«آرون دیوید میلر» از پژوهشگران سیاست خارجی آمریکا در مطلبی در روزنامه «نیویورک تایمز» مینویسد که با تماشای مناظره سوم دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که موضوع آن سیاست خارجی بود میشد تصور کرد که به جای دو نامزد در حقیقت یک نامزد و یک نظر در برابر ما قرار دارد.
این کارشناس میافزاید همانطور که به مرور باراک اوباما به نسخه غیر ایدئولوژیک جورج بوش بدل شده و به عنوان نمونه بسیاری از سیاستهای وی از جمله تشدید جنگ در افغانستان، ادامه کار بازداشتگاه گوانتانامو و استفاده گسترده از هواپیماهای شکاری بدون سرنشین را ادامه میدهد، میت رامنی نیز نشان داد که در عرصه سیاست خارجی وی مشابه باراک اوباما عمل خواهد کرد.
از این وضعیت میتوان نتیجه گرفت که آمریکاییها با وجود همه اختلاف نظرها در زمینه سیاست داخلی وقتی که موضوع به دنیای پیچیده، بیرحم و فارغ از فرصتهای بهرهبرداری و به دور از مرزهایشان مربوط میشود نظرات یکسانی داریم.
در مورد این مناظره و رئوس دیدگاههای دو نامزد ریاست جمهوری باید گفت که اولا میت رامنی سعی کرد خود را یک گزینه نسبتا بیخطر و مطمئن برای هدایت امور در جهان خطرناک امروزی جلوه دهد. به این ترتیب او سعی میکند آراء مستقلها و مرددها را جلب کند که از روی لحن تند و شعارهای قبلی وی فکر میکنند رسیدن وی به کاخ سفید آغاز دوره دیگری از ماجراجوییهای نظامی آمریکا خواهد بود. به نظر میرسد که مشاوران آقای رامنی سعی کردهاند لحن و برخوردهای تند او را در حوزه مسائل جهانی نرمتر کنند.
نکته دوم این است که صحبتهای دو طرف بسیار فراتر از صرفا همزبانی و یا ارائه دیدگاههای بیارزش بود. حقیقت بسیار مهم و باورنکردنی این است که طی یک دههای که از حملات تروریستی یازده سپتامبر گذشتهاست دمکراتها و جمهوریخواهان در مورد مهمترین مسائل سیاست خارجی به یک توافق رسیدهاند.
از زمان پایان جنگ سرد تاکنون چنین میزانی از همسوئی بین این دو حزب وجود نداشتهاست و این نشان میدهد که آمریکاییها هر چقدر هم که بر سر مسایل داخلی اختلاف نظر داشته باشند در مورد آنچه که به سیاستهای کشور در جهان خارج مربوط میشود کاملا متحد هستند.
نکته سوم این است که دو نامزد ریاست جمهوری تقریبا در تمامی مسائل مهم سیاست خارجی، از رابطه با اسرائیل گرفته تا نحوه برخورد با ایران، از جنگ عراق گرفته تا موضوع کشتن بن لادن ممکن است تمایزهایی داشته باشند ولی اختلاف نظر محسوسی ندارند.
نکته چهارم این است که این همسوئی و تشابه سیاستها بین دو حزب و نامزدهای آنها محصول پذیرفتن و تن دادن به چند واقعیت مهم است یعنی الویت داده به حل مشکلات اقتصادی، کارآمد کردن نظام و ساختار سیاسی، نوسازی زیرساختهای کشور و قطع وابستگی به منابع انرژی خاورمیانه.
«آرون دیوید میلر» در ادامه تحلیل خود در روزنامه «نیویورک تایمز» مینویسد نتیجه یک چنین ذهنیت و موضعی این است که ابتدا باید خانه خود را تعمیر کرد. دشمن را قبل از اینکه ما را بکشد باید کشت البته بدون اشغال نظامی کشورها چون در آن صورت وظیفه بنای یک کشور جدید به روی دوش آمریکا خواهد افتاد.
جنگها را تمام کنید و جنگ دیگری را شروع نکنید. در این مبحث همانندی و یکسانی نظر باراک اوباما و میت رامنی چه در مورد شیوه ادامه جنگ در افغانستان و چه در مورد برخورد احتیاطآمیز با مورد سوریه و ایران اعجابآور بود.
