهید؟
ما بر اساس شخصیتهای اصلی که در کانون اصلاح و تربیت هستند پیکره نمایش را حول هشت نفر از این شخصیتها که نقش متهم را در نمایش ما بازی میکنند شکل دادیم. به همان خاطر خواستیم که سعی کنیم واقعیت را نشان دهیم. به نسبت محتوایی که داشتیم فرم اجرا را انتخاب کردیم.
قرار است بخشی از این مبلغی که از نمایش جمعآوری میشود به یک کودکی که محکوم شده به اعدام، تعلق گیرد. آیا این کودک هم داستانش جزو داستانهایی است که شما در این نمایش به روی صحنه بردید؟
بله داستانش جزو داستانهای هشت نفر ما است. ما این نمایش را با هدف آگاه کردن مردم نسبت به این مسئله تنظیم کردیم و هدف اصلیمان کاهش خشونت در اجتماع است. یعنی یک وقتها هست که اگر خودمان را جای خانواده کسانی که داغدار شدهاند بگذاریم آن لحظه لحظه سختی است برای تصمیمگیری و نمیشود حکم قطعی صادر کرد.
ما هر شب یک صندوق داریم که برای کمک به این بچهها در کانون اصلاح و تربیت هستند و برای یکی از این بچهها که خیلی در مرحله بحرانی قرار گرفته سعی کردیم که پولی جمعآوری کنیم که یک خیریه برگزار کردیم با همت هنرمندان و دوستان و کانون وکلا که مبلغی از این پول جور شده و روز جمعه خیریه دوم است.
بازتابهای خوبی هم تئاتر «احساس آبی مرگ» داشته. از جمله یکی از کارگردانان سینمای ایران، خانم رخشان بنیاعتماد هم در این باره نوشته بود.
بله. من جا دارد تشکر کنم. هم از خانم رخشان بنیاعتماد که سایه حمایت ایشان روی سر ما بوده و هم از خود مسئولانی که در سازمان فرهنگ و هنر شهرداری هستند که سالن ارسباران را در اختیار ما قرار دادند. گرفتن مجوز خیلی سخت بود و جناب آقای آشنا مدیر مرکز نمایشی کمک کردند مجوز بگیریم، گروه پیدا کنیم، این بچهها را ببینیم. هدف اصلی ما این بود که آن بچهها را و اجتماعی که این بچهها تویش بزرگ شدند و خانوادههایی که این بچهها توی آن بزرگ شدهاند بررسی و آسیبشناسی کنیم و خشونت را ریشهیابی کنیم.
سعی کردیم این مواجهه وجود داشته باشد که هر کدام از ما تماشاگران که به تماشای این تئاتر مینشینیم متوجه این باشیم که فرقی بین ما و این بچهها نیست. تفاوتش یک لحظه است که ممکن است جای ما عوض شود.
پیش از این قرار بود از خود این بچهها برای بازی کردن در نقشهای خودشان استفاده شود...
ما رفتیم آنجا و بچهها را هم دیدیم. خود بچهها آنجا کلاسهای تئاتر دارند. به هرحال ما با خود بچههای تئاتر این کار را پیش بردیم. اصلا شرایط خیلی سختی داشت. خود من که داشتم مینوشتم برای برههای دچار افسردگی شدم. چون با خبرهای خیلی ناگوار مواجه میشدم. و برای خود گروه بازیگران سعی کردیم مشاورههای روانشناسی و پزشکی در کنار گروه داشته باشیم که آسیب نبینند.
چرا گروه در معرض آسیب قرار گرفته بودند و از جمله خود شما دچار افسردگی شده بودید؟
به خاطر این که سوژه به غایت تلخ و غمانگیز است. اینقدر این تلخ و غمانگیز میشد که حالا فکر کنید بازیگرانی بخواهند شش شب با پنجاه شب یا در یک پروسه هشت ماهه این نقشها را بازی کنند. کارکردن با خود این بچهها امکانش یک ذره سخت بود با اینکه خود اینها میتوانستند بیانگر قصههای خودشان باشند. حتی ما در کانون که برای بچهها اجرا رفتیم اسامی را حذف کردیم. گفتیم برای خیلی از این بچهها مثل یک راز باقی میماند.
نمایش احساس آبی مرگ در سالن اصلی فرهنگسرای هنر (ارسباران) روی صحنه رفته است.