امروزه آنچه اکثر آمریکاییها و سیاستمداران آن کشور به آن باور دارند این است که باید تنها در مواقع مهم و آن هم با در نظر گرفتن منافع مستقیم کشور و در حد امکانات آن دست به مداخله زد. به همین خاطر الفاظی نظیر «تلاشهای چندجانبه» و یا «روندهای دیپلماتیک» که در دوران ریاست جمهوری جورج بوش مفاهیم ناشایستی برای آمریکا تلقی میشدند امروزه ورود زبان همگی است.
این کارشناس سیاست خارجی آمریکا در پایان خاطرنشان میکند فارغ از اینکه کدامیک از این دو نامزد به مقام ریاست جمهوری برسند مورد ایران سنجش بسیار خوبی برای موفقیت و اصولیت این روش جدید در عرصه سیاست خارجی خواهد بود. تاکنون سه دولت پیاپی در آمریکا کوشیدهاند برنامههای هستهای ایران را متوقف کنند ولی موفق نشدهاند. چگونگی برخورد با این بحران و مدیریت آن نشاندهنده کارآمدی و اعتبار دولت آینده آمریکا خواهد بود.
مناظره این دو نامزد نشان آشکاری از این واقعیت بود که امور جهان بسیار پیچیدهتر از آن است که آمریکاییها تاکنون فکر میکردند و هر دو حزب متوجه شدهاند که آمریکا نمیتواند جهان را کنترل کند. این به آن معنا نیست که آمریکا در دفاع از منافع خود نمیتواند موفق باشد ولی رهبران این کشور از این به بعد باید با دقت و حساسیت بیشتری مورد مشخص و زمان معین برای اعمال قدرت را تشخیص دهند.
مقالهنویس «نیویورک تایمز» در پایان مینویسد که تمایز در عرصه سیاست خارجی دیگر ربطی به راست یا چپ، لیبرال و یا محافظهکار ندارد. تمایز اصلی در تصمیمگیری خردمندانه و یا نابخردانه است و امیدواریم که رئیس جمهور آینده به خوبی بداند که آمریکا میخواهد در کدام سوی این تمایز باشد.
این کارشناس میافزاید همانطور که به مرور باراک اوباما به نسخه غیر ایدئولوژیک جورج بوش بدل شده و به عنوان نمونه بسیاری از سیاستهای وی از جمله تشدید جنگ در افغانستان، ادامه کار بازداشتگاه گوانتانامو و استفاده گسترده از هواپیماهای شکاری بدون سرنشین را ادامه میدهد، میت رامنی نیز نشان داد که در عرصه سیاست خارجی وی مشابه باراک اوباما عمل خواهد کرد.
از این وضعیت میتوان نتیجه گرفت که آمریکاییها با وجود همه اختلاف نظرها در زمینه سیاست داخلی وقتی که موضوع به دنیای پیچیده، بیرحم و فارغ از فرصتهای بهرهبرداری و به دور از مرزهایشان مربوط میشود نظرات یکسانی داریم.
در مورد این مناظره و رئوس دیدگاههای دو نامزد ریاست جمهوری باید گفت که اولا میت رامنی سعی کرد خود را یک گزینه نسبتا بیخطر و مطمئن برای هدایت امور در جهان خطرناک امروزی جلوه دهد. به این ترتیب او سعی میکند آراء مستقلها و مرددها را جلب کند که از روی لحن تند و شعارهای قبلی وی فکر میکنند رسیدن وی به کاخ سفید آغاز دوره دیگری از ماجراجوییهای نظامی آمریکا خواهد بود. به نظر میرسد که مشاوران آقای رامنی سعی کردهاند لحن و برخوردهای تند او را در حوزه مسائل جهانی نرمتر کنند.
نکته دوم این است که صحبتهای دو طرف بسیار فراتر از صرفا همزبانی و یا ارائه دیدگاههای بیارزش بود. حقیقت بسیار مهم و باورنکردنی این است که طی یک دههای که از حملات تروریستی یازده سپتامبر گذشتهاست دمکراتها و جمهوریخواهان در مورد مهمترین مسائل سیاست خارجی به یک توافق رسیدهاند.
از زمان پایان جنگ سرد تاکنون چنین میزانی از همسوئی بین این دو حزب وجود نداشتهاست و این نشان میدهد که آمریکاییها هر چقدر هم که بر سر مسایل داخلی اختلاف نظر داشته باشند در مورد آنچه که به سیاستهای کشور در جهان خارج مربوط میشود کاملا متحد هستند.
نکته سوم این است که دو نامزد ریاست جمهوری تقریبا در تمامی مسائل مهم سیاست خارجی، از رابطه با اسرائیل گرفته تا نحوه برخورد با ایران، از جنگ عراق گرفته تا موضوع کشتن بن لادن ممکن است تمایزهایی داشته باشند ولی اختلاف نظر محسوسی ندارند.
نکته چهارم این است که این همسوئی و تشابه سیاستها بین دو حزب و نامزدهای آنها محصول پذیرفتن و تن دادن به چند واقعیت مهم است یعنی الویت داده به حل مشکلات اقتصادی، کارآمد کردن نظام و ساختار سیاسی، نوسازی زیرساختهای کشور و قطع وابستگی به منابع انرژی خاورمیانه.
«آرون دیوید میلر» در ادامه تحلیل خود در روزنامه «نیویورک تایمز» مینویسد نتیجه یک چنین ذهنیت و موضعی این است که ابتدا باید خانه خود را تعمیر کرد. دشمن را قبل از اینکه ما را بکشد باید کشت البته بدون اشغال نظامی کشورها چون در آن صورت وظیفه بنای یک کشور جدید به روی دوش آمریکا خواهد افتاد.
جنگها را تمام کنید و جنگ دیگری را شروع نکنید. در این مبحث همانندی و یکسانی نظر باراک اوباما و میت رامنی چه در مورد شیوه ادامه جنگ در افغانستان و چه در مورد برخورد احتیاطآمیز با مورد سوریه و ایران اعجابآور بود.
امروزه آنچه اکثر آمریکاییها و سیاستمداران آن کشور به آن باور دارند این است که باید تنها در مواقع مهم و آن هم با در نظر گرفتن منافع مستقیم کشور و در حد امکانات آن دست به مداخله زد. به همین خاطر الفاظی نظیر «تلاشهای چندجانبه» و یا «روندهای دیپلماتیک» که در دوران ریاست جمهوری جورج بوش مفاهیم ناشایستی برای آمریکا تلقی میشدند امروزه ورود زبان همگی است.
این کارشناس سیاست خارجی آمریکا در پایان خاطرنشان میکند فارغ از اینکه کدامیک از این دو نامزد به مقام ریاست جمهوری برسند مورد ایران سنجش بسیار خوبی برای موفقیت و اصولیت این روش جدید در عرصه سیاست خارجی خواهد بود. تاکنون سه دولت پیاپی در آمریکا کوشیدهاند برنامههای هستهای ایران را متوقف کنند ولی موفق نشدهاند. چگونگی برخورد با این بحران و مدیریت آن نشاندهنده کارآمدی و اعتبار دولت آینده آمریکا خواهد بود.
مناظره این دو نامزد نشان آشکاری از این واقعیت بود که امور جهان بسیار پیچیدهتر از آن است که آمریکاییها تاکنون فکر میکردند و هر دو حزب متوجه شدهاند که آمریکا نمیتواند جهان را کنترل کند. این به آن معنا نیست که آمریکا در دفاع از منافع خود نمیتواند موفق باشد ولی رهبران این کشور از این به بعد باید با دقت و حساسیت بیشتری مورد مشخص و زمان معین برای اعمال قدرت را تشخیص دهند.
مقالهنویس «نیویورک تایمز» در پایان مینویسد که تمایز در عرصه سیاست خارجی دیگر ربطی به راست یا چپ، لیبرال و یا محافظهکار ندارد. تمایز اصلی در تصمیمگیری خردمندانه و یا نابخردانه است و امیدواریم که رئیس جمهور آینده به خوبی بداند که آمریکا میخواهد در کدام سوی این تمایز باشد.