سجاد افشاریان نویسنده این نمایش در گفتوگویی که با رادیو فردا داشته از احساس آبی مرگ بیشتر گفته است:
سجاد افشاریان در تهران: «نمایش احساس آبی مرگ در واقع در مورد بچههای زیر هجده سال است که در کانون تربیت هستند و مرتکب قتل شدهاند. این نمایش طی یک پروسه تحقیقاتی خیلی زیاد از رفت و آمدهای ما به کانون اصلاح و تربیت، جمعآوری مطالب و گفتوگو با خود این بچهها، مصاحبههای تلویزیونی با خود این بچهها و مشاوره گرفتن از مشاورهای متخصص روانشناس و قضایی شکل گرفته و حاصل هشت ماه تمرین گروه نمایش ما است.
چطور شد که این شیوه را انتخاب کردید، یعنی اینکه یک حالت مستندگونه به این اجرا بدهید؟
ما بر اساس شخصیتهای اصلی که در کانون اصلاح و تربیت هستند پیکره نمایش را حول هشت نفر از این شخصیتها که نقش متهم را در نمایش ما بازی میکنند شکل دادیم. به همان خاطر خواستیم که سعی کنیم واقعیت را نشان دهیم. به نسبت محتوایی که داشتیم فرم اجرا را انتخاب کردیم.
قرار است بخشی از این مبلغی که از نمایش جمعآوری میشود به یک کودکی که محکوم شده به اعدام، تعلق گیرد. آیا این کودک هم داستانش جزو داستانهایی است که شما در این نمایش به روی صحنه بردید؟
بله داستانش جزو داستانهای هشت نفر ما است. ما این نمایش را با هدف آگاه کردن مردم نسبت به این مسئله تنظیم کردیم و هدف اصلیمان کاهش خشونت در اجتماع است. یعنی یک وقتها هست که اگر خودمان را جای خانواده کسانی که داغدار شدهاند بگذاریم آن لحظه لحظه سختی است برای تصمیمگیری و نمیشود حکم قطعی صادر کرد.
ما هر شب یک صندوق داریم که برای کمک به این بچهها در کانون اصلاح و تربیت هستند و برای یکی از این بچهها که خیلی در مرحله بحرانی قرار گرفته سعی کردیم که پولی جمعآوری کنیم که یک خیریه برگزار کردیم با همت هنرمندان و دوستان و کانون وکلا که مبلغی از این پول جور شده و روز جمعه خیریه دوم است.
بازتابهای خوبی هم تئاتر «احساس آبی مرگ» داشته. از جمله یکی از کارگردانان سینمای ایران، خانم رخشان بنیاعتماد هم در این باره نوشته بود.
بله. من جا دارد تشکر کنم. هم از خانم رخشان بنیاعتماد که سایه حمایت ایشان روی سر ما بوده و هم از خود مسئولانی که در سازمان فرهنگ و هنر شهرداری هستند که سالن ارسباران را در اختیار ما قرار دادند. گرفتن مجوز خیلی سخت بود و جناب آقای آشنا مدیر مرکز نمایشی کمک کردند مجوز بگیریم، گروه پیدا کنیم، این بچهها را ببینیم. هدف اصلی ما این بود که آن بچهها را و اجتماعی که این بچهها تویش بزرگ شدند و خانوادههایی که این بچهها توی آن بزرگ شدهاند بررسی و آسیبشناسی کنیم و خشونت را ریشهیابی کنیم.
سعی کردیم این مواجهه وجود داشته باشد که هر کدام از ما تماشاگران که به تماشای این تئاتر مینشینیم متوجه این باشیم که فرقی بین ما و این بچهها نیست. تفاوتش یک لحظه است که ممکن است جای ما عوض شود.
پیش از این قرار بود از خود این بچهها برای بازی کردن در نقشهای خودشان استفاده شود...
ما رفتیم آنجا و بچهها را هم دیدیم. خود بچهها آنجا کلاسهای تئاتر دارند. به هرحال ما با خود بچههای تئاتر این کار را پیش بردیم. اصلا شرایط خیلی سختی داشت. خود من که داشتم مینوشتم برای برههای دچار افسردگی شدم. چون با خبرهای خیلی ناگوار مواجه میشدم. و برای خود گروه بازیگران سعی کردیم مشاورههای روانشناسی و پزشکی در کنار گروه داشته باشیم که آسیب نبینند.
چرا گروه در معرض آسیب قرار گرفته بودند و از جمله خود شما دچار افسردگی شده بودید؟
به خاطر این که سوژه به غایت تلخ و غمانگیز است. اینقدر این تلخ و غمانگیز میشد که حالا فکر کنید بازیگرانی بخواهند شش شب با پنجاه شب یا در یک پروسه هشت ماهه این نقشها را بازی کنند. کارکردن با خود این بچهها امکانش یک ذره سخت بود با اینکه خود اینها میتوانستند بیانگر قصههای خودشان باشند. حتی ما در کانون که برای بچهها اجرا رفتیم اسامی را حذف کردیم. گفتیم برای خیلی از این بچهها مثل یک راز باقی میماند.